کانال تلگرام نورمجرد
نور مجرد > سیره > سیره علمی > سیره عبادی سلوکی > ضرورت ترک کرامات از نگاه علامه طهرانی

ضرورت ترک کرامات از نگاه علامه طهرانی

مربوط به دسته های:
سیره عبادی سلوکی - الله شناسی -

نویسنده: آیت‌الله سید محمد صادق حسینی طهرانی

منبع: کتاب نور مجرد

فهرست

ترك كرامات

حضرت علاّمه والد قدّس‌اللـه‌نفسه‌الزّكيّة كرارا مى‌فرمودند: مسير أهل توحيد و عرفان با مسيرهاى ديگر از قبيل أهل كشف و كرامات متفاوت است. راه خدا، راه تهذيب و فناست و با راهى كه بعضى دراويش و ديگران پيش گرفته و نفس را تقويت نموده و فربه مى‌كنند، در دو قطب مخالف قرار دارند. رياضت‌ها و مجاهدت‌هاى آنها براى پرواركردن نفس و افزودن به قواى آن است، أمّا أهل توحيد نفس را در زير سنگ‌هاى رياضت و مجاهده آسيا كرده و لِه مى‌نمايند و مُعترف به عجز و نيستى خود مى‌گردند.

از اين رو در مدّت حيات ايشان أبدا ديده نشد كه با أفرادى كه در مسير تقويت نفس بوده و گمشده خود را غيرتوحيد حضرت پروردگار مى‌دانستند، اگرچه انسان‌هاى خوب، أهل تهجّد و زهد و ايثار بودند، حشر و نشرى داشته باشند. و مى‌فرمودند: راه ما جداست!

در سلوك راه خدا، انسان بايد تنها داغ و نشان توحيد حضرت حقّ را بر دل داشته باشد و شعار او در طريق وصال اين باشد كه:

ما از تو به غير از تو نداريم تمنّاحلوا به كسى ده كه محبّت نچشيده

و لذا ايشان مى‌فرمودند: اكتفا و قناعت به غير از مقام فنا و لقاء خدا، خسرانى عظيم‌است، چه اينكه غير از توحيد، هرچه باشد فاقد ارزش و همه از حظوظات نفس است.

و نيز مى‌فرمودند: مبادا فريفته كسانى شويد كه طىّ‌الأرض و كيميا دارند يا مريض شفا مى‌دهند و إخبار از مغيّبات دارند؛ اينها همه از آثار تقويت نفس است. عيار أفراد را بايد با توحيد و رضا و تسليم در برابر حضرت پروردگار محك زد تا سره از ناسره مشخّص گردد.

كسى به خدمت ايشان آمده بود و مى‌گفت: فلان مريض را شفا دادم! ايشان فرمودند: اگر خودت نيز مريض شوى، مى‌توانى خودت را هم شفا بدهى؟ گفت: نه! والد معظّم فرمودند: گير كار اينجاست كه شما در عالم نفس گرفتاريد و إلّا برايتان فرقى نمى‌كرد كه خود را شفا بدهيد يا ديگرى را. انسان موحّد اگر مريض شود و بخواهد، به يك حبّه قند سوره حمد را مى‌خواند و خود را شفا مى‌دهد!

روزى در خدمتشان به بازديد يكى از رفقاى سابق سلوكى ايشان رفتيم و اين آخرين ملاقات والد معظّم با آن رفيق بود. در منزل اين آقا كه مردى صاحب نَفَس و رياضت‌كشيده و رنج‌ديده بود، صحبت‌هاى زيادى شد و دائما با آب و تاب برايمان تعريف ميكرد: فلان مريض را شفا دادم! با يك حبّه قند كه بر آن دعا خوانده بودم، مشكل فلان شخص را حلّ كردم! و چه و چه!

وقتى بيرون آمديم، علاّمه والد به حقير فرمودند: ايشان فقط مى‌گفت: من چنين كردم من چنان كردم، و يك كلام از خدا بر زبان ايشان جارى نشد. بايد همه اين امور را به خدا نسبت داد. اين خداست كه شفا مى‌دهد؛ اگر با حمدى كه انسان قرائت كرد مريض شفا يافت، به عنايت و قدرت خداست و بس؛ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إلّا بِاللَهِ.

و نيز مى‌فرمودند: أهل توحيد، أفعال خود را به خدا نسبت مى‌دهند و اگر كسى به خود نسبت داد، إنّا كشف مى‌شود كه در راه متوقّف شده و از توحيد تنزّل كرده و مبتلاى به شرك شده است! در راه توحيد من و ما وجود ندارد;[۱]

زيرا التَّوحيدُ إسقاطُ الإضافات؛[۲] يعنى اين اضافه‌ها و نسبت‌هاى به خود و نفس را در توحيد بايد دور ريخت و فقط به خدا نسبت داد.

پانویس

۱. مثل عرفانى لطيفى بين أرباب معرفت رائج است كه مى‌گويند: «الف هيچ ندارد» و مراد آنها از «الف» انسان كامل و موحّد است كه در برابر ذات حضرت پروردگار هيچ نمود و أنانيّتى نداشته و خود را كاملاً در تصرّف حضرت حقّ مى‌بيند. و منشأ اين مثل عرفانى اين است كه سابق‌الأيّام، حروف الفبا را كه از حيث نقطه دار بودن و نبودن در مكتب به كودكان تعليم مى‌دادند، مى‌گفتند: با يكى بر زير دارد، تا دو تا به سر دارد. الف هيچ ندارد و از اينجا مثل شد.

ما كه‌ايم اندر جهان پيچ پيچچون الف كو خود ندارد هيچ هيچ

(مثنوى‌معنوى، دفتر أوّل، ص ۴۱)

۲. اين عبارت را به صورت: التّوحيدُ إسقاطُ اليآءات، أى يآءاتِ المُتكلّم نيز گفته‌اند. يعنى انسان موحِّد چيزى را به خود نسبت نمى‌دهد و نمى‌گويد: كتابى «كتاب من»، علمى «علم من»؛ و ياء متكلّم را ساقط ميكند.