منبع: آیت نور صفحه ۲۹۵ تا ۲۹۷
دولت طاغوتى براى نابودى رهبرى نهضت، زمينه سازى براى اعدامآية الله خمينى را در رسانههاى گروهى آغاز نموده و به جو سازى و غوغا سالارى مىپردازد. و البتّه حركاتى در مقابل اين جريان انجام ميشود كه ثمره چندانى ندارد، و حضرت علّامه در اين صحنه تلاشى وسيع و مُثمِر ثمر را شروع و پىگيرى مىنمايند كه به گوشهاى از اين مرحله چنين اشاره مىكنند:
«... بارى، اينها تصميم جدّى داشتند بر اعدام آية الله خمينى. يك مجالس و محافلى در طهران اين طرف و آن طرف تشكيل مىشد وليكن اينها مُنتج نتيجهاى نبود و آنقدر قوى نبود كه بتواند از اعدام جلوگيرى كند. ما ديديم كه چكار بايد بكنيم كه ايشان را از اعدام خلاص كنيم؟تحقيقات اينطرف و آنطرف بالأخره به اينجا منتهى شد كه گفتند: فقط يك راه هست و بس، و آن اين است كه ايشان به مرجعيّت مسلمين شناخته بشوند. زيرا كه طبق قانون، مرجع مصونيّت دارد. و اگر به مرجعيّت شناخته بشوند از نقطه نظر قانون دستگاه و ساواك نمىتوانند حكم كنند هر چه هم پرونده مىخواهند درست كنند.
گفتيم: حالا مرجعيّت را به چه قسم برايشان ثابت كنيم؟ زيد بنويسد عمرو بنويسد اينكه تنها كافى نيست. گفتيم تمام علماء ايران از تمام شهرستانها از هر جائى آن عالم درجه اوّلش آنها بيايند در طهران و در مجلسى با همديگر اجتماعى داشته باشند و همگى تصويب كنند كه آية الله خمينى مرجع است. لذا كاغذ نوشتيم به همه نقاط: به آية الله ميلانى در مشهد، به آية الله صدوقى در يزد، به آية الله خادمى و آية الله حاج آقا رحيم ارباب و شمس آبادى در اصفهان، به آية الله آقا سيّد محمّد على قاضى در تبريز، به آقا سيّد حسن بحرالعلوم و آقا سيّد محمود ضيابرى در رشت، به آية الله آخوند ملّا على همدانى در همدان، و ايشان كه اصلًا در اين مسائل شركت نمىكرد و خيلى خيلى محتاط بود، وقتى كاغذ بنده را برده بودند و ايشان خوانده بود (چون با ما يك مقدارى سابقه داشتند) گفته بودند: خيلى خطّ خوبى است. بعد گفته بودند: انشائش هم خيلى خوبست. بعد آن آقائى كه نامه را برده بود گفته بود: خوب جواب چيست؟ شما اجابت مىكنيد؟ تشريف مىآوريد يا نه؟ گفته بودند: من براى معالجه چشمم بايد بروم طهران. بعنوان معالجه چشم! (مىترسيدند اينها، آخر شما نميدانيد چه خبرها بوده؛ نه اينكه بخواهم ايشان را تخطئه كنم.) خلاصه ايشان هم بعنوان معالجه چشم آمدند طهران و در آن مجلس هم شركت كردند.
و همچنين از اهواز آية الله آقا سيّد على رامهرمزى بودند.
اينها همه آمدند و از سائر شهرستانها هم به همين منوال تدريجا آمدند ... و علماى قم هم آمدند و در باغى نزديك حضرت عبد العظيم منزل گرفتند. آية الله ميلانى هم در خيابان ولىّ عصر فعلى كه أميريّه سابق بود در يك منزل بزرگى اقامت كردند و علماء در آنجا اجتماع ميكردند و اجتماعشان هم طول كشيد. يعنى يك ماه تقريبا اينها در طهران ماندند و ملاقاتها داشتند و مجالس و محافلى داشتند. و خيلى هم خوب بود، بسيار خوب بود. مجالس گرم بود. ائتلاف بين علماء خيلى خوب بود، و نتيجه كار هم خوب بود.
و روزها هم مرتّب از طرف دستگاه افرادى مىآمدند و با آنها مذاكره ميكردند و گفتگو داشتند كه اينها را متقاعد كنند، علماء هم پيغامها ميدادند.
و بالأخره آقايان علماء بعد اللُتَيّا و اللَتى امضاء كردند كه: آية الله خمينى مرجع است. مرجعيّت آية الله خمينى ديگر نگذاشت آنها به مرام و مقصد خود برسند»[۱]
۱. مطالب اين قسمت در درس سوّم «وظيفه فرد مسلمان در إحياى حكومت اسلام» موجود است.