کانال تلگرام نورمجرد
نور مجرد > آثار آیت الله حسینی طهرانی > شیرینی عشق و آداب جلسه

شیرینی عشق و آداب جلسه

بسم الله الرحمن الرحیم

عنوان : شیرینی عشق و آداب جلسه

فهرست
  • ↓۱- جلسات آیت الله حاج سید محمد صادق حسینی طهرانی «مد ظله العالی»
  • ↓۲- پانویس

جلسات آیت الله حاج سید محمد صادق حسینی طهرانی «مد ظله العالی»

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین

آن کسی که در راه خدا قدم می­گذارد و عشق و محبت خدا را در دل دارد دائماً باید مراقب این جهت باشد که عشقش را به تزاید باشد و خدای نکرده نقصان یا توقف در محبتش نسبت به خدا واقع نشود، چون عالم کثرت یک عالمی است که انسان را به خودش جذب می­کند، یعنی اگر یک مختصر غفلتی برای انسان حاصل شود انسان را از آن عالم وحدت می­کشد در این عالم و خوب می­دانید که مقتضای فکر و خواطر در این عالم چه هست، یعنی هرچه به عالم کثرت وارد شوید از عالم وحدت دور می­شوید نقیضان هستند ضدّانند، الضدّان لایجتمعان هرچه که به عالم وحدت وارد شوید از عالم کثرت دور می­شوید و هرچه به عالم کثرت وارد شوید از عالم وحدت دور می­شوید.

گاهی اوقات انسان در مجلس حالی پیدا کرده دنیا و مافیها را در اختیارش بگذارند اعتنائی نمی­کند، این­طور هست یا نیست؟ یا فرض کنید بعد از نماز شب حال معنوی، حال روحانیت برایتان حاصل شده به هیچ­وجه راضی نیستید از دست بدهید حالا بگویند بیائید باغ برویم، سفر برویم. آنها که چشیده­اند می­دانند، بالاخره همه چشیده­اید برای یک­بار که اگر یک­بار هم نچشیده­اید به قول ما طلبه­ها لافائدة تحته، فائده­ای ندارد. آدم بیاید و شیرینی انس با خدا را نچشیده باشد. این اصلاً باید برود، به جلسه نیاید برود کار خودش را اصلاح کند بعداً بیاید.

این شیرینی انس با خدا وقتی حاصل می­شود هیچ چیزی نمی­تواند در مقابلش قدعلم کند. اموال دنیا را بیاورید پیشش بگذارید همه را ترک می­کند می­گوید: من نمی­خواهم این حالم را از دست بدهم، در روایت هم داریم که خدایا آن شیرینی عبادت خود را به ما بچشان، شیرینی محبت خودت را به ما بچشان، هر دو یکی است بالمآل به یک چیز برمی­گردد اللهم... وَ أَذِقْنِي فِيهِ حَلاوَةَ محبتک یا عبادتک[۱] یعنی بچشان ذوق یعنی چشیدن ،شما اگر عسل ناب میل کنید حاضرید آن عسل را به شکر ترجیح دهید، حاضر نیستید، شکر که مواد بهش زدند مواد سمی بهش زده­اند–بنده خواندم که مواد سمی است- که سفید بشود چون اول سفید نبوده، زرد بوده بعد موادی می­زنند که سفید بشود، مورد پسند مردم قرار بگیرد، مردم عقلشان در چشمشان است، در چشمشان است، حاضرند این ضرر را بخورند، از بیت­المال مسلمین صرف بشود که سفید بشود یک موادی بزنند تا سفید بشود، کسی حاضر است، شیرینی طبیعی که خدا خلق کرده عسل مصفّی وَ أَنْهارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّى[۲]عسل طبیعی که خدا خلق کرده با شکر عوض کند ویا با قند که می­گویند ضررش بیشتر از شکر است چون موادّ سفیدی به آن می­زنند برای اینکه این قند حالت جذب و انجذاب دارد سفت بشود، موادّ بیشتری به آن می­زنند فلذا می­گویند قند ضررش بیشتر است، حاضر است عوض کند.

خوب، انسانی که محبت خدا را چشیده، لمس کرده، به هیچ چیزی راضی نیست، این محبت خدا را جایگزین کند، هیچ­چیز را جایگزین نمی­کند، نمی­تواند تا حینی که در آن حال است، بله؛ اگر از آن حال خارج شود به رسول خدا عرض می­کردن: یا رسول­اللـه ما وقتی پیش شماییم، اصلاً در این عالم نیستیم، همش پیش خدائیم، ولی وقتی می­آییم سراغ زن و بچه از آن افکاری که در نزد شما داشتیم جدا می­شویم می­آئیم در این عالم، آیا این گناهی محسوب می­شود؟ عین تعبیر روایت در خاطرم نیست، یا مثلاً شرک است؟ حضرت فرمودند: نه ولکن اگر ادامه می­دادید یعنی آن حالت برایتان بود، ظاهراً این را می­فرمایند: لرأیتم ملکوت السموات والارض، به ملکوت آسمان و زمین راه پیدا می­کردید، ملکوت آسمان و زمین را می­دید، فلذا مرحوم علامه والد رضوان­اللـه علیه می­فرمودند: وقتی شما می­آئید جلسه، شرائط دارد، جلسه که وارد می­شوید خودتان را خارج جلسه بتکانید، نه اینکه با یک مشت سرمایة عالم کثرت وارد جلسه شوید، این می­شود دکان سمساری، اگر شما با تمام مغازه­تان بیائید داخل جلسه، شما هم که اهل علمید با تمام کتابخانه­تان بیائید داخل جلسه آن آقا هم با زن و بچه­اش وارد جلسه شود، با محبت و فکر آن­ها، اینجا می­شود مغازة سمساری، بعد توقع دارید اینجا سیر و سلوک بکنید، سیرإلی اللـه، بروید بالا کلاً

آقا یک­دفعه طهران وارد جلسه شدند.... الآن خاطرم نیست، منزل حاج اکیرآقای افصحی چند دقیقه­ای نشستند یعد فرمودند: چون خواطر، خواطر عالم کثرت بر رفقا غلبه دارد، لذا تا اطلاع ثانوی جلسه تعطیل است تا اینکه این خواطر زدوده شود و آرامش برای رفقا تحصیل گردد، چقدر بودند رفقا؟ ۷، ۸نفر، ۱۰ نفر. از ۱۰ نفر تجاوز نمی­کرد در یک اطاق همه نشسته بودند، اگر بنا بشود هرکس وارد شود با یک کلکسیونی از خاطرات، آن نسبت به مغازه آن یکی نسبت به باغ، آن نسبت به زمین، آن نسبت به فرزند، آن نسبت به کسب و کار و تجارتش، آن دیگر جلسه نمی­شود.

یا فرمودند: وقتی که انسان می­خواهد وارد جلسه بشود بیرون جلسه خود را بتکاند، بتکاند یعنی چه؟ یعنی همة خیالاتی که در خاطر دارد بریزد بیرون وگرنه جلسه می­شود سمساری، واقعاً می­شود سمساری، چه فرقی می­کند؟ فرض کنید باز رفتید و معامله می­کنید تازه ضرر هم دارد برای آنها که توجّه دارند حال توجّهشان از بین می­رود، آنهائی که حاصل توجّهشان ضعیف است و الّا آن­ها که کارکرده­اند در سمساری باشند، در بازار باشند، در خانه باشند فرقی برایشان نمی­کند. هزار نفر هم کنارشان باشد کار خودشان را می­کنند. ولی افرادی که تازه قدم به سلوک گذاشته­اند فکرشان پریشان می­شود چون افرادی که پهلوی اینها نشسته­اند همه پر از خاطره­اند، فرض این است که این دل­ها به­هم داده شود، دلها متحد شود یکی باشد، سیر به­سوی خدا داشته باشد. می­فرمودند: مثل درشکه دو اسبه است، درشکه دو اسبه دیده­اید که یک درشکه از این طرف بکشد، یکی از آن طرف بجز زحمت و اذیت چیزی ندارد.

بنابراین رفقا اول کاری که می­کنند قبل از اینکه وارد جلسه بشوند هرکجا جلسة­شان بود بیرون جلسه خود را بتکانند. چطور وقتی روی لباسشان برف است خود را می­تکانند تا با برف وارد نشوند، افکار خود را بتکانند، خالی کنند تا با توجّه به خدا، بسم اللـه وارد شوند و این توجّه را نگه دارند تا جلسه تمام شود. آقا می­فرمودند: این حال را حفظ کنید، نگه دارید، وقتی که نماز خواندید توجه زائل نشود، از این ور و آن­ور صحبت نکنید، یک روز در منزل آقا جلسه بود، خودشان نماز خواندند، خوب نماز عشاء را با تأخیر می­خواندند تا تعقیبات مغرب را انجام بدهند، رفقا بین دو نماز مشغول صحبت شدند، آقا رو کردند و با ناراحتی فرمودند: آقا تعقیبات نماز مغرب جزء نماز است، همة کاسبی­ها بااین صحبت از بین می­رود، شما که کاسبی می­کنید، می­ریزید داخل دخل بعد دخل را می­ریزید بیرون یا قفل می­کنید؟ اینها حکم همان را دارند، حفظ کنید! اگر این کار را کردید بهره زیاد می­شود،تا کی؟

می­فرمایند: تا هر زمان که بتواند در خانه ۱ ساعت، ۲ ساعت، ۱روز، ۲ روز، هرچه بیشتر بهره­اش بیشتر می­شود، اللهم أذقنی حلاوة محبّتک، اگر انسان مراقبت کرد بعدهم حسابرسی کرد که من در جلسه چقدر استفاده کرده­ام؟ چقدر استفاده کرده­ام؟

می­فرمودند:

انسان باطری دارد، باید این باطری را در جلسه شارژ کند تا هفته دیگر، علامت شارژ این باطری آن است که یک هفته انتظار می­کشد، برای جلسه عشق دارد. علامت این عشق خوب این است که اول جلسه می­آید، اگر شما بگوئید پس چرا خود شما اول جلسه نیامدید، اول جلسه نمی­آئید؟ آقای حاج مرتضی گاهی اوقات از این نصیحت­ها می­فرمایند، خیلی خوب، می­گویند: چرا نیامدید؟ می­گوئیم: آقا ما دیگر از کار افتاده­ایم. دکتر گفته که بیش از ۱۰ دقیقه ننشینید، ضرر دارد، من یک­ذرّه می­نشینم دو دقیقه می­نشیتم پایم درد می­کند، باید پایم را دراز کنم، به این­صورت والّا من خودم که وارد جلسه می­شوم استفاده می­برم، بهره می­برم، من هم مثل شما هستم، فرقی نمی­کند. إن شاءاللـه خداوند از همة ما دستگیری کند و برسیم، اگر انسان مراعات کرد بهره­اش زیاد می­شود، خودش را آماده می­کند، کار می­کند، این جلسات را آقا دوبار قرار دارند، یکی شب­های سه­شنبه و یکی عصر جمعه، چرا شب سه­شنبه قرار می­دادند؟ به­خاطر اینکه در طهران هم همین­طور بود اگر خاطرتان باشد شب­هاب سه­شنبه در مسجد صحبت­های توحیدی می­کردند، صحبت­های مخصوص بله از آن صحبت­های عرفانی می­کردند که بعضی از دوستان..... اینها ذکر هم نمی­گرفتند ولی به­قدری عشق و علاقه داشتند به این صحبت­ها؛ من یادم می­آید بندة خدائی اهل آمل بود این آقا هرشب سه­شنبه خود را می­رساند از آمل می­رساند که این صحبت­ها را گوش کند، صحبت­های عرفانی می­کردند، تفسیر سورة نور می­کردند، آیة نور را بله بسیار این­طور هست.

خود خدا که شیرین است، صحبتش هم شیرین است، آن هم از زبان ولی­خدا، خیلی­ها صحبت خدا را می­کنند ولی آن حلاوت را ندارد، چرا؟ چون دل.... دل را به خدا نداده­اند، علی ایّ حالٍ آن­وقت انسان بهرة زیادی می­برد این جلسات را دو تا کرده بودند، یعنی شب­های سه­شنبه و عصر جمعه به این جهت هست که خودشان فرمودند: اگر چنانچه این باطری کم بیاورد شب سه­شنبه تأمین می­کند و درستش می­کند، چون آسمان رشک دارد برچی آقا؟ حفظ هستید یا نه؟ بر آن دو سه یاری که برای خدا پهلوی هم می­نشینند به یاد خدا هستند، آسمان رشک می­برد از این جلسه، فلذاست که مرحوم آقای قاضی که کثیراًما در مسجدِ مدرسة هندی که آنجا جلسه داشتند، می­فرمودند: من به مشرق و مغرب عالم نظر می­کنم، نظر کردم به مشرق و مغرب عالم و هیچ جلسه­ای را بهتر از این جلسه نیافتم، خیلی است­ها! هم آقای حدّاد کثیراًما این معنی را می­گفتند، هم بنده از فرزند مرحوم قاضی شنیدم –فرزند مرحوم قاضی آن­موقع که ما طلبه بودیم در قم بودند، ایشان بهره­ای به اصطلاح بهرة هائی از مرحوم پدرشان برده بودند - به مشرق و مغرب عالم عصر جمعه نگاه می­کردم هیچ جلسه­ای بهتر از این جلسه ندیدم بالاتر از این جلسه ندیدم، مرحوم قاضی آنکه باخداست به فناء ولقاء پروردگار، جلسه­ای که در آن امثال مرحوم، بله؛ خوبان در آن باشند، به یاد خدا باشند، به ذکر خدا باشند، در بهترین ساعات، در بهترین امکنه، توجّه می­کنید. علی ای حال، انسان باید از وقتش استفاده کند، ازعمرش استفاده کند، حرمت جلسه را باید نگه دارد، توجّه فرمودید، این امور را باید حفظ کند تا بتواند آن استفاده­ای را که باید ببرد، ببرد، والّا دستش خالی است.

به آقای حدّاد می­گفتند: چرا بعضی مدّت­های مدید می­آیند ولی هیچ بهره­ای نمی­برند؟ تکانی نمی­خورند؟ ۱۰، ۲۰ سال بیشتر، آقای حداد خودشان این مثال را برای بنده زدند، فرمودند: آقا... رفته بود شاگردی یکی از اولیاء خدا را می­کرد، شاگرد سلوکی بود به اصطلاح، شاگردی اولیای خدا، آن استاد دائماً که از او احوال­پرسی می­کرد احوال پدرش و احوال جدّش و احوال مادرش را می­پرسید، خوب این به این دلیل بود که استفاده نمی­کرد، قابلیت نداشت که از این ولی خدا استفاده کند، استفاده نمی­کرد، آن ولی خدا هم طبق روال فکری خودش سوال و احوال­پرسی از پدرش می­کرد، از جدش نه از صحبت­های توحیدی.

یک روز می­گوید: من یک امانتی به تو می­دهم تو این را به اهلش برسان، اگر این امانت را رساندی معلوم می­شود قابلیت برای سلوک داری، می­توانی راه خدا را طی کنی، یک جعبه­ای به او می­دهد ولی مشروط بر اینکه خیانت در امانت نکنی و این جعبه را حفظ کنی، می­فرمودند: این جعبه را به او داد و گفت: این جعبه را ببر و بده به فلان شخص، توی راه که می­رفت با خودش گفت: شاید جواهری این تو باشد، یک چیزی باشد، من ببینم، در جعله را که باز کرد، موش پرید بیرون، موش پرید بیرون از جعبه، آمد پیش استاد، قبل از اینکه صحبتی کند، گفت که اینطور امانت­داری می­کنی؟نمی­توانی حفظش کنی، لذا من می­گویم: تو می­خواهی آن معارف و اسرار الهی و معارف حقه را برایت بگویم؟ تو چطور می­توانی آنرا حفظ کنی وقتی قادر به حفظ یک موش نیستی؟ چطور می­توانی اسرار و معارف الهی را من در سینة تو به ودیعت بگذارم و تو حفظش بکنی؟

فقط یکی می­شود مثل مرحوم علامه والد -رضوان­اللـه تعالی علیه-، آن وقتی که آمد خدمت مرحوم آقای حداد با سر و حان آمد، آقا با سر و جان آمد... آقای حداد چطور بود؟ هرچه داشتند در طبق اخلاص، بله شش دانگ آمد.....

کراراً به بنده می­فرمودند: من غیر از آقاسید محمدحسین کس دیگر را نمی­شناسم، آن وقتی که ما به سوریه مشرف شده بودیم، خوب آقا به بنده فرموده بودند: شما از ایشان جدا نشوید، هرکجا ایشان رفتند شما هم بروید، من گاهی وقت­ها سؤالی می­کردم، می­فرمودند: صبر کنید، آقا جان برسد، بله! سوال شما را جواب بدهم؟ گاهی وقت­ها هم جواب می­دادند، گاهی وقت­ها می­فرمودند: صبر کنید ایشان برسند، بعد می­فرمودند: من همه چیز را به ایشان دادم، چقدر انسان بهره می­برد، چقدر بهره می­برد، چه نورانیتی حاصل می­کند، چه عشقی داشتند، چه نورانیتی داشتند، چه انسی با خدا داشتند، چه سحرهائی داشتند! چه شب­هائی داشتند! چه روزهائی داشتند..... آقا می­گویند از آن زمان عمرشان را وقف خدا کردند، آقا عمرشان را وقف خدا! اینها همه عبرت است برای ما، برای ما عبرت است که ما همان مسیر را طی کنیم، به عشق خدا باشیم، از عالم کثرت بیرون بیائیم، نه فقط در جلسه که بنده عرض کردم نه، حداقل در جلسه و ذکر و نماز ولی حداقل را توسعه باید بدهید، در خارج هم همین­طور باشد، معامله هم که می­کنید، همین­طور باشد. با خدا باشد، می­فرمودند: با خدا معامله کنید، به آقای حداد می­گفتند: آقا در بازار که می­رویم سنگین می­شویم، خسته می­شویم، سنگین می­شویم، آقا می­فرمودند: با خدا معامله کنید شما، وقتی با خدا معامله کردید، چه سنگینی دارد؟ شما کارتان را می­کنید بازارتان را می­روید، می­آئید، در دمِ دخلتان هستید کارتان را می­کنید، با خدا معامله می­کنید، با خدا معامله کردن سنگینی دارد ؟ به بازار می­روید عین آنکه در خانه هستید این­طور می­شود.

خدایا به حق محمد و آل محمد آنچه به خوبان عنایت کردی به حق محمد و آل محمد یک عزم جزم به ما عنایت بفرما. محبت خودت را عنایت بفرما. خواطر مارا خواطر عالم کثرت را از ما نفی بفرما. بار پروردگارا به لطف و کرمت ما را به عالم توحید به فنا برسان، عشق خودت و اولیاء خودت را در دل­های ما در خون ما ساری و جاری بفرما، بار پروردگارا به حق محمد و آل محمد بر درجات کسانی که این معانی را به ما آموختند، یاد دادند بر درجاتشان بیفزا، بار پروردگارا آنی و کمتر از آنی محبّت خودت و محبّت اولیاء خودت محمد و آل محمد را از دل­های ما مبر. خودت را رزق و روزی ما قرار بده.

پانویس

[۱]. الإقبال بالأعمال الحسنة (ط - الحديثة)، ج‌۱، ص: ۲۵۷

بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‌۹۱، ص: ۱۴۸

[۲]. سوره محمد آیه ۱۵