کانال تلگرام نورمجرد

سکوت

مربوط به دسته های:
سیر و سلوک -

صمت و خاموشى مايه صفا و آرامش ضمير سالك ميگردد و در اين هنگام است كه ميتواند در آثار صنع و أسماء و صفات حضرت پروردگار به تفكّر بپردازد تا درهاى حكمت و علوم كلّيّه إلهيّه بر قلب او باز شود، به خلاف تكلّم غيرضرورى كه علاوه بر اينكه سالك را از رشد و تكامل محروم و مجاهدت‌هاى او را تضعيف ميكند، چه‌بسا موجب سلب طهارت و تقوى و ابتلاء به آفات زبان مى‌شود.

نویسنده: آیت الله حاج سید محمد صادق حسینی طهرانی

منبع: نور مجرد صفحه ۶۴۹ تا ۶۶۵

فهرست
  • ↓۱- صمت، از اركان خمسه سلوك إلى اللـه
  • ↓۲- روايت مصباح‌الشّريعة در فضيلت و آثار صمت
  • ↓۳- آثار صمت
  • ↓۴- سكوت اولياء خدا، فكر و تأمّل است
  • ↓۵- پانویس

صمت، از اركان خمسه سلوك إلى اللـه

صمت نيز از أركان خمسه سلوك إلى‌اللـه است و أهل‌بيت عليهم‌السّلام و علماء ربّانى آن را براى مؤمن و سالكِ سبيل نجات ضرورى دانسته و آثار وضعى آن را متذكّر شده‌اند. صمت و خاموشى مايه صفا و آرامش ضمير سالك ميگردد و در اين هنگام است كه ميتواند در آثار صنع و أسماء و صفات حضرت پروردگار به تفكّر بپردازد تا درهاى حكمت و علوم كلّيّه إلهيّه بر قلب او باز شود، به خلاف تكلّم غيرضرورى كه علاوه بر اينكه سالك را از رشد و تكامل محروم و مجاهدت‌هاى او را تضعيف ميكند، چه‌بسا موجب سلب طهارت و تقوى و ابتلاء به آفات زبان مى‌شود.

يكى از بزرگان در اجازه‌نامه شاگردش چنين به او وصيّت ميكند: بر دهانت مهر خاموشى بزن و مبادا سخنى كه دوست ندارى روز قيامت در صحيفه أعمالت باشد، از دهانت بيرون آيد؛ چرا كه روايت شده‌است‌كه يكى از مجاهدين اسلام در غزوه‌اى با رسول‌خدا صلّى‌اللـه‌عليه‌وآله‌وسلّم همراه شد و در آن به شهادت رسيد. وقتى مادر وى فرزند خود را در ميان كشتگان ديد كه به علّت شدّت صبر و استقامتش سنگ قناعت[۱]بر دل بسته بود، روى آن دستكشيد و گفت: هَنِيئًا لَكَ يا بُنَىَّ. «فرزندم! نعيم بهشت گوارايت.» رسول‌خدا صلّى‌اللـه‌عليه‌وآله‌وسلّم فرمودند: مَهْ! لَعَلَّهُ كانَ يَتَكَلَّمُ فيما لا يَعْنيهِ.[۲] «ساكت باش! بيم آن است كه سخنان بيهوده مى‌گفته است.»

روايت مصباح‌الشّريعة در فضيلت و آثار صمت

در مصباح‌الشّريعة از امام صادق عليه‌السّلام در بيان فضيلت صمت و آثار آن روايت ميكند كه:

الصَّمْتُ شِعارُالْمُحَقِّقِينَ بِحَقآئِقِ ما سَبَقَ وَ جَفَّ الْقَلَمُ بِهِ، وَ هُوَ مِفتاحُ كُلِّ راحَةٍ مِنَ الدُّنيا وَ الأَخِرَةِ وَ فيهِ رِضااللَـهِ وَ تَخْفيفُ الْحِسابِ وَ الصَّوْنُ مِنَ الْخَطايا وَالزَّلَلَ وَ قَدْ جَعَلَهُ اللَهُ سِتْرًا عَلَى الْجاهِلِ وَ زَيْنًا لِلْعالِمِ وَ مَعَهُ عَزْلُ الهَوَى وَ رياضَةُ النَّفسِ وَ حَلاوَةُ العِبادَةِ وَ زَوالُ قَسْوَةِ الْقَلْبِ وَ الْعِفافُ وَ المُرُوَّةُ وَ الظَّرْفُ؛ فَأغلِقْ بابَ لِسانِكَ عَمَّا لَكَ مِنْهُ بُدٌّ لاسيَّما إذا لَم تَجِدْ أهْلاً لِلْكَلامِ وَالمُساعِدَ فى المُذاكَرَةِ لِلَّهِ وَ فى اللَهِ.[۳]

امام عليه السّلام در اين كلام، صمت و خاموشى را شعار عارفان محقّق مى‌دانند كه جلال و كبرياى إلهى و حياء، زبان آنها را بسته و جز در مواردى كه للّه و فى‌اللـه باشد لب به سخن نمى‌گشايند و اين امر، مرتبه عبوديّت آنان را مى‌رساند.

حافظ عليه‌الرّحمه ميگويد:

آثار صمت

بسان سوسن اگر ده زبان شود حافظچو غنچه پيش تواش مُهر بر دهن باشد

[۴]و [۵]

ملكات فاضله أخلاقى و آثارى كه از پى صمت و خاموشى عائد سالك مى‌شود جايى براى فتور و ترديد در ضرورت آن در سلوك و عرفان عملى، نمى‌گذارد. در اين روايت چندين أثر براى سكوت بيان شده است: ۱. آسايش دنيا و آخرت ۲. خشنودى حضرت پروردگار ۳. حسابرسى آسان و سبكبارى ۴. ايمنى از گناهان و لغزشها ۵. پرده‌اى بر جهالت نادان ۶. زينت و وقار عالم ۷. ترك هواى نفس ۸. رام‌نمودن نفس و تهذيب آن ۹. چشيدن شيرينى عبادت ۱۰. رقّت قلب ۱۱. عفاف و خويشتن‌دارى ۱۲. مروّت و مردانگى ۱۳. كياست و زيركى.

حضرت علاّمه والد قدّس‌سرّه مى‌فرمودند: در غيرمواردى كه تكلّم شرعا راجح است، سالك بايد مطلقا سكوت اختيار كند. و به بعضى از شاگردان خود مطلقا دستور سكوت مى‌دادند و به برخى از ايشان كه تقاضاى ذكر داشتند مى‌فرمودند: ذكر شما، صمت و سكوت است!

آنچه از حضرت علاّمه والد و نيز حضرت آقاى حدّاد و حضرت علاّمه طباطبائى قدّس‌اللـه‌أسرارهم مى‌ديديم، سكوت و تفكّر و دوام ذكر بود؛ اگر كسى در محضر آنان سؤالى نمى‌كرد، مجلس همينطور به سكوت مى‌گذشت. و اين سيره آنان، كلام رسول‌خدا صلّى‌اللـه‌عليه‌وآله‌وسلّم در بيان صفات أولياء إلهى راتداعى ميكرد، آنجا كه مى‌فرمايند:

مَن عَرَفَ اللَهَ وَ عَظَّمَهُ مَنَعَ فاهُ مِنَ الْكَلامِ وَ بَطْنَهُ مِنَ الطَّعامِ وَ عَفا نَفْسَهُ بِالصّيامِ وَ القيامِ. قالوا: بِـآبآئِنا وَ أُمَّهاتِنا يا رَسولَ‌اللَهِ! هَـؤلآءِ أَوْليآءُاللَهِ؟ قالَ [ صَلَّى‌اللَـهُ‌عَلَيهِ‌وَءَالِهِ‌وَسَلَّمَ]: إنَّ أَوْليآءَاللَهِ سَكَتوا فَكانَ سُكوتُهُمْ فِكْرًا وَ تَكَلَّمُوا فَكانَ كَلامُهُمْ ذِكْرًا وَ نَظَروا فَكانَ نَظَرُهُم عِبرَةً وَ نَطَقوا فَكانَ نُطْقُهُم حِكْمَةً وَ مَشَوْا فَكانَ مَشْيُهُمْ بَيْنَ‌النّاسِ بَرَكَةً، لَوْلا الأَجالُ الّتى قَدْ كَتَبَ اللَهُ عَلَيْهِم لَمْ تَقِرَّ أَرْواحُهُمْ فى أَجْسادِهِمْ خَوْفًا مِنَ العَذَابِ وَ شَوْقًا إلَى الثَّوابِ.[۶]

سكوت اولياء خدا، فكر و تأمّل است

«هر كس خداوند را بشناسد و به عظمت او اعتراف نمايد، دهان خود را از سخن گفتن و بطنش را از طعام باز دارد و نفس خود را با روزه در روز و قيام در شب رشد دهد. اصحاب گفتند: پدران و مادران ما به فدايت يا رسول اللـه. آيا ايشانند أولياء خدا؟ حضرت فرمودند: أولياء خدا سكوت نمودند و سكوتشان فكر و تأمّل بود و سخن گفتند و سخنشان ذكر و ياد خدا بود و نگريستند و نگاهشان عبرت و اندرز بود و با ديگران به گفتگو پرداختند و كلامشان حكمت بود و در بين مردم حركت كردند و حركتشان موجب بركت بود، و اگر نبود أجلهايى كه خداوند برايشان مقدّر نموده، أرواح ايشان در بدنهايشان قرار و آرامش نمى‌يافت و به واسطه خوف ايشان از عذاب و شوقشان به ثواب جانهايشان مفارقت مى‌نمود.»

پانویس

۱. حَجَرالمَجاعَة، سنگ مَجاعت، سنگ قناعت: سنگى كه در وقت شدّت گرسنگى بر شكم بندند تا ايذاى جوع كم شود، چنانكه در زمان آن حضرت (پيغمبر) أصحاب مى‌بستند و اين عمل مسنون است.û (لغت‌نامه دهخدا).

شرف‌الدّين بوصيرى، در قصيده البردة در مدح رسول‌خدا صلّى‌اللـه‌عليه‌وآله‌وسلّم ميگويد:

و شَدَّ مِن سَغَبٍ أحشآءَهُ و طَوَى تَحتَ الحِجارَةِ كشحًا مُترَفَ الاُدُمِ!

۲. بحارالأنوار، ج ۱۰۵، ص ۱۰۵.

۳. مصباح‌الشّريعة، باب ۲۷: فى‌الصّمت، ص ۱۱۷ و ۱۱۸.

۴. ديوان‌حافظ، ص ۱۰۷، غزل ۲۴۰.

۵. سوسن ده زبان: سوسن سفيد يا سوسن آزاد؛ نوعى ازسوسن يا زنبق است كه داراى پنج گلبرگ و پنج كاسبرگ سفيد مشابه آنها مى‌باشد كه هر يك شبيه زبان مى‌باشد. (فرهنگ فارسى دكتر معين، ص ۱۹۵۴؛ فرهنگ بزرگ سخن، ص ۴۳۱۸) و گاهى مظهر ادب و خاموشى است كه با داشتن ده زبان همواره خاموش و ساكت است.

۶. بحارالانوار، ج ۶۶، ص ۲۸۸ و ۲۸۹، ح ۲۳.

بيانات شيخ بهائى(ره) در شرح روايت رسول‌اكرم در صفات اولياء خدا (ت)

شيخ بهائى رحمة‌اللـه‌عليه در بيان اين روايت شريفه ميفرمايد: هؤلآء أوليآءُاللـه هو استفهامٌ محذوف‌الأداةِ و يمكن أن يكونَ خبرًا قُصدَ به لازمُ الحُكمِ.

و التّأكيدُ فى قوله صلّى‌اللـه‌عليه‌وءآله‌وسلّم: إنَّ أوليآءَاللَهِ ـ إلخ، لكون الخبرِ مُلقًى إلى السّآئلِ المتردّدِ على الأوّل، و لِكون المخاطبِ حاكمًا بخلافه على الثّانى، إن جُعلَ قولُهُ صلّى‌اللـه‌عليه‌وءَاله‌وسلّم: إنَّ أوْليآءَ اللَهِ ... ردّا لِقولِهم هَؤلآء أوليآءُاللَـهِ؛ أى إنّ أوليآءَاللَهِ اُناسٌ اُخر صفاتُهم فوقَ هذه الصّفات.

و إن جُعل تصديقًا لقولِهم و وَصفًا لأوليآءاللـه بصفاتٍ اُخرى زيادةً على صفاتِهم الثّلاثِ السّابقةِ، فالتّأكيدُ لكونِ الخبرِ مُلقًى إلى الخُلَّصِ الرّاسخينَ فى الإيمانِ فهو رآئجٌ عندهم متقبّلٌ لَديهم صادرٌ عنه صلّى‌اللـه‌عليه‌وءَاله‌وسلَّم عن كمالِ الرّغبةِ و وفورِ النّشاطِ لأنّه وصَفَ أولياءاللـه بأعظم الصّفاتِ، فكانَ مَظنّةَ التّأكيدِ، كما ذَكَره صاحبُ الكشّاف عند قوله‌تعالى: وَ إِذَا لَقُوا الَّذِينَ ءَامَنُوا قَالُوا ءَامَنَّا.

و قال أيضًا: ‎ قدِ اشتَمل هذاالحديثُ على المُهمِّ من سماتِ العارفينَ و صفاتِ الأوليآء الكاملينَ فأولُّها: الصّمتُ و حفظُ اللسانِ الَّذى هو بابُ النَّجاة.

و ثانيها: الجوعُ و هو مفتاحُ الخيراتِ.

و ثالثُها: إتعابُ النّفسِ بالعبادة بصيامِ النّهار و قيامِ الليل.

و رابعُها: الفكُر و خامسُها: الذّكر

و سادسُها: نظرُ الاعتبار كما قال سبحانه: فَاعْتَبِرُوا يَـآأُولِى الاْءَبْصَـرِ.

و سابعُها: النّطقُ بالحِكمة و المرادُ بها ما تضَمَّن صلاحَ النّشأتينِ أو صلاحَ النّشأة الاُخرى من العلوم و المعَارف.

أمّا ما تضمّن صلاحَ الحالِ فى الدّنيا فقط فلَيس مِن الحِكمةِ فى شى‌ءٍ.

و ثامنُها: وُصولُ بركتِهم إلى النّاس.

و تاسعُها و عاشرُها: الخوفُ و الرّجآء.

و هذه الصّفاتُ العَشرُ إذا اعتَبرتَها وَجَدتَها اُمّهاتِ صفاتِ السّآئرينَ إلى اللَـهِ، يسَّرَ اللَـهُ لنا الاتّصافَ بها بمنّه و كرمِه و جودِه.û انتهى كلامه ملخّصًا. (الأربعين، ص ۷۸ و ۷۹)