کانال تلگرام نورمجرد
نور مجرد > زندگی نامه > اغاز طلبگی و تحصیل در قم > هجرت به قم > علامه طهرانی و پایان دوران قم

علامه طهرانی و پایان دوران قم

مربوط به دسته های:
هجرت به قم -

... الحمد للّه و له الشّكر كارمان در قم تمام شد. من هنگامى كه از قم حركت كردم براى نجف اشرف بعضى از اساتيد ما نظر ميدادند كه من مجتهدم.

بسيارى از دوستان به من نظر خاصّى داشتند و پيوسته با اين نظر با ما مواجه بودند. مرحوم آية الله شيخ محمّد صدوقى يزدى رحمة الله عليه- كه چه آدم شريف و خوبى بود- يكروز آمد حجره ما و گفت: من امروز فقط آمده‌ام اين را به تو بگويم كه: جنابعالى مجبورى و موظّفى و خلاصه متعهّدى از طرف‌ پروردگار كه به نجف بروى و حدّاقل شش سال طهران نيائى ...

منبع: آیت نور صفحه۱۴۸تا۱۵۵

فهرست

علامه طهرانی و پایان دوران قم

علامه طهرانی پس از اتمام دروس خود در حوزه مقدسّه قم، به قصدمهاجرت به نجف اشرف از محضر پدر بزرگوارشان استيذان مى‌كنند كه ايشان هم اجازه رفتن را مشروط به ازدواج مى‌نمايند.

پس از مراسم عقد با صبيّه مكرّمه معظّمه حضرت حجّة الإسلام و المسلمين آقاى حاج سيّد عبد الحسين معين شيرازى رضوان الله عليه، به امر پدرشان جهت تهيّه منزل به تنهائى به نجف اشرف رفته و منزلى اجاره مى‌كنند كه در همين ايّام نيز حضرت والد رحلت مى‌نمايند. آقا پس از مراجعت و فراغت از تنظيم امور ارتحال پدر، زندگى مشترك خود را آغاز مى‌كنند و به اجراى وصاياى پدر مشغول مى‌شوند كه با سختى‌هائى روبرو شده و بدينگونه مدّت يك سال از دروس رسمى حوزوى جدا مى‌مانند؛ و نهايةً هم با تلخ كامى از عدم امكان اجراى وصاياى پدر، در معيّت والده و اهل بيت خود به نجف اشرف هجرت مى‌كنند.

با گذشت ايّام، پشتكار و جدّيّت كم نظير حضرت آقا در كسب علوم و معارف اسلام و پيمودن مراحل علمى و كسب كمالات معنوى و طىّ طريق إلى الله و سير و سلوك و تزكيه نفس نزد استادى جامع همچون علّامه طباطبائى، به بار مى‌نشيند و چهره ايشان در قم بعنوان فاضلى ارجمند ميدرخشد و بسيارى را متوجّه خود مى‌سازد. و اگرچه به مقام اجتهاد رسيده بودند و اين خود نشان دهنده استعداد بسيار و همّت والا و تلاش شبانه روزى طلبه‌اى است كه در مدّت كمتر از هفت سال به مرحله اجتهاد دست يابد، ولى عشق به باب مدينه علم نبوى حضرت أمير المؤمنين عليه الصّلوة و السّلام او را به نجف ميخواند، و برخى آشنايان هم بر اين امر تأكيد مى‌كنند. خودشان مى‌نويسند:

«... الحمد للّه و له الشّكر كارمان در قم تمام شد. من هنگامى كه از قم حركت كردم براى نجف اشرف بعضى از اساتيد ما نظر ميدادند كه من مجتهدم.

بسيارى از دوستان به من نظر خاصّى داشتند و پيوسته با اين نظر با ما مواجه بودند. مرحوم آية الله شيخ محمّد صدوقى يزدى رحمة الله عليه- كه چه آدم شريف و خوبى بود- يكروز آمد حجره ما و گفت: من امروز فقط آمده‌ام اين را به تو بگويم كه: جنابعالى مجبورى و موظّفى و خلاصه متعهّدى از طرف‌ پروردگار كه به نجف بروى و حدّاقل شش سال طهران نيائى ... [۱]»

رحلت پدر

موقعيّت استثنائى علمى عملى آقا باعث شده بود بشدّت مورد علاقه و توجّه پدر واقع شوند، و چه بسا اين امر أحيانا حسّاسيّت‌هائى را ايجاد مى‌نمود؛ ولى آقا فارغ از هر دغدغه‌اى، در قم به تحصيل علم و معرفت و پيمودن مراحل كمال علمى و عملى مشغول بودند. و اينك عازم نجف اشرف هستند كه دست تقدير الهى رقمى ديگر ميزند و پدر رحلت ميكند و اين جوان بيست و پنج ساله مورد توجّه را در امتحانى سخت وارد ساخته و قريب يك سال از دروس رسمى حوزه جدا مى‌سازد. خود مى‌نويسند :

«...مرحوم پدرم به من علاقه وافرى داشت، و نزد همه تمجيد و تحسين ميكرد. و مرا وصىّ خود قرار داد، و كتابخانه‌اش را نيز در زمان حياتش به من بخشيد. اين حقير در سنّ بيست و پنج سالگى بودم كه مدّت اقامت و دروس در حوزه علميّه قم را بپايان رسانيده و عازم تشرّف به نجف اشرف براى ادامه تحصيل بودم كه ايشان به رحمت جاودانى حق پيوستند و حقير ناچار شدم براى تصفيه امور و ترتيب وصيّت در طهران موقّتا درنگ كنم و بعد از بهبود و تنظيم امور و تنسيق آنها بدان صوب حركت كنم.

در اين موقع شيطان به تمام معنى الكلمه در كار ما ايجاد خلل نمود. امور مجتمعه را متشتّت ميكرد و مساعى براى انجام وصيّت را تباه و خراب مى‌ساخت، و در هر گام و قدمى كه براى اصلاح برداشته مى‌شد پيشقدم شده و سدّ معبر مينمود و حركات و نيّات مرا مورد سوء ظنّ و اتّهام جلوه ميداد. تا آنكه بكلّى از عمل فلج نمود و تير خود را درست به نشانه‌

زد و حقير تا پس از يك سال اقامت در طهران نتوانستم امور را منظّم كنم، و به ناچار از سهم الإرث هم صرف نظر كرده؛ با والده و زوجه رهسپار نجف أشرف شديم. [۲]»

پانویس

۱. «وظيفه فرد مسلمان در إحياى حكومت اسلام» ص ۳۶

۲. «نور ملكوت قرآن» ج ۱، ص ۸۶