منبع: آیت نور صفحه ۱۵۷ تا ۱۶۳
آيتالله حاج شيخ حسين حلّى مرد علم و عمل بود. هم نكات دقيق علمى را بخوبى تشريح مىنمود و هم در مقام عمل دنيا گريز بود و قدمى بسوى رياست بر نميداشت، و همين خصلتهاى چشمگير بود كه روح بلند حضرت علامه طهرانی را مجذوب خود مىساخت. آقا ضمن تشريح مطلبى در مباحث ولايت فقيه به تناسب مقام، مطلبى از مبحث ولايت فقيه استاد خود آية الله حلّى نقل مىكنند و سپس اشارهاى به شخصيّت ايشان مىنمايند و ابعاد علمى و عملى، تقوا مدارى و دنياگريزى و تهذيب و خودسازى ايشان را مجسّم مىكنند كه دقّت در آن نشان دهنده روح دقيق و نكته سنج و قدرشناس آقاست. ميفرمايند:
«ايشان واقعا آيتى بود الهى، و استوانه علم و تقوى و درايت، و تحقيقا نمونه علّامه حلّى در وسعت علم و اطّلاع. و حقّا در فقه و اصول در نجف بىنظير بود؛ بلكه وقتى من به نجف اشرف مشرّف شدم و در جميع بحثها تفحّص و تحقيق نمودم اگر مرحوم شيخ حسين حلّى نبود دو مرتبه براى ادامه استفاده از محضر حضرت آية الله بروجردى رضوان الله تعالى عليه به قم بر مىگشتم، امّا ديدم كه ايشان مردى است عالم، با وزنه و قوى، و لذا نجف را در دوران تحصيل نهائى بر قم انتخاب كردم. و تقريرات دروس ايشان را نوشتهام، از جمله رسالهاى از ايشان در بحث اجتهاد و تقليد كه به تقرير اين جانب موجود است.»
در جایی دیگر با بیانی کامل تر مىنويسند:
«مرحوم استاد آية الله شيخ حسين حلّى مرد بسيار بزرگى بود. بسيار مرد عجيبى بود. از منفردين و متفرّدين در علم و تقوى و زهد و اعراض از رياستهاى دنيوى بود. مرد محقّق و شاخصى بود كه همه علماء به علم و فهم و درايت او نيازمند بودند.هر وقت كسى از او مسألهاى را سؤال مىنمود چه در درس يا در غير موقع درس مثلًا مىپرسيد: فتوى و نظريّه شما راجع به اين مسأله چيست؟ نگاهى ميكرد و مىگفت: منِ احمق را به فتوى دادن چه! كار ما اين است كه برويم و به كتابها نگاه كنيم و مطلبى را بدست بياوريم و بيائيم با رفقا بحثى بكنيم، كارمان اينست.
اين مرد بزرگوار و با شخصيّت و با عظمت كه تحقيقا از مرحوم آقاى حاج سيّد محسن حكيم در دقّت نظر و وسعت اطّلاعات و تبحّر در علم فقه و اصول برتر بود (و خود آقا سيّد محسن معترف به اين معنى بود) ايشان در هنگام تدريس- كه بعضى از آن دروس به تقرير اين جانب موجود است- بعضى از عبارات آقاى حاج سيّد محسن حكيم رحمة الله عليه را بيان ميكرد (البتّه به صورت قال بعضٌ و يا بعضُ مُعاصِرينا بدون آنكه اسمى از «مُستَمسَك العروة» بر زبان آورد) و كلام ايشان را بسيار خوب تجزيه و تحليل و رد كرده، حقّ مطلب را أدا مىنمود.
وليكن در عين حال در بعضى از مجالس آية الله حاج سيّد محسن حكيم حاضر مىشد و اگر كسى (مثلًا نمايندهاى، وزيرى، متصرّفى) از بغداد مىآمد و از مرحوم حكيم اجازه حضور ميخواست و يا سؤال و استفتائى داشت، ايشان ميرفت و در آن مجلس مىنشست و مطلب او را گوش كرده و حل مىنمود و جواب ميداد، مثل يكى از افراد عادى بسيار معمولى.
... پدر ايشان در صحن مطهّر أمير المؤمنين عليه السّلام در نجف أشرف اقامه جماعت ميكرد و پس از فوت او اقامه جماعت اختصاص به مرحوم آقا شيخ حسين حلّى داشت، امّا ايشان استاد خود مرحوم نائينى را مقدّم داشتند. و پس از مرحوم آية الله نائينى با آنكه از بهترين تلامذه او بود معذلك اقامه نماز را بجاى مرحوم نائينى قبول نكرد، و آية الله حاج سيّد محسن حكيم اقامه جماعت نمودند. و ايشان از اين عمل استنكاف مىنمود و كرارا و مرارا مىگفت: «كار من فقط تدريس است، من طلبه هستم». نه فتوى داد، نه رسالهاى منتشر نمود، و نه نماز جماعت خواند. امّا در درس و تحقيقات إلى ما شآء الله هر چه بگوئيد كم گفتهايد، ايشان به اندازه يك صندوق، تقريرات و تحقيقات و كتب مستقلّه در فقه و اصول دارد.
يك مرتبه درباره اجتهاد و دقّتى كه علماء بزرگ داشتند (كه تا چه حدّ از فتوى دادن اجتناب ميكردند و خود را در معرض فتوى قرار نميدادند و از خداوند علىّ أعلى مىترسيدند؛ با اينكه مجتهد بودند امّا باز از إفتاء خوددارى ميكردند، و شدّت تقوايشان اين مطلب را ايجاب ميكرد) فرمود: بعضى از اين احتياطهائى كه در رسالهها هست و الأحوط وجوبى است، در اصل احوط استحبابى است ليكن چون آن مجتهد ميخواهد از إبراز فتوى خوددارى كند و نمىخواهد خود را مسؤول عمل مردم نمايد لذا به نحو احوط وجوبى بيان ميكند كه مردم به ديگرى مراجعه كنند و او خود را از تحمّل مسؤوليّت خارج سازد. سپس فرمود: استاد ما مرحوم نائينى قدّس الله نفسَه يك مرتبه در بالاى منبرِ تدريس فرمود: يا أيّها الطّلّاب! مرحوم حاج ملّا على كنى (صاحب كتاب نفيس «قضاء» و معاصر شيخ انصارى و از أعلام شاگردان و شايد همرديف شيخ انصارى كه اوّل عالم و اوّل مجتهد طهران بود، و اگر كسى بخواهد از علميّت او مطّلع بشود كتاب «قضاء» ايشان را ببيند، «قضاء» حاج ملّا على كنى معروف است) ايشان به طهران رفت و تمام علماى طهران كه در مقابل او خاضع و خاشع و به أعلميّت او اذعان داشتند نزد او آمده و تقاضا كردند كه شما متصدّى امور مردم باشيد و در امر قضا و مرافعات، مردم به شما مراجعه كنند و شما نظر بدهيد و فصلِ خصومت نمائيد!
استاد ميفرمود: مرحوم حاج ملّا على كنى گفت: «من اين كار را نمىكنم زيرا من در اجتهاد خود شكّ دارم» تا اينكه پنجاه نفر از مجتهدين طهران و اطراف از كسانى كه ايشان آنها را مجتهد ميدانست خدمت ايشان آمده و بر اجتهادشان شهادت دادند، آنوقت ايشان اين پيشنهاد را پذيرفت.
امّا شما جالسين و حاضرين در مجلس درس اگر پنجاه نفر از مجتهدين هم شهادت بدهند كه شما مجتهد نيستيد باز قبول نمىكنيد و ادّعاى اجتهاد مىكنيد.
نمونه هايى از قدرت اجتهادى و سعه تحقيقات مرحوم حلّى
اين مردِ با بصيرت در كوران تمام اين مسائل وارد بود و من تحقيقا نمىتوانم بگويم كه از نقطه نظر علمى، شيخ حسين حلّى از علّامه حلّى كمتر بود. به اندازهاى اين مرد دقيق بود كه: مثلًا ما در نزد ايشان طهارت ميخوانديم (من در خدمت ايشان علاوه بر اصول، يكدوره مكاسب و قدرى هم از كتاب طهارت خواندم و تقريرات آن را نوشتم.) ايشان روايتى را از باب ديات «مفتاح الكرامة» شاهد بر مطلب آورد؛ بايد توجّه نمود كه باب ديات «مفتاح الكرامة» چه مناسبت با باب طهارت دارد؟!
ايشان عالمى بود متضلّع، خبير و منظّم. تمام كتابها چه كتابهاى عامّه و چه كتابهاى شيعه را مطالعه ميكرد، بعد هر كتابى را كه مطالعه مىنمود از مطالب آن براى خود فهرستى برميداشت، مثلًا از تمام «تاريخ بغداد» يك فهرست داشت. يك رديفِ ستونى از كتابخانهاش- كه مقدار كتابهايش هم خيلى زياد نبود- فقط فهرست آن كتبى بود كه مطالعه كرده و نتيجه آن كتابها را هر چه بود له يا عليه شيعه در آنجا نوشته بود؛ و هر گاه انسان به آن مراجعه ميكرد مىفهميد كه كجاى اين كتاب بر ضرر شيعه و كجايش به نفع شيعه است تا در موقع حاجت شفاها و يا كتبا در صورت تأليفِ كتابى در كلام مبنى بر اعتقادات رَصين و متين شيعه از آن استمداد كند.»
آنچه در اينجا بيانگر مرتبه والاى علمى حضرت آقاست، اجازه اجتهادى است كه آية الله حلّى با اين سختگيرى شديد در مسأله اجتهاد به ايشان دادهاند.
«بسم الله الرّحمن الرّحيمالحمدُ للّهِ ربِّ العالَمين و الصّلاةُ و السّلامُ على خيرِ خَلقِه محمّدٍ وَ ءَالِه الطّاهرين. و بعدُ، فإنَّ فضلَ علمِ الفقهِ لا يَخفَى، و بِه تُنالُ السَّعادَةُ الأبديّةُ؛ و مِمَّن بَذَلَ الهِمَّةَ فى تحصيلِه، و صَرَفَ على ذلك بُرهةً غيرَ قليلةٍ مِن عُمرِه الشَّريفِ، جنابُ السّيّد العلّامة حجّةِ الإسلام، و عمادِ الأعلام، العالمِ التّقىّ: السّيِّد محمّد حسين دامَ تأييدُه نجلِ المرحومِ حجّةِ الإسلامِ السّيّد صادق الطّهرانىّ اللاله زارى طابَ ثراه.
فإن جنابَه قد جدّ فى تحصيلِ ذلك و اجْتَهد فيه، و قَد حَضَر على أبحاثى فى الفقهِ و الاصولِ حُضورَ تفهُّمٍ و تدقيقٍ، و كتب ذلك و حرَّره تحريرَ إتقانٍ و تحقيقٍ، و لَم يزل على ذلك مُجدّاً فيه حتّى نال بِحمدِ الله تَعالى بُغيَتَه، و أدرَك بذلك الجدّ غايَتَه و امنيَّتَه، و حَصَلَ على مرتبةٍ من الاجتهاد، و صار له القُدرةُ بِحمدِ الله تعالى على اسْتِنباطِ ما يحتاجُ إليه مِن الأحكام الشّرعيّة، عن أدلّتها التّفصيليّةِ؛ فله العملُ بما يَسْتَنبِطُهُ مِن ذلك حَسَبَ الطّريقةِ المَعروفة الّتى جَرَى عليها مشايِخُنا العِظامُ، و اساتذتُنا الكِرامُ قُدِّسَت أسرارُهم. كلُّ ذلك مع الالتزامِ بالاحتياطِ مهما أمكَنَ، فإنَّه سبيلُ النّجاةِ؛ و إنّ ذلك هو أهَمُّ ما اوصيهِ به كما أنّه أهمُّ ما أوصانى به أساتِذتى العِظامُ، و مشايخى الكِرامُ قدَّسَ اللهُ أسرارَهم و طيَّبَ مضاجِعَهم.
و أجَزْتُ لِجنابِه روايةَ ما أجازوا لى روايتَه على طبقِ ما أجازوه لى على الطّريقةِ المعروفةِ بين أصحابِنا رفعَ الله تعالى درجاتِهِم و أعلى و أعزَّ كلمتَهم.
و أرجو من جنابِه أن لا يَنْسانى مِن الدُّعآء فى مَظانّ الإجابةِ. و السّلامُ عليه و على كآفّة إخوانِنا المؤمنين، و رحمةُ الله و بركاتُه. ۲۸ ذق ۱۳۷۷- حسين الحلّىّ».