کانال تلگرام نورمجرد
نور مجرد > زندگی نامه > بازگشت به طهران > حرکت معرفتی و تربیتی علامه طهرانی قبل از انقلاب > حرکت معرفتی و تربیتی علامه طهرانی قبل از انقلاب

حرکت معرفتی و تربیتی علامه طهرانی قبل از انقلاب

منبع: آیت نور صفحه ۳۰۲ تا ۳۱۲

فهرست
  • ↓۱- پیشنهاد علامه طهرانی برای تداوم و موفقیت انقلاب
  • ↓۲- توجيه نظريّه رهبر انقلاب‌
  • ↓۳- تثبيت ضرورت تشكيلات‌
  • ↓۴- شرط اساسى براى كار تشكيلاتى‌
  • ↓۵- پانویس

پیشنهاد علامه طهرانی برای تداوم و موفقیت انقلاب

يك نكته اساسى آنست كه هميشه بايد در كنار هر مطلبى و نقدى راه حلّى را پيشنهاد نمود و گرنه از بيرون گود فقط بگو مگو كردن چندان دشوار نيست. حضرت آقا از آن كسانى نبودند كه فقط كاستى‌ها را مى‌بينند؛ بلكه براى رفع كاستى‌ها نيز طرح و برنامه داشتند. در اين مقطع هم ميدانند كه نهضت‌ فعلى بدون برنامه ريزى و به صورت عكس العملى در برابر مصوّبه انجمنهاى ايالتى و ولايتى پيش آمد، و سپس حكومت اهداف شوم اسلام ستيزانه خود را به صحنه كشاند و طبعا نهضت هم به مرحله جديدى كشيده شد. ولى گرچه اين براى شروع خوبست امّا براى تداوم حركت، برنامه‌ريزى و آماده‌سازى افراد و مديران لازم است.

و به همين جهت است كه از طرح و برنامه رهبر فقيد انقلاب كه شاخص حركت بلكه نماد روشنى از اسلام شده‌اند مى‌پرسند، و در ادامه مذاكرات طرح پيشنهادى خود را إعلام ميدارند و از آن دفاع مى‌كنند. ايشان در ادامه خاطرات خود و آن گفتگوهاى زيربنائى آورده‌اند:

«... از جمله گفتگوهائى كه بنده با ايشان كردم اين بود كه: الآن شما بايد دو حزب تشكيل بدهيد؛ يك حزب سرّى و يك حزب علنى:

حزب علنى، از نقطه نظر اينكه الآن رئيس هستيد، و به همه مردم إعلام كنيد كه هر كس مسلمان است و طالب اسلام است ميتواند با اين خصوصيّات در اين حزب شركت كند و مشغول فعّاليّت بشود.

و حزب سرّى، براى آن افرادى كه خودتان سراغ داريد. در همه مملكت افراد متنفّذ و غيور هستند و ميتوانند منشأ اثر باشند و كار بكنند و از آنها انسان ميتواند استفاده كند، و آنها ميتوانند هر كدامشان در يك جمعيّتى نافذ باشند. در آنجا شما بطور سرّى با آنها ارتباط داشته باشيد.

و در واقع روح آن حزب علنى اين حزب سرّى باشد. و در آن حزب علنى هم هر كس ميخواهد داخل بشود، ولى روح و اساس در همين حزب سرّى باشد.

ايشان گفتند: حزب هيچ بدرد نمى‌خورد، نه حزب سرّى نه حزب علنى.

گفتم: پس چى؟ گفتند: همينطور مردم را حركت ميدهيم، و چنين و چنان.

عرض كردم: آقا فردا مجلس تشكيل ميشود، وقتى وكلا در مجلس بنشينند و قانون بگذرانند، شما چه قِسم جلوى مجلس را مى‌گيريد؟ گفتند: ما مردم را ميفرستيم بروند درِ مجلس را بشكنند و داخل شوند.

عرض كردم: مگر آنها به شما يك چنين اجازه‌اى ميدهند؟! وقتى مجلس باز بشود آنقدر اينها در اطراف تهيّه عِدّه و عُدّه مى‌كنند كه از صد مترى آنها نمى‌توان حركت كرد؛ آن وقت كه مثل الآن نيست در آن وقت شدّت بيشترى إعمال مى‌شود.

بايستى حزب تشكيل داد، و حزب فوائدش چنين است و چنان. بالأخره قدرى از فوائد حزب عرض كردم، ولى ايشان فرمودند: اصلًا حزب صلاح نيست به هيچ وجه من الوجوه.

عرض كردم: ... هر قيامى در عالم بدون اساس و تشكيلات ثمر بخش نيست، زيرا انسان در مقابل كار انجام شده قرار مى‌گيرد، و آن وقت صدايش بلند ميشود كه الآن چكار كنم؟ و امّا اگر با مقدّمات و مقتضيات و دور انديشى و تربيت افراد باشد، هر اتّفاقى بيفتد فورا برنامه‌اش اجرا ميشود.

و براى حزب فوائد زيادى است:

اوّل اينكه: حزب كه تشكيل ميشود، همان وقت كه حكومت گرفته نمى‌شود، بلكه افرادى به تدريج تربيت ميشوند، تكامل پيدا مى‌كنند، در فنون مختلف متخصّص ميشوند؛ يكى در اقتصاد، يكى در دارائى، يكى در استاندارى، يكى در شهربانى؛ و اينها كه از افراد متديّن و متخصّص و غيور انتخاب شده‌اند به كمال خودشان مى‌رسند. اين يك فائده.

دوّم اينكه: الآن چه بسا از همين افراد به درجه أعلا و اكمل در گوشه وكنار مملكت هستند، و از دستگاه هم متنفّرند، ولى شما را نمى‌شناسند و شما هم آنها را نمى‌شناسيد؛ ولى وقتى حزب تشكيل شد اين افراد به اين حزب پيوند پيدا مى‌كنند، آنوقت انسان بواسطه اين شناسائى از نيروى آنها ميتواند استفاده بكند. و اگر مثلًا اين حكومت الآن ساقط شد آنوقت فورا اين افراد را كه با تمام خصوصيّات شناخته‌ايد ميتوانيد سر كار قرار دهيد.

و همينطور كه الآن مثلًا حكومت عَلَم با ده وزير سر كار هستند و تمام مملكت در قبضه آنها است و همه مردم را خفه كرده‌اند، وقتى ما هم ده نفر وزير كار آزموده داشته باشيم و با آن قدرت بيايند روى كار، يك مرتبه همه مردم به سراغ آنها مى‌روند، مهم همان ده نفر است نه عموم جمعيّت.

هر مملكتى كه حكومتش غلبه پيدا ميكند صحبت در همان چند نفر اوّل است كه آنها بايد افرادى باشند تربيت شده و متديّن و متعبّد به حزب خودشان، هر چه ميخواهد باشد، بايد نسبت به آن حزب شناسا و متخصّص و دلسوز و علاقمند باشند.

و سوّم اينكه: ما مى‌بينيم كه الآن دستگاه به تمام معنى الكلمه از ارتباط مى‌ترسد، از ارتباط خوف دارد. از جمعيّتى كه حركت ميكند اگر هزار نفر باشند ولى با هم ارتباطى نداشته باشند ترس ندارد وحشت ندارد، امّا دو نفر كه با هم مرتبط باشند مى‌ترسد، از ارتباط مى‌ترسد؛ و حزب افراد را ارتباط ميدهد؛ البتّه آن ارتباط مخفى در درجه اوّل و آن ارتباط علنى در درجه ثانى. و اين ارتباط موجب اين ميشود كه ديگر نتوانند اين شبكه را پاره كنند و خراب كنند، يا بالأخره اگر هم بخواهند خراب كنند بين اين دسته و آن دسته مبارزه و كشمكش در مى‌گيرد، و در نهايت اين افراد متديّن كه اساسشان بر عقيده و اسلام و قرآن است غلبه پيدا مى‌كنند. گرچه قدرى زمان بيشترى طول بكشد ولى كار اساسى‌تر است و اين كار بهتر و از خطر هم دورتر است.

ايشان گفتند: أبدا به هيچ وجه من الوجوه حزب صلاح نيست، به هيچ وجه من الوجوه اسم حزب را نبايد آورد.

من عرض كردم: حالا اسم حزب را هم شما نياوريد؛ بنام مجمع، جمعيّت، مجتمع، هر چه؛ اسم حزب هم نمى‌خواهد بياوريد، ولى مسأله بر همين اساس بايد باشد كه يك عدّه افراد بايد مرتبط باشند در تحت اين عنوان، كه وقتى شما قيامى مى‌كنيد او كه در خرّمشهر يا فلان شهر است فورا وظيفه خود را بداند. يا آن عالِم خون دل خورده و زجر كشيده ديگر در أقصى نقاط كشور وظيفه خودش را بداند به تمام معنى الكلمه، و براى او روشن باشد كه از چه راه بايد وارد كار شود. و در اين صورت كار حل ميشود، يعنى آن زحماتى كه بعد از انقلابهاى بدون حزب غالبا بر عهده آن جمعيّت گذاشته ميشود با اين مقدّمه ساده برداشته ميشود، و ديگر انسان دنبال آن نگرانى‌ها نيست».

توجيه نظريّه رهبر انقلاب‌

علماى شيعه در طول تاريخ بدنبال انجام وظيفه بوده‌اند، در اين گفتگو كه گذشت پافشارى حضرت علّامه رضوان الله عليه بر ايجاد يك تشكّل قوى با دو محورِ روى صحنه و پشت صحنه براى اجراى صحيح و كامل مقاصد در طول نهضت و برنامه‌ريزى و تربيت ياران و شناسائى لايق‌ها و بكارگيرى آنان در نهضت و پس از پيروزى را مى‌بينيم؛ و از سوى ديگر مقاومت رهبر فقيد انقلاب رحمة الله عليه در برابر ايشان بدليل اينكه هنوز به ضرورت تشكيلات منسجمِ اسم و رسم دار قائل نشده‌اند را مشاهده مى‌كنيم.

فعلًا در صدد تحليل دو نظريّه و نقد و بررسى هر يك و ميزان موفّقيّت آن دو نيستيم؛ آنچه در اينجا به عنوان درس و عبرت ميخواهيم متذكّر شويم دو مطلب است:

اوّل: جايگاه رفيع اجتهاد در مرجعيّت شيعه كه محور اساسى انجام وظيفه الهى بر اساس فهم تكليف است.

دوّم: خدا ترسى و تلاش براى تصحيح و توجيه نظر مخاطب.

با همه مخالفتى كه حضرت آقا نسبت به اداره امر نهضت با شيوه حركت بدون تشكيل حزب دارند و مباحثه را با مرحوم آية الله خمينى مفصّلًا پيگيرى مى‌نمايند، ولى باز مى‌گويند سخن ايشان در مقطعى صحيح است؛ و بطور كلّى آنرا نقد نمى‌كنند. ايشان پس از بيان اين مطالب ميفرمايند:

«... خلاصه عقيده ايشان تشكيل حزب نبود، و شايد تا آخر هم بر همين اساس فكر ميكردند. البتّه فرمايش ايشان از يك جهت تمام است: از جهت اينكه كسى كه مرجع تمام مسلمين است آنوقت حزبى بنام خودش تشكيل بدهد اين صحيح نيست.

ولى تا هنگامى كه مرجعيّت عام و حكومت عام پيدا نكرده و سازمانها و گروههاى ديگر رقيب او هستند و آن رقيبها كار مى‌كنند- و ما ديديم كه رقيبها چه ضربه‌ها زدند- اين حزب موجب اين ميشود كه آن افراد دلسوز و متخصّص با يكديگر مرتبط شوند و كارهايشان روى ارتباط انجام بگيرد.

اين وزير امروز بخواهد از كار ساقط بشود يا استعفا بدهد يا مريض شود، پنج نفر ديگر شبيه او موجودند ديگر محتاج نيست كه انسان تأمّل بكند؛ حزب افراد را مى‌سازد. و لذا امروز هم در دنيا هر تشكيلاتى كه بر اساس حزب است براى همين جهت است».

تثبيت ضرورت تشكيلات‌

خلأ وجود يك تشكيلات منسجم كه در طول نهضت، برنامه‌ريزى و سامان امور را عهده‌دار باشد ملموس بود، و در اوج گيرى نهضت خود را نشان داد؛ هر چند تشكّل‌هاى جزئى مختلفى در ساماندهى امور فعّاليّت ميكردند. و اين خلأ بيش از پيش در صبح روز پيروزى و نخستين روزهاى فروپاشى حكومت طاغوت بچشم مى‌خورد، كه بخاطر نبودن تشكيلات و عدم آگاهى از نيروهاى لايق كاردان و متعبّد، و نداشتن نيروهاى از پيش ساخته شده؛ قدرت به دست ملّى گرايانى كه بوئى از حقيقت اسلام نبرده بودند افتاد، با چهره‌هائى كه هيچ نمودى از تعبّد و تديّن نداشت و خطّ فكرها و خود باختگى‌هائى كه شرم آور بود؛ ولى به لطف الهى دستشان زود رو شد و به كنارى رانده شدند، هر چند از پا ننشسته و از زواياى ديگر سر و گردنى نشان داده زحماتى ايجاد كرده و مى‌كنند.

بحران خلأ حزب و تشكيلاتى منسجم از جناح ياران اصيل انقلاب، آنقدر خطرناك بود كه برخى از آنانرا را بحضور رهبر انقلاب كشاند تا مجوّز تشكيل يك حزب اسلامى را دريافت كنند، كه خود آقا در اين راستا به اشاره‌اى مطلب را پى مى‌گيرند:

«... اتّفاقا وقتى هم كه انقلاب پيروز شد و آية الله خمينى از پاريس تشريف آوردند به طهران و تشكيل حكومت دادند اوّل چيزى كه به ايشان پيشنهاد شد همين تشكيل حزب بود. حاج سيّد محمّد بهشتى رفته بود و الزام كرده بود كه تشكيل حزب بايد بدهيد! اين مطلب را براى من مرحوم مطهّرى نقل كرد. و آقاى هاشمى رفسنجانى هم بوده و رأى ايشان هم بر تشكيل حزب بوده است.

آية الله خمينى گفته بودند: نه حزب هيچ صلاح نيست، به هيچ وجه من الوجوه!

آنها اصرار كردند كه: آقا نمى‌شود، اصلًا به هيچ وجه بدون حزب برقرارى حكومت امكان ندارد. آية الله خمينى گفتند: خيلى خوب برويد هر كارى ميخواهيد بكنيد، بكنيد.

و بالأخره اذنى هم كه ايشان براى حزب جمهورى اسلامى دادند به اين كيفيّت بود. و آنها آمدند و تشكيل حزب دادند.»

به راستى هم حزب اگر در آن دوران صحنه گردان نمى‌شد در خيلى از موارد ضربه‌هاى سنگين به نهضت وارد مى‌شد. و موفّقيّت‌هاى حزب در شكستن قدرت جريانهاى ضدّ اسلامى را در انتقامى كه با انفجار مركز حزب جمهورى اسلامى نشان دادند ميتوان ديد كه هفتاد و چند نفر را بخاك و خون كشيدند. و اين خود نيز حاكى از دير شكل گرفتن حزب و عدم آگاهى مديران در حفظ ياران و تشكيلات از خطر تروريستها بود.

بارى، اكنون نيز در فضاى سياسى كشور خلأ كمبود يك حزب مقتدر و متّكى بر ارزشهاى دينى و با تصّدى بزرگانِ مورد قبولِ توده مردم بسيار محسوس است، و خطرات فقدان آن بارها دامنگير انقلاب شده است. مخصوصا در اين دوران كه هر از چندگاهى تشكّل‌هاى قارچ گونه فضاى سياسى كشور را آلوده و درگير مى‌نمايند.

البتّه رهبر فقيد و بزرگ انقلاب آية الله خمينى هم بر اساس تشخيص خود مخالف تحقّق چنين تشكّلى بودند، و بر اساس باورها و محذورات يا امور ديگرى تشكيل حزب را مضرّ يا لا اقل غير لازم ميديدند.

علامه طهرانی هم در طرف مقابل ادامه نهضت را بدون تشكيلات سازمان يافته، كارى پر خطر و دير ثمر ميدانستند؛ كه چون سر و كار نهضت با خون و جان مردم است بايد نهايت دقّت و برنامه‌ريزى را انجام داد تا با كمترين ضرر و در كوتاهترين مدّت ممكن به پيروزيهاى بزرگ دست يافت.

بارى، اين محور، يكى از اصلى‌ترين مسائلى بود كه بين آقا و ايشان در نحوه پيشبرد و اداره امر نهضت فاصله انداخت، كه خودشان ميفرمايند:

«... على كلّ تقدير يكى از مواردى كه خلاصه نظر بنده با ايشان موافق نبود همين قضيّه حزب بود.»

سپس دو مورد ديگر را نيز كه مورد نظرشان نبوده بيان مى‌كنند كه هر دومورد مربوط به مقام اجراء است، و اشاره مى‌كنند كه رهبر انقلاب هم در هر دو مورد موافق نبوده‌اند. كه البتّه خود اين دو مورد هم بر اساس نبودن تشكيلات منسجم و برنامه‌ريزى دقيق و حساب شده به بار آمده است.

يك سؤال‌

آيا حضرت علّامه كه اين همه تشكيلاتى فكر ميكردند و طرح تأسيس يك تشكيلات عظيم حساب شده را به مرحوم آية الله خمينى ميدادند و اين همه پافشارى ميكردند، خودشان در مقام عمل تشكيلاتى كار ميكردند؟

جواب آنست كه: آرى، ايشان نه تنها در مقام طرح، مدافع كار تشكيلاتى بودند كه در مقام عمل نيز در محدوده خود گروهى از دوستان يكدل و يك زبان را جمع‌آورى و تربيت نموده و تشكّلى را بى‌اسم و نشان سامان داده بودند و از همسنگران قديمى خود نيز در آن جمع بهره مى‌بردند. كه البتّه چون در جايگاه حسّاس رهبر انقلاب رحمة الله عليه نبودند طرّاحى آن تشكّل عظيم را با خصوصيّاتى كه گذشت، به ايشان پيشنهاد ميكردند. خود در اين رابطه ميفرمايند:

«... اينها (برخى از انقلابيّون) هم با ما روابطى داشتند و در مواقع خطير كمك‌ها ميكردند و ليكن جزو افراد ما نبودند.

... ديگر از افراد بسيار خوب ما آية الله حاج شيخ صدر الدّين حائرى شيرازى بود كه الآن از علماى شيراز هستند، برادر بزرگ آقاى حاج شيخ محيى الدّين كه امام جمعه شيراز هستند. ايشان هم مرد صادق، پاك، خوش فكر، و دلسوز بود و زندانها كشيد؛ خيلى زندانهاى سخت؛ و حتّى همين كسالتى كه چشم بنده پيدا كرد، دِكُلْمان (پارگى شبكه)، او هم در زندان پيدا كرد. منتهى او را زده بودند و چشمش پاره شده بود كه بعد از اينكه آمدند بيرون عمل كردند ولى عملش فائده نداشت، و الآن يكى از چشمهايش را از دست داده. ايشان هم الآن حيات دارند، و بسيار مرد خوب و خوش فكر وغيور و دين دوست و دلسوزى است، و از ثابتين و المقدّمين است كه: وَ لَا يَخَافُونَ فِى اللَهِ لَوْمَةَ لَائِمٍ.

و يكى هم مرحوم آية الله شهيد حاج سيّد عبد الحسين دستغيب بود كه چه شبها و روزها با هم داشتيم، و چقدر پاك طينت و مجاهدى استوار بود. رحمة الله عليه رحمةً واسعةً».

شرط اساسى براى كار تشكيلاتى‌

و همچنين در نخستين ايّام تبعيد آية الله خمينى به نجف اشرف و در خلأ بوجود آمده، گروهى از جوانان غيور و جان بر كف به سراغ آقا مى‌آيند- كه نسبةً در بين رده‌هاى بالاى فكرى عملى نهضت براى بعضى‌ها شناخته شده بودند- و پيشنهاد مديريّت تشكّل خود را به ايشان مى‌نمايند، كه ايشان بر يك اصل اساسى و عقلانى تأكيد مى‌ورزند و بعنوان پيش‌شرط مطرح مى‌كنند، و چون آنان تا اين حدّ حاضر به همكارى نبوده‌اند اين قضيّه شكل نمى‌گيرد.

خودشان به اين واقعه چنين اشاره مى‌كنند:

«... در همان ايّام بعضى از جوانان غيور آمدند پيش ما كه ما چنين و چنانيم، و سر سپرده‌ايم و ميخواهيم داخل افراد خاصّ شما بشويم، روح ما جان ما فداى دين و قرآن باشد. هر امرى هر فرمانى باشد از شما اطاعت مى‌كنيم.

چند نفر از آنها هم حيات دارند. يكى از آنها آقاى احمد توكّلى بود. يكى آقاى سيّد حسين محتشمى و ديگر سيّد محمود محتشمى. (سيّد حسين محتشمى را گفتند پدر همين آقاى محتشمى است كه الآن وزير كشور است.) اينها خيلى مردمان با فهم و غيور و خوبى بودند بخصوص آقاى سيّد حسين و سيّد محمود محتشمى و آقاى توكّلى كه واقعا فكرشان خوب بود و زحمت هم مى‌كشيدند ...

خلاصه آن آقايان كه نزد من آمدند گفتند: ما پنجاه نفريم.

من گفتم: شما مگر نمى‌خواهيد با ما كار كنيد؟ گفتند: بله. گفتم: به امر و نهى من هستيد؟ گفتند: بله، صد در صد، هر چه شما بفرمائيد.

گفتم: شما ميدانيد از نتايج اين امر اين است كه آنقدر انسان بايد مطيع باشد كه اگر فى المثل خواستند يكى از خوبان روزگار را يك روز ببرند بالاى دار، و من بگويم كه شما دفاع نكنيد! مصلحت نيست كه دست بكارى بزنيد! آيا حاضر هستيد اين كار را بكنيد؟!

گفتند: نه! اينطور كه شما مى‌گوئيد دو نفر هم بين ما پنجاه نفر پيدا نمى‌شود.

گفتم: اگر پيدا نمى‌شود، پس كار با ما صحيح نيست. شما كه ميخواهيد بيائيد با من كار بكنيد و مرا امين ميدانيد به تمام معنى، آنقدر بايد امين بدانيد كه هر چه من مى‌گويم اطاعت كنيد. اگر بگوئيد: اينجا را من اطاعت مى‌كنم آنجا را نمى‌كنم، اينجا مصلحت است و آنجا مصلحت نيست؛ اين خطر دارد.»[۱]

پانویس

۱. مطالب اين قسمت، از كتاب «وظيفه فرد مسلمان در احياى حكومت اسلام» درس سوّم نقل شده است.