کانال تلگرام نورمجرد
نور مجرد > مواعظ > سید بحرالعلوم و اربعین موسوی و رفع حجب

سید بحرالعلوم و اربعین موسوی و رفع حجب

مربوط به دسته های:
مواعظ -

نویسنده: حضرت علامه آية الله حاج سيّد محمّد حسين حسينى طهرانى

فهرست
  • ↓۱- سید بحرالعلوم و أربعین موسوی و رفع حجب
  • ↓۲- پانویس

سید بحرالعلوم و أربعین موسوی و رفع حجب

سخنرانی مرحوم حضرت علامه آیةالله حسینی طهرانی قدّس‌سرّه

عصر جمعه ۲۹ شوّال ۱۴۰۷ هجری قمری

منبع: دستنوشته‌های شاگردان

أعُوذُ بِاللَه مِنَ الشّيطانِ الرَّجيم‌
بسم الله الرحمن الرحيم‌

حدود دویست سال پیش عصر مرحوم سیّد مهدی بحرالعلوم بوده است. عصر سیّد بحرالعلوم عصر درخشانی و نورانیت است. هم به واسطه وجود خود مرحوم سیّد بحرالعلوم که از مناقب و ملکات ایشان داستانهاست و هم به وجود علمای دیگر آن عصر. آقا سیّد مهدی در کربلا خدمت مرحوم محمّد باقر وحید بهبهانی درس می‌خوانده و مرحوم وحید بهبهانی از معاریف و رجال بزرگ علم بوده است.

سید بحرالعلوم و مرحوم کاشف الغطاء و مرحوم ملا محراب گیلانی، در نزد مرحوم سیّد قطب‌الدین محمّد حسینی که از بزرگان سادات و اهل عرفان بوده، درس عرفان می‌خواندند و فقه را نزد مرحوم شیخ محمّد باقر وحید بهبهانی می‌خواندند. آقا سیّد محمّد حسینی شرح فتوحات برای این سه نفر گفت و بسیاری از رموز غامضۀ عرفان را برایشان بیان کرد و بعد هم برای هر یک از اینها وظیفه‌ای مقرر کرده بود. [۱] گویا برای بحرالعلوم مقرر کرد که هفت سال در مشهد و چند سال در مکه بماند و البتّه آداب و دستوراتی هم داده بود و مرحوم بحرالعلوم این مدت را به سر برد و با انجام دستورات و آداب، از غرائب و عجائب روزگار شد و در چهل سالگی به نجف برگشت و حدود ۵۵ سال بیشتر نداشت که وفات کرد [۲] و در همین مدّت همه بزرگان علم نسبت به او متواضع و او را دارای فهم، درایت، علم و انکشاف حقائق می‌دانستند.

بوعلی رجالی که هم عصر مرحوم بحرالعلوم نیز هست در مورد بحرالعلوم می‌نویسد:

«وقتی به فلسفه و حکمت زبان می‌گشاید گوئی شیخ الرئیس است و در کنار او افلاطون و ارسطو فراموش می‌شوند و وقتی که زبان به منقول می‌گشاید و درس فقه می‌دهد گوئی که محقّق حلّی و علامة حلّی سر از قبر بیرون آورده و درس می‌دهند و چون در فن کلام با کسی مناظره نماید گوئی قسم به خدا این سید مرتضی است و وقتی درس قرآن می‌دهد و تفسیر می‌کند مردم آنچه در ذهن دارند فراموش می‌کنند و چنین می‌پندارند که قرآن بر این مرد نازل شده است» [۳] .

این تعبیر آخر واقعاً عجیب است که می‌گوید: « چنین می‌پندارند که قرآن بر این مرد نازل شده است».

ایشان از عجائب بوده، هم از نقطه نظر علمیّت و تقوی و هم از نقطه نظر معارف، از هر نقطه نظر کامل بوده و ایشان در یکجا توقّف نکرد. بلکه می‌گشته و اهل سفر بوده است. در نجف هم که بود، فتوی نداد و نماز جماعت هم نخواند. بلکه دیگران را معیّن می‌کرد؛ برای فتوی مرحوم کاشف الغطاء را تعیین کرد و هم چنین برای نماز جماعت شیخ حسین نجف را فرستاد و برای قضاء و فصل خصومت شیخ شریف محیی‌الدین را مشخص نمود و خود ایشان فقط به تدریس پرداخت. خلاصه بر همه سیطره داشت [۴] و همه به مجد و بزرگواریش معترف بودند و آن عصر را عصر مهادی خمسه گویند که این پنج نفر از اعاظم علماء در یک ردیف بودند و همه اسمشان مهدی بود.

یکی همین مرحوم سیّد مهدی بحرالعلوم است، دوّم سید مهدی قزوینی [۵] است. سوّم سیّد مهدی شهرستانی، چهارم سیّد مهدی خراسانی شهید که در خراسان بوده و جدّ مرحوم میرزا حبیب‌الله خراسانی است که دیوان دارد و عالمی بزرگ و صاحب مقامات بوده و جد همین سادات شهیدی و آقایان سادات علم الهدی است و از بزرگان بوده و به دست نوادۀ نادرشاه کشته شده است که وقتی لشکریان فتحعلیشاه برای سرکوبی نادر میرزا فرزند شاهرخ وارد شهر شدند، ایشان برای اینکه مردم را نکشند رفت شفاعت کرد و نادر میرزا نوادۀ نادرشاه هم او را با قداره زد و شهید شد. و لذا تمام نسل او به شهیدی مشهور شدند[۶] .

و پنجم ملامحمد مهدی نراقی که از عجائب و غرائب بوده و خیلی حسابهای عجیبی داشته است. ملا مهدی در کاشان بوده و سی سال می‌رود به اصفهان نزد ملا اسماعیل خواجوئی درس فلسفه می‌خواند و میرود کربلا پیش آقا محمّد باقر بهبهانی فقه می‌خواند و با مرحوم سیّد بحرالعلوم دوست بوده‌اند.

کتابی دارد به نام مشکلات العلوم که مشکل هم هست و به درد طلبه‌ها می‌خورد. و هم چنین معتمد الشیعه در فقه و جامع السعادات و خیلی کتابهای عرفانی و فلسفی که دو سه تایش چاپ شده و باقی بناست چاپ شود. یک روز علامۀ طباطبائی فرمودند این مرد ناشناخته مانده و باید قرنها بگذرد که مردم به حقیقت او برسند و در نراق وفات کرد و جنازه‌اش را به نجف حمل کردند. این مرد بزرگیش و بزرگواریش از شعر مرحوم سیّد مهدی بحرالعلوم مشخص می‌شود.

ملا مهدی نراقی از کاشان برای سیّد مهدی بحرالعلوم دو بیت نوشت:

ألا قل لسکان دارالحبیبهنیئاً لکم فی الجنان الخلود
افیضوا علینا من الماء فیضاًفنحن عطاش و انتم ورود.

یعنی آگاه باشید. بگو به آن ساکنان دار حبیب، یعنی نجف اشرف (حبیب یعنی أمیرالمؤمنین علیه السّلام صاحب ولایت کلیّه) گوارا باشد بر شما خلودی که در بهشت دارید. من تقاضا می‌کنم از آن آبهای رحمتی که می‌خورید بر ما جهنمی‌ها بفرستید؛ زیرا ما در عطش می‌سوزیم و لَه لَه می‌زنیم و شما در شریعه هستید وآب می‌خورید.

این شعر از آیه ۱۳ سوره حدید مقتبس است: يَوْمَ يَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ لِلَّذينَ آمَنُوا انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِكُمْ قيلَ ارْجِعُوا وَراءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً فَضُرِبَ بَيْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بابٌ باطِنُهُ فيهِ الرَّحْمَةُ وَ ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذاب‌ و از آیة ۵۰ سورة أعراف: وَ نادى‌ أَصْحابُ النَّارِ أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ أَفيضُوا عَلَيْنا مِنَ الْماءِ أَوْ مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ قالُوا إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَهُما عَلَى الْكافِرينَ و لذا گفته است: أفیضوا علینا من الماء فیضاً.

مرحوم بحرالعلوم هم در سه بیت جواب ایشان را می‌دهد. و بس.

ألا قل لمولًی یری من بعیدجمال الحبیب بعین الشهود

آگاه باش بگو به آن مولا و آقا و سروری که از دور جمال حبیب را به عین شهود می‌بیند

لک الفضل من غائب شاهدعلی شاهد غائب بالصدود

فضل و برتری مال شماست که در ظاهر غائب ولی شهود داری، بر منی که در ظاهر شهود دارم ولی در باطن غائبم و صدود دارم؛ یعنی مَنعَم کرده‌اند و هنوز همه حجاب‌ها از بین نرفته است.

فنحن علی القرب نشکو الظماو فزتم علی بُعدکم بالورود [۷]

ما با اینکه نزدیک دریا و رودخانه و آبشخواریم از تشنگی دلمان می‌سوزد و شکایت از عطش داریم، اما شما با اینکه دورید وارد شریعه شده‌اید و مشغول آب خوردن هستید.

علی کلً تقدیرٍ، اینها مردمانی بودند عجیب که اگرچه آنچه از آنها ظهور کرده واضح است، اما آن علومی که در دورن آنها بوده قابل بیان نیست. فقط آن مقداری که از ایشان تراوش کرده آشکار است؛ چون آن علومی که علوم الهی و معارف حقه است بر زبان نمی‌آید و نمی‌شود که بر زبان بیاید و اینها که بیان می‌شود مقداری است که در تحت استعداد و کشش أفهام مردم است و هر کس خواست بیش از این بیابد، باید سیر کند تا إدراک کند. لذا از بزرگواری‌هایشان همین معانی نقل شده و به ما رسیده، ولی از واقعیت آنها خبر نداریم.

دربارۀ بحرالعلوم می‌گویند در کربلا متولد شده و پدرش در شب ولادت ایشان خواب دیده که حضرت امام رضا علیه‌السلام محمّد بن اسماعیل بن بزیع را با شمعی فرستاده‌اند و به او دستور داده‌اند که آن را بالای خانۀ سیّد مرتضی که پدر بحرالعلوم است روشن کند (محمّد بن اسماعیل از اصحاب بزرگ امام رضا علیه السّلام است) او هم شمع را روشن می‌کند و نوری از شمع ساطع می‌شود که می‌رود به آسمانها و همه جا را این نور روشن می‌کند و بعد این طفل در آن شب متولد می‌شود [۸] .

ایام اربعین حضرت موسی است، از اول ذی‌القعدة تا دهم ذی‌الحجة. در روایت داریم که

«وَ أَسْأَلُكَ بِالْأَسْمَاءِ الَّتِي تَجَلَّيْتَ بِهَا لِلْكَلِيمِ عَلَى الْجَبَلِ الْعَظِيمِ فَلَمَّا بَدَا شُعَاعُ نُورِ الْحُجُبِ مِنْ بَهَاءِ الْعَظَمَةِ خَرَّتِ الْجِبَالُ مُتَدَكْدِكَةً لِعَظَمَتِكَ وَ جَلَالِكَ وَ هَيْبَتِكَ وَ خَوْفاً مِنْ سَطْوَتِكَ رَاهِبَةً مِنْكَ فَلَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ فَلَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ فَلَا إِلَهَ إِلَّا أَنْت‌» [۹]

خدایا من ترا قسم می‌دهم به آن اسمهائی که با آن بر حضرت کلیم تجلی کردی بر آن کوهی که خیلی بزرگ بود، هنگامی که متجلی شد آن شعاع نور حجابها که از بزرگی و قدرت ناشی شده بود، همه حجابها را پاره کرد و کوهها را خرد نمود (من وراء الحجب این شعاع آمد و از معدن عظمت تجلّی کرد) و کوهها از عظمت وجلال وهیبت تو ریز ریز شد. رَاهِبَةً مِنْكَ. در حالیکه اینها همه از تو خشیت دارند. پس هیچ معبودی جز تو نیست، پس هیچ معبودی جز تو نیست، پس هیچ معبودی جز تو نیست.

این تعبیر سه بار با فاء تفریع تکرار شده است، ولی در حقیقت تکرار نیست؛ چون در اینجا سه مرحله و مرتبه از تجلّی لا إله الاّ انت اراده شده است.

و این تجلّی، اسم جلال است که موجب اندکاک این حجب شده و سه مرتبه لاإله إلا أنت به حسب مراتب مختلف تجلّیات است. یعنی وقتی خدا ظهور کند به تمام معنی الکلمه خدا می‌ماند و بس. معبود حقیقی می‌ماند و بس. راهی برای از بین بردن این کوهها وجود ندارد مگر اینکه آن کوهها در اثر تجلّی خُرد شود و دامن از دست برود و هیچ نماند جز پروردگار.

قبل از تجلّی موسائی هست و خدائی هست حال یا در ذهن یا مثال یا نفس یا عقل، بالأخره چیزی جدای از خدا هست، ولی وقتی آن اسم اعظم تجلّی کند هیچ نمی‌ماند و حضرت موسی چنان خُرد شود و دامن از دست برود و رها شود و بیچارگی و عجزش روشن شود که نگو.

مرحوم آیةالله آقا سیّد جمال الدین گلپایگانی می‌فرمود: من در نجف حالی پیدا کردم که می‌دیدم تمام موجودات از من افاضه می‌شوند (یعنی در مراتب نهائی سلوک که بودند) و تمام خلائق روزی از من می‌خورند. علم و قدرت همة موجودات حتی یک پشّه از من است و حیات همه عالم همه از من است. این حال مدّتی ادامه داشت و از طرفی اجمالاً هم علماً می‌دانستم که این مطلب صحیح نیست، می‌دانستم که من این طور نیستم و اینها از من نیست. به حضرت أمیرالمؤمنین علیه‌السلام متوسّل شدم. مشکل حلّ نشد تا زمستان شد. (این قضیه مربوط به ۳۵ سال پیش است). در زمستان سرد آمدم کاظمین و یک راست رفتم حرم و متوسّل شدم به حضرت موسی بن جعفر علیهماالسّلام و رفتم جلوی ضریح و سرم را روی سنگ مرمر روبروی ضریح گذاشتم و آنقدر گریه کردم که آب جاری شد و گفتم یا موسی بن جعفر، حلّ این مشکله بدست شماست. می‌فرمود همان موقع قلبم باز شد و مشکل حلّ شد و دیدم من که هستم؟! من نمی‌توانم یک مگس را روزی بدهم. من یک پوکی هستم مثل پوست مار که مار او را می‌اندازد [۱۰] .

اینها همه مال آن تجلّی است. و اگر کسی کارش صحیح نباشد در همین تجلّیات می‌ماند و نمی‌تواند عبور کند. اینجا مبدأ فرعونیت اعظم است. خدا می‌گوید من منم، یکتای بی‌همتا. تو می‌خواهی که یکتای بی‌همتا تو باشی؟! خیلی از کسانی که مردم را بخودشان دعوت می‌کردند بخاطر اینست که بجائی رسیده‌اند و متوقّف شده‌اند؛ نه اینکه هیچ راهی نرفته باشند.

همه عبدند و پوچند و خالی، خدا که قدرتش را به کسی نمی‌دهد. کمال أمیرالمؤمنین علیه السّلام در اینست که بندۀ فانی و عبد مطلق خدا است و آن معانی و بالاتر از آن همه در او تجلّی می‌کند لکن مال او نیست، مال خدا بوده و مال خداست و أمیرالمؤمنین علیه‌السلام هم به این حقیقت معترف است.

کسی که مدّعی می‌شود که چیزی دارد، واقعاً که چیزی نمی‌تواند دارا شود، فقط مثل اینست که پوست مار ادعا کند که من صفات مار را دارم و در حقیقت مدّتی دزدی کرده و صفات خدایی را به خودش نسبت داده است، و گرنه کسی نمی‌تواند در برابر خداوند چیزی داشته باشد.

مرحوم آقا سیّد جمال که خدا نجاتش داد علّتش آن بود که عالِم بود و می‌دانست و تحت تربیت بود. وی فهمید اشتباهی در کار است و حضرت امام علی علیه السّلام که آن موقع جوابش را ندادند مصلحت است. باید پیاده به کاظمین برود و خدمت موسی بن جعفر علیهماالسّلام برسد و اینها همه مصلحت است و این لازمه این طریق است. و چون می‌دانست این حال هدف سلوک نیست و می‌دانست که آنچه می‌بیند مال او نیست، دنبالش را گرفت تا قطعِ باطل کرد.

حالا این أربعین ماه ذی القعده و دهه اول ذی الحجه اربعین مهمی است و مرحوم قاضی می‌فرمودند: «اربعین حضرت موسی علیه‌السلام است»؛ یعنی اربعین ایشان در همین چهل شب که به روز عید قربان ختم می‌شود بوده است.

و لذا در دهۀ ذی الحجه مستحبّ است انسان هر شب نمازی دو رکعتی بخواند. و این‌ آیۀ «وَ واعَدْنا مُوسى‌ ثَلاثينَ لَيْلَةً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَمَّ ميقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعينَ لَيْلَةً وَ قالَ مُوسى‌ لِأَخيهِ هارُونَ اخْلُفْني‌ في‌ قَوْمي‌ وَ أَصْلِحْ وَ لا تَتَّبِعْ سَبيلَ الْمُفْسِدين‌» [۱۱] را بخواند که اشاره به همین اربعین است. در روایت وارد شده است که حضرت موسی در این اربعین برای مناجات با خدا و سخن گفتن با خدا رفت؛ خدا که زبان ندارد، صحبت کردن خداوند همین مراوده‌ها و داد و ستدهای قلبی و تجلّیات است که می‌آید و کار را تمام می‌کند. و در این اربعین خدا به حضرت موسی الواح را داد که طبق روایاتی که داریم روی سنگهای بزرگی بود از زمرد و وقتی از کوه طور آمد آن الواح را با خودش آورد و حضرت موسی در این چهل شبانه روز ما أكل و ما شرب و لا نام و لا اشتهى شيئا من ذلك في ذهابه و مجيئه أربعين يوما شوقا إلى ربه ‌[۱۲] . خواب به چشمش نرفت و نخورد و نیاشامید و نمی‌توانست در آن حال بخورد.

مثل دانشجوئی که شب امتحان شب تعیین سعادتش می‌باشد و تا صبح مطالعه می‌کند و هیچ نمی‌خورد یا مادری که پسربچه‌اش می‌میرد و او شب تا به صبح می‌نشیند و غذا نمی‌فهمد، آب نمی‌فهمد، او نمی‌تواند بخورد؛ کسی هم که وارد این قضیه می‌شود می‌فهمد که نمی‌تواند بخورد.

آن وَ أَسْأَلُكَ بِالْأَسْمَاءِ الَّتِي تَجَلَّيْتَ بِهَا لِلْكَلِيمِ، همین است؛ یعنی آن واردات حضرت موسی را آماده می‌کرد و حجاب بعد از حجاب از بین می‌رفت تا آنکه کارش تمام شد و کوهها همه خُرد شدند و جبل‌ها همه شکسته شد و حضرت موسی علیه السّلام برگشت و هیچ دستش نبود، فلا اله الا انت.

حال رفقاء در این ماه ذی القعده و دهه ذی الحجه مراقبه را خیلی اهمیّت دهند. مرحوم قاضی و مرحوم حدّاد و مرحوم علامۀ طباطبائی به مراقبه خیلی اهتمام داشتند و می‌فرمودند: اصل سیر سالک به مراقبه است و بی‌مراقبه اگر انسان هر کاری هم انجام دهد درست نیست و کارساز نمی‌باشد.

انسان بی‌مراقبه مثل مریضی است که پرهیز نمی‌کند. آدم حصبه‌ای نباید چیزی بخورد و اگر یک چیز ثقیل خورد تمام روده‌هایش پاره می‌شود و می‌میرد. پیغمبر اکرم فرمود: الْمَعِدَةُ بَيْتُ الدَّاءِ وَ الْحِمْيَةُ رَأْسُ کلّ دَّوَاء.

شرک سر منشأ و رأس همه دردهای باطنی است، ولی هر دردی حتّی شرک دوا دارد و با توبه دوا می‌شود. و توبۀ شرک هم اینست که انسان موحد بشود. همین شهادتین توبه شرک است. اینکه گفته‌اند برای مشرک توبه قبول نیست، بدین معناست که با وجود شرک توبه‌اش قبول نیست، ولی از خود شرک می‌تواند توبه کند.

و پرهیز رأس همه دواهاست. هر دوائی بی پرهیز بی‌تأثیر است. سالک باید مراقبه را در گفتار، نیات، اعمال و مراوده‌اش و برخوردش با افراد همه جا حفظ کند. مانند انسان محرم که از خیلی کارها نفسش را باید جلوگیری کند. کسی هم که سالک است در حال احرام است، مثل اشخاصی که محرم‌اند این هم در باطن محرم است و از عرفات و مکانهائی که خارج حرم است وارد حرم می‌شود و به مشعر وقتی می‌آید قربانی می‌کند و سر می‌تراشد و در حرم طواف می‌کند و زیارت می‌کند آنگاه می‌شود حجّاً مقبولاً و سعیاً مشکوراً . وفّقکم الله و ایّانا لما یحبّ و یرضی. اللهم صلّ علی محمّد وآل محمّد.

پانویس

۱. رک: طرائق الحقائق، ج۳، ص۲۱۷ و ص۳۳۹

۲. تولّد آن مرحوم در ۱۱۱۵ در کربلا و رحلتشان در ۱۲۱۲ در نجف بوده است.

۳. رک: رسالة سیر و سلوک منسوب به بحرالعلوم، ص ۲۱ و ۲۲؛ و روضات الجنّات، ج۷، ص۱۹۲؛ و أعیان الشیعة، ج۱۰، ص۱۵۸

۴. رک: رجال السیّد بحرالعلوم، ج۱، ص۴۱ و ۴۲

۵. در دستنویس باقی مانده از فرمایش حضرت علامه به همین شکل «سید مهدی قزوینی» ضبط شده است، ولی در أعیان الشیعة، ج۱۰، ص ۷۵ ملا مهدی تبریزی آورده و در لؤلؤ و مرجان، ص۱۵۶ ملا مهدی هرندی ذکر نموده است و ممکن است ملا مهدی فتّونی مراد باشد و آقا سید مهدی قزوینی متوفای ۱۳۰۰ و تقریباً دو طبقه متأخر از دیگر علمای مذکور است.

۶. رک: أعیان الشیعة، ج۱۰، ص۷۶

۷. رک: رجال السیّد بحرالعلوم، ج۱، ص۷۴

۸. رجال السید بحرالعلوم، ج۱، صص۳۱ و ۳۲؛ روضات الجنات، ج۷، ۱۹۳

۹. مهج الدعوات و منهج العبادات، ص: ۷۶ و ۷۷

۱۰. رک: معادشناسی، ج۹، ص۱۱۹ و ۱۲۰

۱۱. رک: بحارالانوار، ج‌۱۳، ص ۲۲۵

۱۲. بحار الأنوار ، ج۵۳، صص۳۲۷؛ مصابح الشریعة، ص ۵۸۹