منبع: آیت نور ۳۲۱ تا ۳۲۶
سرانجام شاه از مملكت فرار ميكند و در فرصتى مناسب رهبر كبير انقلاب پس از پانزده سال تبعيد، با عزّت وارد كشور ميشوند و ديدارها و ملاقاتها شروع ميشود و تحوّلاتى چشمگير بسرعت پيش مىآيد. در همان روزهاى خون و آتش، حضرت آقا دو ديدار با ايشان انجام ميدهند: ديدار عمومى و خصوصى، كه خودشان در اين رابطه فرمودهاند:
«... ما رفتيم ديدن ايشان، البتّه در يكروز كه وقت براى همه علماء بود، بعد از نماز مغرب و عشاء بود كه ايشان آمدند و در سالن مدرسه (علوى) نشستند و تقريبا سه ربع ساعت هم صحبت كردند. و ما به آقايان گفتيم كه يك نيم ساعتى وقت خصوصى براى ما بگيرند و ايشان هم اظهار لطف كردند و براى يكى دو روز ديگر صبح زود يك وقتى گرفتند و ما رفتيم خدمت ايشان وتقريبا نيم ساعت نشستيم و صحبت كرديم.البتّه اين مجلس، خصوصىِ خصوصى نبود، چون يكى دو نفر ديگر هم آمدند، امّا بالأخره از چهار پنج نفر تجاوز نكرد. و هنوز هم سلطنت ساقط نشده بود، يعنى روز قبل از ۲۲ بهمن بود؛ كه از همان جا كه بنده خداحافظى كردم و رفتم براى ديدن يكى از آقايان علماء كه از شهرستان آمده بود و منزل او در همين خيابان ولىّ عصر فعلى بود، ماشين ما در رفت و برگشت همهاش از ميان تير عبور ميكرد.
و همينطور مردم كه عليه دولت قيام كرده بودند با سربازها جنگ و گريز داشتند كه فردا نزديك عصر بود كه الحَمد لِلّه آن حكومت ساقط شد و صداى الله أكبر همه جا را فرا گرفت ...»
پس از مدّتى مرحوم آية الله خمينى به قم مىروند كه مرحوم علامه مجدّدا به ديدار ايشان مىشتابند تا ضمن خوش آمد گوئىِ بازگشت ايشان به مقرّ اصلى نهضت كه روزى از آن تبعيد شدند، برخى مسائل حياتى و لازم را مطرح سازند. همانطور كه ميفرمايند:
«...من كه فقط دو مرتبه از ايشان در طهران ديدن كرده بودم گفتم كه باز يك مرتبه هم در قم براى خير مقدم خدمتشان برسم به عنوان اينكه حالا ايشان در شهر خودشان وارد شدهاند و اينجا مقرّ ايشان است. بالأخره يك روز با بندهزاده حاج سيّد محمّد صادق رفتيم قم. صبح رفتيم و يك وقت خصوصى گرفتيم.ما كه رفتيم خدمت ايشان با اينكه وقت خصوصى بود ولى معذلك در همان وقت خصوصى كه نزديك نيم ساعت طول كشيد، ما مشغول صحبت بوديم كه ناگهان خانواده شهيد سپهبد قرنى يك مرتبه در را باز كردند و زن و بچّه و برادران او همه گريهكنان ريختند در اطاق. و آن روز همان روزى بود كه سرلشگر قرنى را ترور كرده بودند و اينها جنازهاش را آورده بودند در قم دفن كرده بودند. حالا از سر قبر آمده بودند خدمت ايشان، گريه كردند و ايشان هم آنها را تسليت دادند و خلاصه آن مجلس هم به همين منوال گذشت و ما ديگر چند جملهاى اجمالًا بيشتر با ايشان نتوانستيم مذاكره كنيم.
من بيشتر براى دو جهت مشرّف شده بودم به قم:
يكى اينكه گفتم: الآن بر شما لازم است كه نماز جمعه اقامه كنيد فورا، كه از هر چيز لازمتر است؛ و يكى هم عفو عمومى. چون هر كس در زمان طاغوت و شاه جنايتى كرده به عنوان اينكه در آن زمان بوده بايد يك قلم عفو عمومى روى آنها كشيده شود، البتّه به استثناى آن أفرادى كه جنايات شخصى داشتند و بايستى در محكمه محاكمه بشوند أعمّ از اينكه آنها در حكومت اسلام بودهاند يا كفر ...
آية الله خمينى راجع به نماز جمعه گفتند: نه، اصلًا عقيده من در نماز جمعه وجوب نيست، بلكه نماز جمعه به نظر من حتّى در زمان رسول خدا هم واجب تخييرى است.
حالا نميدانم اين جمله را به ايشان گفتم يا ميخواستم بگويم؛ بعضى اوقات در ذهنم مىآيد كه گفتم، بعضى اوقات در ذهنم است كه فقط در ذهنم بود و نگفتم، كه خلاصه چهار جمعه شما نماز جمعه تشكيل بدهيد آنوقت برايتان معلوم ميشود كه آيا واجب عينى است يا نه؟ يعنى آنقدر فوائد بىشمار بر آن مترتّب ميشود كه نظر شريف شما برميگردد.
و امّا در موضوع عفو هم گفتند كه: آن زمان هم حكومت حكومت اسلام بود حالا هم حكومت اسلام است منتهى در زمان طاغوت قوانين اسلام عملى نمىشده، و اينها همه بر اساس قانون اسلام بايستى محاكمه بشوند و عفو عمومى هم معنى ندارد.
و بالأخره بعد از قدرى صحبت چون خانواده آقاى قرنى هم آمده بودند و قدرى در صحبت ما داخل شدند و وقت هم گذشت ما برخاستيم و خداحافظى كرديم و آمديم براى طهران».[۱]
۱. مطالب اين قسمت، از كتاب «وظيفه فرد مسلمان در احياى حكومت اسلام» درس چهارم نقل شده است.