منبع: آیت نور صفحه ۱۲۴ تا۱۲۶
علّامه طباطبائى رضوان الله تعالى عليه در ميدان علم قهرمانى كم نظير بود، و نه تنها در علوم اسلامى چون فقه و اصول و تاريخ و تفسير و روايت و رجال و فلسفه و عرفان و كلام، متخصّص و صاحب نظر بود بلكه در صحنه عمل و سير و سلوك إلى الله و مراقبه و تهذيب نفس و تزكيه روح و عرفان عملى نيز استاد ديده و راه پيموده و متخلّق به آداب دينى و مؤدّب به ادب الهى بود. آنگونه كه ديدارش انسان را بياد خدا مىانداخت و هر كسى را شيفته خود مىساخت. و از اينرو بود كه آقا به ايشان به چشم دگرى مىنگريستند و رفتار و كردارشان را بدّقت زير نظر داشتند و از آن سرمشق مىگرفتند. جلواتى از اين معنى را در گفتارشان مىبينيم:
« بارى، عظمت و ابّهت و سكينه و وقار در وجود ايشان استقرار يافته و درياى علم و دانش چون چشمه جوشان فوران ميكرد و پاسخ سؤالها را آرام آرام ميدادند و اگرچه بحث و گستاخى ما در بعضى از أحيان بحدّ اعلا مىرسيد، أبدا أبدا ايشان از آن خطّ مشى خود خارج نمىشدند و حتّى براى يك دفعه تُن صدا از همان صداى معمولى بلندتر نمىشد! و آن ادب و متانت و وقار و عظمت پيوسته بجاى خود بود و جام صبر و تحمّل لبريز نمىگشت.»
«... بارى، حضرت علّامه آيتى بود عظيم؛ نه تنها از نقطه نظر فلسفه و احاطه به تفسير قرآن كريم و نه تنها از نقطه نظر فهم أحاديث و پى بردن به حاقّ معنى و مراد (چه از روايات اصوليّه و چه از روايات فروعيّه) و نه تنها از نقطه نظر جامعيّت ايشان در سائر علوم و احاطه به عقل و نقل، بلكه از نقطه نظر توحيد و معارف الهيّه و واردات قلبيّه و مكاشفات توحيديّه و مشاهدات الهيّه قدسيّه و مقام تمكين و استقرار جلوات ذاتيّه در تمام عوالم و زواياى نفس.هر كس با ايشان مىنشست و زبان خاموش و سكوت مطلق ايشان را مىنگريست، مىپنداشت كه اين مرد در مُفكّره خود هيچ ندارد، ولى چنان مستغرق انوار الهيّه و مشاهدات غيبيّه ملكوتيّه بودند كه مجال تنازل پيدا نمىكردند.
و عجيب جامعيّت ايشان بود بين تحمّل آن كوههاى أسرار و بين حفظ ظاهر در مقام كثرت و اعطاء حقّ عوالم و ذَوى الحقوق، از تدريس و تربيت طلّاب و محصّلين و دفاع از حريم دين و سنّت الهيّه و قوانين مقدّس اسلام و سنگر ولايت كلّيّه الهيّه.
آية الله علّامه طباطبائى گذشته از جامعيّت در علوم، جامع بين علم و عمل بود. آنهم عملى كه از تراوشات نفسانيّه صورت گيرد و بر اساس طهارت سرّ تحقّق پذيرد. جامع بين علوم و كمالات فكريّه و بين وجدانيّات و أذواق قلبيّه و بين كمالات عمليّه و بدنيّه بود. يعنى مرد حقّى بود كه شراشر وجودش به حق متحقّق بود.»
مرحوم علامه پس از اين بيان كه نمايانگر علّت جذب ايشان به علّامه است به بيان تشريحى ابعاد علمى و عملى استاد خود مرحوم علّامه طباطبائى أعلى الله مقامه الشّريف مىپردازند. و در جائى ديگر تأثير گذارى شخصيّت كم نظير ايشان بر زندگى خود را در يك جمله كوتاه و رسا چنين بيان مىكنند:
«
حقّاً اگر ما به چنين مردى برخورد نكرده بوديم خسر الدّنيا و الآخرة دستمان از همه چيز خالى بود. فللّه الحمد و له المنّة.»و در جاى ديگر روشن و صريح ميفرمايند:
«من چه گويم درباره كسى كه عمرم و حياتم و نفسم با اوست. من اگر خدا شناس باشم يا پيغمبر شناس و يا امام شناس، همه اينها به بركت رحمت و لطف اوست. يعنى از وقتى كه خداوند او را به ما عنايت كرد همه چيز را مرحمت كرد».[۱]
و در مورد روش صحيح تربيت علمى عملى استاد خود ميفرمايند:
«او همه چيز بود، بلند بود و كوتاه بود؛ در عين بلندى كوتاه، و در عين اوج و صعود، در حضيض و نزول. با ما طلبههاى عجول و گستاخ نرم و ملايم، مانند پدر بلند قامتى كه خم مىشود و دست كودك را مىگيرد و پا بپاى او راه مىرود، استاد با ما چنين ميكرد. او با ما مماشات مىنمود و با هر كدام از ما طبق ذوق و سليقه و اختلاف شدّت و حِدّت و تندى و كندى او راه ميرفت و تربيت مىنمود.و با آنكه أسرار الهيّه در دل تابناك او موج ميزد سيمائى بشّاش و گشاده و وارفته و زبانى خموش، و صدائى آرام داشت. و پيوسته به حال تفكّر بود و گاهگاهى لبخند لطيف بر لبها داشت»[۱]
«آنقدر متواضع و مؤدّب، و در حفظ آداب سعى بليغ داشت كه من كرارا خدمتشان عرض كردم: آخر اين درجه از ادبِ شما و ملاحظاتِ شما ما را بىادب مىكند! شما را بخدا فكرى به حال ما كنيد!»[۱]