کانال تلگرام نورمجرد
نور مجرد > زندگی نامه > خاندان > خاندان پدری > آیت الله میرزا محمد طهرانی عسکری > دور اندیشی و غیرت دینی آیت الله حاج میرزا محمد طهرانی عسکری

دور اندیشی و غیرت دینی آیت الله حاج میرزا محمد طهرانی عسکری

نویسنده: حضرت علامه آیت الله حسینی طهرانی

منبع: آیت نور صفحه ۶۹ تا ۷۳ ‌

فهرست

دور انديشى و غيرت دينى آيت الله حاج میرزا محمّد طهرانى عسکری

آية الله ميرزا محمّد طهرانى عسكرى از بزرگان علم و عمل است كه در حفظ آثار اهل بيت عليهم السّلام همّتى عالى داشت و از اين رو به تكميل كتاب‌ ارزشمند جدّ أعلاى خويش مرحوم مجلسى أعلى الله مقامه الشّريف همّت گماشت و كتاب «مستدرك بحار الأنوار» را تأليف نمود.

مرحوم علامه درباره دور انديشى و تيزبينى او در حفظ آثار علمى بزرگان و فهم خطر مستشرقان در غارت آثار علمى و كتب ارزشمند شيعى داستانى را به مناسبت ذكر كتاب «الدُّرّ النَّظيم» در جلد نهم «امام شناسى»، نقل مى‌كنند كه ديدنى و درس گرفتنى است.

رد نمودن آية الله طهرانى درخواست مستشرق اروپائى را نسبت به فروش كتاب «الدّرّ النّظيم»

ايشان پس از نقل سخن شيخ آقا بزرگ طهرانى راجع به نسخ خطّى «الدّرّ النّظيم» و اينكه يكى از آنها در كتابخانه مرحوم كُبّه بود و او را ميرزا محمّد طهرانى در سامرّاء خريد مى‌نويسند:

«أقول: چون مطلب به اينجا رسيد، داستانى را خوبست ذكر كنيم.

گويند: از صدر اسلام تا به حال در سيره رسول خدا صلّى الله عليه و آله و سلّم كتابهاى مختلفى نوشته شده است ولى در سيره ائمّه دوازده‌گانه شيعه كمتر كتابى تأليف شده است. و كتاب «الدّرّ النّظيم فى مناقب الأئمّة اللهاميم»[۱] از آن كتابهاى نادر و نفيس است كه در اين رشته تحرير شده است. و نسخ اين كتاب به تدريج از بين رفته و فقط چند نسخه از آن در دست است كه يكى از آنها متعلّق به كتابخانه كُبّه بود كه بعد از رحلت آن مرحوم به كتابخانه مرحوم دائى پدر ما آية الله علّامه آقا ميرزا محمّد طهرانى- رضوان الله عليه- نزيل و مقيم سامرّاء منتقل شد.

دائى زاده پدر ما حجّة الإسلام آقاى حاج ميرزا أبو الحسن شريف عسكرى‌دام توفيقه براى حقير نقل كرد كه:

بعد از ارتحال مرحوم كبّه ميخواستند كتابخانه او را حراج كنند. مرحوم پدرم از سامرّاء مرا براى خريدن بعضى از مخطوطات از جمله همين كتاب به كاظمين فرستاد و فرمود: به هر قيمتى كه شده است اين كتاب را بخر. من به كاظمين آمدم و در موقع حراج كتابخانه اين كتاب را به قيمت گزافى خريدم و با سائر كتابهاى خريدارى شده به سامرّاء آوردم و جزء كتابهاى كتابخانه پدرم شد.

مدّتى زياد نگذشته بود كه يك روز كليد دار حرم عسكريّين عليهما السّلام كه مردى سنّى مذهب بود به من گفت: «يكى از مستشرقين آمده است و در منزل ما وارد شده كه از پدر شما سؤالاتى درباره علوم دارد. شما از پدرت اجازه بگير تا به خدمتش برسد.» من به پدرم مرحوم آية الله آقا ميرزا محمّد طهرانى گفتم. پدرم فرمود: مانعى ندارد، هر وقت ميخواهد بيايد. من به كليددار گفتم و فردا صبحِ آنروز، كليد دار در معيّت آن مستشرق به منزل پدرم آمد و در كتابخانه پدرم كه محلّ مطالعه و كتابت او بود وارد شدند و نشستند. و آن مستشرق درباره بعضى از علوم و كتب، مطالبى پرسيد و ايشان جواب گفتند؛ و در آخر الأمر از كتاب «الدّرّ النّظيم» و مؤلّف آن و خصوصيّات محتواى آن پرسيد و ايشان جواب دادند؛ و سپس گفت: آيا شما آن كتاب را داريد؟ پدرم فرمود: آرى. گفت: آيا مى‌شود من ببينم؟

پدرم فرمود: آرى! أبو الحسن برخيز و فلان كتاب را كه در فلان نقطه از قفسه فلانى است به ايشان بده. من برخاستم و كتاب را برداشتم و در برابر او گذاردم.

او كتاب را برداشت و صفحات آن را به دقّت ملاحظه كرد، و كاغذ جدول كشى شده و صفحات و جلد آن را به دقّت ديد و سپس كتاب را بست و روى زمين گذارد و گفت: اين كتاب را ميفروشيد؟ پدرم فرمود: نه.

گفت: من از شما خواهش ميكنم به هر قيمتى كه شده است به من بفروشيد! پدرم فرمود: نه، نمى‌شود! گفت: شما ملاحظه قيمت آن را نكنيد، به هر قيمتى كه بفرمائيد و به هر ميزان كه بالا باشد من خريدار اين كتابم.

پدرم فرمود: اين كتابخانه را مى‌بينيد؛ اگر از فرش تا سقف آن را از ابريز صافى (طلاى خالص) كنيد نمى‌فروشم!

آن مرد مأيوس شد و برخاست و با كليد دار رفت، و من كتاب را برداشته و در جاى خود گذاردم. فرداى آن روز كليد دار به من گفت: اين مرد طالب اين كتاب است و از مغرب اروپا براى خريدن اين كتاب آمده است و چون ميدانسته‌اند كه اين كتاب جزو مكتبه مرحوم كبّه است و اينك به مكتبه آقا ميرزا محمّد طهرانى انتقال يافته است لذا با توسّط مقامات بغداد يكسره به سامرّاء آمده و در منزل ما وارد شده است و از من تقاضا كرده است كه اين كتاب را وساطت نموده و براى او بخرم، و مطمئن باشيد كه هر مقدارى كه شما بخواهيد و بگوئيد، او خريدار است.

من در جواب كليددار گفتم: اين كتاب ناموس است؛ ناموس اسلام است. آيا كسى ناموس خودش را به اجنبى ميفروشد؟! آيا شما حاضريد ناموس خود را، زن و حرم خود را بفروشيد، گرچه به گزاف‌ترين قيمت‌ها باشد؟! گفت: نه! گفتم: اهمّيّت اين كتاب از ناموس خانوادگى بيشتر است؛ چون اين ناموس دين و شريعت و ناموس اسلام است و كتاب خطّى منحصر به فرد است.

كليددار از خريدن اين كتاب مأيوس شد و به مستشرق قضيّه را گفت. او هم فهميد كه پدرم تعصّب دين دارد و به هيچ وجه كتاب را نخواهد فروخت فلهذا از سامرّاء رفت.

من كه اين گفتگوى خود را با كليددار براى پدرم بازگو كردم، فرمود: اينك بايد جاى اين كتاب را تغيير داد، آن را در فلان قفسه و فلان نقطه بگذار، چون‌ ايشان جاى اين كتاب را دانسته‌اند و بعيد نيست در اوقاتى كه در اينجا رفت و آمد است با لطائف الحيلى كتاب سرقت شود.

بارى بعد از رحلت مرحوم ميرزا دائى: آقا ميرزا محمّد طهرانى، ورثه آن مرحوم تمام كتابهاى وى را وقف كردند و مهر وقف بر آنها زدند، و اينك همين كتاب با سائر كتب به كاظمين منتقل شده و اداره اوقاف باستان شناسى عراق بر آنها نظارت دارد و از كتب ممنوعة الخروج از كشور عراق شناخته شده است. »[۲]

پانویس

۱. «الدّرّ النّظيم فى مناقب الأئمّة اللهاميم» نوشته شيخ جمال الدّين يوسف بن حاتم شامى شاگرد محقّق حلّى متوفّاى ۶۷۶ و مُجاز از سيّد رضىّ الدّين علىّ بن طاووس حلّى متوفّاى ۶۶۴ است. اين كتاب در باب خود بسيار جليل است. و در آن از دو كتاب «مدينة العلم» و «النّبوّة» شيخ صدوق كه فعلًا موجود نيست نقل ميكند، كه معلوم مى‌شود نسخه‌اى از اين دو كتاب نزد او بوده است. ( «الذّريعة» ج ۸، ص ۸۶)

۲. «امام شناسى» ج ۹، ص ۲۸ تا ص ۳۰