کانال تلگرام نورمجرد

استاد سلوکی

تغییر عنوان از: استاد اخلاق

پيمودن راه خدا و طىّ مسير عبوديّت و درمان أمراض قلبى، مشروط به مراعات ظرائف و دقائقى است كه جز استاد خبير مهيمن بر نفوس كسى نمى‌تواند از آن آگاه گردد، استاد، سير سالك را سريع كرده و او را از وقوف در منازل و اشتغال به عجائب و شگفتى‌هاى آن باز مى‌دارد، و از برخى كريوه‌هاى صعب‌العبور كه به تنهائى توان عبور از آن را ندارد عبور مى‌دهد.و سالكى كه بر أساس ظنّ و گمان خود قدم در اين راه بگذارد، در هيچ منزلى، از آفات و تبعات آن در أمان نيست.

نویسنده: آیت الله حاج سید محمد صادق حسینی طهرانی

منبع: نور مجرد بخشی ازصفحه ۵۴۱ تا ۵۵۲

فهرست

لزوم استاد در سلوک

من به سر منزل عنقا نه به خود بردم راهقطع اين مرحله با مرغ سليمان كردم[۱]

از أركان مهمّ در سلوك و عرفان عملى، استاد و شيخ آگاه است و حضرت علاّمه والد رحمة‌اللـه‌عليه لزوم استاد را از مسلّمات عقل و كتاب و سنّت دانسته و در مواضع متعدّدى از «دوره‌علوم‌ومعارف‌إسلام» آن را برهانى نموده‌اند.

پيمودن راه خدا و طىّ مسير عبوديّت و درمان أمراض قلبى، مشروط به مراعات ظرائف و دقائقى است كه جز استاد خبير مهيمن بر نفوس كسى نمى‌تواند از آن آگاه گردد، و سالكى كه بر أساس ظنّ و گمان خود قدم در اين راه بگذارد، در هيچ منزلى، از آفات و تبعات آن در أمان نيست.

در رساله سيروسلوك‌منسوب‌به‌بحرالعلوم ميفرمايد:

‎ راه هر كس متفاوت، و مرض هر شخص مختلف، و معرفت قدر مرض غيرمقدور، و مقدار دواء غيرمضبوط، و شناختن مرض هر شخصى مشكل، و ترتيب علاج صعب و عقبات راه بى حدّ، و كَريوه راه بى‌نهايت، و دزدان پنهانى بى‌غايت، و شناختن ايشان مستصعب.[۲]

دارويى را كه طبيب إلهى و استاد خبير براى هر كس تعيين مى‌نمايد، به تناسب حال وى مى‌باشد. و لذا عدد أذكار و أوراد و برنامه‌ها و دستوراتى كه علاّمه والد به تلامذه خود مى‌دادند متفاوت بود، و حتّى مجالست‌ها و مصاحبت‌هاى رفقاى سلوكى با يكديگر منوط به نظر ايشان بود.

رفع آفات و موانع سير، بدست استاد

گذشته از اين مسأله، سالك از ابتدا كه قدم در راه تهذيب‌نفس و تطهير آن مى‌گذارد تا آن زمان كه مستعدّ و قابلِ «رقم فيض» حضرت پروردگار شود، همواره با آفات و موانعى روبه‌رو مى‌شود كه گاه او را تا مرتبه سقوط و محروميّت أبدى از لقاء حضرت پروردگار مى‌كشاند. گاهى مبتلا به وساوس شيطان مى‌شود و گاه در چنگال تسويلات نفس أمّاره گرفتاراست و گاه مغرور و فريفته به ظهورات نفس خود ميگردد. در اين حال تنها استاد خبير كه محيط بر طريق و أحوال سالك‌است و بر دقائق مكر و خدعه نفس اطّلاع دارد ميتواند او را از ورطه هلاكت نجات دهد. نوع بدعت‌هاى پديد آمده و ادّعاهاى بابيّت و مهدويّت، نتيجه سلوك و رياضت و ذكرهاى بدون شيخ و استاد بوده‌است كه شخص بر أساس ميل و شهوت نفس بدانها پرداخته است.[۳]

ثمرات وجود استاد در تسريع سير سالك

مضافا بر آنچه گذشت، استاد، سير سالك را سريع كرده و او را از وقوف در منازل و اشتغال به عجائب و شگفتى‌هاى آن باز مى‌دارد، و از برخى كريوه‌هاى صعب‌العبور كه به تنهائى توان عبور از آن را ندارد عبور مى‌دهد.

و از آنجا كه سينه أولياى إلهى، منزل و مهبط علوم و أسرار إلهى است، نفس مصاحبت و مجالست با آنان انسان را در إدراك اين نوع از رحمت رحيميّه خداوند سهيم مى‌نمايد، و او بر ظرائفى از علم توحيد اطّلاع مى‌يابد كه به تنهايى هرگز بدانها دست نخواهد يافت.

نفس عارف، چون درياى عظيمى‌است كه سالك را از تمام كدورات و آلودگى‌ها پاك ميكند، و از اينجاست كه بعد از همنشينى با آنان، انسان در وجود خود، علم و طهارت و انبساط روحانى خاصّى را در مى‌يابد؛ و لَنِعمَ ما قالَ الحافظُ عليهِ‌الرّحمةُ‌والرّضوان:

سمن‌بويان غبار غم چو بنشينند، بنشانند

.[۴]

چنانكه گذشت پيامبر أكرم صلّى‌اللـه‌عليه‌وآله‌وسلّم در بيان أوصاف و خصائص أولياءحقّ به أبى‌ذرّ غِفارى ميفرمايد:

يَجْلِسُ إلَيْهِمْ قَوْمٌ مُقَصِّرونَ مُثَقَّلونَ مِنَ الذُّنوبِ، فَلا يَقومونَ مِنْ عِنْدِهِمْ حَتَّى يَنْظُرُ اللَهُ إلَيْهِمْ فَيَرْحَمُهُمْ وَ يَغْفِرُ لَهُمْ ذُنوبَهُمْ؛ لِكَرامَتِهِمْ عَلَى اللَهِ.[۵]

«مردمانى كه در طريق عبوديّت و بندگى كوتاهى كرده و پشت آنان از بارگناهان سنگين شده، با آنان مجالست و همنشينى مى‌كنند، و از نزد آنان بر نمى‌خيزند مگر اينكه خداوند از سر رأفت و مهربانى به آنان نظر انداخته و باران رحمت خود را بر اين قوم گناهكار مى‌بارد، و آنان را از رين و كدورات معاصى پاك نموده و مورد آمرزش قرار مى‌دهد؛ و همه اينها به خاطر كرامت و علوّ شأنى است كه اين أولياء در پيشگاه خداوند دارند.»

بارى!

مدد از خاطر رندان طلب اى دل ور نهكار صعب‌است مبادا كه خطائى بكنيم[۶]

محبّت و ارادت به استاد

عامل حركت سالك بعد از رسيدن به استاد خبير، همان محبّت خالص و ارادت تامّ او به استاد بوده و از لوازم اين محبّت، تبعيّت محضه و بدون چون

چراست. سالك در برابر استاد بايد اراده و اختيار را از خود سلب كند و عبد محض باشد؛ چه اين محبّت و تسليم سالك در برابر استاد است كه راه تصرّف در نفس و اصلاح آن را براى مربّى باز ميكند.

و اين سالك‌است كه بايد بذر ولايت را كه استاد در زمين نفس و استعداد او كاشته، با آب محبّت و مهرورزى خالصانه آبيارى كرده و پرورش دهد تا شجره طيّبه ولايت به ثمر بنشيند.

طفيل هستى عشقند آدمىّ و پرىارادتى بنما تا سعادتى ببرى[۷]

حضرت علاّمه والد أفاض‌اللـه‌علينامن‌بركات‌نفسه‌الشّريفه همواره مى‌فرمودند: «سالك بايد طوق عبوديّت را به گردن انداخته و خود را نبيند. بدون طوق عبوديّت در مقابل خدا و برابر حقّ، طىّ طريق ممكن نيست. اگر خود را ديد محال‌است به هدايت حقيقى و لقاء حضرت حقّ فائز شود و حاصلى جز بدبختى و بيچارگى و هلاكت نصيب او نخواهد شد.»

عامل حركت سالك، محبّت و ارادت به استاد

سالك بدون مركب محبّت و ارادت كارى از پيش نمى‌برد. و لذا مريد صادق بايد محبّت و ارادت خود به استاد را اثبات كند و در مواضع امتحان، سربلند گردد، تا نظر قبول و عنايت أولياى حضرت پروردگار شامل او شود، و تنها در اين‌صورت است كه ميتواند از مناهل عرفان، ذوق كرده و رفته‌رفته به كمال برسد.

شرط تأثير ذكر، ارادت است

يكى از رفقاى سابق حضرت آقاى حدّاد مكرّر از حقير درخواست ميكرد تا واسطه شوم و حضرت علاّمه والد ايشان را در زمره شاگردان سلوكى خود درآورند. بنده درخواست ايشان را به والد معظّم منتقل نمودم، ايشان فرمودند: يكى‌دوماه صبر كنند.

پس از گذشت دو ماه، اين آقا خواست خود را دوباره مطرح نمود. حضرت علاّمه، با اينكه ايشان طلبه نبود فرمودند: به ايشان بگوئيد: كت بلندى كه تا پائين زانوى ايشان را بگيرد پوشيده و شب‌كلاه نيز بر سر بگذارد. حقير كه پيام علاّمه والد را به ايشان رساندم گفت: چشم! به خيّاطى سفارش مى‌دهم تا بدوزند.

حضرت آقا فرمودند: اگر ايشان را با شب كلاه و كت بلندى كه يك وجب از زانو پائين‌تر است، ديديد به من بگوئيد! بعد از گذشت سه‌ماه آن آقا را در حرم‌مطهّر با شب‌كلاه و كت بلند ديدم، البتّه كتى كه تا پائين زانوى ايشان نبود؛ لذا از بيم اينكه مبادا حضرت علاّمه والد ايشان را با حدّت و تندى از خود طرد كنند، وقتى از بنده پرسيدند خدمت ايشان إجمالاً عرض كردم: آقاجان، ايشان كت بلند پوشيده‌اند! والد معظّم تأمّلى كرده و فرمودند: باز هم صبر و تأمّل كنيد! دوماه ديگر گذشت و ايشان را دوباره ديدم و درخواست خود را دوباره تكرار كردند و گفتند: كت بلند پوشيدم و شب‌كلاه نيز بر سر گذاشتم! پس از مدّتى علاّمه والد فرمودند: به ايشان بگوئيد: در سيروسلوك، ارادت شرط است؛ شرط تأثير ذكر إرادت است، و شما به حقير إرادت نداريد. و بنده عين اين پيغام را به ايشان رساندم.

حضرت علاّمه والد قدّس‌اللـه‌نفسه‌الزّكيّه حركت سالك از عالم طبع به قصد عالم توحيد را تشبيه به حركت كوهنوردى مى‌كردند كه قصد صعود از كوه و فتح قلّه آن را دارد. آن كوهنورد، تنها أسباب و لوازم ضرورى را با خود همراه ميكند، و زاد و توشه خود را كم‌حجم أمّا پر قوّت مانند خرما و قند انتخاب ميكند تا بار او سبك بوده و مانع از سير سريع و صعود او نشود. همينطور سالكى كه مى‌خواهد بر فراز عالم نور، لِواى توحيد و «لا إله إلّا اللـه» را به اهتزاز در آورد نيز بايد سبكبار باشد. بايد علائق نفسانى و بارهاى سنگين را كه جان راخسته و فرسوده ساخته و ميل و اشتياق انس با عوالم تجرّد را از انسان گرفته و او را در همين عالم زنجير ميكند رها كرده، از اين وجود موهوم و مجازى و نيز از إضافاتى كه در خود مى‌بيند مجرّد شود، و در برابر أوامر و نواهى حضرت پروردگار و كلمات پيامبرأكرم و أئمّه عليهم‌الصّلوة‌والسّلام زانو زده و خود را عبد محض ببيند.

اطاعت از استاد سلوکی

نویسنده: آیت الله حاج سید محمد صادق حسینی طهرانی

منبع: نور مجرد بخشی ازصفحه۵۵۲ تا ۵۶۸

اطاعت مطلقه و تبعيّت محض از استاد

علامه طهرانی مى‌فرمودند:

از آفات مهمّى كه دامنگير سالكين مى‌شود، تبعيض در دستوراتى است كه استاد به ايشان إلقاء ميكند. يعنى سالك از روى رأى و اجتهاد ناقص خود، استكبار، تكاهل و سستى، و يا به هر دليل ديگرى خود را به بعضى از أوامر و نواهى ملتزم كرده و از التزام و عمل به بعضى ديگر سرباز مى‌زند. و در نهايت كه به نقص خود واقف شده و مى‌بيند كه راهى نپيموده است، از استاد و مربّى دلگير شده و او را مؤاخذه ميكند و از تقصير خود غافل است.

مثلاً سالكى «ذكر» را با آداب آن بجا مى‌آورد، ولى شرط «نفى خواطر» هنگام ذكر را رعايت نمى‌كند. ذكر بدون نفى خواطر، همچون عكسى‌است كه روى آب موّاج و متحرّك بيفتد؛ تا آب آرام و ساكن نشود، جمال خورشيد را نمى‌توان در آن مشاهده كرد. هنگام ذكر، نفس بايد آرام و ثابت باشد تا ذكر در آن تثبيت شود. بنابراين، اين سالكى كه ذكر حضرت پروردگار را با انبوهى از خواطر بجا مى‌آورد، چگونه انتظار تأثير و حركت دارد؟ چگونه طالب معرفت نفس است با اينكه تأثير أذكار در قلب و إزاله حُجب نفس، متوقّف بر نفى خواطر و خيالات است؟! سالك بايد همه دستورات را به كمال و تمام انجام دهد؛ صمت، جوع، سهر، عزلت و ذكرى به دوام، همه را رعايت نموده تا در نفس او تأثير گذارد و او را به عوالم بالا سوق دهد.

از آفات سلوك، تبعيض در انجام دستورات است

اگر از سالكى، فقط تهجّد و بيدارى شب ـ كه جزء دستورات أربعين او بود ـ گاهى ترك مى‌شد مى‌فرمودند: اين أربعين كَأن لَم يَكُن است! بايد از نو أربعين بگيرد و تكرار كند! بدون بيدارى شب دستورات ديگر أصلاً أثر ندارد.

سعى نابرده در اين راه به جائى نرسىمزد اگر مى‌طلبى طاعت استاد ببر

[۸]

بايد دانست كه استاد كامل در فاعليّت خود تامّ بوده و در بلوغ عرفانى تلامذه‌اى كه در حجر تربيت خود گرفته اهتمام نموده و از هيچ امرى دريغ نمى‌كند؛ اين سالك‌است كه بايد با همّت بلند و مجاهدت و پيروى تامّ از ارشادات شيخ خود، رنج و تعبى را كه در تهذيب او متحمّل مى‌شود هدر ندهد.و لذا كمال شاگرد، إنّاً كاشف از كمال استاد و شيخ اوست ولى از آنجا كه نقص استاد، لازم مساوى يا أعمّ از نقص سالك نيست، از نقصان شاگرد نمى‌توان به عدم كمال استاد پى برد.

حضرت علاّمه والد معظّم رحمة‌اللـه‌عليه يك‌بار مى‌فرمودند: سالكينى كه به مقصد نرسيده و از مشرب تحقيق عرفان، إشراب نشده‌اند به خاطر قصور ما نيست، ما وظيفه خود را نسبت به مشتاقان انجام داده‌ايم، بقيّه راه با خود سالك‌است كه عمل كند تا به مطلوب خود برسد. و نظير اين كلام را حضرت آقاى حدّاد نيز بيان مى‌فرموده‌اند.

راه تحصيل معرفت نفس و بالملازمه عرفان به مقام حضرت پروردگار، اندكاك و فناء نفس بوده و مقوّم آن عبوديّت، ذلّ بندگى و مخالفت با هواى نفس است. بايد از عبادت و بندگى صنم نفس دست كشيد و وجهه دل را بسوى خدا نمود. بعضى به خدا، امام عليه‌السّلام و أولياى او، محبّت مى‌ورزند، أمّا اينهمراهى و مهرورزى تا آنجا ادامه مى‌يابد كه قضا و تقديرات إلهى موافق مراد و ميل نفسشان باشد و فعل و قول امام عليه‌السّلام يا ولىّ‌خدا با خواهش‌هاى نفسانى ايشان در تزاحم و تضادّ نباشد، و همين كه احساس نامرادى كردند، از طريق محبّت رويگردان مى‌شوند! اين نوع أشخاص در واقع تابع نفس خود بوده و أصلاً به دنبال خدا و امام عليه‌السّلام يا ولىّ‌خدا نبوده‌اند، بلكه معبود و محبوب ايشان، نفس و مرادات آن است.

أمّا مؤمن و محبّ واقعى بعد از ملاحظه أدلّه‌اى كه بر حجّيّت و عصمت قول و فعل امام عليه‌السّلام دلالت دارد و بعد از علم به اينكه انسان كامل، آئينه تمام‌نماى حضرت حقّ و محلّ ظهور و تجلّى أسماء و صفات حسناى پروردگار است، در برابر قول و يا فعل معصوم عليه‌السّلام و يا ولىّ‌خدا، اگرچه موافق با ظاهر شرع نباشد، هيچ اضطراب و تزلزلى به خود راه نمى‌دهد. اگر او را به سخت‌ترين كارها أمر نمودند و فرمودند كه خود را از بلندى به پائين بينداز يا زندگيت را با دست خود آتش بزن يا هر امر ديگرى كه به ظاهر مستلزم هلاك انسان است، بدون درنگ و تأمّل و از روى طوع و رغبت بايد انجام دهد تا طعم شيرين و حقيقى ايمان را ذوق كند.

فعل اولياء خدا عين حقّ است

ولى با وجود همه اين جهات، بايد دانست كه فعل أولياء خدا عين حقّ بوده و در آن خطا راه ندارد؛ كسى كه به مقام فناء رسيده و به آبشخوار توحيد راه يافته و به هدايت و طهارت محضه دست پيدا نموده، در حريم او لغزش وجود ندارد.

علاّمه والد قدّس‌سرّه دراين‌باره مى‌فرمايند: ‎... ولىّ‌خدا كه به ولايت تامّه متحقّق‌است، خواست و طلب و إراده و اختيارى از خود ندارد. آنچه در وى از خواست و طلب و إراده و اختيار مشهوداست، عين صفات و أسماء خداوند است كه در او ظهور نموده‌است، عين شعاع و نور خورشيد است كه در آب صافى و يا در آئينه منعكس شده‌است. اين معنىِ درست و صحيح است در باب ولايت.

فلهذا أئمّه عليهم‌السّلام كه داراى مقام ولايت مطلقه و كلّيّه هستند، به معنى آن نيست كه هر چه بخواهند از نزد خودشان، گرچه جدا و منحاز از خواست خدا باشد، مى‌توانند انجام دهند، و به معنى آن نيست كه مشابه و مماثل خواست خدا در خود خواستى دارند و به إعطاء خدا به ايشان بطور مُنحاز و منفكّ اين خواسته‌ها را در عالم خارج متحقّق سازند.

اراده اولياء الهى همان اراده خداوند است

بلكه به معنى اينستكه در خارج يك إراده و اختيار و مشيّت بيش نيست و آن اراده و اختيار و مشيّت خداست و بس. و جميع مردمِ محجوب و نابينا وچشم‌دردداران و رَمَدآلودگان كه عالم را متفرّق و پاره‌پاره مى‌نگرند، و جداجدا و گسيخته از هم مشاهده مى‌نمايند، نسبت به هر فرد و يكايك موجودات، هستى مستقلّ و اراده و علم و قدرت و حيات مستقلّ قائل مى‌باشند؛ أمّا براى خصوص اين أفراد كه از خواب غفلت بيدار شده، و از مستى طبعى و طبيعى و شهودى و غضبى و وهمى به هوش آمده، و چشمان رمددار را با سرمه حقيقت‌نگرى مكحَّل نموده‌اند، مطلب چنين هويدا و مشهود گرديده است كه: لا مُؤَثِّرَ فى الوُجودِ إلّا اللَهُ و لا عالم فى الوُجودِ إلّا اللَهُ و لا قادِرَ فى الوُجودِ إلّا اللَهُ و لا حَىَّ فى الوُجودِ إلّا اللَهُ و لا ذاتَ مُستَقِلَّةً فى الوُجودِ إلّا اللَهُ.

روى اين أساس كه تمام اختيار و اراده و علم و قدرتشان عين اختيار و اراده و علم و قدرت خداست، تمام موجودات از سفلى گرفته تا علوى، و از مُلكى تا ملكوتى، و از جسمى تا روحى، و از ظاهرى تا باطنى، و از دنيوى تا اخروى، و در موجودات عالم طبع و طبيعت از هيولاى أوّليه تا آخرين نقطه فعليّت و كمال، هر چه هست و شده‌است و خواهد شد، همه و همه مخلوقات و مقدورات و معلومات خود اينهاست. چون بنا به فرض، همه مخلوقات خداست و بس؛ و در اين مرحله از ولايت، غير از خدا چيزى متصوّر نيست. اينها نيست‌اند و خداوند هست است؛ و هستى محض در مقام نيستى محض است.[۹]

و پس از صفحاتى مى‌فرمايند: ‎بنابراين كار أولياءاللـه كار حقّ است و همه كارها از آنان ساخته‌است؛ از شفاى مرضى و إحياء موتى و معجزات و كرامات و خوارق عادات، و تصرّف در موادّ طبيعت، و إعمال كارهايى كه با عقل تجربى و حسّى أبدا درست در نمى‌آيد. وليكن نكته مهمّ اينجاست كه: ايشان كارناصحيح نمى‌كنند، و خلاف حكمت و مصلحت انجام نمى‌دهند، و بر ضرر و زيان بشر قدمى برنمى‌دارند؛ چرا كه بنا به فرض، آنان اسم خدا هستند و خداوند كار بيهوده و عبث و لغو و لهو نمى‌كند. كار أولياى حقّه خداوند بقدرى ظريف و لطيف و دقيق و بدون اسم و أثر و بروز و ظهور است كه گاهى خودشان هم از أفعال خود خبر ندارند، خودشان كار مى‌كنند و نفوسشان و مثالشان از آن مطّلع نيست. اگر ولىّ‌خدا را قطعه‌قطعه كنى و بندبندش را جدا كنى و پوستش را زنده از بدنش بيرون كشى، كار خلاف رضاى خدا انجام نمى‌دهد.[۱۰]

راه شناخت استاد کامل

شناخت استاد از راه مجالست و همنشينى

نویسنده: آیت الله حاج سید محمد صادق حسینی طهرانی

منبع: نور مجرد بخشی ازصفحه۵۶۸ تا۵۷۳

حضرت پروردگار عزّاسمه، أولياء و محرمان أسرار و بارگاه قدس خود را به حكم أَوليآئى تَحْتَ قِبابى لايَعْرِفُهُمْ غَيْرى[۱۱] در حجاب أوصاف بشرى مستور و از ديد خلائق پنهان ساخته‌است؛ لاَ يَمَسُّهُ إلّا الْمُطَهَّرُونَ. ولى در أثر مجاهده و مراقبه، خداوند «گوهر فرقان» را به انسان عطا كرده كه در تابش نور آن، نه‌تنها حقّ از باطل متمايز و معلوم ميگردد، بلكه مراتب حقّ نيز قابل تمييز است. و در فروغ آن مى‌توان به صفاى سرّ ديگران پى‌برد.

و لذا حضرت علاّمه والد رحمة‌اللـه‌عليه مى‌فرمودند: اگر كسى أهل مراقبه و مجاهده و صاحب ضمير روشن و صفاى سرّ باشد، در أثر مجالست و همنشينى نزديك، از طريق باطن ميتواند بر كمال استاد واقف شده و استاد عامّ را بشناسد.

و نيز در شرح رساله سيروسلوك منسوب‌ به‌ بحرالعلوم مى‌فرمايند:

اگر ذاكر به مقام طهارت رسيده باشد و ضميرش از آلودگى‌ها پاكيزه گشته باشد و داراى مرتبه عظيم از ذكر باشد، ميتواند با توجّه به حقيقتِ شخصى، دريابد كه آيا او استاد عامّ و قابل دستگيرى است يا نه؟ زيرا با توجّه به حقيقت، درجه و ميزان آن شخص، براى شخص متوجّه معلوم ميگردد.

و أمّا اگر ذاكر به مرتبه طهارت نرسيده و صاحب مرتبه ذكر عظيم نشده است، چون با نظر آلوده خود، توجّه به شخصى كند، در أثر ممارست، صورت آن شخص در ذهن ذاكر نقش بندد و در أثر محبّت و انتقاش صورت مذكوره، او را شخص كامل تلقّى ميكند و مى‌پندارد، درحالى‌كه ممكن است شخص مذكور كامل نباشد بلكه از أبالسه و قُطّاع طريق راه خدا باشد.

يا مثلاً اين ذاكر آلوده‌ذهن، به يكى از أولياى حقّه خدا، نظر و توجّه كرده واو را در دل آلوده خود، آلوده و باطل پندارد.[۱۲]

با نفس پاك و طاهر مى‌توان پى به كمال استاد بُرد

از اين كلام ايشان، روشن مى‌شود كه تنها با نفس پاك و قلب طاهر مى‌توان پى به كمال و طهارت استاد برد، و تا ذهن سالك از زنگار و كدورات صفا نيابد، كمال استاد و جمال حقيقى او، آن‌گونه كه هست و مطابق با واقع در نفس او منعكس نمى‌شود.

شايد بتوان گفت تشرّف حضرت علامه والد به محضر حضرت آقای حداد رضوان‌اللـه‌عليهما نيز از اين باب بوده‌است؛ بى‌شكّ حضرت آقاى‌حدّاد در أثر تعليمات مرحوم آقاى قاضى رحمة‌اللـه‌عليه در افق عالى از توحيد سير مى‌كرده و مستغرق در أمواج خروشان علم و معرفت حضرت پروردگار و صاحب كمالاتى بوده‌است كه انديشه سالكين راه‌رفته از ادراك آن عاجز است،چه رسد به انسان‌هاى عادى. از علماء، فضلاء و شاگردان آقاى قاضى رحمة‌اللـه‌عليه، بسيارى نزد ايشان تردّد داشته و باب ملاقات و مراودت بين آنها مفتوح بوده‌است، أمّا حقيقت حضرت آقای حداد و توغّل در توحيد و مقام بلند ايشان بر آنان مختفى و پنهان مانده بود و آقاى حدّاد را تنها سالكى راه‌رفته، أهل معنى و مراقبه مى‌دانستند.

توكّل بر خداوند، در امر انتخاب استاد

و اگر كسى دستش از همه اين امور كوتاه بود، چنانكه در رساله لبّ‌اللباب مرقوم فرموده‌اند[۱۳]بايد با توكّل به حضرت حقّ جلّ‌اسمه و سپردن خود به وى پس از فحص و تحقيق در حدّ وسع خويش، قدم در راه نهاده و به كسى كه احتمال مى‌دهد به فوز لقاءاللـه و مقام فناء رسيده يا از سوى ولىّ كاملى مأذون است، دست ارادت داده و از او در امورى كه موافق با ظاهر شرع أقدس است، پيروى نمايد؛ در اين صورت به‌مقتضاى: وَالَّذِينَ جَـهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَ إِنَّ اللَهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ،[۱۴]

خداوند راه حقّ را به او نشان داده و از آفات و خطرات طريق مصون و محفوظ خواهد داشت.

سفارش به خواندن كتب «دوره علوم و معارف اسلام»

منبع: نور مجرد صفحه۵۸۹ و ۵۹۰

علاّمه والد قدّس‌اللـه‌نفسه‌الزّكيّه در أواخر عمر به جهت كثرت أمراض و اشتغالات مربوط به تأليف «دوره علوم و معارف اسلام» فرصتى براى پذيرش و تربيت شاگردان نداشتند و مى‌فرمودند: براى كسانى كه مشتاق و طالب لقاء حضرت پروردگارند و به دنبال استاد طريق مى‌باشند، دو مطلب را بيان كنيد كه با آن از استاد مستغنى مى‌گردند: أوّل: داشتن إخلاص در عمل، و دوّم: خواندن تمام و كمال دوره علوم و معارف إسلام؛ چرا كه يك دوره معارف حقّه را در اين كتاب‌ها آورده‌ام. به نحوى كه اگر كسى اين كتب را با إخلاص بخواند نفسش به معانى و معارف حقّه آن متحقّق مى‌شود و چون نفسش به اين معارف متحقّق شد مسير خود را به سوى خداوند روشن مى‌بيند.

آرى با مطالعه و اُنس با دوره علوم و معارف اسلام، نفس سالك با جان مؤلّف پيوند خورده و هامون نفس از آن چشمه حقيقت إشراب مى‌شود، و با مجاهدت و مراقبت، مستعدّ قبول أنوار إلهى گشته و در أثر آن، نفس او، قدسى مى‌شود و لذا با عنايت إلهى ميتواند به مرحله فناء و اندكاك در ذات ربوبى برسد.

سلسله مشایخ علامه طهرانی

وجود سلسله مشايخ، موضوعيّت ندارد

نویسنده: آیت الله حاج سید محمد صادق حسینی طهرانی

منبع: نور مجرد بخشی ازصفحه۵۷۳ تا ۵۸۱

بارى، حضرت پروردگار ميراث عظيم توحيد و دولت معرفت را، گاهى از طريق يكى از مشايخ طريق كه سلسله آنها به يكى از معصومين ختم مى‌شود، به بندگان قابل و مستعدّ خود عطا ميكند و گاهى إعطاى اين موهبت عظيم بدون واسطه است. و بايد دانست كه سلسله مشايخ طريق وجودا و عدما دلالت بر كمال و نفى آن ندارد و محافظت مشايخ سلف بر سلسله و ذكر آن، بيشتر جهت جدار امنيّتى داشته، تا طريق هدايت را حتّى‌الإمكان از شياطين إنسى و دزدان طريقت مأمون و محفوظ دارند، و إلّا كم نبوده و نيستند كسانى كه صاحب سلسله بوده ولى از صراط مستقيم عدول كرده و در جرگه أبالسه درآمده و حدود و ثغور شريعت و طريقت را شكسته و عمر بسيارى از طالبين لقاء پروردگار را به هدر داده و تضييع نموده‌اند!

و بالجمله، وجود سلسله متّصل مشايخ طريقت به امام عليه‌السّلام براى إثبات حقّانيّت و جواز دستگيرى، موضوعيّت ندارد و تنها طريقى‌است براى آسودگى خاطر سالكين از راهزنان[۱۵] و در صورت حصول أمن از خطر، ضرورت آن منتفى مى‌شود. و چون اين معنى بر بعضى مخفى مانده‌است، عرفان و طريق معرفتى طائفه عليّه حضرات علاّمه والد، آقاى حدّاد، علاّمه طباطبائى، آيت‌اللـه العظمى حاج ميرزاعلى قاضى، آيت‌اللـه حاج سيّد أحمد كربلائى، آيت‌اللـه حاج ملاّحسينقلى همدانى، آيت‌اللـه سيّدعلى شوشترى، و مرحوم جولا را فاقد اعتبار و هويّت دانسته‌اند، زيرا مرحوم جولا به اعتراف صاحبان اين طريق مجهول بوده و اين سلسله منتهى به امام معصومى نشده و منقطع است! و بر اساس اين توهّم زبان به اعتراض و جسارت به اين بزرگان گشوده‌اند.

عجبا! بى‌انصافى و عدم‌مروّت در قضاوت و داورى، انسان را تا كجا از مرتبه واقع و حقّ بدور مى‌اندازد! يك نگاه كوتاه به بزرگانى كه از أعيان علماء طائفه اماميّه و فضلاى عصر خويش بوده و در اين سلسله جليله قرار دارند، براى إثبات حقّانيّت عرفان و طريق آنان كفايت ميكند، علماء و فقهاى وارسته‌اى كه حتّى يك نقطه إبهام و تاريك در حيات علمى و معنوى آنان به چشم نمى‌خورد و چون زر سرخ از هر ناخالصى و غشّى پاك و مبرّا هستند. شاگردانى كه در اين مكتب پرورش يافته و به طهارت مطلق رسيدند و نيز آثارى كه از خامه آنان تراوش نمود و به عالم انسانيّت ارزانى شد، خود بر حقّانيّت اين مكتب عرفانى، شهادت صدق مى‌دهد.

شرح حال سلسله عرفانى مرحوم علاّمه طهرانی

مى‌گويند: هويّت مرحوم جولا مجهول‌است؛ هويّت و ماهيّت يكپارچه نور مرحوم جولا را، در آئينه هويّت و كمالات و مقامات آيت‌اللـه سيّدعلى شوشترى بايد نظاره كرد، عالمى كه در مراتب علمى، همطراز شيخ أنصارى رحمة‌اللـه‌عليه بوده و بعد از رحلت شيخ أعظم بر كرسى تدريس نشسته و درس شيخ را از ادامه آن دنبال مي‌كند. شيخ أنصارى با اين‌كه خود صاحب مرتبه‌اى عظيم در أخلاق و تقوى و فضيلت بوده و مناقب و كرامت‌هاى أخلاقى، زهد، و سعى و جدّيّت آن عالم بزرگوار، هنوز سرمشق علماء، فضلا و أهل علم است، به تعبير كتب تراجم از مريدان مرحوم آقا سيّدعلى شوشترى بوده و با تواضع و خشوع كامل، نزد ايشان براى درس أخلاق و تهذيب و تطهير باطن حاضر مى‌شده و در نهايت نيز از بين تمام علما و فضلاى نجف ايشان را به عنوان وصىّ خويش معيّن ميفرمايد.[۱۶]

آخوند ملاّحسينقلى همدانى (ره)

أمّا، آخوند ملاّحسينقلى همدانى رضوان‌اللـه‌تعالى‌عليه كه به واسطه مرحوم آقا سيّدعلى شوشترى و از طريق ايشان از زلال عرفان مرحوم جولا إشراب شده‌اند، فضل و علم و كمالشان عالمگير شده و محتاج به بيان نبوده و در آسمان فضيلت و توحيد چون خورشيدى فروزان مى‌درخشد. فقيه بزرگوار مرحوم آيت‌اللـه سيّدحسن صدر در تكمله در وصف اين حسنه دهر و نادره دوران مى‌نويسد:

تحوّل معنوى حوزه‌هاى علميّه حاصل تلاش‌هاى عرفانى اين سلسله بوده‌است

تأمّل در اين عبارات و نظائر آن كه در كتب تراجم در بيان أحوال مرحوم آخوند ملاّحسينقلى و شاگردان آن بزرگوار آمده، همه حكايت از اين دارند كه اين فقيه و عارف فرزانه در سده گذشته مهمترين پايه و ركن در تحوّل معنوى حوزه‌هاى علميّه بوده و با درخشش ايشان، بازگشت گسترده حوزه‌هاى حكمت عملى و تهذيب نفوس به اين مجامع علمى رقم‌خورده‌است.

تأثير علاّمه طباطبائى (ره) و تفسير الميزان بر حوزه‌هاى علميّه

آيا اين تفسير عظيم الميزان كه عرب و عجم، مفسّر و محدّث، فقيه و حكيم و عارف از شكوه و عظمت آن به شگفتى در مى‌آيند و حاصل تراوشات علمى و معنوى شاگرد و تربيت يافته مكتب جولا است، خود سند محكم بر ماهيّت و حقّانيّت اين طريق نيست؟! از صدر إسلام تا كنون، شاگرد كدام‌يك از مكاتب معرفتى و صاحب سلسله اين‌گونه در اين اقيانوس عميق و بى‌كران قرآن به سياحت و غوّاصى پرداخته و اين غرائب لؤلؤ و مرجان را از آن صيد نموده است!! تفسيرى كه هنوز فضلاء و خواصّ از تقرير طريق استخراج و استنباط آن معانى كه حضرت علاّمه طباطبائى در تفسير آيات بيان فرموده عاجز و ناتوانند فضلاً از متوسّطين.

نزديك به هشت قرن تنها تفسيرى كه بر حوزه‌هاى علميّه شيعه حاكم بود، تفسير مجمع‌البيان مرحوم حجة‌الإسلام طبرسى بود و هنوز مبلغ علمى بعضى از آن تجاوز نمى‌كند؛ هر آيه‌اى كه دلالت بر نكته‌اى دقيق در وادى معارف إلهى داشت حمل بر مجاز و كنايه و مانند آن مى‌شد و آياتى كه عالى‌ترين و راقى‌ترين معارف ربّانى را از خزانه غيب خدا براى انسان به ارمغان مى‌آورد، براى آنكه با فهم بسيط و عرفى تطبيق يابد، با اين تصرّف‌ها به سطح پائينى تنزّل مى‌يافت.

حضرت علاّمه طباطبائى رضوان‌اللـه‌تعالى‌عليه، با استمداد از مقام ولايت كبرى و ملكوت قرآن، اين قالب‌هاى كهنه را درهم‌شكست، پرده از زيبائى‌ها و شگفتى‌هاى قرآن برگرفت، قرآن را كه در زنجيرهاى تعصّب و جهالت مهجور مانده بود آزاد ساخت و از ماء معين و عذب اين چشمه نوش، دلها را إحياء نمود.

در شأن و منزلت اين تفسير همان كلام حضرت علاّمه والد را بايد گفت؛ ايشان در كتاب شريف مهرتابان مى‌فرمايند: «اين حقير روزى به حضرت استاد عرض كردم: هنوز اين تفسير شريف در حوزه‌هاى علميّه جاى خود را چنانكه بايد، بازنكرده‌است! و به ارزش واقعى آن پى نبرده‌اند؛ اگر اين تفسير در حوزه‌ها تدريس شود و روى محتويات و مطالب آن، بحث و نقد و تجزيه و تحليل بعمل آيد و پيوسته اين أمر ادامه يابد، پس از دويست سال ارزش اين تفسير معلوم خواهد شد.

در دفعه ديگرى عرض كردم: من كه به مطالعه اين تفسير مشغول مى‌شوم، در بعضى از أوقات كه آيات را بهم ربط مى‌دهيد و زنجيروار آنها را با يكديگر موازنه، و از راه تطبيق معنى را بيرون مى‌كشيد، جز آنكه بگويم در آن هنگام قلم وحى و إلهام إلهى آنرا بر دست شما جارى‌ساخته‌است، تعبير ديگرى ندارم!»[۱۷]

اگر تفسير الميزان هم نباشد، عظمت نفس، زهد و پارسائى، ساده‌زيستى، تهجّد در دل شب‌هاى تار، خضوع و خشوع ايشان در برابر كبرياى حضرت پروردگار و انداختن بار نياز بر آستان أهل‌بيت عليهم‌السّلام، همه حكايت از طهارت نفس ايشان دارد. سوز و اشتياق بى‌حدّ ايشان در عشق و محبّت پروردگار در أشعارى كه از سويداى ضمير ايشان برخاسته و بر جان مخاطب نقش مى‌بندد، موج مى‌زند.

آرى، علاّمه طباطبائى مظهر تقوى، عدالت و توحيد است!

تعدد استاد

نویسنده: آیت الله حاج سید محمد صادق حسینی طهرانی

منبع: نور مجرد بخشی از صفحه۵۸۱ تا ۵۹۳

مهم‌ترين عامل، در سير و رشد سالك، محبّت و ارادت تامّ و اعتماد به تربيت و مقام استاد است. ذرّه‌اى تنزّل از ارادت و اعتقاد به استاد و مشاهده نقصان در وى يا مشاهده تقدّم و تفوّق خود در كمالى از كمالات و فضائل بر استاد، خودبه‌خود باب افاده و استفاده بين آنها را مسدود نموده و در اثر آن شاگرد از فيض تربيت استاد محروم ميگردد.

و لذا تعدّد استاد و دستور گرفتن هم‌عرض از ايشان كه به نوعى كاشف از عدم اعتماد به طريق و تربيت استاد است جائز نيست. مضافا براينكه، هر استاد روش تربيتى خاصّ خود را دارد و گاهى اين دستورالعمل‌ها با يكديگر در تزاحم بوده و قابل جمع نيست و آثار يكديگر را خنثى نموده و چه‌بسا نتيجه عكس بدهد!

تربیت شاگرد در سلوک

نویسنده: آیت الله حاج سید محمد صادق حسینی طهرانی

منبع: نور مجردبخشی از صفحه ۵۹۳ تا۶۰۶

استاد بايد بارانداز مصائب و مشكلات سلوكى سالكان باشد و با شرح صدر براى تك‌تك آنان وقت بگذارد و به سؤالات سلوكى شاگردان كه در مرتبه و سطح فهم آنهاست پاسخ دهد. خواب‌ها و مكاشفات آنان را به دقّت گوش داده و در صورت نياز آنها را براى سالك شرح دهد. گاه براى شاگرد ضيق‌صدرى اتّفاق مى‌افتد و گاه در راه به مانعى بر مى‌خورد و در همه اين نوع امور از استاد تفصّى و چاره‌جوئى ميكند. و نفوس نيز در اين امور با هم متفاوتند؛ برخى راهشان هموار است و مشكلات زيادى ندارند ولى برخى ديگر راهشان پر تلاطم و دائما محتاج ارشادات استاد مى‌باشند.

ولىّ‌خدا سفره معنوى را براى شاگردان خود مى‌گستراند، ولى شاگردانهر يك به قدر خود استفاده مى‌كنند و شايد در ميان همه شاگردان فقط يك نفر حقّ سفره را أدا كند و ديگران گرسنه از سر اين خوان نعمت برخيزند و البتّه در حقيقت از گرسنگى خود غافلند و گرنه كسى كه درد و گرسنگى خود را احساس كند، مائده إلهى را رها نمى‌نمايد.

زن و سلوک الی الله

نویسنده: آیت الله حاج سید محمد صادق حسینی طهرانی

منبع: نور مجرد بخشی ازصفحه ۶۰۶ تا۶۲۰

به مقتضاى كريمه: مَنْ عَمِلَ صَـلِحًا مِن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَوةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ.«هر كسى ـ چه مرد و چه زن ـ كه عمل صالح انجام دهد در حاليكه مؤمن باشد، او رابه حياتى طيّب و پاك زنده مى‌گردانيم و پاداش ايشان را به حسب نيكوترين أعمالشان خواهيم داد.» زن با مرد در رسيدن به عالم قدس و طهارت و إشراب دل از عين‌الحيوة توحيد، تفاوتى ندارد و ميتواند با مجاهده و ايمان، حجاب نفس را كنار زده و جام دل را از باده توحيد و معرفت پروردگار لبريز كندأمّا نكته‌اى كه نبايد آن را فراموش كرد، سختى و صعوبت تربيت و سير آنان است. عمده التفات و توجّه زن به حسب طبيعت، به عالم حسّ است و بيشتر، نظر به محسوسات و تمتّع از لذائذ دنيا دارد و توجّه او به عالم معنى كمتر است و لذا در طريق آخرت شخصيّت ثابت و پايدارى ندارد.

پانویس

۱. ديوان‌حافظ، ص ۱۶۵، غزل ۳۶۸.

۲. رساله سيروسلوك‌منسوب‌به‌بحرالعلوم، ص ۱۲۷ و ۱۲۸.

۳. شيخ سعيدالدّين‌فرغانى در شرح تائيّه كبرى ميفرمايد:

‎والّذى نُشاهِدُهُ مِن بَعضِ مَن ظُنَّ أنّه مِنَ السّالكينَ العارِفينَ، مُعجِبًا بِنَفسهِ مُدَّعيًا بِوَهمِه أنّهُ ذاقَ و شَرِبَ شَرابًا مِنَ الشُّهودِ وَ لَم‌يشُمَّ رآئحةً و لا ذاقَ قطرةً مِنهُ، و مُظهِرًا عِرفانًا كسبيًّا ظَنَّه كشفيًّا شُهوديًّا، و مُوَحِّدًا ناقِصًا يَخالُ الإباحة توحيدًا و الزَّندَقةَ مَعرِفَةً حَقيقيّةً حتّى ظَنَّ بَعضُهُم و ادَّعَى أنّهُ مَهدىٌّ ]عَلَيه السَّلام] أو عيسى ]على نَبِيِّناوءَالِهِ‌وَعَليهِمُ‌الصَّلاةُ والسَّلامُ] أو قُطْبٌ أو بَدَلٌ أو نَحوُ ذلك. و جميعُ ذلكَ مِن نتآئِجِ السُّلوكِ بِنَفسهِ مِن غيرِ شَيخٍ مُرشِدٍ، و الظَنِّ بِأنَّ الخلقَ و الرّياضَةَ والاشتِغالَ بالذِّكرِ بِشَهوةِ النَّفسِ وإرادتِها و اختيارِها نافِعٌ أو موصِلٌ إلى حَضرَةٍ مِن حَضَراتِ الحَقِّ تَعالى.

و جَلَّ جَنابُ الحقَّ عَن أن يَكونَ مَوردًا لِكُلِّ واردٍ، أو يَطَّلِعَ عَليهِ إلاّ واحِدٌ بَعدَ واحِدٍ؛ ÿ يَعنى واحدًا فى نَفسِه بفَنآءِ أوصافِهِ عَنهُ، «بَعدَ واحدٍ» يعنى على مُتابَعةِ واحدٍ لايقعُ قَدَمًا فى سَيرِهِ إلاّ بَعدَهُ و بِمُتابَعةِ قَدَمِه. فَكان دآءُ السّالِكِ بِنفسِه من حَيثُ دَوآئِهِ، و حَتفُهُ فى عَينِ عِلاجِه؛ أعاذَنا اللَهُ و سآئرَ الصّادِقينَ مِن شُرورِ أنفُسِنا و ظُنونِها المُردِئَةِ و أوهامِها المُطغيةِ، ءامينَ رَبَّ العالَمينَ. û(منتهى‌المدارك، ج ۱، ص ۱۸۶)

۴. ديوان‌حافظ، ص ۶۴، غزل ۱۴۰.

۵. التّحصين‌وصفات‌العارفين، ص ۲۵.

۶. ديوان‌حافظ، ص ۱۵۱، غزل ۳۳۶.

۷. ديوان‌حافظ، ص ۲۱۷، غزل ۴۷۵.

۸. ديوان‌حافظ، ص ۱۱۳، غزل ۲۵۶.

۹. روح مجرّد، ص ۲۶۲ و ۲۶۳.

۱۰. روح مجرّد، ص ۲۶۶ و ۲۶۷.

۱۱. مرصادالعباد، ص ۲۲۶.

۱۲. رساله سيروسلوك‌منسوب‌به‌بحرالعلوم، ص ۱۹۹.

۱۳. رساله‌لبّ‌اللباب، ص ۱۳۸.

۱۴. آيه ۶۹، از سوره ۲۹: العنكبوت./پانویس] وَ مَن يَتَّقِ اللَهَ يَجْعَل لَهُ مَخْرَجًا * وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ

لاَ يَحْتَسِبُ وَ مَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَهِ فَهُوَ حَسْبُهُوآ إِنَّ اللَهَ بَـلِغُ أَمْرِهِ.[پانویس]ذيل آيه ۲ و قسمتى از آيه ۳، از سوره ۶۵: الطّلاق.

۱۵. مرحوم شمس‌الدّين محمّد لاهيجى، شارح گلشن‌راز در بيان اجازه ارشاد خود از سوى سيّد محمّد نوربخش ميفرمايد: ‎ طريق أكابر طريقت كه مرشدان كاملند، آنستكه چون مريد با إخلاص را به خدمت و عُزلت و خلوت و صحبت كه أركان أربعه طريقت است، تربيت فرمودند و آن مريد به كمالى كه لايق و در خورد استعداد فطرى خوداست، رسيد و مى‌خواهند كه به اشارت إلهى او را به دعوت خلق و إرشاد مشغول سازند، البتّه اجازه إرشاد كه لايق كمال او باشد، جهت وى مى‌نويسند، تا طالبان قابل بدانند كه دعوت و إرشاد او به اشارت إلهى و أمر كاملى است؛ نه آنكه مانند شيخان متصنّع به هواى نفس و حبّ جاه مى‌خواهد كه خود را شيخى سازد و او را مريدان و تابعان باشند. (مفاتيح‌الإعجاز، ص ۵۸۶)

۱۶. آخوند ملاّحسينقلى همدانى رحمة‌اللـه‌عليه ميفرمايد: ‎ روزگارى نيز به نجف أشرف به درس شيخ أنصارى مى‌نشستم، مگر گاهى دريافتم كه شيخ على‌الدّوام، أيّام چهارشنبه را به منزل آقا سيّدعلى شوشترى مى‌شود از تلاميذ خويش، و روزى بدانجا شدم و يافتم شيخ را نشسته به هيئت تلميذ و سيّد را نشسته به هيئت استاد و سيّد چيزها ميفرمود. مگر در دل گذراندم كه من نيز على‌الدّوام بدين حضرت شوم و چون برخاستم سيّد با من فرمود كه اگر خواستى همى آى. و از آن روز بدان حضرت بار يافتم. (تاريخ حكماوعرفاى متأخّر بر صدرالمتألّهين، ص ۲۰۹)

۱۷. مهرتابان، ص ۷۱.