کانال تلگرام نورمجرد
نور مجرد > فلسفه حقوق زن و مرد به طور عام

فلسفه حقوق زن و مرد به طور عام

نویسنده: حضرت علامه آیةالله حسینی طهرانی قدّس‌سرّه

منبع: ترجمه رساله بديعه در تفسير آيه ألرجال قوامون على النساء...، صص ۲۵-۴۱

فهرست
  • ↓۱- فلسفه حقوق زن و مرد به طور عامّ
    • ↓۱.۱- جهت اوّل: نظام عالم با تمام كثرات آن، نظامى است واحد، پيوسته و بر اساس حقّ‌
    • ↓۱.۲- جهت دوّم: نظام عالم، نظامى است هدايت شده و جهت دار
    • ↓۱.۳- جهت سوّم: در نظام عالم از حقِّ هيچ موجودى ذرّه‌اى فرو گذار نميشود
      • ↓۳.۱- [حقوق فطرى و اوليّه زن‌]
    • ↓۱.۴- جهت چهارم: اختلاف قواى ظاهرى و باطنى زن و مرد
      • ↓۴.۱- [دفع اين اشكال كه ضعف زنان ناشى از محروميت هايى است كه به آنها اعمال شده است.]
    • ↓۱.۵- جهت پنجم: [تفكيك اعتبارهاى طبيعى، اجتماعى و سلوكى در زن و مرد]
  • ↓۲- پانویس

فلسفه حقوق زن و مرد به طور عامّ

مرحله اوّل: بحث كلى در فلسفه حقوق زن و مرد به طور عامّ (در پنج جهت)

سخن ما در مرحله نخست مجموعاً در چند جهت ميباشد:

جهت اوّل: نظام عالم با تمام كثرات آن، نظامى است واحد، پيوسته و بر اساس حقّ‌

نظام جهان با تمام كثرات آن از مجرّدات و مادّيّات تا عوالم مُلْك و ملكوت و بسائط و مركّبات، نظامى است يگانه بر اساس خالق يكتاى آن؛ بناى عظيمى است كه بر قاعده‌اى استوار و اسلوبى بديع پى ريزى شده كه در آن تمام اجزاء با يكديگر در نهايت وابستگى و ارتباط پيوسته‌اند؛ صُنْعَ اللَهِ الَّذِى أَتْقَنَ كُلَّ شَىْ‌ءٍ [۱] «آفرينش خدائى كه تمام آفريده‌هاى او سخت استوار است.»

آن چنان كه نه رخنه‌اى ميپذيرد و نه سستى‌ئى مييابد كه:

مَا تَرَى‌ فِى خَلْقِ الرَّحْمَنِ مِن تَفَاوُتٍ فَارْجَعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَى‌ مِن فُطُورٍ [۲]

«در آفرينش خداوند رحمان هيچ كمى و بيشى (و دوگانگى) نخواهى يافت پس نيك به اطراف خود بنگر آيا اثرى از نقص و كاستى مشاهده ميكنى.»

نه باطلى بر آن نظام چيره شده و نه بازيچه و بيهوده‌گى در آن مشاهده ميگردد.

وَ مَا خَلَقْنَا السَّمَاءِ وَ الارْضِ وَ مَا بَيْنَهُمَا بَطِلًا ذَلِكَ ظَنُّ الَّذِينَ كَفَرُوا [۳]

«و ما آسمان و زمين و آنچه را بين آنهاست به باطل نيافريديم و اين گمان مردمان كافر است.»

وَ مَا خَلَقْنَا السَّمَآءَ وَ الارْضَ وَ مَا بَيْنَهُمَا لَاعِبِينَ لَوْ أَردْنَا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْوًا لَاتَّخَذْنهُ مِنْ لَدُنَّآ إِنْ كُنَّا فَعِلِين [۴]

«و ما آسمان و زمين و آنچه را در بين آنها است به عبث و بيهوده و از روى بازيچه خلق نكرديم، كه اگر مى‌خواستيم كار عبث و بيهوده انجام دهيم اين عمل را از جانب خود شروع ميكرديم.»

أَفَحَسَبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقَنْكُمْ عَبَثًا وَ أَنَّكُمْ إِلَيْنَا لَا تُرْجَعُونَ [۵]

«آيا فكر ميكنيد كه ما شما را بيهوده آفريديم و شما بسوى ما باز نخواهيد گشت؟»

آرى پروردگار جهان، عالم را بر اساس متقن و استوار و به حقّ بنياد ساخت. وَ مَا خَلَقَنَا السَّمَوتِ وَ الارْضِ وَ مَا بَيْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ [۶]

«و ما آسمانها و زمين را و آنچه در آنها است جز بر حقّ نيافريديم.»

پس بر اين منوال همه عوالم و شؤون و موقعيّت‌هاى آنها و آنچه كه از عقول مفارقه و مقارنه و نفوس روحانى انسانى و حيوانى و نباتى و جمادى و غير آن، در آن ديده ميشود، حقّ صرف و خالص و واقعيّت خالى از مجاز و صدق بى شائبه است كه جَلَوات جمال و جلال الهى و نشانگر عزّت و قيموميّت، و مظاهر اسماء و صفات او ميباشند.

ذَلِكَ بِأَنَّ اللَهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ مَا يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الْبَطِل وَ أَنَّ اللَهُ هُوَ الْعَلِىُّ الْكَبِيرُ [۷] «اين از آنجاست كه خداوند حقّ است و جز او هر معبودى باطل است و همانا خداوند هم او برتر و بزرگ است‌».

مگر گفته خداوند حكيم ما را كافى نيست كه فرمود: سَنُريهِمْ ءَايَتِنَا فِى الافَآقِ وَ فِى أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ و الْحَقُّ أَ وَ لَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ و عَلَى كُلِّ شَىْ‌ءٍ شَهِيدٌ أَلَا أَنَّهُمْ فِى مِرْيَه مِن لِقَآءِ رَبِّهِمْ أَلَآ بِكُلِّ شَىْ‌ءٍ مُحِيطٌ [۸]

«به زودى نشانه‌ها و عظمت خويش را در كرانه‌هاى گيتى و در وجود خودشان به ايشان مى‌نمايانيم تا خود بدانند كه او (خداوند) حقّ است و آيا كافى نيست كه پروردگارت بر همه چيز شاهد است؟ بدانيد كه آنها بديدار پروردگارشان شكّ دارند، و همان او بر همه چيز احاطه دارد».

جهت دوّم: نظام عالم، نظامى است هدايت شده و جهت دار

خداوند متعال عالم آفرينش را پس از خلقت، باقى نگذاشته و لحظه‌اى رهايش نساخته است، بلكه پس از خلقت، عالم را از اوّلين مرتبه قابليّت و استعداد تا منتها درجه كمال فعليّت و تماميّت، راهبرى مى‌نمايد؛ البتّه هر موجودى را به اندازه و ظرفيّت وجود متناسب با او. در اين سير تكاملى او را به كلّيّه قواى فطرى كه در سرشت او به وديعه نهاده هدايت مينمايد و نيازهاى طبيعى و ذاتى هر موجودى را بدو عطا ميفرمايد، و او را بدون هيچگونه رنج و تعب توقّفى در راه رسيدن به سرشت و تحقّق ماهيّت خود روزى ميدهد.

مگر نمى‌بينى كه موسى در پاسخ فرعون چه گفت -آنگاه كه فرعون از خداى او و برادرش هارون پرسيد- : رَبُّنَا الَّذِى أَعْطَى‌ كُلَّ شَىْ‌ءٍ خَلَقَهُ ثُمَّ هَدَى. [۹]

«پروردگار ما كسى است كه هر چيز را خلقت خاصّ خود بخشيده آنگاه‌ به راه كمالش هدايت فرمود.»

و اين جوابى به حقّ كامل و تمام است كه در آن، معنى لزوم هدايت پس از خلق و ايجاد هر موجودى مندرج است، كه خداوند ابزار تكامل در اختيارش نهاد و همچنين وسائل هدايت و راه يابى را به او تفضّل نمود.

و بر اين منوال است آيه شريفه: سَبَّحِ اسْمَ رَبِّكَ الاعْلى‌* الَّذِى خَلَقَ فَسَوَّى* وَالَّذِى قَدَّرَ فَهَدَى [۱۰] «منزّه بدان و تسبيح گوى خداوند بلند مرتبه‌اى را كه خلق كرد و آراست و اندازه گرفت و راهبرى و هدايت فرمود.»

پس منزّه است خداوندى كه خلقت را در همه چيز به كمال و تمام رسانيد و منزّه است خداوندى كه فرمان تشريع او با آفرينش و تكوين وى مطابقت دارد.

كَانَ النَّاسُ أُمَّه وحِدَه فَبَعَثَ اللَهُ النَّبِيِّينَ مُّبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَبَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيه. [۱۱]

«همگى مردم ملّت واحدى بودند پس خداوند پيامبران را بشارت دهنده (به بهشت و رحمت ابدى) و ترساننده (از دوزخ و عذاب جاويد) فرستاد و بهمراه آنها كتاب حقّى فرستاد تا ميان مردم در موارد اختلاف حكم كنند».

رُسُلًا مُّبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَهِ حُجَّه بَعْدَ الرُّسُلُ. [۱۲]

«پيامبرانى بشارت دهنده و ترساننده تا پس از اين پيامبران، مردم را بر خدا حجّتى نباشد» پس منزّه است خداوندى كه پيامبران را فرستاد و بهمراه ايشان كتابها و موازين حقّ را، تا انسان از حدّ خود بدر نرود و از مقام خود پا فراتر ننهد.

لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَتِ وَ أَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَبَ وَ الْمِيزَانَ لِيَقُوُمُ النَّاسُ بِالْقِسْطِ. [۱۳]

«همانا أنبياء را با دلايل و نشانه‌هاى روشن فرستاديم و همراه ايشان كتاب و ميزان نازل كرديم تا مردم را بر طريق عدل استوار دارند.»

تا هيچكس نتواند زبان به اعتراض گشايد كه: رَبَّنَا لَوْ لَا أَرْسَلْتَ إِلَيْنَا رَسُولًا فَنَتَّبِعِ ءَايَتِكَ مِنْ قَبْلِ نَذِلَّ وَ نَخْزِى [۱۴] «خداوندا چرا براى ما پيغمبرى نفرستادى كه پيش از آنكه به ذلّت و كژى و عذاب گرفتار آئيم آيات ترا پيروى كنيم.»

حاصل سخن آنكه دين قويم و استوار آن است كه از فطرت انسانى كه خداوند در وى به وديعت نهاده ريشه و پايه بگيرد: و هيچ حكم و قانون الهى اعمّ از كلّى و جزئى نيست مگر آن كه در آن مصلحتى كامل وجود دارد بى آنكه كه كوچك‌ترين تباين و تضادّى ميان قوانين تشريعى و سنن و قواعد تكوينى وجود داشته باشد؛ بلكه قوانين تشريعى مؤيّد و پشتيبان نظام تكوين است و موجب حركت و راهنمائى انسان براى پيمودن و مدارج قوّه و استعداد و بروز و ظهور فعليّت و كمال غائى اوست.

فَأقِمْ وَجْهَكَ لِلدّينِ حَنِفًا فِطْرَه اللَهِ الَّتِى فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَهِ ذلِكَ الدِّينَ الْقَيِّمْ وَ لَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ. [۱۵]

«پس با همه قواى خود به سوى دين حقّ روى آور، همان دينى كه بر پايه فطرتى است كه خداوند مردم را بدان فطرت سرشت، قانون خلقت خدائى هرگز تغيير نپذيرد، و اين است دين استوار و نگهبان و نگاهدار ولى اكثر مردم آگاهى ندارند».

و به ويژه آئين و شريعت سيّد و سرور ما رسول خاتم محمّد بن عبد الله صلّى الله عليه و آله و سلّم نور تابان و روح دلها، به كمال رساننده انسانها و پاك كننده و پيراينده جانها و همگام با آيات الهى و بيان كننده آنها و معلّم آموزنده كتاب و حكمت و چراغ درخشانى كه مردم را از تيرگى‌ها به اذن پروردگارش به نور و روشنى ميكشاند.

خداوند كريم در قرآن مجيد ميفرمايد:

إِنَّا أَرْسَلْنكَ شَهِدًا وَ مُّبَشِّرًا وَ نَذِيرًا وَ دَاعِيًا إِلَى اللَهِ بِإذْنِهِ وَ سِرَاجًا مُّنِيرًا. [۱۶]

«اى پيامبر ما تو را شاهد بر مردم و وعده دهنده بر بهشت و بيم دهنده از عذاب و دعوت كننده بشر به رضوان الهى و چراغ روشن كننده راه قرار داديم».

جهت سوّم: در نظام عالم از حقِّ هيچ موجودى ذرّه‌اى فرو گذار نميشود

خداوند عزّ و جلّ از هيچ صاحب حقّى، حقّى را و لو بقدر ذرّه‌اى مسلوب نميكند؛ بلكه فراوان‌ترين و كاملترين حقوق را براى همگان مقرر ميدارد: زيرا كه ذات اقدس او عدل است و به عدالت و قسط و رعايت ميزان صحيح و عادلانه فرمان ميدهد.

إِنَّ اللَهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ [۱۷] «همانا خداوند به عدل امر ميكند.»

قُلْ أَمَرَ رَبِّى بِالْقِسْطِ [۱۸] «بگو پروردگارم مرا امر به عدل فرمود.»

وَ زِنُوا بِالْقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِيمِ [۱۹] «در سنجش‌هاى خود هميشه عدل را مراعات كنيد.»

و نيز خداوند مكرّر در كتاب خويش ياد آور ميشود كه:

إِنَّ اللَهَ لَيْسَ بِظَلَّامِ لِّلْعَبِيدِ [۲۰] «خداوند به بندگان ستم روا نميدارد.»

و نيز در موارد بسيارى خبر ميدهد كه: مَا كَانَ اللَهُ لِيَظْلِمَهُمْ [۲۱] «خداوند شيوه ستمگرى بر بندگان نداشته و ندارد.»

بلكه ميگويد: إِنَّ اللَهَ لَا يَظْلِمُ النَّاسَ شَيْئًا [۲۲] «خداوند به بندگان به هيچ مقدار ستم روا نميدارد.»

إِنَّ اللَهَ لَا يَظْلِمُ مِثْقَالَ ذَرَّه [۲۳] «و خداوند ذرّه‌اى ظلم نميكند.»

و پيداست كه يكى از قوانينِ عدل اينست كه به هر ذى حقّى، حقّ او بدون افراط و تفريط داده شود. و خداوند سبحان حقّ هر شيئى را كه خلق فرموده بر حسب نياز فطرى و احتياج غريزى او داده است. افراط و زياده روى، بارى سنگين و وراء تحمّل و بالاتر از حدّ قدرت و طاقت ميباشد. وَ لَا يُكَلِّفُ اللَهُ نَفْسًا إِلَّا مَا ءَاتَنهَا [۲۴] «و خداوند هيچكس را جز بقدر توانى كه به او عطا فرموده تكليف نميكند.»

لَا يُكَلِّفُ اللَهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا [۲۵] و بلكه «خداوند جز بقدر ظرفيّت و استطاعت افراد تكليف نمى‌نمايد.»

همانطور كه تفريط و كاستى نيز ستم و موجب محروميّت و تعطيل سير تكاملى است وَ لَا يُظْلِمُ رَبُّكَ أَحَدًا [۲۶] «و پروردگارت به هيچكس ستم نمى‌نمايد.»

و چون مخلوقات و از جمله انسان بر نوع و وجهه واحد و يكسان آفريده نشده‌اند، بلكه در نوع انسانى از نظر نيروى جسمانى و قواى مادّى قوى و ضعيف وجود دارد؛ و نيز از نظر صفات روحى و غرايز اخلاقى و تفكّر و احساسات و عواطف؛ افراد مختلف و متفاوت ديده ميشوند كه انسان آميزه‌اى است از موادّ گوناگون و صفات متعدّده و خداوند وى را به درجات استعداد و مراتب استحقاقى‌ كه دارد بر اين تركيب آفريده است؛ و از جمله مرد و زن هر يك را به ويژگى‌هائى مجهّز ساخته و براى هر يك از آنها (ذكور و إناث) بر حسب ظرفيّت و گنجايش و خصائص وجودى برنامه و تكاليفى مقرّر فرموده است؛ و اگر نه چنين بود بجاى عدل ستم شده بود و ظلم از ساحت اقدس وى به دور است.

بنابراين اگر در بعضى از امور اجتماعى مثل قضاوت و حكومت و جهاد و اختلاط با مردان و كشف حجاب و نماز جماعت و تشييع جنازه براى زنان در شرع مقدّس اسلام محدوديّت‌هائى وجود دارد، و برداشتن كارهاى سنگين و مشقّت بار از دوش بانوان، نه از جهت سلب حقّ از آنان است، بلكه اعطاء حقّ ايشان است به نحو اتّم و اكمل. زيرا خداوند متعال پس از آنكه زنان را با انواع غرائز بيافريد و با ويژگى‌هاى مخصوص شكل داد آنچه را مصحلت و شايسته شأن آنهاست در حقّ آنان مراعات فرمود؛ كه همان دور ماندن از جهاد و قضاوت و حكومت و أمثال اين امور است.

و اين «بازداشتن»، حقّ اوّليّه الهى است كه خداوند عليم و خبير به ايشان عطا فرموده است؛ نه اينكه حقّ اوّليّه فطرى آنان جهاد و أمثال آن باشد و خداوند آنها را از اين حقوق محروم ساخته باشد. كه خداوند هيچ صاحب حقّى را از حقّ خويش محروم نساخته، بلكه به او آنچه را سزاوار تكامل اوست عنايت كرده است و بر حذر باش كه آنچه را عين دادن حقّ است سلب حقّ مپندارى‌.

[حقوق فطرى و اوليّه زن‌]

حقّ اوّليّه فطرى زن، خوددارى از امور جانكاه و مشقّت بار است، نه اينكه حقّ اوّليّه وى آزادى در انجام اين امور ميباشد و بعد منع خداوندى برا اين حقّ طبيعى عارض شده و جلوى آنرا گرفته باشد.

حقّ اوّليّه زن، حجاب و پوشانيدن پيكر است از ديدگان شهوى مفسده انگيز، نه اينكه حقّ اوّليّه وى برهنگى و خودنمائى است، خداوند او را از اين حقّ محروم‌ ساخته و به حجاب و خانه نشينى امر فرموده است.

آرى بخدا قسم ملاك‌ها جابجا شده و در شناخت حقايق تحريف پيش آمده است، نه فقط در مرحله تكلّم و سخن بلكه در ساحت تفكّر؛ تا آنجا كه گوئى خودنمائى و جلوه گرى و برهنگى و بى حجابى زن و ورود در جماعات مردان و تصدّى مناصب قضاوت و حكومت و جهاد از جمله حقوق اوّليّه زن است و شارع از وى سلب كرده است.

و اينگونه تحريف‌ها بندگى و ذلّت حقيقى فكرى است و عبارت از برداشتن حقايق و معانى از جاى اصلى خود و در غير جاى خود نهادن آنها ميباشد.

و اين از بزرگترين مصائبى است كه از ناحيه كفر خانمان برانداز مادّى بر ما وارد شده است؛ زيرا كه بدين ترتيب نه تنها ديدگان ما را از ملاحظه ظواهر امور بازداشته است بلكه اساساً مانع دريافت حقايق امور و واقعيّات براى ما گرديده است.

و اين مطلب نظائر و شواهد بسيارى در معارف و آداب ما دارد كه كفر خانمان سوز مادّى لغات را از معانى واقعى خود منحرف و تهى ساخته و معانى مختلف را از جايگاه اصلى خود بدر برده است، و بدين ترتيب شديدترين ضربات را بر پيكر جامعه و فرهنگ ما فرود آورده است.

از خداوند تعالى مسألت داريم كه پس از آنكه چشم ظاهر ما را به نعمت بينائى و ديدن گشود، ما را در كورى باقى نگذارد؛ و پس از اينكه چشم بصيرت ما را به ادراك حقيقت منوّر ساخت ديگر ما را در جهالت و كوردلى رها نساخته و به آراء منحطّ و ناچيز و افكار هلاكت بار خود وا مگذارد كه به وبال اعمال خود گرفتار آئيم و به سرانجامى خسران بار دچار شويم. [۲۷] و ما را از زمره كسانى قرار ندهد كه قلبشان از ذكر خداوند در غفلت است و دنباله روى هوى‌ نموده و تجاوزكارانند. [۲۸]

جهت چهارم: اختلاف قواى ظاهرى و باطنى زن و مرد

يكى از بديهيّات، اختلاف بين وجود مرد و زن از جهات متعدّد ظاهرى و باطنى، جسمى و روحى، خَلق و خُلقى و فكرى و عاطفى است.

بر همين اساس است كه خداوند سبحانه و تعالى از گنجينه رحمت و درياى بيكران فيوضات اسماء و صفات خود به مرد و زن آنچه را كه با شأن و ساختمان و سرشت هر يك از آنها متناسب است عنايت فرمود.

وَ إِن مِن شَىْ‌ءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ و وَ مَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُوم [۲۹] «هيچ شيئى وجود ندارد مگر آنكه گنجينه‌هاى آن در نزد ماست و ما جز باندازه معلوم و لازم فرو نمى‌فرستيم.»

مرد داراى صلابت و شدّت و استوارى قدم در رتق و فتق امور، باز و اركان قوى، مزاج نيرومند، قدرت تعقّل و تفكّر قوى و احساسات متناسب با آن است؛ و زن با بنيان ظريف و اركان لطيف و احساسات تند و عاطفه‌اى قوى و تفكّرى متناسب با آن، درست در نقطه مقابل مرد قرار دارد.

و خداوند سبحان در هر يك از اين دو جنس مخالف آنچه را كه براى پيمودن راه كمال حقيقى و به ثمر رساندن و فعليّت در آوردن همه قابليّت‌هاى وجودى او بهتر است و راه را نزديكتر ميكند، به وديعت نهاده است تا اينكه بتوانند درخت وجود خويش را بارور سازند و از ميوه زندگى خود بدون توقّف و كاستى بهره گيرند.

و تو اى عاقل! اگر در ويژگيهائى كه خداوند در هر يك از دو جنس زن و مرد به وديعت نهاده، و آنچه كه در نظام خلقت از آنان انتظار ميرود نيك بينديشى، مى‌بينى كه زن داراى ظرفيّتى وسيع است براى تحمّل رنجهاى باردارى و پذيرش نطفه كه بزرگترين تجليّات الهى است در رحم خود كه از دقيق‌ترين اعضاء داخلى بدن اوست، و نيز براى زائيدن و شير دادن و پرورش نوزاد طاقتى فراوان دارد، و مشكلات حاصله را به آسانى پذيراست؛ و براى انجام اين وظائف به محبّت شديد و عاطفه قوى و احساس لطيف و ذوق سرشار محتاج است تا بتواند اين مشكلات را تحمّل كند و ترتيب انجام اين امور را به دقيق‌ترين وجه بدهد و اين بار را به بهترين شكل به منزل برساند؛ و همچنين نيازمند آرامش خاطر و فراغت بال از كسب نفقه و معاش ميباشد. به خلاف مرد كه از همه اين امور فارغ است، و نظام خلقت در اين سلسله طويل جز سپردن نطفه به مادر كه هيچگونه رنج و تعبى را براى او در پى ندارد، از بقيّه امور او را بر كنار داشته است؛ پس ناگزير سهم مرد كار و كوشش در تحصيل معاش و تهيّه مسكن و لباس و خوراك و نگهدارى خانه از آفات و حوادث خارجى و تشكيل كانون خانواده به بهترين و كامل‌ترين صورت ميباشد.

و نيز فراهم كردن ضروريّت‌هاى زندگى و رفع مشكلات و موانع و جهاد و مبارزه براى دفاع از موجوديّت خانه و اجتماعى كه در آن زندگى ميكند به عهده مرد است. و بايد براى حلّ و فسخ گرفتاريها، داد و ستدها، و از بين بردن موانع و ناهموارى‌ها تمام قواى جسمى و عقلى و فكرى خود را به كار بندد پس خداوند سبحانه و تقدّس به او نيروى جسمانى زياد و استخوان‌بندى ستبر و قدرت عمل بدون انفعال و وازدگى و نيرو تفكّر قوىّ برتر از احساس، و روحيّه‌ خشن كار و تلاش و صلابت بسيار، بر حسب وظيفه و استحقاق و موقعيّت كارى، داده است.

و اين سهم‌بندى صحيح و تقسيم‌بندى سليم و عادلانه است. خداوند ميفرمايد:

إِنَّا كُلَّ شَىْ‌ءٍ خَلَقْنَهُ بِقَدَرٍ [۳۰] «ما هر چيزى را به اندازه و مقدار و معيار معيّن آفريديم.»

وَ كَانَ أَمْرُ اللَهِ قَدَرًا مَقْدُورًا. [۳۱] «و امر خداوند بر پايه اندازه گيرى و ميزان است.»

وَ كُلُّ شَىْ‌ءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدارٍ [۳۲] «و هر چيزى نزد خدا بر حسب اندازه و مقدار است.»

و اين همان حقّى است كه خداوند سبحان ذات اقدسش را بدان توصيف فرمود بگفته‌اش: بِأَنَّ اللَهَ هُوَ الْحَقُّ [۳۳]

«و همانا خداوند همو حقّ است.» و اين همان حكمتى است كه اقتضا ميكند هر شيئى در جاى شايسته خود قرار گيرد، و بهر صاحب حقّى، حقّش داده شود؛ و خداوند سبحان در آيات بسيارى ذات اقدس خود را به علم و حكمت، وصف فرموده است.

اين از يكسو، و از سوى ديگر، بين مرد و زن جاذبه بسيار نيرومند فعّال و مغناطيسى وجود دارد كه هر يك ديگرى را سخت بخود ميخواند و هيچ مانعى را در اين راه نميپذيرد؛ و اگر كشش طبيعى بخود واگذاشته و رها شود اركان امر ازدواج متزلزل شده و امر توليد مثل و حفظ نوع تعطيل ميشود. آرامش خانوادگى از ميان رفته و حرث نابود ميگردد، و حال آنكه خداوند فساد را دوست ندارد، وَ يُهْلِكَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ وَ اللَهُ لَا يُحِبُّ الْفَسَادَ. [۳۴]

از اينرو خداوند سبحان مقدار اين جذب و كشش را معيّن و مهار نموده، و آنرا در چهارچوب ازدواج و تشكيل خانواده و عفّت و خويشتن دارى و پوشيدن چشم از نامحرم و حجاب و پوشش زن و عدم خودنمائى و جلوه گرى و تحريكات مَفسده انگيز در سخن گفتن و قرارِ در خانه، محدود ساخته است.

[دفع اين اشكال كه ضعف زنان ناشى از محروميت هايى است كه به آنها اعمال شده است.]

دفع يك اشكال‌

و اينكه بعضى بى خبران از روى جهالت و نادانى ميگويند كه: «نگهداشتن زنها در خانه، و پوشانيدن آنها به حجاب و عدم اشتراك و همدوشى آنان با مردان در ميدان‌هاى نبرد و ديگر كارهاى سخت و خطير است كه ضعف در قواى جسمى و فكرى زنان و عهده دارى امور كودك را براى آنها به ميراث گذارده است، و اين ضعف و كمبود نسبى در زنان ناشى از اين محروميت‌هاى اجتماعى و امرى اكتسابى است نه يك ويژگى غريزى و سرشتى در زنان. و در واقع ضعف و كمبود معلول آن محروميتهاى اجتماعى و حقوقى است، نه علّت آن.» سخن درستى نيست، و اين اشكال به سه دليل باطل ميشود:

اوّلًا- آنچه از ضعف قواى جسمانى و كمبود نسبت به مردان، در زنان مشاهده ميشود اختصاص به جوامعى كه زنها با حجاب و خانه نشين و دور از كارهاى اجتماعى مردانه هستند ندارد؛ بلكه مشترك بين آنها و ساير زنان (كه در جوامع ديگر همرديف و همكار مردان و كارهاى مردانه هستند) ميباشد؛ با توجّه باينكه همه زنها (در همه شهرها و روستاها) بدون تفاوت بين شهرى و روستائى، هر ماه دچار حيض و عادت ماهيانه هستند.

و ثانياً- اختلاف قوا بين مذكّر و مؤنّث تنها در نوع انسان نيست، بلكه همه اقسام و انواع حيوانات را اعمّ از صحرائى و دريائى و پرندگان در بر ميگيرد؛ و چنين تفاوتى در تمام انواع حيوانات از نر و ماده به روشنى مشهود است، آيا اين اختلاف در ساير انواع جانوران نيز مربوط به حجاب است؟

و اگر گفته شود كه در حيوانات مادّه نيز يك نوع حجاب از طرف جنس نر وجود دارد كه موجب ضعف او شده است، ميگوئيم كه: بنابراين حجاب امرى لازم و ضرورى است كه عالم تكوين به آن اقرار دارد و هيچ حيوانى از آن مستثنى نيست؛ پس چرا ما انسان را از اين قاعده عمومى كنار بگذاريم و درباره او حكم به برهنگى و بى حجابى بنمائيم. و اگر اين سستى و ضعف منوط به حجاب نباشد، بنابراين در اصالت تفاوت داشتنِ مذكّر و مؤنّث بين حيوانات و انسان فرقى نيست‌.

ثالثاً- اين تفاوت، ناموس و قانون كلّى آفرينش است كه در همه اعضاء جهانِ مادّه اعمّ از جمادات و غير آن سارى و جارى ميباشد؛ زيرا كه قوّه فعليّه و اثربخشى- در عالم مادّه- همواره از قوّه انفعاليّه و اثر پذيرى نيرومندتر است؛ و در علم فيزيك نيز به اثبات رسيده است كه مقدار نيروى پروتون متمركز در مركز اتم كه حاصل قوّه فعليّه مثبت است به تنهائى برابر با جميع قواى الكترونى كه بدور آن مى‌چرخد و حامل قوّه انفعاليّه منفى است، ميباشد.

جهت پنجم: [تفكيك اعتبارهاى طبيعى، اجتماعى و سلوكى در زن و مرد]

هنگاميكه بر مرد و زن از نظر اشتراك در زندگى خانوادگى در مدينه فاضله انسانى بنگريم، مى‌بينم كه براى هر يك از آنها سهمى مساوىِ ديگرى از نظر نقش تنظيم و اشتراك در امور زندگى و امور اجتماعى قرار داده شده است.

و اگر هر يك از مرد و زن را مجرّد از ديگرى و به تنهائى و از ديد مواهب طبيعى الهى داده شده به هر يك به ديگرى مقايسه كنيم در مى‌يابيم مردان از جهت بنيه بدنى و قواى عاليه عقلانى و وسعت فكر و قدرت تدبير بر زنان برترى دارند كه الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَآءِ بِمَا فَضَّلَ اللَهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعضٍ. [۳۵]

«مردان بر زنان بواسطه برترى‌يى كه خداوند يكى را بر ديگرى داده است قيموميّت دارند.

وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذِى عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ لِلرِّجَالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَه. [۳۶]

«براى زنان بخوبى حقوقى است (كه از طرف مردان بايد رعايت شود) همچنانكه تكاليفى نيز دارند (كه بخاطر مردان بايد رعايت كنند) و مردان را (در حقوق) بر زنان پايه‌اى بالاتر و افزونى است.» ولى اگر هر يك را از نظر سلوك و حركت خاصّ تكاملى بسوى خداوند و لقاء او، و سير مدارج و مراتب كمال غائى انسانى و درجات نزديكى و قرب خداوندى در نظر بگيريم، راه روشن و طريق واضح است، كه هيچيك را مانع و دافعى (در مقابل اين سير تكاملى) نيست؛ بلكه هر يك ميتوانند دامن همّت بكمر زده و از ظاهر به باطن و از عالم اعتبار به عالم حقيقت و از جهل و خيال به انديشه و تفكّر سالم و صحيح و از دنيا به عُليا و از غير خدا بسوى توجّه كامل بخدا و نزول در حرم قدس و حريم عزّت او حركت كنند، تا در جايگاه صدق و حقُّ، نزد آن سلطان مقتدر و صاحب اختيار عزيز قرار گيرند. فِى مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِيكٍ مُّقْتَدِرٍ. [۳۷]

بنگر كه خداوند تبارك و تعالى چگونه هر دوى آنها (مرد و زن) را در مقابل آمرزش و غفران و اجر عظيم خود در يك درجه واحد و برابر قرار داده است:

«إِنَّ المُسْلِمِينَ وَ الْمُسْلِمَتِ وَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤمِنَتِ وَ الْقَنِتِينَ وَ الْقَانِتَتِ وَ الصَّدِقينَ وَ الصَّدِقَتِ وَ الْصَّبِرِينَ وَ الصَّبِرتِ وَ الخشِعِينَ وَ الْخَشِعَتِ وَ الْمُتَصَدِّقَتِ وَ الصَّئِمِينَ وَ الصَّئِمتِ وَ الْحفِظِينَ فِرُوجَهُمْ وَ الْحَفِظَتِ وَ الذكِرِينَ اللَهَ كَثِيرًا وَ الذكِرتِ أَعَدَّ اللَهُ لَهُمْ مَغْفِرَه وَ أَجْرًا عَظِيمًا». [۳۸]

«همانا مردان مسلمان و زنان مسلمان و مردان مؤمن و زنان مؤمن و مردان‌ و زنانى كه دائماً فرمانبر خدايند و مردان راستگو و زنان راستگو و مردان پايدار و زنان پايدار و مردان فروتن و زنان فروتن و مردان صدقه دهنده و زنان صدقه دهنده و مردان روزه دار و زنان روزه دار و مردان با عفّت و خويشتن دار و زنان با عفّت و خويشتن دار و مردانى كه ياد خدا بسيار ميكنند و زنانى كه ياد خدا بسيار ميكنند، خداوند براى همه آنها آمرزش و پاداشى بس بزرگ آماده كرده است.»

و از كاملترين آيات در اين معنى، گفته خداوند متعال است كه:

وَ مَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّلِحَتِ مِن ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّه وَ لَا يَظْلَمُونَ نَفِيرًا. [۳۹]

«هر كس از مرد يا زن كارهاى نيك كند و مؤمن باشد (بر اساس ايمان كار نيك انجام دهد) اين گروه بى شك به بهشت در خواهند آمد و باندازه ذرّه‌اى به آنها ظلم نخواهد شد.»

و از آيه فوق كاملتر اين آيه است:

وَ مَنْ عَمِلَ صَلِحًا مِن ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّه يُرْزَقُونَ فِيهَا بِغَيْرِ حِسَابٍ [۴۰]

«هر كس از مرد يا زن كه از روى ايمان عمل صالحى انجام دهد، پس اين گروه بى شكّ به بهشت در خواهند آمد و در آن بى حساب از نعمتهاى الهى روزى داده خواهند شد.»

و صريحتر از آن و كاملتر در معنى، قول خداوند تبارك و تعالى است:

مَنْ عَمِلَ صَلِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيوةً طَيِّبَه وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ [۴۱]

«هر كس از مرد يا زن از روى ايمان عمل صالحى انجام دهد او را حيات و زندگى پاكيزه و خوشى بخشيم و به بهتر از آنچه عمل ميكردند پاداششان ميدهيم.»

كه در اين آيه خداوند سبحان حيات طيّبه و پاداش بهتر و برتر از آنچه را كه استحقاق است، وعده فرموده است.

و اينها مطالبى بود كه ميخواستيم در مرحله اوّل بحث بيان كنيم.

پانویس

۱. آيه ۸۸، از سوره ۳۷: النّمل.

۲. آيه ۳، از سوره ۶۷: المُلك.

۳. آيه ۲۷، از سوره ۳۸: ص.

۴. آيه ۱۶ و ۱۷، از سوره ۲۱: الانبيآء.

۵. آيه ۱۱۵، از سوره ۲۳: المؤمنون.

۶. آيه ۸۵، از سوره ۱۵: الحجر.

۷. آيه ۳۰، از سوره ۳۱: لقمان.

۸. آيه ۵۳ و ۵۴، از سوره ۴۱: فصّلت.

۹. آيه ۵۰، از سوره ۲۰: طه.

۱۰. آيه ۱ و ۲ و ۳، از سوره ۸۷: الاعلى.

۱۱. آيه ۲۱۳، از سوره ۲: البقره.

۱۲. آيه ۱۶۵، از سوره ۴: النّسآء.

۱۳. آيه ۲۵، از سوره ۵۷: الحديد.

۱۴. آيه ۱۳۴، از سوره ۲۰: طه.

۱۵. آيه ۳۰، از سوره ۳۰: روم.

۱۶. آيه ۴۵ و ۴۶، از سوره ۳۳: الاحزاب.

۱۷. آيه ۹۰، از سوره ۱۶: النّحل.

۱۸. آيه ۲۹، از سوره ۷: الاعراف.

۱۹. آيه ۳۵، از سوره ۱۷: الإسرآء.

۲۰. آيه ۱۸۲، از سوره ۳: ءَال عِمران. و آيه ۵۱، از سوره ۸: الانفال. و آيه ۱۰، از سوره ۲۲: حج.

۲۱. آيه ۷۰، از سوره ۹: التّوبه. و آيه ۴۰، از سوره ۲۹: العنكبوت. و آيه ۹، از سوره ۳۰: الرّوم.

۲۲. آيه ۴۴، از سوره ۱۰: يونس‌.

۲۳. آيه ۴۰، از سوره ۴: النّسآء.

۲۴. آيه ۷، از سوره ۶۵: الطّلاق.

۲۵. آيه ۲۸۶، از سوره ۲: البقره.

۲۶. آيه ۴۹، از سوره ۱۸: الكهف.

۲۷. اقتباس از آيه ۹، از سوره ۶۵: الطّلاق. فَذَاقَتْ وَبَالَ أَمْرِهَا وَ كَانَ عَاقِبَه أَمْرِهَا خُسْرًا.

۲۸. اقتباس از آيه ۲۸، از سوره ۱۸: الكهف. وَ لَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنَا وَ اتَّبَعَ هَوَاهُ وَ كَانَ أَمْرُهُ فُرُطًا.

۲۹. آيه ۲۱، از سوره ۱۵: الحجر.

۳۰. آيه ۴۹، از سوره ۵۴: القمر.

۳۱. آيه ۳۸، از سوره ۳۳: الاحزاب.

۳۲. آيه ۸، از سوره ۱۳: الرّعد.

۳۳. آيه ۶۲، از سوره ۲۲: الحجّ.

۳۴. آيه ۲۰۵، از سوره ۲: البقره.

۳۵. آيه ۳۴، از سوره ۴: النّسآء.

۳۶. آيه ۲۲۸، از سوره ۲: البقره.

۳۷. آيه ۵۵، از سوره ۵۴: القمر.

۳۸. آيه ۳۵، از سوره ۳۳: الاحزاب.

۳۹. آيه ۱۲۴، از سوره ۴: النّسآء.

۴۰. آيه ۴۰، از سوره ۴۰: المؤمن.

۴۱. آيه ۹۷، از سوره ۱۶: النّحل.