منبع: آیت نور۳۴۲ تا ۳۴۶
پس از طرح پيشنويس قانون اساسى، نوبت به تشكيل مجلس خبرگان مىرسد كه در آن، پيش نويس قانون اساسى نقد و بررسى و نتيجةً تصويب ميشود. حضرت علّامه قدّس سرّه در قدم اوّل تلاش گستردهاى براى تصحيح پيش نويس قانون اساسى در قالب نامه به رهبر فقيد انقلاب رحمة الله عليه انجام ميدهند كه نحوه شكل گيرى آن نامه و پخش موّفق آن در سراسر ايران را ديديم.
و در قدم دوّم براى رفتن به مجلس خبرگان إقدام مىنمايند كه در اين باره نيز اشاراتى دارند كه حاوى نكاتى تازه و قابل دقّت است:
همچنين وقتى كه نام ما و بقيّه كانديداهاى طهران را برده بودند نزد آية الله العظمی خمينى و گفته بودند شما بايد تصويب كنيد، ايشان گفته بودند: من همه اينها را يكى يكى مىشناسم و همه مُمضى هستند ولى من الآن در يك موقعيّتى هستم كه نمىتوانم تعيين كنم، بلكه بايد خود مردم اين كار را بكنند، نه اينكه من الآن بيايم و امر كنم؛ اين بر مصلحت ما نيست.
در آن روزها من مشهد بودم، يعنى آمده بودم براى زيارت نيمه شعبان. وقتى به طهران برگشتيم، ديديم اين آقايان علماء كه با ايشان سر و كار داشتيم مثل آية الله سيّد محمّد على سبط يا آية الله آميرزا باقر آشتيانى رحمة الله عليهما و يا آية الله حاج شيخ حسن آقاى سعيد دامت معاليه كه ايشان حيات دارند و أمثال اينها، دارند در به در دنبال ما ميگردند كه كجا هستى؟ كجا بودى؟ و تو بايد بيائى در مجلس خبرگان
ما گفتيم: خيلى خوب، ما حاضريم برويم مجلس خبرگان؛ مجلس خبرگان خيلى داراى اهمّيّت است، حالا چكار بايد بكنيم؟ گفتند: بايد عكس بدهيد براى وزارت كشور و خودتان را كانديدا كنيد، و الّا همينطور كه نمىشود. گفتيم: خيلى خوب، حاضريم.
گفتند: الآن از زمان كانديدا شدن مجلس خبرگان دو روز گذشته، يعنى مدّتش سر آمده است. گفتيم: إشكال ندارد، ما تلفن مىكنيم براى وزير تمديد كند.
بنده خودم تلفن كردم وزير كشور، نبود. با معاونش صحبت كردم، او هم گفت: إشكال ندارد، موافقت مىكنيم. و لذا زمان را دو روز تمديد كردند. ما به رفقايمان گفتيم: يا الله برويم خودمان را معرّفى كنيم و كار كنيم. قرار شد آقاى آميرزا محمّد باقر آشتيانى كه آن وقت شيخ العلماء طهران بودند و از همه پيرمردتر، با ده دوازده نفر ديگر، بعنوان نمايندگان طهران وارد مجلس خبرگان بشوند.
از طرف ديگر حزب جمهورى اسلامى هم ميخواست كانديداهاى خود را معرّفى كند و ظرفيّت هم كه محدود بود، لذا ما پيشنهاد كرديم كه حزب جمهورى ما را به عنوان كانديداهاى خودشان معرّفى كنند، امّا جناب شهيد بهشتى كه در آن وقت رئيس حزب بودند، صبح رفتند منزل آقاى ميرزا محمّد باقر آشتيانى و گفتند: ما از اين ده نفر افرادى كه شما معيّن كرديد فقط يك نفر را مىتوانيم در ليست خودمان بياوريم، و بقيّه افراد همان افرادى هستند كه خودمان ميخواهيم انتخاب كنيم.
... آية الله آقاى حاج شيخ محمّد باقر آشتيانى كه در آن وقت شيخ العلماء طهران محسوب مىشدند و از همه آنها تقريبا مسنتر بودند اوقاتشان تلخ شد و مِن حيثُ المجموع ايشان هم آن مطلب را قبول نكردند و خودشان هم گفتند:
اصلًا من در مجلس خبرگان شركت نمىكنم.
لذا ما ديديم از طريق ديگرى مىتوانيم وارد بشويم كه حتما هم مظفّر خواهيم بود، زيرا كانديداهاى «حزب جمهورى اسلامى» يك افرادى بودند كه حزب معرّفى كرده بود و مردم به آنها شناخت زيادى نداشتند، وليكن اين افرادى از علماء طهران كه معرّفى شده بودند براى مردم بومى طهران شناخته شده بودند و اگر ما اسامى آنها را إعلام ميكرديم بيشتر اهالى طهران به آنها رأى ميدادند.
البتّه ديگر وقتى براى تبليغ باقى نمانده بود، گرچه نيازى هم به تبليغ نبود. همين كه نام اينها را به مساجد و تكايا ميداديم و ائمّه جماعت إعلام ميكردند كافى بود كه همه به اينها رأى بدهند. تصميم هم بر همين شد كه اصلًا به حزب جمهورى كار نداشته باشيم؛ حزب افراد خودش را معرّفى كند، ما هم وظيفه خودمان را انجام ميدهيم. و بر همين آستانه هم امر قرار گرفت.
بعد خبر آمد كه: اگر شما اين كار را بكنيد حزب جمهورى در صدد مخالفت بر مىآيد، يعنى در مقابل عمل شما ساكت نمىنشيند. حتّى در بعضى از شهرستانها هم كه حزب يك شخصى را براى خودش معرّفى كرده بود و اهالى آن جا شخص ديگرى را معيّن كرده بودند، كار به مخالفت و تهديد كشيده شده بود و لذا عالم آن شهر هم دست از كانديدائى خودش برداشته بود و امر را به حزب سپرده بود.
ما اوّل گفتيم: چه اشكال دارد؟ مخالفت بشود، در مواردى كه انسان بايد به وظيفه خودش عمل كند اين مخالفتها و درگيرىها هم طبعا هست. و در صورت مخالفت هم بالأخره ما پيش مىبريم. چون علماء شناخته شده طهران افرادى هستند كه با وجود شناسائى و سوابقى كه در بين مردم دارند حزب نمىتواند در تصادم و تزاحم با اينها جلو بيفتد.
امّا بعد اطّلاع دادند كه: آية الله العظمی خمينى به نحوى اكيد دستور دادهاند براينكه در تعيين كانديداها اختلاف پيش نيايد، و با سِلم و مسالمت بگذرد؛ و نگذاريد اختلاف پيش بيايد.
و اين امر، امر مهمّى بود.
ما ميخواهيم اسلام را در اين موقعيّت و با اين شرائط نگهداريم، ما بايد وجود ايشان و رهبرى ايشان و زحماتى كه ايشان كشيدهاند را در نظر داشته باشيم كه حالا يك حرفى پيش نيايد و اختلاف و سر و صدائى بلند نشود، و بر اساس همين موقعيّت و اقتضائات براى اسلام كار كنيم؛ به هر اندازهاى كه شد، شد. ما بيش از اين وظيفهاى نداريم. لذا اين آقايان طهران همه از دادن نام خودشان به وزارت كشور براى تعيين كانديدا خوددارى كردند»[۱]۱. مطالب اين قسمت در كتاب «وظيفه فرد مسلمان در احياى حكومت اسلام» اواخر درس چهارم و اوائل درس پنجم موجود است.'