نویسنده: حضرت علامه آیةالله حسینی طهرانی قدّسسرّه
منبع: معادشناسی، ج ۸، صص ۱۳۴-۱۴۲
در كتاب «احتجاج» از حضرت صادق عليه السّلام وارد است كه:
إنَّهُ سُئِلَ: أَوَ لَيْسَ تُوزَنُ الاعَمَالُ؟ قَالَ: لَا؛ لِانَّ الاعْمَالَ لَيْسَتْ أجْسَامًا وَ إنَّمَا هِىَ صِفَةُ مَا عَمِلُوا. وَ إنَّمَا يَحْتَاجُ إلَى وَزْنِ الشَّىْءِ مَنْ جَهِلَ عَدَدَ الاشْيَآءِ وَ لَا يَعْرِفُ ثِقْلَهَا وَ خِفَّتَهَا؛ وَ إنَّ اللَهَ لَا يَخْفَى عَلَيْهِ شَىْءٌ.
قِيلَ: فَمَا مَعْنَى الْمِيزَانِ؟ قَالَ: الْعَدْلُ.
قِيلَ: فَمَا مَعْنَاهُ فِى كِتَابِهِ: فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوزِينُهُ؟ قَالَ: فَمَنْ رُجِّحَ عَمَلُهُ.[۱]
«از حضرت صادق عليه السّلام پرسيدند كه: آيا اعمال در روز قيامت وزن نمىشوند؟
حضرت فرمودند: نه؛ بجهت اينكه أعمال، جسم نيستند تا كشيده شوند، بلكه اعمال عبارتاند از صفت و حالتى كه مردم در كارهايشان انجام ميدهند. و ديگر آنكه كسى نياز به وزن اشياء دارد كه نسبت به مقدار آنها جاهل است و وزن و ثقل و خفّت و سَبُكىِ آنرا نمىداند؛ و امّا خداوند همه چيز را ميداند و بر چيزى جاهل نيست.
از آن حضرت سؤال شد: پس معناى ميزان چيست؟ در جواب فرمود: عدل.
سؤال شد: پس معناى فَمَن ثَقُلَتْ مَوازِينُهُ در كتاب قرآن چيست؟ در جواب فرمود: يعنى كسى كه عملش ترجيح دارد.»
يعنى هر كس كردارش ترجيح پيدا كند و رجحان يابد و به عدل نزديك شود، آن ميزانش سنگين است؛ و هر كس كردارش مرجوح باشد و از عدل دور باشد آن ميزانش سبك است. و عدل يعنى آن موجودى كه تمام جهات در آن به نحو اتمّ و اكمل ملاحظه شده است، نه تند است و نه كند؛ افراط و تفريط در آن نيست.
در شجاعت اگر از حدّ بگذرد آن صفت مطلوبى نيست، آن تهوّر و بى باكى است و تهوّر مذموم است. و اگر از حدّ پائين تر آيد آن جبن و ترس است و آن هم مذموم است. شخص كامل شجاع است؛ نه متهوّر و نه جَبان. شخص بى باك بدون تأمّل و درايت كارى را انجام ميدهد و كارش غلط است، و به همين علّت هم بعداً دچار پشيمانى و ندامت ميشود؛ و شخص ترسو هم به علّت ضيق و گرفتگى نفسانى خود از انجام كار صحيح در موقع خود براى دفاع از حريم غيرت و عزّت خود كوتاهى ميكند و بالنّتيجه انجام نمىدهد، و آن نيز دچار پشيمانى و ندامت ميشود؛ ولى شخص شجاع آن دفاع را به اندازه لازم و در موطن لازم انجام ميدهد و آن صحيح است و هيچگاه دچار ندامت هم نمىگردد.
در روز قيامت شجاعتها را با ميزان عدل اندازه گيرى ميكنند يعنى با شاخص شجاعت؛ يعنى شاخصى قرار ميدهند از شجاعت كه عدلِ صرف است و هيچ جنبه تهوّر و جبُن درش نيست و تمام شجاعتها را با آن مىسنجند.
در عفّت و حيا اگر از حدّ بگذرد آن خُمود است كه مطلوب نيست، و اگر به حدّ لازم هم نرسد آن شَرَه است يعنى كم حيائى، و آن نيز مطلوب نيست؛ ملكه عفّت حدّ معتدل بين دو صفت افراطى خمود و صفّت تفريطى شَره است، و آن عدالت در اين صفت است.
...
و اگر بخواهيم آن ميزان عدل الهى را خوب بفهميم كه چگونه سنجش ميكند، به دستگاههاى كامپيوتر در دنيا تشبيه ميكنيم؛ غاية الامر اين دستگاهها مادّى و طبيعى است، و آن ميزان عدل معنوى و روحانى.
دستگاههاى كامپيوتر همچون رادار مشخّص كننده فوراً حدّ و اندازه مطلوب را نشان ميدهد. دستگاه نماز سنج، روزه سنج، زكات سنج، جهاد سنج، ولايت سنج، خدا شناسى سنج و همچنين غير ذلك از امور حسنه فوراً مقدار خلوص و پاكى نيّت را در اين اعمال نشان ميدهد.
هر چه اين اعمال- كه در يك كفّه قرار ميگيرد و در كفّه ديگر عدلِ از آن فعل يا صفت را ميگذراند- عقربه سنجش آن به مبدأ نزديكتر باشد آن عمل صحيح تر و مطلوب تر، و هر چه دورتر باشد آن عمل مطرودتر و محكوم تر خواهد بود. و اگر از باب مثل فرض كنيم صفحه اى كه عقربه سنجش بر روى آن كار ميكند مدرَّج به هزار درجه باشد، هر نمازى را كه در كفّه بگذارند فوراً عقربه روى يكى از اين درجات ما بين صفر و هزار قرار خواهد گرفت.
...
كسى ميگويد: من در آخر الزّمان بودم، عيال نداشتم، دوره و محيط فاسد بود، دست به گناه زدم؛ فوراً ترازوى عفّت سنج را مىآورند و ميگويند: حضرت يوسف جوان تر و زيباتر بود، امكانات گناه براى او بيشتر بود، زن پادشاه مصر كه قاعدتاً بايد از زيباترين زنان باشد، آنهم در مصر كه مردم آن به ملاحت معروفند، آنهم در اطاق در بسته، و فشار و امر به گناه كه اگر تمكين نكنى تو را متّهم به گناه ميكنم و بدين تهمت ساليان دراز در زندان مىافكنم؛ ببين چگونه خود را به خداى خود سپرد و از گناه اعراض كرد.
فوراً اندازه گيرى ميكنند و عقربه عفّت سنج در جاى خود مىايستد؛ نَعُوذُ بِاللَهِ مِنْ شُرورِ النَّفْسِ الامَّارَةِ بِالسّوءِ إلّا ما رَحِمَ اللَهُ.
همچنين گرفتارى مالى براى كسى پيش آمد ميكند و ديگر براى او مشكل ميشود كه از ممّر حلال خرج زن و بچّه را درآورد، و دست به مال حرام ميزند و دنبال مال مشتبه ميرود؛ فوراً حلال سنج را مىآورند و ميگويند: آيا مشكلات تو بيشتر بود يا فلان و فلان. به آن زن ميگويند: آيا مشكلات تو در ديندارى بيشتر بود يا آسيه زوجه فرعون زمان.
زنان از مشكلات اقتصادى و باردارى و بچّه دارى و رضاع و شير دادن شكوه ميكنند؛ فوراً الگو و نمونه زنان: حضرت زهراء دخت پيامبر آخر الزّمان را مىآورند و ميگويند: نُه ساله شوهر كرد و هجده ساله به خاك رفت و در اين بين پنج فرزند آورد كه نمونه علم و تقوى و ولايت و صبر و تحمّل و يقين و معرفت و توحيد بودند: حضرت حسن و حضرت حسين و حضرت محسن سقط شده و حضرت زينب و حضرت امّ كلثوم؛ آن فرزند سقطش هم معلوم نبود كه اگر حيات داشت از برادران و خواهران عقب تر باشد. فاطمه زهراء پشم ميريسيد، گندم دسداس ميكرد، و نان مىپخت، و گاهواره مىجنبانيد، و با نان جوين فرزندان خود را تربيت كرده، و سهميه باغ خود را از فدك به فقرا ميداد.
آن قيامش به نماز و عبادت كه پايش متورّم ميشد، و آن درجه محبّت به شوهرش علىّ بن أبى طالب، و آن درجه حمايت از دين خدا و وصايت و امامت كه تا سرحدّ شهادت به استقبال رفت.
۱. تفسير «صافى» طبع اسلاميه، ج ۱، ص ۵۶۵.