اگر خواستى براى آقا زادهات مجلس عروسى , عقدكنان برگزار كنى بگو بيايند توى منزل غذا بخورند، **جشن هم توى منزل بگير، توى تالار نگير! اين تالارها مجهول الهويّه است! اين ساعت ساز مىزنند و عرق مىخورند، ساعت ديگر هم چه عرض كنيم ديگر؛ اين ساعت بوق گرامافون روشن است ساعت ديگر هم نوحه مىگذارند!
و ما از پيغمبر دستور داريم زنهاى خود را به حمّامهاى عمومى، به مجالس عمومى، به عروسيهاى عمومى نفرستيد! لعنت كرده است خدا يك مردى را كه اين زن خود را به مجالس عمومى و عروسىها و حمّامهاى عمومى بفرستد!! آيات اطلاق دارد، لعنت كرده است خدا كسى كه براى زنش لباسهاى نازك بخرد! نه اينكه حتماً مرد أجنبى ببيند اين آيه، روايت إطلاق دارد! إطلاق براى چيه؟! منتهى اينقدر كم گفته مىشود كه اصلًا انسان خيال نمىكند كه اينها جزء متن اسلام باشد.**
سخنران: حضرت علامه آية الله حاج سيّد محمّد حسين حسينى طهرانى
أعُوذُ بِاللَه مِنَ الشّيطانِ الرَّجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
قالَ اللَهُ الحَكيمُ فى كِتَابِهِ الكَريم:
لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتَقْعُدَ مَذْمُوماً مَخْذُولا[۱]و در آيه ديگر مىفرمايد: وَ لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتُلْقى فى جَهَنَّمَ مَلُوماً مَدْحُورا[۲].
بين اين دو آيه پانزده آيه فاصله است، و اين آيه و آن آيه با آن پانزده آيه مجموعاً مىشود هفده آيه؛ يعنى إنشاء الله كه مراجعه مىكنيد در منزل يا شايد هم مراجعه كرده باشيد،- در هفته قبل در اين آيات يكقدرى صحبت شد- آيه اوّل آيه بيست و دوّم از سوره «إسراء» و آيه آخر آيه سى و نهم از سوره «إسراء» است.
سوره إسراء از آن سورههاى قرآن است ها! از آن سورههاى جانانه! همه سورههاى قرآن جانانه است، امّا واقعاً بعضى از سورهها هست كه آدم هميشه دلش مىخواهد بخواند آن سورهها را.
ما بعضى اوقات در نماز يك خُرده سورههاى بلند مىخوانيم- يك خوردهها!- مورد إعتراض واقع مىشويم، آقا پايمان درد مىكند! آقا عجله داريم! آقاجان عجله دارى، پايت درد مىكند، نماز را فُرادى كن و برو اگر ضرورت دارد! اگر پا درد مىكند بنشين! امام جماعت قرائتش را مىخواند هرجا پايتان درد گرفت، خسته شد، بنشينيد گوش كنيد، وقتى پايتان خوب شد دو مرتبه بلند شويد!
قاعدهاش اين است كه انسان نمىتواند امام را ملزم كند به اينكه حتماً مطابق ميل من بخوان؛ آن هم كه گفتهاند انسان بايستى أضعف مأمومين را ملاحظه كند، أضعف مأمومين أصلًا مىگويند: نماز نخوان! راحت! أضعف مأمومين اين است! أضعف مأمومين نه نسبت به سوره قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَد[۳] نسبت به سورههاى بلندى كه معروف و مشهور بود مىخواندند.
و الّا انسان مىرود دكّان سبزى فروشى تا مىگويد آقا اين يكدسته تره چند است؟ اين يكدسته اسفناج چند است؟ اين بادمجان چند است، كمتر مىدهى؟ نمىدهى؟ نيم ساعت وقت طول مىكشد! اين پا مىكند آن پا مىكند آقا كمرش درد نمىكند، معدهاش درد نمىكند، تب ندارد، رماتيسم ندارد، امّا سر دو ركعت نماز همه اين دردها مىآيد! عجلهها هم اينجا مىآيد! در حالتى كه از اوّل سوره جمعه تا آخر سوره جمعه- كه در وقت نماز جمعه خوانده مىشود- من گمان نمىكنم پنج دقيقه طول بكشد، پنج دقيقه طول نمىكشد! شايد سه دقيقه طول بكشد، حالا انسان ... سه دقيقه طول مىكشد اين به حساب مىآيد!
و علاوه ما تابع شرعيم، وقتى دستور داده شده كه در شب جمعه سوره «جمعه» بايد امام در نماز بخواند، مأموم مىخواهد طاقت بياورد مىخواهد نياورد.
در روز جمعه در ركعت اوّل: سوره «جمعه» در ركعت دوّم: سوره «منافقين» وارد شده، امام بايد بخواند و مأموم بايد منتظر بشود.
در روز دوشنبه صبح، و روز پنج شنبه در ركعت اوّل: سوره هَلْ أَتى عَلَى الْإِنْسانِ حينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُنْ شَيْئاً مَذْكُورا[۴]در ركعت دوّم: سوره هَلْ أَتاكَ حَديثُ الْغاشِيَة[۵]وارد است؛ امام بايد اين سورهها را بخواند.
و در اوقات ديگر در صبح جمعه ركعت اوّل: سوره جمعه، ركعت دوّم: سوره قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَد وارد است.
و از آن گذشته در روزها، ظهر و عصر سورههاى كوتاه مستحبّ است امام بخواند، مثل: وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشى [پانویسسوره اللّيل (۹۲) آيه ۱.][/پانویس]، هَلْ أَتاكَ حَديثُ الْغاشِيَة، وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها [۶]سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى[۷] اينها را بخواند!
در مغرب يكقدرى سورههاى طولانىترمثل: وَ النَّازِعاتِ غَرْقا [۸] وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفين [۹]در نمازهاى عشاء يكقدرى بلندتر مثل: عَمَّ [۱۰]، سوره دهر: هَلْ أَتى عَلَى الْإِنْسانِ حين سوره «الحَاقَّة»، يا أَيُّهَا الْمُزَّمل [۱۱]، يا أَيُّهَا الْمُدَّثر [۱۲] اينها!
در نماز صبح سورههاى بلندتر مثل سوره «حشر»، سوره: تَبارَكَ الَّذى بِيَدِهِ الْمُلْك [۱۳]سوره «الرّحمن»، سورههاى وارده.
اين وارد شده؛ وارد شده! حالا شما بيائيد به مردم بگوئيد: آقاجان در نماز هميشه سوره قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَد نخوانيد! آنچه وارد شده است اين است كه در شبانه روز سوره قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَد ترك نشود، اگر انسان هميشه سوره قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَد را بخواند قرآن مهجور مىشود! قرآن متروك مىشود!
حضرت امام رضا عليه السّلام روايتى كه در «علل الشّرايع» است فرمودند:
وَ إِنَّمَا امَرِ النَّاسُ أن يَقْرَأؤُا الْقُرءَان فِى صَلَوَاتِهِم لِئَلّا يُصْبِحَ كتابُ اللهِ مَهْجُورًا! «مردم امر شدند كه در نمازها آيات قرآن را بخوانند تا اينكه كتاب قرآن، كتاب خدا در سينهها بماند، مهجور نشود، دور نيفتد، مردم هميشه با آيات قرآن سر و كار داشته باشند.»
عزيز من، اگر انسان هميشه سوره قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَد را بخواند كما اينكه ما همه اين كار را مىكنيم، قرآن را دور انداختيم! خُب بگوئيد ببينم آقاجان اين سوره هَلْ أَتاكَ حَديثُ الْغاشِيَةِ معنايش چيه؟ براى چى آمده؟: هَلْ أَتى عَلَى الْإِنْسانِ براى چيه؟ سوره «منافقون» براى چيه؟ سوره «جمعه» براى چيه؟ اگر انسان بخواند هميشه، قرآن مىرود توى سينهاش با معانى! قرآن در سينهها زنده است نه در لاى كتابها! پس اگر لاى كتاب قرآن برود، از قرآن دور افتاديم.
اين آيهاى كه امروز قرائت كردم تفسيرش با چند آيه دنبالهاش در سوره «إسراء» در هفته پيش گفتيم و گذشتيم؛ حالا چند آيه دنبالهاش را بيان مىكنيم.
اينقدر اينآيات شيرين است آقا! اينقدر شيرين است بجان شما قسم از عسل شيرينتر است! عسل كجا به گردش مىرسد؟!
آدم بايستد در نماز سوره «بنى اسرائيل» را شروع كند سوره «إسراء» را شروع كند بخواند و كِيف كند! و ما هم بعضى اوقات كه با رفقاى خصوصى هستيم، آنهايى كه پايشان درد نمىگيرد، كمرشان درد نمىگيرد، حوصلهشان سر نمىرود از اين سورهها مىخوانيم.
يكمرتبه در مشهد بوديم سوره «ابراهيم» را خوانديم- با چند نفر از اهل بيت و از أرحام و قوم و خويشها و اينها بودند- اينها نگفتند و الله كمر ما درد گرفت؛ امّا در يك سفرى كه در مكّه بوديم از سورههاى بزرگ مىخوانديم، وارد مكّه شديم، وارد مكّه شديم و من هوَسم شد كه سوره «ابراهيم» را بخوانم در نماز؛ گفتم: رفقا سوره «ابراهيم» بخوانم حال داريد؟ حال نداريد؟ همچين يك خُرده بعضىها مثل اينكه ...- پنج شش صفحه است، شايد هفت هشت صفحه باشد- خلاصه گذشتيم از سوره.
امّا عجيب است سوره ابراهيمها! مىبَرد آدم را آن بالاها مىگرداند، خبرهايى مىآورد؛ عجيب است! خيلى عجيب است! خيلى عجيب!
خُب چه كنيم حالا سوره «إسراء» عجيب آياتى دارد! آدم روى هر آيهاى بايد چشمش را ببندد و ردّ بشود همين! غير از اينكه چارهاى نيست؛ اگر بخواهد وارد بشود در معنايش و در بطنش و اينها، هر كدامش انسان يك ميليون سال بايستى در يك عوالم نورى عبور بدهد، تازه انسان حقّ آن عالم را هم أدا نكرده!
على كلّ تقدير لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ اوّل اين آيه را كه داريم شروع مىكنيم چندتا آيه شد مجموعاً؟ سيزده آيه.
تفسير اين آيه را گفتيم، «با خدا، خداى ديگر انتخاب نكن، قرار نده! اگر با خدا خداى ديگر را شريك قرار بدهى نشسته مىشوى، افتاده مىشوى، ديگر قدّت قائم نيست، روى پاى خودت سوار نيستى، توسرى خورده مىشوى، افتاده مىشوى، كوفته مىشوى.» فَتَقْعُدَ «مىنشينى» در چه حال؟ توسرى خورده! مذموم، مورد مذمّت، تمام اين عالم ملك و ملكوت تو را مذمّت مىكنند و مَخْذُولا ذليل!
«كسانى كه ايمان به خدا دارند و با خدا شريكى نمىآورند اينها عزيزند، سرشان بلند است، چون به خدا پيوستهاند، آنهائى كه به خدا پيوسته نيستند بريدهاند.» عجيب قرآن مجيد بيان مىكند! عجيب بيان مىكند! در سوره «رعد» چند آيه راجع به مخلِصين بيان مىكند كه خيلى عجيب است! حالا بگذريم ديگر از اين آيات ما تجاوز نكنيم. مَخْذُولا «ذليل مىشوى، خِذلان دامن تو را مىگيرد.»
وَ قَضى رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاه [۱۵]
«خدا حكم كرده كه غير از او كسى را عبادت نكنيد!» وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْسانا «به پدر و مادر خيلى نيكى كنيد! إحسان!»
إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ كِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما وَ قُلْ لَهُما قَوْلًا كَريما [۱۶]اگر پدرت، مادرت، يكى از اين دو تا، يا هر دو پير شدند، به سر و صدا افتادند، به ناله افتادند، به غُرغُر افتادند،- طبعاً انسان كه پير مىشود ضعيف مىشود، آدم هم كه مريض مىشود ضعيف مىشود، اين دو جهت ضعف در او پيدا مىشود، ت حمّلش كم مىشود؛ داد و بيداد مىكند ما اسمش را مىگذاريم غُرغُر! امّا به حساب آيهكه غرغر نيست، استعداد رفته سر و صدايش بلند مىشود.
مثل اين ماشينهايى كه كهنه شده و در و زِوارش در رفته، اين وقتى تا بخواهى راهش بيندازى صدا مىكند؛ هرچى بياييد اين ماشين را شما نصيحت كن آقاجان من! عزيز من آخر چرا همچنين شدى! تو توى اين دنيا عمر كردى كمال پيدا كنى، آن روز كه از كمپانى آوردمت، وقتى آدم سوار مىشد مثل حجله عروس مىرفتى! حالا چطور شده كه انسان تا گاز مىدهد قار، قار، قار، قار، قار؟! اين چه حسابى است؟! اين جواب انسان را مىدهد: آقاجان پير شدم!
خدا رحمت كند مرحوم آشيخ محمّد بهارى (برادر عيال همين آقاى آميرزا محمّد مجاهد از علماى نجف بود؛ همان كه آمد اينجا نود ساله بود و فوت كرد، اين نوه مرحوم آخوند ملّا حسين قلى همدانى است.) يكروز درِ دكّان سبزى فروشى بود در نجف، ما هم رفتيم سبزى بخريم آن هم ايستاده بود سبزى بخرد. گفتم: آقا چطوره حال شما؟ گفت: آه آه نگو آقا! حال كجا رفت؟ نه كمر داريم، نه قوّه داريم، هيچّى نداريم؛ بعد اين شعر را براى من خواند، گفت:
در جوانى كسى به من مىگفت | شير اگر پير هم بُوَد شير است | |
چون به پيرى رسيدم و ديدم | شير اگر پير هم بود پير است |
پس بنابراين: ما وقتى پير مىشويم و شكسته مىشويم، مريض مىشويم، به سر و صدا مىافتيم. راننده اين ماشين اگر تا ديد اين ماشين غُرغُر مىكند بيايد پائين و عصبانى بشود، دو تا لگد هم بزند به اين ماشين، هم پاى خودش را درد آورده، هم ماشين را خراب كرده!
اين بايد بيايد اينجايش را نگاه كند آنجايش را نگاه كند، روغنش را بريزد، دستمال بمالد، پيچش را باز كند، بعضى جاهايش را عوض كند، سعى كند تو سنگلاخ اين ماشين را راه نبرد، بار زياد به آن نزند، تا اينكه از اين ماشين بتواند يك چند روزى استفاده كند.
با مادر و پدر هم بايد همين كار را كرد، عزيزم! جانم! صبر كن! دنيا همينطور است! رختخوابش را درست كنيد، آب بدهيد دستش، غذايش را بياوريد، امرش را اطاعت كنيد، قرآن دارد اينطور مىگويد ها! حالا ما مىخواهيم يك آيه را، مىخواهيم معنا كنيم مجمل و مختصر.
إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ كِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ «آخ به آنها نگوئيد!» و بعد از اينكه مىگويد: وَ قَضى رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاه مىآيد سراغ پدر و مادر! «حكم كرد خدا كه غير از او را نپرستيد، به پدر و مادر احسان كنيد!» خيلى عجيب است! يكمرتبه از خودش، از عبادت خودش، مىآيد سراغ پدر و مادر! إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ كِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ «اف به آن نگو، آخ به آنها نگو، سمعاً و طاعةً!»
وَ لا تَنْهَرْهُما «آنها را از خود نرنجان، دور نكن! داد نزن سرشان! آزرده نكن! نَهرشان نكن!»- نهر به هاء هَوَّز نه هاء حُطّى- يعنى: دورشان نكن! پرخاش به آنها نكن! نَهر يعنى: پرخاش.
وَ قُلْ لَهُما قَوْلًا كَريما «آرام، بزرگوارانه، شرافتمندانه، (كريم يعنى بزرگ) بزرگمنش با آنها صحبت كن! از ميدان در نرو! بگذار آنها هر كارى مىخواهند بكنند، تو از ميدان در نرو.»
وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَة[۱۷]«دو تا بال ذلّت در مقابل عزّت، در مقابل آنها آقايى نكن ها! در مقابل آنها آقايى نكن! سرت را بلند نكن! در مقابل آنها كوچكى كن.» بعضى از جاها كوچكى كردن مطلوب است. انسان بايد عزيز باشد امّا نه پيش پدر و مادرش.
در روايات داريم: بهترين زنهاى شما آن زنى است كه در خانه شوهر در مقابل شوهر ذليل باشد، در پيش پدر و مادرش عزيز. يعنى چى ذليل؟ يعنى پيش شوهر نرم باشد، مطيع باشد، با آغوش باز اوامر او را استقبال كند، در مقابل شوهر خشن نباشد، چماق نباشد؛ حساب است ديگر! پيش پدر و مادر مىرود آنجا سر بلند باشد، عزيز باشد پيش بستگان خودش آنجا از آنها حرف گوش نكند!
و بدترين زنهاى شما آن زنى است كه پيش شوهر عزيز است پيش اهلش ذليل! پيش شوهر: تو بگو من بگو، تو بگو من، تو بگو من، من بگو؛ حال تمكين و تسليم و إطاعت و إنقياد در او نيست. پيش اهل خودش ذليل است، هرچى بگويند توى گوشش فرو مىرود و آنها را مىآيد به رخ شوهر مىكِشد. پيغمبر فرمود: «بهترين زنهاى شما اينها و بدترين زنهاى شما آنها هستند.»
وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَة «بالهاى رحمت خود را بر آنها پائين بياور از روى فروتنى و تواضع و خشوع! نه از روى غيظ و غضب و ناچارى.» همينطورى كه مرغ وقتى مىخواهيد او را بگيريد بالهايش را جمع مىكند و تسليم مىشود از روى إضطرار و ناچارى، شما بالهاى قدرت خود را در مقابل پدر و مادر بشكنيد، فرود بياوريد، پائين بياوريد امّا از روى رحمت؛ قدرت داريد بال بزنيد ها! و بپريد پرواز كنيد، از دست فرمان آنها پرواز كنيد و خود را راحت كنيد، امّا اين كار را نكنيد!
مادر پير شده، پدر پير شده، توى خانه تنها نگذارش يك كلفت و يك نوكر هم پيشش باشد خدمتش كند! بياور توى خانهاى كه خودت دوست دارى. آن اطاق پذيرايى عالى در آن بهترين طبقه را براى او بگذار! اطاقى كه مايلى براى خودت، نه اطاقى كه دمِ در است مال او باشد و اطاق عالى براى خودت! اين كار را نكن! اين كار لطف ندارد، يُمن ندارد، بركت ندارد، اين كارها روح و جان ندارد.
وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما كَما رَبَّيانى صَغيرا [۱۸]و علاوه بر اين هميشه دعا بكن آنها را! بگو: «خدايا بر اين دو رحمت بفرست، همينطورى كه اين دو تا من را تربيت كردند و پرورش دادند در دوران كودكى.» اگر اينها نبودند من كجا بودم؟ اين من با اين همه سنگينى كه ترازوهاى شيطان نمىتواند اين منيّت را واقعاً بكِشد و شيطان از دست اين منيّت من عاجز مىشود، اينها مرا تربيت كردند؛ از كوچكى من را درست كردند و تربيت كردند، و اين دست و آن دست، و بدون توقّع مرا تربيت كردند، بزرگ كردند؛ خدايا هميشه بر آنها رحمت بفرست چه در حالتى كه زندهاند و چه در حالتى كه از دنيا رفتهاند!
رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِما فى نُفُوسِكُمْ إِنْ تَكُونُوا صالِحينَ فَإِنَّهُ كانَ لِلْأَوَّابينَ غَفُورا [۱۹]«خدا مىداند شما چكاره هستيد و در نفسهاى خود چه ذخيره كرديد، اگر از پدر و مادرتان رنجيده باشيد، آنها شما را رنجانده باشند، اگر الان بخواهيد برگرديد به سوى خدا و توبه كنيد و تغيير روش بدهيد، خدا از شما قبول مىكند». حالا تا به حال اين مطالب، اين آيات قرآن به گوشتان نخورده بود با پدر و مادر كج سلوكى كرديد الان كه فهميديد برگرديد! خدا مىداند، از قلب شما آگاه است كه الان مىخواهيد برگرديد يا نه! اگر صلاح و راه رشد و رُقاء را براى خود انتخاب كنيد، خداوند براى بازگشتگان و رجوع كنندگان به سوى او بالهاى رحمت و مغفرت خود را باز كرده و همه را مىپذيرد؛ برگرد تا آن هم بپذيرد.
وَ آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ وَ الْمِسْكينَ وَ ابْنَ السَّبيل[۲۰] «به نزديكان، به ابنُ سبيل، به مساكين حقّ آنها را بده، آنها حقّى دارند.» وقتى مىخواهيد از دار دنيا برويد مالت را فقط تنها براى ورثه نگذار! ورثه جنابعالى فلان آقا، و فلان خانم تنها و يك مخدّره محلّله جليله حليله، كه از نقطه نظر ظاهرى كه از ارث مىبرد، براى ذوى القرباى خود هم وصيّت كن!
كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ لِلْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقين[۲۱] بگو آقا از اين سرمايه من به آن دختر خاله من كه بينواست حقّى بدهيد! به آن دختر عمّهام حقّى بدهيد! به عموى من حقّى بدهيد! به آن نوه دايى من حقّى بدهيد! اينها أقربين هستند و ندارند، براى اينها حقّى قرار بده!
و چقدر خوب است مساعدت به أرحام و نزديكان! يكى از كليدهايى كه خيلى خيلى محكم است، (كليدهاى آسمان) و به واسطه رسيدگى به أقرباء و نزديكان باز مىشود، همين است! صله رحم!
صله رحم معنايش چيه؟ معنايش اين است كه: اوّل إفطار ماه رمضان كه مىشود انسان و عيالاتش و همه، بلند بشود برود در بزند درِ خانه خواهرش بريزد توى آن خانه، آنها كلافه بشوند؟! غذا براى خودشان ندارند، خسته، آبرومند، حالا هم يك جماعتى آمده اينجا ريخته براى صله رحم! بعد بنشيند،صحبت مىكند تا نزديك أذان صبح! از كار و بار و زندگى و دعا همه چيز مىاندازد، اين شد صلهرحم؟ آقاجان اين قطع رحم است! صله رحم بدست آوردن دل اوست، خشنود كردن او، و به طريق أحسن قضاء حوائج اوست.
اگر مىخواهيد بروى، سرزده مىخواهى بروى آنجا، سرزده ناراحت مىشود، خبر بده يك آبگوشتش را آبش را زياد كند، اقلًّا خجالت نكشد! نگو من شأنم نيست كه با خبر بيايم؛ نخير! شما اينقدر خودت را مىخواهى ببرى بالا كه بگويى شأنم نيست كه من با خبر بيايم؟! اصلًا من اينقدر آقا هستم كه مىخواهم بى خبر وارد بشوم و نگويم.
هرجا صلاح مىدانى كه بروى، برو! هر جا صلاح مىدانى نروى، نرو! هر جا بهتر است.
بعضىها را بايد كمك كنى بدون اينكه بفهمند كمك از ناحيه توست؛ بعضىها را كمك بايد بكنى بفهمند كه اين كمك از ناحيه توست؛ فرق مىكند صُوَر و اشكال صله رحم.
ذوى القربى هم اينطورى شد. از اين ماهى كه سرخ كردى و دودش بلند شده، اگر آن نوه عمّهات يا دختر خالهات هم اطّلاع پيدا كرد، يك تكّه براى او بده، اشكال ندارد؛ از گنج خدا هم نترس، باك هم نداشته باشد.
اين حال شرك است كه در انسان پيدا مىشود و انسان مىترسد جلوى خودش را مىگيرد، هى ترمز مىكند از إنفاق! آن آيه شريفه چى بود خوانديم؟ قُلْ لَوْ أَنْتُمْ تَمْلِكُونَ خَزائِنَ رَحْمَةِ رَبِّى إِذاً لَأَمْسَكْتُمْ خَشْيَةَ الْإِنْفاق [۲۲]«اى پيغمبر به اين مشركين بگو: اين نفس خبيث و اين نفس بخيل و نفس شقيّى كه شما داريد اگر مالك بشويد تمام خزائن رحمت خداىِ مرا، كليد تمام انبارهاى دنيا را به شمابدهند، انبارهاى گندم، انبارهاى جو، انبارهاى برنج، انبارهاى روغن، انبارهاى طلا، انبارهاى سعادت، انبارهاى دوا، انبارهاى كتاب همه را بدهند به شما باز هم دلتان نمىآيد انفاق كنيد، مىترسيد انفاق كنيد.» كم نمىآيد زيادتر هم مىشود!
وَ آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ وَ الْمِسْكينَ وَ ابْنَ السَّبيل «به ابنالسّبيل و به ذاالقربى و المساكين حقّ آنها را بده!»
وَ لا تُبَذِّرْ تَبْذيرا [۲۳]«زياد روى نكن!» حالا كه مىدهى عيالات خود را گرسنه نگذار و هرچى دارى بدهى! آن هم صحيح نيست. من همچو آدمى هستم لوطى منش، يكمرتبه تمام اموال خودم را در راه خدا إنفاق مىكنم! غلط است، صحيح نيست! عيالاتت را، خداوند علىّ أعلى تو را قرار داده سرپرست آنها و كفيل أمر آنها، و بايد از عهده اداره آنها هم بر بيائى! صحيح نيست اين كار.
ما دوست داريم هر چى در مىآوريم تمام منافع را در فلان هيئت صرف كنيم، با فلان هيئت برويم كربلا و برويم نجف و برگرديم، و مشهد برويم، زن خانه در إستيصال و در شدّت زندگى مىكند! اين گناه است اين ثواب نيست، اين إعوجاج طريق است، اين زيارتِ امام نيست؛ اين حركت بسوى ضدّ و به راه ضدّ امام است! وَ لا تُبَذِّرْ تَبْذيرا إنفاق بكن، ولى براى خود بگذار كمى هم بده! همه را جمع نكن، همه را هم نده! افراط و تفريط هر دو غلط است؛ خيرُ الامُور اوسَطها.
إِنَّ الْمُبَذِّرينَ كانُوا إِخْوانَ الشَّياطين [۲۴]«آن كسانى كه تبذير مىكنند، زياد مىدهند، اينها برادران شيطانند!»
وَ كانَ الشَّيْطانُ لِرَبِّهِ كَفُورا [۲۵]«و شيطان نسبت به پروردگار خود خيلى كفران نعمت مىكند.» يا اسراف مىكند يا تبذير.
اسراف زياده از حدّ مصرف كردن است و تبذير در غير مورد صرف كردن است. پول در مىآورى بگذارى پاى سينما، اين تبذير است؛ پاى قمار مىدهى، پاى شرب خمر مىدهى، اين تبذير است؛ اين را إسراف نمىگويند اين تبذير است؛ كسانى كه اين كارها را مىكنند إخوان شياطين هستند. پول در مىآورى، عرق مىريزى، زحمت مىكشى، مىروى در منزل خودت يك راديو، يك تلويزيون مىخرى مىگذارى، اين تبذير است؛ گناه است! علاوه بر مفاسد ديگر، خود اين كار، كار غلط است! تبذير است!
إِنَّ الْمُبَذِّرينَ كانُوا إِخْوانَ الشَّياطين اينها عقد اخوّت بستند با شيطان؛ چون بالأخره عقد اخوّت انسان بايد ببندد ديگر! نمىشود انسان در دنيا يك برادر نداشته باشد.
پيغمبر اكرم در مكّه يك عقد اخوّت بستند بين مهاجرين، و در مدينه يك عقد اخوّت بستند بين مهاجر و أنصار؛ ابوبكر برادر مىخواهد ديگر، جناب عمر برادر است براى ابوبكر! عثمان برادر مىخواهد، عبدالرّحمن بن عوف برادر او بود! برادر براى او قرار دادند؛- در همه يك سنخيّت ملاحظه شده- ابوذر غفّارى با عمّار است؛ اميرالمؤمنين ماند آخر صفّ، كلافه شد أميرألمؤمنين، پيغمبر براى همه اصحاب برادر قرار داده امّا براى أميرالمؤمنين هنوز قرار نداده؛ دل أميرالمؤمنين گرفت! در بعضى از روايات داريم.
أميرالمؤمنين آمدند؛- در مجلس رسول خدا يك چند روزى هِى برادر قرار مىدادند، براى أميرالمؤمنين برادرى قرار نمىدهند- حضرت حركت كرد آمد در يكى از نواحى مدينه، باد هم مىآمد، بادهاى تندى مىآمد و خاك مىآورد،حضرت گرفته كنار ديوارى، حضرت سرش را گذاشته خوابيده؛ غصّه دار هم كه بود، بادها هم آمد و روى أمير المؤمنين مقدارى از اين گرد و خاكها ريخت.
پيغمبر گفتند: برادرم على كجاست؟ گفتند: رفته بيرون، در فلان جا؛ حضرت خودشان آمدند نگاه كردند ديدند أميرالمؤمنين خوابيده، اوقاتش هم تلخ است! پا زدند به أميرالمؤمنين، بلندشو، بلندشو، يا أباتراب!- اين لقبى است كه پيغمبر به أمير المؤمنين دادند؛ يعنى اى صاحب خاك! اى خاك نشين! اى رفيق خاك! انسان خوب نيست كه أبا ذهب باشد، أبا فضّه باشد، رفيق طلا و نقره! رفيق جواهر و الماس؛ اى أبا تراب! اى رفيق خاك! خيلى خوب لقبى است.- «من تو را برادر براى خودم قرار دادم.» أمَا تَرْضَى أنْ تَكُونَ أخى؟! «تو راضى نيستى برادر من باشى؟!»
سنخيّت خلاصه بايد ملاحظه بشود؛ سنخ پيغمبر در دنيا غير از أميرالمؤمنين نيست، سنخ أميرالمؤمنين غير از پيغمبر نيست إِنَّ الْمُبَذِّرينَ كانُوا إِخْوانَ الشَّياطين «مبذّرين برادران شيطانند!» اينجا هم عقد اخوّتى بين اينها و شيطان بسته شده.
وَ كانَ الشَّيْطانُ لِرَبِّهِ كَفُوراً، وَ إِمَّا تُعْرِضَنَّ عَنْهُمُ ابْتِغاءَ رَحْمَةٍ مِنْ رَبِّكَ تَرْجُوها فَقُلْ لَهُمْ قَوْلًا مَيْسُورا [۲۶]اگر پول ندارى كه به أقوام و خويشاوندانت كمك كنى، حوائج آنها را برآورده كنى، مريض است نمىتوانى بيمارستانش ببرى براى او طبيب ببرى، دوا ببرى، غذا ببرى، تحفه مختصر ببر! برو عيادتش يك دانه سيخ برايش كباب ببَر! يك دانه بِهْ ببر! خوشحالش كن به همين! اگر آنرا ندارى ببرى زبان خوش كه دارى برو پيشش بنشين و با خوبى با او صحبت بكن وَ إِمَّا تُعْرِضَنَّ عَنْهُمُ نميتوانى به آنها كمك كنى، ابْتِغاءَ رَحْمَةٍ مِنْ رَبِّكَ تَرْجُوها و دنبال رحمت خدا بگردى كه هان يك كارى كنى، پول بده سر و صورتشان را بشور، تا هنگامى كه نداده به آنها توهين نكن، اخم نكن، آنها را نرنجان!
اگر يكوقت منزل تو آمدند و آنها ندار بودند، رخت و لباسشان پاره بود، لباسشان وصلهاى بود، آنها را در دهليز خانه ننشان! اگر آنها بيايند روى نيمكت و مبل شما بنشينند باوركنيد از ميز و نيمكت شما كم نمىشود، بركت هم پيدا مىكند؛ بگذار بيايند اينها توى خانه، خانه را پُر كنند، بيايند، بروند، رفت و آمد كنند، نه اينكه درِ اطاق ميهمانخانه بسته باشد و آنها رنگ منزل را نبينند!
اگر هم بخواهيم إنفاق كنيم ما خشكه مىدهيم، خشكه برنج و روغن مىدهيم!- خشكه از همان خشكههاى آهنى كه جهنّم به سر انسان مىخورد، خشكه بدرد نمىخورد! چُدن و خشكه خوب نيست ها! فولاد خشكه اينها! آهن بايد وقتى مىرود توى كوره نرم بشود، امّا يك كمى پتاسيم و مورگان و مواد فسفرى و مواد زغالى قاطيش كنى مىشود خشكه؛ خشكه خيلى عجيب است! آهن مىبرد، درحالى كه چماق بشود به سر آدم مىخورد.- خشكه را إنفاق نكن! گوسفند بكش توى منزلت، غذا توى منزل طبخ كن! ديگ را بار بگذار، دود كند، آنها بيايند از دودش بخورند، از خود غذا هم توى منزل بخورند؛ توى منزل! اين خوب است. خدا نمىخواهد به آنها تنها تو كمك مادّى كنى، كمك مادّى اگر تنها منظور بود كه خدا مىكرد، آنها را هم سير مىكرد؛ مىخواهد دلها به هم بپيوندد، دلها به اين قِسم به هم نمىپيوندد.
اگر خواستى براى آقا زادهات عروسى كنى عقدكنان كنى بگو بيايند توى منزل غذا بخورند، **جشن هم توى منزل بگير، توى تالار نگير! اين تالارها مجهول الهويّه است! اين ساعت ساز مىزنند و عرق مىخورند، ساعت ديگر هم چه عرض كنيم ديگر؛ اين ساعت بوق گرامافون روشن است ساعت ديگر هم نوحه مىگذارند!
و ما از پيغمبر دستور داريم زنهاى خود را به حمّامهاى عمومى، به مجالس عمومى، به عروسيهاى عمومى نفرستيد! لعنت كرده است خدا يك مردى را كه اين زن خود را به مجالس عمومى و عروسىها و حمّامهاى عمومى بفرستد!! آيات اطلاق دارد، لعنت كرده است خدا كسى كه براى زنش لباسهاى نازك بخرد! نه اينكه حتماً مرد أجنبى ببيند اين آيه، روايت إطلاق دارد! إطلاق براى چيه؟! منتهى اينقدر كم گفته مىشود كه اصلًا انسان خيال نمىكند كه اينها جزء متن اسلام باشد.**
قوم و خويشهايت را دعوت كن توى منزل! اگر عِيالت نمىتواند از عهده بر بيايد خودِ آنها بگو بيايند! گوسفند را مىكشند مردها؛ زنها مىنشينند تكّه تكّه مىكنند، خودشان مىنشينند با همديگر غذا مىخورند چه كيفها مىكنند! اين خوب است!
چقدر سابقاً خوب بود! اين زنها جمع مىشدند يك روز اين منزل، يك روز آن منزل، يكى سبزى خُرد مىكرد، يكى رشته مىبريد، يكى نخود لوبيا پاك مىكرد، يكى سوره قرآن مىخواند، خلاصهآش رشته را بار مىكردند و يك آش أبودرداء! مىنشستند همه با همديگر صبح تا غروب، نه غيبتى، نه تهمتى، روزه خودشان را هم به اين قسم مىگرفتند، دلها هم با همديگر؛ نه دختر خاله با دختر خاله دشمن بود، نه مادر شوهر با عروس، نه خواهر شوهر، همه اينها با همديگر يكدل و صميم؛ حالا دو تا برادر نمىتوانند توى صورت همديگر نگاه كنند! اين از اينطرف مىرود، آن از آنطرف مىرود، اين اينطرف را نگاه مىكند، آن آنطرف را، كه همديگر را نگاه نكنند! كُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها [۲۷]اينها احوالات جهنّمى هاست ها!
حالا نمىتوانى از دوستان و از مساكين و از ذوى القربى و از إبن السّبيل و از قوم و خويشانت دستگيرى كنى ارتباط خود را از دست نده؛ بعضى اوقات برو سرشان بزن! حال شما چطوره، حال شما إنشاء الله خوب است، إنشاء الله اينطور باشيد، اينطور باشيد، ما هم مثل شما، گرفتارى براى همه هست، يك روز بالاست يك روز پائين؛ دلش بدست مىآيد، قلبش به رحم مىآيد.
وَ لا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلى عُنُقِكَ وَ لا تَبْسُطْها كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُورا [۲۸]«حالا كه مىخواهى إنفاق كنى، نهآنقدر إنفاق كن كه هرچى دارى بدهى و نه آنقدر إنفاق نكن كه مانند دستهاى دست به گردن بسته و غل زده شده هيچ دستت باز نشود.»
وَ لا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلى عُنُقِكَ دستت را غلّ زده به گردنت آويزان نكن! يك دستت را باز كن، بكن توى جيب بگير دستش را! پول درشت در بياور! يكخورده همچين كن!
لا تَبْسُطْها كُلَّ الْبَسْطِ خيلى هم باز نكن دستت را ها! كه پيراهنت را هم از تو بگيرند. فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُورا «مىنشينى ملامت زده و حسرت زده شده!» اگر هرچى دارى بدهى بچّهات از تو مىخواهد، مىگويد كه: من را خداوند علىّ أعلى رعيّت تو قرار داد و تو را كفيل من، چرا از عهده من برنيامدى؟ چرا از عهده تربيت من برنيامدى؟ چرا بدن من كمبود پيدا كرد؟ روح من، اخلاق من كمبود پيدا كرد؟ چرا من را مدرسه اسلامى نگذاشتى؟ چرا خدا و پيغمبر را توى گوش من، باباجاننخواندى؟ چرا من را يك جائى گذاشتى كه حرفهائى به من بزنند كه دين من را خراب كنند؟ من كه معصوم بودم! أصلًا اختيار نداشتم، تو من را به اينجاها گذاشتى و به اينجاها آوردى.
پس بنابر اين اگر ماهى هزار تومان، دو هزار تومان پول بدهى براى بچّهات كه مسلمان بار بيايد اين كار را بايد بكنى؛ و اگر نكردى آمدى هزار تومان، دو هزار تومان به هيئت دادى آن خلاف راه است و خلاف طريق است!
پول را هرچى گير مىآوريد در مصالح خودتان خرج كنيد! مصالح مىدانيد معنايش چيه؟ يعنى كمال، يعنى انسانيّت، شَرفتان، عزّتتان، عصمتتان، اخلاقتان، تربيتتان با آن پول حفظ بشود، هرچى مصرف كنيد گناه ندارد؛ امّا اگر نه، يك خُرده جلوى پول را باز كنيد با آن عزّت و شرف و عصمت و اخلاق حفظ نكنيد و لو مختصر باشد ها جلويش را بگيريد! پول خودتان را بيجا خرج كرديد!
إِنَّ رَبَّكَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَقْدِرُ إِنَّهُ كانَ بِعِبادِهِ خَبيراً بَصيرا [۲۹]«اى پيغمبر بدان كه خدا روزى را بر مردم باز مىكند، خدا به هر كس كه بخواهد سعه معيشت مىدهد و به هر كس كه بخواهد روزى او را تنگ مىكند.»
اينكه دستور داده شده به بقيّه إنفاق كنيد، براى امتحان مردم است كه مردم از آن حالت خِسّت و بُخل و حرص و شُحّ بيرون بيايند؛ اين كثافات آهن پاك بشود، زغالهايش بريزد، اين طلا تيزابى بشود و پاك بشود؛ نه اينكه خدا مىخواست به مردم إنفاق كند و آمده از شما استمداد كرده كه حالا شما رنج برديد، عرق ريختيد، زحمت كشيديد، گندم و جويى بدست آورديد يكقدرى به خزائن ما كمك كرديد، حالا هم فلان فقير را گرسنه نگذار كمكش كن! آبروى مارا محض رضاى خدا جلوى فلان فقير نبر!! نه اينطور نيست! مثل اينكه تا اينجاها إجمالًا هفته پيش يك خُرده رويش صحبت شد.
وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِيَّاكُمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ كانَ خِطْأً كَبيراً [۳۰]«اولاد خودتان را از ترس گرسنگى نكُشيد ما آنها را و شما را روزى مىدهيم.»
كشتن اولاد گناه بسيار بزرگى است! خطاى بسيار بزرگى است! اين آياتى كه به نظر ما مىرسيد مىگفتيم: الحمد لله ما كه از أعراب جاهلى نيستيم كه فرزندان خود را از ترس فقر و گرسنگى بكُشيم؛ اين كار آن أعراب جاهلى بود كه دختران خود را مىرفتند زنده زنده زير زمين مىكردند كه مبادا يكروز فقير بشوند و از عهده مخارج آنها بر نيايند، نه! أولاد خود را از ترس إملاق نكُشيد! قتل جنين قتل أولاد است!!
زن آبستن اگر بچّه خود را سقط كند معصيت، معصيت كبيره است! قتل نفس است! قتل نفس محترمه است! مؤمن كُشى است! از ترس فقر اين كار را نكنيد! آقا دو تا اولاد دارم بس است! سه تا دارم بس است! پدرم درآمد نمىتوانم از عهده خرجشان بر بيايم! اگر انسان بخواهد إتّكاء به خودش كند از عهده يكيش هم برنمىآيد، از عهده خودش هم بر نمىآيد! اگر بسپرد به خدا صد تايش هم باشد كم است، دويستايش هم باشد كم است! چى مىگويد انسان؟! فكرش كجاست؟!
آن خدائى كه دارد آسمان را مىگرداند، زمين را مىگرداند، خورشيد را مىگرداند، مرّيخ را مىگرداند، زُحَل و مشترى و كواكب و أفلاك و سيّارات و ماهيهاى دريا و چه خبرها هست عجائب المخلوقات! آنوقت از چهار مثقال برنج يا نيم ليتر شير به اين بچّه معصوم خزائن غيب درش بسته شده و ديگر نمىتواند به ما بدهد؟!!
اينها همه آقا تبليغات كفر است! زندگى بهتر اولاد كمتر؛ خُب اين زن چه كند آقا؟ اين زن بايد آبستن بشود يا نه؟ اگر آبستن نشود هزار تا مرض مىگيرد! زن اگر آبستن نشود مريض مىشود به هر قِسمى كه باشد! قرص بخورد مريض مىشود، مرض أعصاب مىگيرد، مرض قلب مىگيرد، مرض جنون مىگيرد، مرضهاى غير قابل معالجه مىگيرد! زنهايى كه قرص مىخورند كه عادت زنانگىِخودشان جلو و عقب بيافتد همه مريض مىشوند! دستگاه إستعمال كنند براى اينكه رحم نطفه نپذيرد مبتلا مىشوند به أمراضى! سرطان رحم مىگيرند! غالب زنهايى كه أمراض رحمى دارند، سرطان رحم، مال همين جلوگيرىهاست! هر قِسمى.
و زنى كه حائض مىشود، سلامتش به اين است كه آبستن بشود، بزاد! آبستن بشود، بزاد! زن بايد آبستن بشود و بزاد!
زن از هنگامى كه بالغ مىشود تا هنگامى كه يائسه مىشود بايد آبستن بشود و بچّه بياورد و بزاد؛ حالا در اين دوره بيست تا، ده تا، پانزده تا، پنج تا، هرچى، اين سلامت مزاج زن است؛ اگرنه زن مريض مىشود! مرض أعصاب مىگيرد، مرض قلب مىگيرد، كليهاش ورم مىكند، سقوط مىكند!
عمرها چرا الان ديگر از پنجاه شد پنجاه و يك، مىگويد كه خُب الحمدلله يك عمرى كرده، مسن بود؛ چرا اينطور مىشود آقا؟ خدا نمىتواند از عهده روزى بر بيايد؟! انسان اگر فرض كنيد دوتا سهتا هم به اندازه دوتاست. اولاد كمتر زندگى پُر دخمسهتر! زندگى شيطانىتر! اينها آقا رحمتند!
پيغمبر مىگويد:روى مرا روز قيامت به گويندگان «لا إلهالّا الله» سفيد كنيد! من افتخار مىكنم به آن بچّه مؤمنى كه سقط شده بدون اختيار و از دنيا رفته!
چون پدر و مادرش مؤمن بودند اين مؤمن روز قيامت مىآيد كنار بهشت مىايستد مثل آقاها، دست مىزند اينجا، اينجاىكمرش، سينه و شكمش را هم مىآورد جلو؛ ملائكه مىگويند: آقازاده بفرما بهشت، مىگويد: من نمىروم تا پدر و مادرم را زودتر داخل بهشت كنم! بچه سقط، روز قيامت شفاعت از پدر و مادرش مىكند!
تَناكَحُوا، تَناسَلوُا، فَاكثِرُوا، فَإنِّى اباهِى بِكُم الامَمَ يَومَ القيِامَةِ و لَو بِالسِّقْط! يَقَعُ عَلَى بابِ الجَنَّةِ مُحْبَنطِيًا فَيُقالُ لَهُ ادخُلْ فَيَقولُ لا، حَتّى يَدخُلَ مَعِىَ أبَواىَ! اينها را ما مىخوانيم امّا در مقام عملش گيريم!
در مجالس مىخوانيم:
قال النّبى صلّى اللَه عليه و ءَاله و سلّم: النِّكاحُ سُنَّتى فَمَن رَغِبَ عَن سُنَّتِى فَلَيْسَ مِنِّى
«نكاح سنّت من است كسى كه از سنّت من إعراض كند از من نيست.»
با كى ازدواج كنم؟ باكى ازدواج كنم؟ با چه شرايطى؟ وَ أَنْكِحُوا الْأَيامى مِنْكُمْ وَ الصَّالِحينَ مِنْ عِبادِكُمْ وَ إِمائِكُمْ إِنْ يَكُونُوا فُقَراءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليم[۳۱]
اى مردها! اى خانمها! اى اولياء! بچّههايتان را بهم بدهيد، فكر فقر نكنيد! اگر كسى آمد خواستگارى دخترتان ديديد فقير بود، بدهيد! نگوئيد: آقا مال ازكجا مىآوريد! نگوئيد سرمايه از كجا مىآورى! إِنْ يَكُونُوا فُقَراءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليم.
حالا آقا بفرمائيد اين داماد شما چىكاره است؟ از كجا نان مىآورد؟ شغلشان چيست؟ درآمدشان چيست؟ خانه شخصى دارند؟ أصلًا اوّلين صحبتى كه در مجالس مىكنند اين است؛ نمىگويد حالا آقا ايمانش چى؟ تقوايش چى؟ اخلاقش چى؟ آقا اين داماد غيرت دارد يا ندارد؟ من دخترم را مىخواهم بدهم شرف دارد يا ندارد؟ مىتواند حفظش كند عصمت خدا را يا نه؟ اين صحبتها نيست، هيچ! پس ما همينطورى مىخوانيم آقا: إِنْ يَكُونُوا فُقَراءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليم.
امّا خودمان هيچ فكر مىكنيم خودمان هم در تحت اين خطابيم؟!
«بچّههايتان را نكشيد!» سقط جنين بچّه كشتن است! قتل نفس محترمه است! از گناهانى است كه قابل عفو نيست! در قرآن مجيد آيه داريم كسى كه نفس محترمى را بكشد فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فيها [۳۲]مخلّد در آتش خواهد بود! حالا مىخواهد بچّه در شكم مادر نفَس بكِشد، مىخواهد نكِشد! كمتر از چهار ماه باشد، بيشتر باشد! علَقه باشد، مُضغِه باشد، جنين باشد! وقتى نطفه در رحم منعقد شد، نطفه دو روزه كه رحم نطفه را پذيرفته به عنوان بچّه، نمىتواند انسان سقط كند! به هر عنوان به هر صورت و به هر كيفيّت بچّه را نگه داريد، از ترس گرسنگى نكُشيد!
يك آيه داريم در قرآن:
وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِيَّاكُمْ [۳۳]اين آيه دارد كه:
نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِيَّاكُمْ خيلى عجيب است! «ما شما را روزى مىدهيم ما آنها را روزى مىدهيم؛ روزى دست ماست.» زير آسمان را باز مىكنيم تمام صحراها سبز مىشود، درختها پر ميوه مىشود؛ آنقدر فراوانى، آنقدر نعمت مىشود كه أصلًا نمىشود حسابش را بكنى!
اين زمين است، كجا مىشود شما بدست بياوريد؟! هرجا بزنيد مىبينيد: در بسته است؛ دست ماست بيا سراغ ما كار را درست كنيم. إِنَّ قَتْلَهُمْ كانَ خِطْأً كَبيرا [۳۴]«كشتن آنها گناه بزرگى است!»
به زنا نزديك نشويد، أصلًا نزديك نشويد! نه اينكه زنا نكنيد، نزديك زنا نشويد! خيال زنا نكنيد! نه زناى چشم، نه زناى گوش، نه زناى دست! زناى دست، دست زدن به زن نامحرم است! زناى چشم نگاه كردن است! زناى گوش، گوش دادن به حرف زن نامحرم است!
يك تلفن مىكنيد آن خانم آهسته با شما صحبت مىكند،- همچون آهسته، رقيق- اين زناست! اين زنى كه در تلفن آهسته مىكند صدايش را، دارد زنا مىكند! زناى سَمع است! قرآن مىگويد كه:
فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذى فى قَلْبِهِ مَرَض[۳۶]
زنها كه مى خواهند صحبت كنند، آهسته صدايشان را نكنند، درست صحبت كنند! صداى آهسته زن جذب مىكند. حالا صداى زن آهسته است، اينهم مىآيد آهستهتر مىكند! فكر نمىكنيد جهنّم هم هست؟ خيال مىكنيد كه از خدا اينها جلو مىافتند؟! أَمْ حَسِبَ الَّذينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ أَنْ يَسْبِقُونا[۳۷]«آن كسانى كه تن مىدهند به گناه و به سيّئه خيال مىكنند از ما دارند جلو مىافتند نه!» ساءَ ما يَحْكُمُون [۳۸]«خيلى بد حكمى مىكنند!»
نزديك زنا نرويد؛ چرا؟ إِنَّهُ كانَ فاحِشَةً خيلى كار بدى است، فاحشه خيلى بد! رفتار خيلى بد! وَ ساءَ سَبيلا «راه بدى است، زنا راه بدى است!» اين راه بد است، اين راه از بين بردن عصمت و عفّت است، از بين رفتن نسب است، از بين رفتن عواطف است، از بين رفتن إنسانيّت است؛ خيلى بد است! دنبال اين كار نرويد!
«نفس محترمهاى كه خداوند علىّ أعلى او را محترم شمرده او را نكشيد، مگر به حقّ!»
حقّ يعنى چى؟ وقتى آدم كُشته، جزايش اين است كه او را بكشند، اينجا اگر انسان نفس محترمه را كشت به حقّ كشته؛ يا كه جنايتى مرتكب شد كه در قانون اسلام حاكم شرع او را بايد بكشد؛ مرتدّ شد، ديگر اين نفس محترمه نيست، حكم إرتداد به قتلش صادر مىشود؛ يا فساد در زمين كرد و أمثال اينها. «نفس محترمهاى را نكشيد، نفس خودتان و نفس غير خودتان!»
انسان درشريعت اسلام مختار نيست خودش را بكُشد؛ من از جان خودم سير شدم، مىخواهم خودم را بكشم، همچون حقّى به انسان داده نشده؛ اگر انسان إنتحار كند در جهنّم مخلّد است! چون انسان مالك خودش نيست، اگر انسان مالك خودش بود ... و اين إختصاص به قانون الهى دارد ها.
در هيچ يك از قوانين دنيا نيست كه إنتحار حرام است؛ وقتى كسى إنتحار كرد، كدام قانون مىتواند جلوى او را بگيرد؟ اين إنتحار كرد و خودش را كشت! و قوانين ظاهرى كه متكفّل أمر باطن نيست و نمىتواند باشد؛ هيچ يك از قوانين ظاهرى متكفّل أمر باطن نيست، امّا قانون باطن يك چيز ديگر است؛ مىگويد: اى انسان تو مالك خودت نيستى، كما اينكه مالك چيزهاى ديگر نيستى! مالك تو و مالك چيزهاى ديگر خداست؛ و خدا به تو اجازه إنتحار نداده، گفته اگر خودكشى كنى در جهنّم مخلّد خواهى بود!
وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتى حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَق نفس خود انسان هم نفس محترمه است ديگر، و نفس ديگر هم نفس محترمه است پس انسان نمىتواند بِكُشد إِلَّا بِالْحَق.
وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِيِّهِ سُلْطاناً فَلا يُسْرِفْ فِى الْقَتْلِ إِنَّهُ كانَ مَنْصُورا [پانویسسوره الإسراء (۱۷) ذيل آيه ۳۳.][/پانویس]«آن كسى كه كشته شد، اگر كسى را بى گناه كشتند ما براى ولىّ او، ولىّ دم او قدرت قرار داديم، سلطان قرار داديم، كه بتواند قاتل را بكشد؛ حقّ قصاص؛» وَ لَكُمْ فِى الْقِصاصِ حَياةٌ يا أُولِى الْأَلْباب [۴۰].
فَلا يُسْرِفْ فِى الْقَتْل حالا اين شخص قاتل ولىّ دم كه مىخواهد او را بكشد پس فقط قاتل را بكشد، نه ديگر برود برادرش را هم بكُشد! زنش را هم بكُشد! قدرت دارد برود تمام آن دهى كه در بين آن يك قاتل بوده همه ده را هم بكُشد، يا همه مردم را! حقّى نيست، اسراف در قتل نيست؛ فقط قاتل يك نفر كشته، مىتواند آن ولىّ دم قاتل را بكشد.
إِنَّهُ كانَ مَنْصُورا «آن شخص مقتول كه مظلوم واقع شده، زجر كشيده، مورد نصرت ماست.» و ما به اعطاء حقّ ولايتى كه به ولىّ دم او كرديم او را ناصر قرار داديم براى گرفتن خون او.
«به مال يتيم نزديك نشويد، مگر به قِسمى كه آن قسم از همه أقسام بهتر است.»
باز هم نمىگويد كه مال يتيم نخوريد ها! نزديك مال يتيم نشويد مگر به يك قسمى كه اگر انسان نزديك مال يتيم نشود مال يتيم ضايع مىشود ديگر!
پدرى از دنيا رفته مالش مانده براى بچّه صغيرش، اگر كسى نزديك اين مال نشود مال تلف مىشود؛ خود بچّه هم كه نمىتواند مال خودش را اداره كند؛ پس بايد آن قيّم، يا آن وصىّ، يا مجتهد جامع الشّرائط، در صورتى كه نباشد عدول مؤمنين، در صورتى كه مردمان عادل نباشند فسّاق مؤمنين بايستى كه مال يتيم را اداره كنند؛ امّا چه قسم؟ بِالَّتى هِىَ أَحْسَن «به قسم أحسن به طريقى كه از همه آن طريقها نيكوتر است.»
اگر يك فرشى مانده براى اين بچّه، ببينند اين فرش را چه قسم مىتوانند نگه دارند كه خراب نشود؟ اگر اين فرش را براى بچّه بگذارند تا سنّ بلوغ بماند
بهتر است، فرش را بگذارند؛ و اگر بماند تا سنّ بلوغ اين فرش خراب مىشود فرش را بفروشند تبديل به يك چيزى كنند كه خراب نشود.
اگر با آن مال بچّه تجارت مىكنند، تجارتهايى بكنند كه معمولًا ضرر ندارد يا ضررش كم است، منفعتش بيشتر است، حصّه و منفعت را براى بچّه در نظر بگيرند. و خودشان هم كه در مال يتيم تصرّف مىكنند براى بچّه بايد مصلحت را منظور كنند؛ حالا كسى از دنيا رفته انسان هم بايد منزل آن يتيم برود در هر يك از اثاثى زندگى بود تصرّف مىكند، اگر اين تصرّف به نحو أحسن و به صلاح بچّه باشد ايرادى ندارد
۱. سوره الإسراء (۱۷) آيه ۲۲.
۲. سوره الإسراء (۱۷) ذيل آيه ۳۹.
۳. سوره الإخلاص (۱۱۲) آيه ۱.
۴. سوره الإنسان (۷۶) صدر آيه ۱.
۵. سوره الغاشية (۸۸) آيه ۱.
۶. سوره الشّمس (۹۱) آيه ۱.
۷. سوره الأعلى (۸۷) آيه ۱.
۸. سوره النّازعات (۷۹) صدر آيه ۱.
۹. سوره المطفّفين (۸۳) آيه ۱.
۱۰. سوره النّبأ (۷۸) صدر آيه ۱.
۱۱. سوره المزّمل (۷۳) آيه ۱.
۱۲. سوره المدّثر (۷۴) قسمتى از آيه ۱.
۱۳. سوره المُلك (۶۷) صدر آيه ۱.
۱۴. سوره المنافقون (۶۳) قسمتى از آيه ۸.
۱۵. سوره الإسراء (۱۷) صدر آيه ۲۳.
۱۶. سوره الإسراء (۱۷) ذيل آيه ۲۳.
۱۷. سوره الإسراء (۱۷) صدر آيه ۲۴.
۱۸. سوره الإسراء (۱۷) ذيل آيه ۲۴.
۱۹. سوره الإسراء (۱۷) آيه ۲۵.
۲۰. سوره الإسراء (۱۷) صدر آيه ۲۶.
۲۱. سوره البقرة (۲) آيه ۱۸۰.
۲۲. سوره الإسراء (۱۷) صدر آيه ۱۰۰.
۲۳. سوره الإسراء (۱۷) ذيل آيه ۲۶.
۲۴. سوره الإسراء (۱۷) صدر آيه ۲۷.
۲۵. سوره الإسراء (۱۷) ذيل آيه ۲۷.
۲۶. سوره الإسراء (۱۷) ذيل آيه ۲۷ و آيه ۲۸.
۲۷. سوره الأعراف (۷) قسمتى از آيه ۳۸.
۲۸. سوره الإسراء (۱۷) آيه ۲۹.
۲۹. سوره الإسراء (۱۷) آيه ۳۰.
۳۰. سوره الإسراء (۱۷) آيه ۳۱.
۳۱. سوره النّور (۲۴) آيه ۳۲.
۳۲. سوره النّساء (۴) قسمتى از آيه ۹۳.
۳۳. سوره الإسراء (۱۷) صدر آيه ۳۱.
۳۴. سوره الإسراء (۱۷) ذيل آيه ۳۱.
۳۵. سوره الإسراء (۱۷) آيه ۳۲.
۳۶. سوره الأحزاب (۳۳) قسمتى از آيه ۳۲.
۳۷. سوره العنكبوت (۲۹) صدر آيه ۴.
۳۸. سوره العنكبوت (۲۹) ذيل آيه ۴.
۳۹. سوره الإسراء (۱۷) صدر آيه ۳۳.
۴۰. سوره البقرة (۲) صدر آيه ۱۷۹.
۴۱. سوره الإسراء (۱۷) صدر آيه ۳۴.