کانال تلگرام نورمجرد

مرجعیت

مربوط به دسته های:
توصیه هایی برای طلاب -

زعامت و مرجعيّت دينى و تصدّى كرسى افتاء و نجات‌دادن مسلمين از وادى حيرت‌وسرگردانى در مقام تكليف‌وعمل و دستگيرى از آنان در عصر غيبت، اگرچه منصبى‌است إلهى و بس عظيم و در روايات وارده از أهل‌بيت عليهم‌السّلام براى فقيهى كه به اين وظيفه قيام كند اجر و پاداشى بزرگ بيان شده، امّا با اين حال، شخصى كه متصدّى اين مقام منيع مى‌شود، خود را در لبه پرتگاهى عميق و خطرناك قرار داده كه با اندكى لغزش و انحراف از صراط مستقيم، از آن مقام عزّ و قرب به حضيض ضلالت و دورى از خدا سقوط ميكند!

و روايات غلاظ و شدادى كه در نهى از فتوى‌دادن وارد شده، علماء و فقهاء ربّانى را بر آن داشته كه تا حدّ امكان از اين مقام و پذيرش اين مسؤوليت سنگين احتراز كرده و سرباز زنند.

نگاهى به ترجمه أحوال و كلمات آنها در وصيّت و موعظه به فرزندان و شاگردان خود و اجازه‌نامه‌ها و انقلاب و تغيير احوال ايشان هنگامى كه در معرض مرجعيّت و افتاء قرار مى‌گرفته‌اند، اين معنا را به خوبى تصديق ميكند.

نویسنده: آیت الله حاج سید محمد صادق حسینی طهرانی

منبع: نور مجرد صفحه۱۷۹ تا۱۸۷

فهرست
  • ↓۱- حكايتى درباره صعوبت امر رياست و مرجعيّت
  • ↓۲- وصاياى سيّدابن‌طاووس به فرزندش در تجنّب از رياست و فتوى
  • ↓۳- استنكاف بزرگان از فتوى‌دادن
  • ↓۴- اجتناب مرحوم علاّمه از نوشتن رساله عمليّه
  • ↓۵- پانویس

حكايتى درباره صعوبت امر رياست و مرجعيّت

حضرت علاّمه والد روحى‌فداه در مقدّمه كتاب نفيس و ممتّع توحيدعلمى‌وعينى ص ۲۳ تا ص ۲۶ در بيان شرح حال عالم إلهى و عارف صمدانى آيت‌اللـه حاج سيّدأحمد كربلائى قدّس‌سرّه مى‌فرمايند:

در اينجا داستان غريب و عجيبى از ايشان ذكر مى‌كنيم كه حقّا بايد موجب عبرت و بيدارباش و تعهّد و صعوبت امر رياست و مرجعيّت، براى سلسله جليله طلاّب علوم دينيّه قرار گيرد. در روز جمعه بيست‌ويكم شهر جمادى‌الاُولى يك‌هزار و چهارصد و يك هجريّه قمريّه در شهر مقدّس مشهد، به بازديد جناب مستطاب حضرت صديق ارجمند و سرور گرامى: آيت‌اللـه حاج سيّدعلى لواسانى دامت‌بركاته، فرزند برومند آيت‌اللـه آقاى حاج ميرزا أبوالقاسم لواسانى، فرزند مرحوم آيت‌اللـه آقاى حاج سيّدمحمّد لواسانى، فرزند مرحوم آيت‌اللـه آقاى سيّدإبراهيم لواسانى رحمة‌اللـه‌عليهم‌أجمعين به منزلشان شرفياب شدم.

در ضمن مذاكرات، شرحى راجع به حالات مرحوم آيت‌اللـه عارف عابد و فقيه نبيه: آقاى حاج سيّدأحمد طهرانى كربلائى بيان داشتند؛ از جمله آنكه فرمودند:

«پدر من، مرحوم آقاى حاج سيّدأبوالقاسم از شاگردان مرحوم آيه‌الحقّ عارف بى‌بديل آخوند مولى حسينقلى همدانى رضوان‌اللـه‌عليه، و پس از ايشان شاگرد مرحوم مبرور آيت‌اللـه آقاى حاج سيّدأحمد طهرانى بوده‌اند، و نيز وصىّ مرحوم آقاى حاج سيّدأحمد بوده‌است. و مرحوم آقاى حاج سيّدأحمد در حالى كه سرش در دامان ايشان بوده‌است، رحلت نموده‌اند.

پدر من مرحوم حاج سيّدأبوالقاسم مى‌گفتند: روزى از روزها كه درس تمام شد و شاگردان شروع به رفتن كردند، من هم برخاستم كه بروم، مرحوم استاد حاج سيّدأحمد فرمودند: آقاى سيّدأبوالقاسم اگر كارى ندارى قدرى بنشين !

من دانستم كه ايشان كار خصوصى دارند، عرض كردم: نه، كارى ندارم. نشستم، و پس از آنكه همه رفتند فرمودند: براى آقا ميرزا محمّدتقى بنويس! و سپس حالشان منقلب شد و گفتند: آه آه، خودش گفته‌است خودش گفته‌است، مسلّم‌است مسلّم‌است. و چنان انقلاب حال پيدا كردند كه بى‌حال شدند، ما پنداشتيم كه شايد آقاى ميرزا محمّدتقى درباره ايشان جمله‌اى زننده گفته و يا نسبتى داده‌است كه به ايشان رسيده كه بالنّتيجه ايشان را تا اين سرحدّ ملول و ناراحت نموده‌است.

از طرفى ديگر مى‌دانستيم كه آقاى ميرزا محمّدتقى شيرازى، شخص عادل و با ورع و متّقى‌است، و هيچگاه كلمه‌اى كه در آن غيبت و خلاف واقع باشد نمى‌زند و نيز مى‌دانستيم كه ايشان هم كسى نيستند كه از نسبت‌هاى ناروا كه به او داده شود ملول و خسته شوند، و لذا همينطور متحيّر شديم و به حال سكوت و بهت درآمديم.

در اينحال من براى ايشان سبيلى چاق كردم (چون مرحوم حاج سيّد أحمد استعمال دخانيات مى‌نمودند) و به ايشان دادم و عرض كردم: حالا اين شَطَب را بكشيد و اينقدر ناراحت نباشيد!

مرحوم استاد شطب را كشيدند و قدرى كه سرحال آمدند فرمودند: اين مرد (يعنى آقاى آقا ميرزا محمّدتقى شيرازى) احتياطات خود را به من إرجاع داده است. و أفرادى به او مراجعه كرده‌اند و از او پرسيده‌اند كه اگر خداى ناكرده براى شما واقعه‌اى اتّفاق بيفتد ما بعد از شما از چه كسى تقليد كنيم ؟ و اينك در احتياطات شما به كه مراجعه نمائيم ؟

آقاى ميرزا محمّدتقى در جواب گفته‌است: به سيّد أحمد. من غير از او كسى را سراغ ندارم.

آقا سيّدأبوالقاسم! براى او بنويس كه: آقا ميرزا محمّدتقى! شما در امور دنيا حكومت داريد! اگر ديگر از اين كارها بكنيد و كسى را إرجاع دهيد، فرداىقيامت در محضر جدّم رسول خدا كه حكومت در دست ماست، از شما شكايت خواهم كرد و از شما راضى نخواهم شد.»

و نيز داستان ديگرى از ايشان نقل شده‌است كه در موقع رحلت مرجعى از مراجع تقليد، اگر طهرانى‌ها، يعنى علماى طهران و تجّار و كسبه طهران، به كسى رجوع مى‌نمودند و از او تقليد مى‌كردند، او مرجع‌تقليد تمام شيعيان مى‌شد و همه بلاد و شهرها به تبع طهرانى‌ها از او تقليد مى‌كردند. و چون طهرانى‌ها به حاج سيّد أحمد رجوع كردند تا از او تقليد كنند، نپذيرفت و در جواب گفت: اگر جهنّم رفتن واجب كفائى باشد، مَن بِهِ الكفاية موجود ست.

وصاياى سيّدابن‌طاووس به فرزندش در تجنّب از رياست و فتوى

سيّد أهل‌المراقبه، سيّدابن‌طاووس رضوان‌اللـه‌عليه، در ضمن وصاياى خود به فرزندش مى‌نويسد:

وَ أَرادَ بَعضُ شُيوخى أنَّنى أُدَرِّسُ وَ أُعَلِّمُ النّاسَ وَ اُفتِهِم ]اُفتِيهم ـ ظ] وَأسْلُكُ سَبيلَ الرُّؤَسآءِ المُتَقَدِّمينَ، فَوَجَدتُ اللَهَ جَلَ‌جَلالُهُ يقولُ فى القُرْءَانِ الشَّريفِ لِجَدِّكَ مُحَمَّدٍ صَلَّى‌اللَـهُ‌عَلَيهِ‌وَءَالِهِ صاحِب المَقامِ المُنيفِ: وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الأَقَاوِيلِ * لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ * ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ * فَمَا مِنكُم مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَـجِزِينَ.[۱]

أَ فَرَأَيْتَ أَنَّ هذا تَهْديدٌ مِن رَبِّ العالَمينَ لِأَعَزَّ عَلَيهِ مِنَ الأَوَّلينَ وَ الأَخِرينَ أن يَقولَ عَلَيهِ بَعضَ الأقاوِيلِ؛ فَكَرِهتُ و خِفْتُ مِنَ الدُّخولِ فى الفَتْوَى، حَذَرًا أن يَكونَ فيها تَقَوُّلٌ عَلَيهِ وَ طَلَبُ رِئاسَةٍ لااُريدُ بِها التَّقَرُّبَ إلَيهِ، فَاعْتَزَلْتُ عَن أوآئِلِ هَذا الحَالِ قَبلَ التَّلَبُّسِ بِما فيها مِنَ الأَهْوالِ وَاشْتَغَلتُ بِما دَلَّنى عَلَيهِ العِلمُ مِنَ العَمَلِ الصّالِحِ.[۲]

«اى فرزندم ! بعضى از بزرگان و اساتيد از من خواستند تا حوزه درس تشكيل داده و در مقام تعليم و تربيت مردم بر آمده و نيز براى آنان فتوا دهم و در همان منهاج علماء و رؤساى پيشين قدم گذارم، امّا من در قرآن‌كريم ديدم كه چگونه خداوند جلّ‌جلاله درباره جدّ بزرگوار تو، حضرت محمّد صلى‌اللـه‌عليه‌وآله، صاحب مقام بلند و منيع نبوّت و رسالت ميفرمايد: «و اگر او از نزد خود برخى سخنان را بسازد و به ما نسبت دهد، هر آينه او را با دست قدرت خود خواهيم گرفت و سپس رگ قلب او را قطع خواهيم نمود و هيچ‌كس از شما نمى‌تواند مانع اين عمل گردد.»

پس آيا مى‌بينى كه اين سخن، تهديدى‌است عظيم از جانب پروردگار عالميان براى عزيزترين و گرامى‌ترين خلائق خود، چنانچه بدون علم قولى را بر خدا ببندد و فتوايى بدهد؟!

بنابراين، من نيز از واردشدن در وادى هولناك فتوا بر خود ترسيده و بدان رضا ندادم كه مبادا در فتوايم سخنى را از نزد خود به خداوند نسبت دهم و طالب جاه و رياستى باشم كه در آن تقرّب به حضرت پروردگار را قصد ننموده باشم.

و از ابتدا و قبل از اينكه به شدائد و آفات اين راه سخت مبتلا شوم، در زاويه فراغ و أمن و آسايش، عزلت گرفته و علمى را كه آموخته بودم چراغ روشن راه خود ساخته و به عمل صالح و تهيّه زادوتوشه براى سفر آخرت مشغول شدم.»

گذشته از علماى متقدّم كه روح تقوا و تجنّب از هوى و دنيا گريزى چنان بر سراپرده دل آنان خيمه زده و خوف و خشيت از حضرت حقّ چنان با جان آنان عجين شده بود كه آنان را از دخول در اين مناصب تا آنجا كه ممكن بود و واجب عينى نمى‌شد باز مى‌داشت، هنوز در ميان علماى معاصر نيز يادگارانىاز آن سلف صالح به چشم مى‌خورد كه جان آدمى از مطالعه سيره علمى و عملى آنان جلا مى‌يابد و از روائح زهد و تقوا و طهارت آنان خوش مى‌شود.

استنكاف بزرگان از فتوى‌دادن

خداوند رحمت كند مرحوم استاد ما حضرت آيت‌اللـهحاج شيخ مرتضى حائرى را، كه در بين مدرّسين و آيات عظام آن روز به استثناى مرحوم آيت‌اللـه اراكى كه مى‌گويند از ايشان كمتر نبوده‌اند، كسى به پايه تحقيق و تعمّق و تدقيق ايشان نمى‌رسيد.

با اين وجود، ايشان زمانى كه در درس خارج فقه يك فرع فقهى را مطرح مى‌كردند و وارد بحث مى‌شدند، بعد از طرح أقوال و بيان أدلّه و تأييد يا نقد آنها، در نهايت وقتى به نظرى مى‌رسيدند، با كمال تواضع مى‌فرمودند: ما فقط بحث علمى مى‌كنيم و أدلّه از جهت علمى بر اين قول دلالت دارند، ولى اين فتواى من نيست! و هيچوقت فتوا ندادند و حاضر نبودند با جزم و يقين بگويند كه حكم اين است. و اين به جهت زهد و تقواى ايشان بود.

روزها از مسجد عشق‌على كه محلّ تدريس ايشان بود، همراه ايشان به طرف منزلشان مى‌رفتيم و سؤالات خود را از خدمتشان مى‌پرسيديم. با آن مقام علمى اگر كسى در راه از ايشان مسأله‌اى اختلافى از مسائل شرعى مى‌پرسيد، از پاسخ‌دادن استنكاف مى‌فرمودند و به آيت‌اللـه گلپايگانى ـ كه منزلشان قريب منزل ايشان بود ـ ارجاع مى‌دادند.

اجتناب مرحوم علاّمه از نوشتن رساله عمليّه

بارى ! حضرت علاّمه والد أفاض‌اللـه‌علينامن‌بركات‌نفسه‌القدسيّة با وجود اينكه بدون شكّ از علماء فريد و اتقياء وحيد و از نوادر علماء طائفه شيعه اماميّه بودند، و عالمى ربّانى بودند كه از جزئيّت گذشته و به كلّيّت پيوسته و ضمير روشن خود را به عالم باطن و كلّى متصّل ساخته و قدم در عالم ولايت گذاشته و جان و حقيقت خود را با حقيقت أميرالمؤمنين و امام زمان عليهما السّلام پيوند زده بودند و شرائط استنباط و اجتهاد در ايشان متوفّر و دراستنباط أحكام نظرى صائب داشتند، أمّا از آنجا كه در افقى بس عالى از بينش و بصيرت و عرفان و زهد و تقوى سير مى‌نمودند كه از حيطه عقل و وهم خارج است و صعوبت أمر اجتهاد و فتوى و دخول در امور ولائيّه عامّه را دريافته بودند، به مقتضاى روايت شريفه: وَ اهْرُبْ مِنَ الْفُتْيا هَرَبَكَ مِنَ الْأَسَدِ بطور كلّى از فتوادادن و نوشتن رساله عمليّه و شهرت اجتناب مى‌نمودند.

مكرّر افراد مختلفى از أعيان علماء و از افراد عادى خدمت ايشان رسيده و تقاضا مى‌كردند كه ايشان متصدّى مقام مرجعيّت شوند و رساله عمليّه بدهند، بخصوص بعد از ارتحال رهبر كبير انقلاب رضوان‌اللـه‌عليه بعضى آمدند و گفتند: شما تا به حال به احترام ايشان رساله نداديد، اكنون كه از دار دنيا رحلت فرمودند رساله بدهيد! ايشان با شدّت و حدّت تمام فرمودند: «من تا عمر دارم رساله نمى‌نويسم.» و هيچ‌گاه قبول نكرده و رساله عمليّه ننوشتند.

حتّى وقتى با اصرار و ابرام بعضى از رفقا و احبّاء و ارادتمندان خود مواجه شدند كه مى‌خواستند بر أساس فتواى ايشان به تكاليف شرعى عمل كنند، فرمودند: «شما مى‌توانيد توضيح‌المسائل مرحوم آيت‌اللـه حاج سيّدعبدالهادى شيرازى را مطالعه كنيد، چرا كه نظرات حقير مطابق با فتواى ايشان است.» و به نام خود رساله‌اى منتشر نكردند. پس از آن نيز برخى آمدند و گفتند: ما به رساله ايشان مراجعه كرديم، ولى مختصر است و حكم بعضى از مسائل در آن نيست و تقاضاى ما اينستكه خود حضرتعالى رساله‌اى بنويسيد، ولى ايشان باز هم قبول نفرمودند.

پانویس

۱. آيات ۴۴ تا ۴۷، از سوره ۶۹: الحآقّة.

۲. كشف‌المحجّة لثمره‌المهجة، ص ۱۶۴ و ۱۶۵.