کانال تلگرام نورمجرد
نور مجرد > علوم اسلام > اخلاق، حکمت و عرفان > آیا هر چه هست در اخبار ایمه است؟

آیا هر چه هست در اخبار ایمه است؟

فهرست
  • ↓۱- آیا هر چه هست در اخبار ائمه علیهم السلام است؟
  • ↓۲- رواياتى كه از ائمه معصومين عليهم السّلام از جهت ارتقا معانى در مراحل متفاوتى واقعند
  • ↓۳- پانویس

آیا هر چه هست در اخبار ائمه علیهم السلام است؟

نویسنده: علامه طهرانی (ره)

منبع: ولایت فقیه در حکومت اسلام، جلد ۳، صفحات ۴۳ تا ۴۹

رواياتى كه از ائمه معصومين عليهم السّلام از جهت ارتقا معانى در مراحل متفاوتى واقعند

رواياتى كه از أئمّة معصومين صلوات الله و سلامه عليهم أجمعين وارد شده است بر يك نَسَق نيست، و از جهت مضمون و مُحتوى در درجات مختلف قرار دارد. بعضى از آنها داراى معانى ساده‌اى بوده و قابل فهم براى عموم است؛ و بعضى معانى دقيقتر؛ و بعضى دقيق‌تر تا بجائى كه در بعضى از آنها مسائل حِكميّه و إلهيّة غامضه‌اى است كه جز أوحدىّ از ناس نميتواند آنها را إدراك كند.

مزيّت كلمات أئمّه عليهم السّلام بر سائر عبارات، فقط مزيّت از جهت لفظ و عبارت، و از جنبه فصاحت و بلاغت نيست؛ بلكه از جهت سُموّ معنى و عُلوّ مفاد، و ارتقاء حقيقت مَغزى و مفهومى كه در آنها هست با سائر كلمات أفراد تفاوت دارد.

بسيارى از كوته بينان أهل ظاهر و زمره‌اى از أخباريّين در اين مسأله به اشتباه افتاده‌اند و خيال مى‌كنند: كلمات أئمّه كلماتى است كه مزيّت آن تنها حسن عبارت است؛ و لذا قابل فهم براى همه هست. بناءً عليهذا مى‌گويند: أخبار را كه در دست داريم، همه چيز داريم؛ و ديگرچه نيازى به علوم عقليّه و علوم حكميّه مى‌باشد؟! آنچه هست در خانه أهل بيت است، و تجاوز از اين‌ خانه غلط است.

آرى‌! آنچه هست در خانه أهل بيت است و تجاوز هم غلط است؛ ولى سخن در اين است كه: آنچه در خانه أهل بيت است چيست؟ آيا آن چيزى است كه به فكر همه ميرسد و در دكّان هر عطّار و بقّالى پيدا ميشود؟ يا نه! در خانه أهل بيت رموزى است، أسرارى است كه علماء و بزرگان از مدقّقين و محقّقين و فلاسفة از حكماء ذوى العزّ و الإكرام بعد از يك عمر مطالعه و تحقيق، تازه مى‌توانند بعضى از نكات آنرا إدراك كنند؛ و بزرگان از عرفاء بعد از يك عمر خون دل خوردن و زحمت كشيدن و پيروى كردن، تازه مى‌توانند بعضى از معانى را استشمام كنند!

اينكه هر چه هست در أخبار أئمّه عليهم السّلام است، درست است؛ ولى خبر را چه كسى مى‌فهمد و إدراك مى‌كند؟! آيا إنسان بدون علوم عقليّه مى‌تواند به آن أسرار برسد؟! هيهات!! أئمّه عليهم السّلام با همه مردم سر و كار داشتند و با همه گفتگو مى‌كردند؛ و بر أساس فرمايش رسول خدا صلّى الله عليه و آله و سلّم كه فرمود: إنَّا مَعَاشِرَ الانْبِيآء أُمِرْنَا أَنْ نُكَلِّمَ النَّاسَ عَلَى قَدْرِ عُقُولِهِمْ، با هر كس بقدر فهم و إدراكش سخن مى‌گفتند

چون كه با كودك سر و كارم فتادهم زبان كودكان بايد گشاد

در أخبار أئمّه عليهم السّلام جواهر أسرارآميزى است براى خواصّ.

رسول خدا صلّى الله عليه و آله هم، آن طورى كه با خواصّ خود تكلّم مى‌فرمود، با فرد فرد از أفراد بشر گفتگو نمى‌كرد.

أفرادى كه أفكارشان در سطح نازلى است، اگر إنسان با آنها در همان سطح مذاكره كند براى آنها مفيد است؛ أمّا اگر بالاتر از آن گفتگو كند آنها را شكسته و خراب مى‌كند؛ چون إدراك نمى‌كنند.

در روايت است كه: كلمة حكمت را با جاهلان مذاكره ننمائيد كه به حكمت ستم كرده‌ايد؛ و از آموختن آن به أهلش دريغ مكنيد كه به ايشان ستم كرده‌ايد. أمير المؤمنين عليه السّلام فرمود: جواهر نفيس را در گردن خوكها آويزان مكنيد!

أئمّه عليهم السّلام هم با همه أفراد سر و كار داشته‌اند و همه قِسم مذاكرات و ردّ و بدلها واقع ميشد؛ لذا معنى بعضى از روايات بسيار ساده و عادى است، بطورى كه قابل فهم براى عموم است؛ و بعضى‌ها دقيق و بعضى‌ها دقيقتر؛ و در بعضى از روايات، معانى غامضه‌اى وجود دارد كه در غايت صعوبت و إشكال است.

رواياتى كه در «توحيد» صدوق رحمة الله عليه، و فرمايشات حضرت إمام رضا صلوات الله عليه كه بسيارى از آن در «عُيون أخبار الرّضا» وارد است، اينچنين است. در بعضى از خُطَب «نهج البلاغه» معانى دقيقِ سخنان و عبارات أمير المؤمنين عليه السّلام، به اندازه‌اى أوج مى‌گيرد كه كسى نمى‌تواند آن مطالب را إدراك كند! آنوقت إنسان چگونه مى‌تواند بگويد: تمام اين روايات براى همه قابل فهم است، و ما هر چه ميخواهيم از روايات بدست مى‌آوريم؟!

از مرحوم آية الله حاج ميرزا أحمد كفائى خراسانى، آقازاده مرحوم آية الله حاج شيخ محمّد كاظم خراسانى صاحب «كفاية الاصول» نقل شده است كه مى‌گفت: «من «شرح اصول كافى» از ملّاى قزوينى را ديدم؛ پدرم يكروز گفت: أحمد بيا يك چيزى به تو بگويم! اگر مقدّمات فلسفه را نخوانى از اين روايات هيچ نمى‌فهمى!». چرا كه أسرار إلهى و مقام توحيد كه بعد از ساليان دراز علم و عمل براى مؤمنين پيدا ميشود، در وهله أوّل كه پيدا نشده است؛ و آن مؤمنى كه اين معانى را بدست آورده است، نمى‌تواند آنرا به أفرادى كه بدست نياورده‌اند بگويد و إلقاء كند؛ و چه بسا موجب گمراهى آنها ميشود.

بر همين أساس است كه رسول خدا صلّى الله عليه و آله و سلّم، أسرار خود را تنها به أمير المؤمنين عليه السّلام مى‌گفتند. ما از فريقين روايات متواتره داريم كه رسول خدا أسرار خود را فقط به آن حضرت، و نيز به بعضى از أصحاب خاصّ خود مثل سلمان كه او هم صاحب سرّ بود، مى‌فرمودند.

در روايت است كه مُدركات سلمان بالاتر از أبو ذرّ، و مقام توحيدش دقيقتر بوده است؛ آن توحيدى كه او إدراك كرده بود أبو ذرّ با تمام آن مقامات و درجات و صدقش إدراك نكرده بود. نه اينكه مرد خائنى بود، و يا اينكه مرد دروغگوئى بحساب مى‌آمد؛ بلكه بتمام معنى الكلمه از خواصّ حضرت رسول خدا صلّى الله عليه و آله بود؛ أمّا ظرفيّت و گنجايشش به اندازه سلمان نبود. بدين معنى كه: آن مقدارى از معارف كه رسول خدا صلّى الله عليه و آله و سلّم در درون ذهن و وجود نفسانى او ميتوانست بريزد، تا حدّ محدودى بود؛ ولى سلمان ظرفش وسيعتر بود، و به مطالب بالاترى از عرفان رسيده بود كه إدراك آن حال براى أبو ذرّ غير قابل قبول بود. يعنى اگر سلمان مطالب خود را به أبو ذرّ مى‌گفت، أبو ذرّ آنرا ردّ كرده مى‌گفت: تو مشركى! تو كافرى! اين كلام تو كفر است! لَوْ عَلِمَ أَبُو ذَرٍّ مَا فِى قَلْبِ سَلْمَانَ لَقَتَلَهُ أَوْ كَفَّرَهُ.[۱]

ببينيد چقدر مطلب دقيق است! در حالى كه أبو ذرّ با سلمان نشسته و با هم غذا مى‌خورند و با يكديگر رفيقند، و عقد اخوّت هم بين هر دو بسته شده است؛ وليكن آنقدر تفاوت إدراك بين آندو موجود است كه اگر أبو ذرّ از مُدركات سلمان اطّلاع پيدا كند او را مى‌كشد، و مى‌گويد: تو مَهدور الدّم هستى، چون‌ اين عقيده‌ات شرك يا كفر است! يعنى او به مرحله‌اى از مراحل توحيدى رسيده است كه آن مرحله براى أبو ذرّ قابل قبول نيست، و بنظر او عين بت‌پرستى است.

مانند همين مطالبى كه امروزه در ميان ألسنه رائج و دارج است كه: فلان كس وحدت وجودى است؛ و أصلًا كسى نبايد اسمى از وحدت وجود بياورد؛ و عقيدة به وحدت وجود كفر و شرك است!

پانویس

۱. در «وافى» طبع سنگى، سنة ۱۳۲۴، ج ۱، ص ۸؛ و طبع حروفى اصفهان، ج ۱، ص ۱۱ گويد: وَ قَالَ سَيِّدُ الْعَابِدِينَ وَ زَيْنُهُمْ صَلَواتُ اللَهِ عَلَيْهِ: لَوْ عَلِمَ أَبُو ذَرٍّ مَا فِى قَلْبِ سَلْمَانَ لَقَتَلَهُ؛ وَ فِى رِوَايَةٍ لَكَفَّرَهُ.

در «بحار الانوار» از طبع كمپانى، ج ۶، ص ۷۵۴؛ و از طبع حروفى حيدرى، ج ۲۲، ص ۳۴۳، حديث ۵۳، از «كافى» از أحمد بن إدريس، از عمران بن موسى، از هرون بن مسلم، از مسعده بن صدقه، از حضرت إمام جعفر صادق عليه السّلام روايت كرده است كه فرمود: روزى در نزد حضرت علىّ بن الحسين عليهما السّلام از تقيّه سخن به ميان آمد، فَقَالَ: لَوْ عَلِمَ أَبُو ذَرٍّ مَا فِى قَلْبِ سَلْمَانَ لَقَتَلَهُ، وَ لَقَدْ ءَاخَى رَسُولُ اللَهِ بَيْنَهُمَا؛ فَمَا ظَنُّكُمْ بِسَآئِرِ الْخَلْقِ؟! إنَّ عِلْمَ الْعُلَمَآء صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ، لَا يَحْتَمِلُهُ إلَّا نَبِىٌّ مُرْسَلٌ أَوْ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ عَبْدٌ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَهُ قَلْبَهُ لِلإيمَانِ. فَقَالَ: وَ إنَّمَا صَارَ سَلْمَانُ مِنَ الْعُلَمَآء لِانَّهُ امْرُوٌ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ؛ فَلِذَلِكَ نَسَبْتُهُ إلَى الْعُلَمَآء. «اصول كافى» ج ۱، ص ۴ ۰ ۱؛ و عين اين متن را با تفاوت «فَلِذَلِكَ نَسَبَهُ إلَيْنَا» در «بصآئر الدّرجات» ص ۸ آورده است.

مجلسى رضوان الله عليه در بيان خود در ذيل اين روايت گويد: مَا فِى قَلْبِ سَلْمَانَ، أىْ مِنْ مَراتِبِ مَعْرِفَةِ اللَهِ وَ مَعْرِفَةِ النَّبىِّ وَ الائِمَّةِ صَلَواتُ اللَهِ عَلَيْهِمْ. فَلَوْ كانَ اظْهَرَ سَلْمانُ لَهُ شَيْئًا مِنْ ذَلِكَ لَكانَ لا يَحْتَمِلُهُ وَ يَحْمِلُهُ عَلَى الْكِذْبِ، وَ يَنْسِبُهُ إلَى الارْتِدادِ أوِ الْعُلومِ الْغَريبَةِ وَ الآثارِ الْعَجيبَةِ الَّتى لَوْ أظْهَرَها لَهُ لَحَمَلَها عَلَى السِّحْرِ فَقَتَلَه؛ أوْ كانَ يُفْشيهِ وَ يُظْهِرُهُ لِلنّاسِ فَيَصيرُ سَبَبًا لِقَتْلِ سَلْمانَ عَلَى الْوَجْهَيْن؛ إلخ.

و در «بحار» از طبع كمپانى، ج ۶، در همين صفحه؛ و از طبع حروفى حيدرى، ج ۲۲، در ص ۳۴۵، حديث ۵۵، از «كافى» با سند خود از صالح أحول روايت كرده است كه گفت: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَهِ عَلَيْهِ السَّلامُ يَقُولُ: ءَاخَى رَسُولُ اللَهِ صَلَّى اللَهُ عَلَيْهِ وَ ءَالِهِ بَيْنَ سَلْمَانَ وَ أَبِى ذَرٍّ وَ اشْتَرَطَ عَلَى أَبِى ذَرٍّ أَنْ لَا يَعْصِىَ سَلْمَانَ «روضه كافى» ص ۱۶۲.

و در «بحار» از طبع كمپانى، در همين صفحه؛ و از طبع حروفى حيدرى، در ص ۳۴۶، از «اختصاص» شيخ مفيد با سند متّصل خود از عيسى بن حمزه روايت كرده است كه گفت: قُلْتُ لِابِى عَبْدِ اللَهِ عَلَيْهِ السَّلامُ الْحَدِيثَ الَّذِى جَآءَ فِى الارْبَعَةِ، قَالَ: وَ مَا هُوَ؟! قَلْتُ: الارْبَعَةُ الَّتِى اشْتَاقَتْ إلَيْهِمُ الْجَنَّةُ. قَالَ: نَعَمْ، مِنْهُمْ سَلْمَانُ وَ أَبُو ذَرٍّ وَ الْمِقْدَادُ وَ عَمَّارٌ. قُلْنَا: فَأَيُّهُمْ أَفْضَلُ؟! قَالَ: سَلْمَانُ. ثُمَّ أَطْرَقَ، ثُمَّ قَالَ: عَلِمَ سَلْمَانُ عِلْمًا لَوْ عَلِمَهُ أَبُو ذَرٍّ كَفَرَ. «اختصاص» ص ۱۱.

و در «بحار» از طبع كمپانى، ج ۶، ص ۷۶۲؛ و از طبع حروفى حيدرى، ج ۲۲، ص ۳۷۳، و ص ۳۷۴، حديث ۱۲، از «رجال كشّى» با سند خود از حضرت أبو جعفر إمام محمّد باقر عليه السّلام روايت كرده است كه گفت: دَخَلَ أَبُو ذَرٍّ عَلَى سَلْمَانَ وَ هُوَ يَطْبَخُ قِدْرًا لَهُ فَبَيْنَا هُمَا يَتَحَادَثَانِ إذَا انْكَبَّتِ الْقِدْرُ عَلَى وَجْهِهَا عَلَى الارْضِ فَلَمْ يَسْقُطْ مِنْ مَرَقِهَا وَ لَا مِنْ وَدَكِهَا شَىْ‌ءٌ. فَعَجِبَ مِنْ ذَلِكَ أَبُو ذَرٍّ عَجَبًا شَدِيدًا؛ وَ أَخَذَ سَلْمَانُ الْقِدْرَ فَوَضَعَهَا عَلَى حَالِهَا الاوَّلِ عَلَى النَّارِ ثَانِيَةً وَ أَقْبَلا يَتَحَدَّثَانِ، فَبَيْنَمَا هُمَا يَتَحَدَّثَانِ إذَا انْكَبَّتِ الْقِدْرُ عَلَى وَجْهِهَا فَلَمْ يَسْقُطْ مِنْهَا شَىْ‌ءٌ مِنْ مَرَقِهَا وَ لَا مِنْ وَدَكِهَا! قَالَ: فَخَرَجَ أَبُو ذَرٍّ وَ هُوَ مَذْعُورٌ مِنْ عِنْدِ سَلْمَانَ؛ فَبَيْنَمَا هُوَ مُتَفَكِّرٌ إذْ لَقِىَ أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلامُ عَلَى الْبَابِ. فَلَمَّا أَنْ بَصَّرَ بِهِ أَمِيرُالمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلامُ قَالَ لَهُ: يَا أَبَا ذَرٍّ! مَا الَّذِى أَخَرَجَكَ وَ مَا الَّذِى ذَعَرَكَ؟ فَقَالَ لَهُ أَبُو ذَرٍّ: يَا أَمِيرَالمُؤْمِنِينَ! رَأَيْتُ سَلْمَانَ صَنَعَ كَذَا و كَذَا فَعَجِبْتُ مِنْ ذَلِكَ. فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلامُ: يَا أَبَا ذَرٍّ! إنَّ سَلْمَانَ لَوْ حَدَّثَكَ بِمَا يَعْلَمُ، لَقُلْتَ: رَحِمَ اللَهُ قَاتِلَ سَلْمَانَ. يَا أَبَا ذَرٍّ! إنَّ سَلْمَانَ بَابُ اللَهِ فِى الارْضِ؛ مَنْ عَرَفَهُ كَانَ مُؤْمِنًا، وَ مَنْ أَنْكَرَهُ كَانَ كَافِرًا؛ وَ إنَّ سَلْمَانَ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ. «رجال كشّى» ص ۱ ۰. البتّه اين درجات و مقامات بواسطه عظمت نفس و صبر و تحمّل او در راه خدا و فى ذات الله بوده است چنانكه از قياس او با أبو ذرّ در روايت ذيل اين أمر مشهود ميگردد.

مجلسى در «بحار الانوار» طبع كمپانى، ج ۶، ص ۷۴۸؛ و طبع حروفى حيدرى ج ۲۲، ص ۳۲۰، حديث ۸، از «عيون أخبار الرّضا» از دقّاق، از صوفىّ، از رويانىّ، از عبد العظيم حسنى، از حضرت أبو جعفر ثانى (إمام محمّد تقىّ) از پدرانش عليهم السّلام روايت كرده است كه:

قَالَ: دَعَا سَلْمَانُ أَبَا ذَرٍّ رَحْمَةُ اللَهِ عَلَيْهِمَا إلَى مَنْزِلِهِ فَقَدَّمَ إلَيْهِ رَغِيفَيْنِ، فَأَخَذَ أَبُو ذَرٍّ الرَّغِيفَيْنِ يُقَلِّبُهُمَا؛ فَقَالَ لَهُ سَلْمَانُ: يَا أَبَا ذَرٍّ لِاىِّ شَىْ‌ءٍ تُقَلِّبُ هَذَيْنِ الرَّغِيفَيْنِ؟! قَالَ: خِفْتُ أَنْ لَا يَكُونَا نَضِيجَيْنِ. فَغَضِبَ سَلْمَانُ مِنْ ذَلِكَ غَضَبًا شَدِيدًا، ثُمَّ قَالَ: مَا أَجْرَأَكَ حَيْثُ تُقَلِّبُ هَذَيْنِ الرَّغِيفَيْنِ؟! فَوَ اللَهِ لَقَدْ عَمِلَ فِى هَذَا الْخُبْزِ الْمَآءُ الَّذِى تَحْتَ الْعَرْشِ، وَ عَمِلَتْ فِيهِ الْمَلئِكَةُ حَتَّى أَلْقَوْهُ إلَى الرِّيحِ، وَ عَمِلَتْ فِيهِ الرِّيحُ حَتَّى أَلْقَتْهُ إلَى السَّحَابِ، وَ عَمِلَ فِيهِ السَّحَابُ حَتَّى أَمْطَرَهُ إلَى الارْضِ، وَ عَمِلَ فِيهِ الرَّعْدُ وَ الْمَلئِكَةُ حَتَّى وَضَعُوهُ مَوَاضِعَهُ، وَ عَمِلَتْ فِيهِ الارْضُ وَ الْخَشَبُ وَ الْحَدِيدُ وَ الْبَهَآئِمُ وَ النَّارُ وَ الْحَطَبُ وَ الْمِلْحُ، وَ مَا لَا أُحْصِيهِ أَكْثَرُ، فَكَيْفَ لَكَ أَنْ تَقُومَ بِهَذَا الشُّكْرِ؟! فَقَالَ أَبُو ذَرٍّ: إلَى اللَهِ أَتُوبُ وَ أَسْتَغْفِرُ اللَهَ مِمَّا أَحْدَثْتُ وَ إلَيْكَ أَعْتَذِرُ مِمَّا كَرِهْتَ.

قَالَ: وَ دَعَا سَلْمَانُ أَبَا ذَرٍّ رَحْمَةُ اللَهِ عَلَيْهِمَا ذَاتَ يَوْمٍ إلَى ضِيَافَةٍ فَقَدَّمَ إلَيْهِ مِنْ جِرَابِهِ كِسَرًا يَابِسَةً وَ بَلَّهَا مِنْ رَكْوَتِهِ؛ فَقَالَ أَبُو ذَرٍّ: مَا أَطْيَبَ هَذَا الْخُبْزَ لَوْ كَانَ مَعَهُ مِلْحٌ! فَقَامَ سَلْمَانُ وَ خَرَجَ فَرَهَنَ رَكْوَتَهُ بِمِلْحٍ وَ حَمَلَهُ إلَيْهِ. فَجَعَلَ أَبُو ذَرٍّ يَأْكُلُ ذَلِكَ الْخُبْزَ وَ يَذُرُّ عَلَيْهِ ذَلِكَ الْمِلْحَ وَ يَقُولُ: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِى رَزَقَنَا هَذِهِ الْقَنَاعَةَ. فَقَالَ سَلْمَانُ: لَوْ كَانَتْ قَنَاعَةً لَمْ تَكُنْ رَكْوَتِى مَرْهُونَةً! «عيون أخبار الرّضا» ص ۲۱۵ و ۲۱۶.