نویسنده: علامه آیت الله حسینی طهرانی
منبع: ولایت فقیه در حکومت اسلام، جلد ۳، صفحات ۱۴۱ تا ۱۴۴
عنوان هجرت به آن تنها متحقّق نمىشود كه مردى از بلاد خارجى با گذرنامه به مملكت إسلام مسافرت كند، بلكه بايد خانه كوچ بيايد، و لانه و آشيانه و كسب و مسكن و زندگى خود را به دار الإسلام منتقل كند؛ و از آنجا بريده و منقطع گردد.
بنابراين، كسانيكه در بلاد كفر علاقه دارند؛ زن و بچّه و يا ملك و تجارت و يا شغل و كار همچون طبابت و مهندسى دارند و گهگاهى هم به دار الإسلام سرى مىزنند مهاجر محسوب نمىشوند، و حقّ ولايت فقيه و پستهاى وزارتى و مجلس شوراى إسلامى و حكومتهاى استاندارى و فرماندارى و ما شابهها را ندارند. عجيب اينجاست كه جمعى از همين أفراد در بدو حكومت إسلامى به دار الإسلام آمده؛ و همچون بنى صدر و قطب زاده و دكتر شايگان پستهاى ولائى را إشغال، و يا ميخواستند إشغال كنند!
حرام است بر قاطنين و ساكنين در بلاد إسلام كه تَعَرُّب اختيار كنند؛ يعنى از دار الإسلام حركت كنند و بسوى بلاد كفر رفته، در آنجا زندگى كنند.
پس اين أفرادى كه به خارج ميروند و در آنجا زندگى مىكنند، در انگلستان، در آمريكا، يا در هندوستان (نه پاكستان چون دولتش دولت إسلاميست) يا در چين، يا در ژاپن، يا در شوروى، تمام آنها عملشان حرام و گناهشان هم- طبق كلام پيغمبر- گناه كبيره و لا يُغفَر است؛ حتّى اگر كفّار با آنان بدرفتارى هم نكنند، بلكه با كمال محبّت و دوستى رفتار كنند. در اينصورت اگر هجرت چنين أفرادى به دار الإسلام آزاد و ممكن بوده و مانعى هم در بين نباشد، اينك واجب است هجرت كنند.
منظور از سكونت در بلاد كفر مجرّد إقامت است، خواه تبعه آنجا بشود و يا بصورت مقيم جواز إقامت داشته باشد؛ در هر صورت إقامة وى در بلاد كفر بوده است. إقامت در بلاد كفر جائز نيست مگر براى ضرورت؛ و آن ضرورت هم بايد به نظر حاكم باشد. مثلًا حاكم يك نفر را براى سفارت يا براى كارهاى خاصّى ميفرستد؛ يا من باب مثال، او ضرورى ميداند كه چند نفر محصّل بروند و در آنجا تحصيل كنند؛ يا يك مريضى كه بيماريش قابل علاج نيست و أطبّاء هم او را از اينكه بتوانند در اينجا معالجه كنند، جواب كردهاند و ميگويند: حتماً بايد به آنجا بروى! در عين حال حاكم بايد إمضاء كند؛ و اگر إمضاء نكند و إجازه ندهد حقّ مسافرت ندارند. غاية الامر مريض در همين جا ميميرد، مثل سائر أفراد إنسان كه در كشور إسلام ميميرند؛ زيرا إنسان يك مردن كه بيشتر ندارد! در اينصورت چرا برود در آنجا بميرد؟! و اتّفاقاً خيلىها هم ميروند و آنجا ميميرند.
رسول خدا صلّى الله عليه و آله مىفرمايد: بائس، سَعد بن خَوْلَه است كه هجرت كرد أمّا دوباره رفت در مكّه. با اينكه خانه خدا مَطاف حضرت إبراهيم و إسمعيل است، أمّا الآن كه در دست پيغمبر نيست دار الشّرك و دارالكفر است؛ و پيغمبر ميفرمايد: خدايا مرگ ما را در اينجا قرار مده، تا اينكه ما از آن بيرون برويم. أمّا بعد از اينكه پرچم إسلام در آنجا برافراشته شد، آنجا دار الإسلام خواهد شد. بنابراين بر تمام مسلمين حرام است كه در غير ضرورت به بلاد كفر رفته در آنجا سكونت گزينند.
و واقعاً اگر مسلمين به اين دستورات عمل ميكردند و از ابتداى أمر كه حكومت ايران حكومت إسلامى شد، تمام مسلمانهاى دنيا در ايران جمع مىشدند، اينجا چه قدرتى بوجود مىآمد! سرمايهها همه در اينجا جمع ميگرديد، نيروهاى فكرى اينجا بود، أمّا همه برخاستند و فرار كردند.
به متخصّصينى كه تديّن و تعهّد ندارند، ميگويند متخصّص! آن متخصّصى كه غيرت دينى نداشته باشد، در أصل وجود و ذاتش خيانت باشد، چه قيمتى دارد؟! نتيجهاش هم اين است كه تمام ثروتهاى مالى و جانى را در زير پرچمهاى كفر ميبرند- كما اينكه بردند- و به آن هم دلخوش هستند. در حالتى كه اينها مىميرند، و شكّى نيست كه به جهنّم ميروند و با يهود و نصارى محشور مىشوند.
پس اى مؤمنين! شما نگوئيد: ما فرزندانمان را بدانجا مىفرستيم، و آنها برايمان كاغذ مىنويسند كه: من اينطور نماز ميخوانم، اينطور روزه ميگيرم، اينطور در انجمن إسلامى شركت ميكنم، و أمثال اين سخنان. آقايان گول اين حرفها را نخوريد! خيلى از أفراد از اين گونه حرفها فريب خوردند؛ و نتيجة آن مغرور شدنها هم بر آنها ظاهر شده، ديدند ثمرات شوم و نتايج تربيت خارجيان را كه دين و شرف و إنسانيّت را بر باد فنا داده است.
إسلام براى ما مِنهاجى معيّن كرده است و ميگويد: ولىّ فقيه بايد مهاجر بسوى دار الإسلام باشد. بنابراين، شخصى كه مجتهد أعلم است و مثلًا در آمريكا زندگى ميكند، يا در همين حكومت إسلامى كه أفرادى به خارج رفته بودند و ساليان دراز از عمر خود را در آنجا بسر آورده بودند، و تا نام حكومت آمد به ايران هجوم آوردند تا پستهاى حكومتى (وزارت، وكالت و حتّى نخست وزيرى و رئيس جمهورى) را تصاحب كنند و خود را كانديداى اين مناصب نمودند- با آن وضع نا متناسب! با ريشهاى تراشيده و با آن كراوات و زنّارى كه پنجاه سال به گردن بسته بودند- نمىشود آنها را براى ولايت انتخاب نمود. و خدا رحم كرد كه اين پستها را نگرفتند، يا آنهائى كه گرفته بودند زود از دست دادند؛ و إلّا اگر گرفته بودند كار خيلى خراب ميشد. و اين خلاف صريح آيه قرآن است كه مىفرمايد: «آن كسانيكه در تحت ولايت كفر هستند، آنها حقّ ولايت ندارند» در تمام شؤون ولايت؛ أعمّ از ولايت فقيه يا امور ولائيّه كه زير دست اوست؛ مانند: مجلس شورى و أهل حلّ و عقد (اگر آنها را خصوصىتر از مجلس شورى بدانيم، مانند شوراى نگهبان) و همچنين هيئت وزراء و سائر پستها.