کانال تلگرام نورمجرد
نور مجرد > پاسخ به شبهات > علل نشر علنی اسرار و معارف در عصر اخیر

علل نشر علنی اسرار و معارف در عصر اخیر

مربوط به دسته های:
پاسخ به شبهات -

یکی از خاصیت مهم فلسفه، دفاع از آموزه‌های صحیح دین مقدّس است و هرچه شبهات در جامعه بیشتر شود نیاز به فلسفه بیشتر می‌گردد. در دورة اخیر به علّت رواج بیش از حدّ شبهات در سطح جامعه و خصوصاً در دانشگاه‌ها عمومی شدن لایه‌هائی از مباحث فلسفی ضرورتی غیرقابل‌انکار گشته است و اگرچه عمومی شدن این مباحث مسلّماً آفاتی نیز دارد، ولی منافع آن در برابر آفاتش قابل مقایسه نیست.

فهرست
  • ↓۱- علل نشر علنی اسرار و معارف در عصر اخیر
  • ↓۲- پانویس

علل نشر علنی اسرار و معارف در عصر اخیر

نویسنده :حجة‌الاسلام و المسلمین وکیلی

منبع: کتاب عشق مجازی در آیینه شریعت، حکمت و معرفت

منظور از سرّ هر چیزی است که آشکارشدن آن برای گوینده یا شنونده مضر باشد، و افشاء سرّ به حسب مراتب ضرری که برای مخاطب یا متکلم دارد گاه مکروه و گاه حرام می‌باشد.

با توجّه به این نکته روشن می‌شود که سرّ مفهومی نسبی است و چه بسا بیان مطلبی برای کسی یا در دوره‌ای ـ به حسب سطح معرفتی شخص ـ نافع و نیکو بوده و بیان همان مطلب برای دیگری یا در دوره‌ای دیگر مضر و ناپسند باشد.

از دیرباز حکما بر این اعتقاد بوده‌اند که مسائل علم حکمت سرّ است و تدریس آن برای نااهلان جائز نیست.

در روایات مبارکات نیز به این امر اشاره شده است؛ چنانکه از حضرت عیسی علی‌نبیناوآله‌وعلیه‌السلام روایت است که:

«لاتُحَدِّثُوا الجُهّالَ بِالحِكمةِ فَتَظلِموها و لاتَمنَعوها أهلَها فَتَظلِموهُمْ.» [۱]

با جاهلان از حکمت سخن نگوئید که در حق حکمت ظلمت نموده‌اید و حکمت را از اهلش منع ننمائید که به ایشان ظلم کرده‌اید

افلاطون و شیخ‌الرئیس ابن‌سینا و دیگر حکما در این باب کلماتی ارزشمند و مشهور دارند [۲] و از این رو از تألیف و ترویج کتب حکمی یا برقراری دروس عمومی به شدت احتراز می‌نمودند.

طبیعی است که هرچه مباحث فلسفی عمیق‌تر گردد، شرائط تحصیل آن نیز سخت‌تر شده و کتمان آن از نااهلان نیز ضروری‌تر می‌گردد و چون حکمت متعالیه و عرفان به مراتب از حکمت مشاء عمیق‌تر بوده و فهم صحیح آن محتاج نوعی صعود از عالم محسوسات و شهود معقولات است، یکی از شرائط تحصیل آن ـ علاوه بر فطانت و تیزهوشی و... ـ ریاضت و تهذیب نفس و تقوی است. صدرالمتألهین علت اصلی محرومیت ابن‌سینا را از فهم دقیق حقائق وجودی اشتغال وی به امور دنیا قبل از تکمیل مراتب تهذیب نفس می‌داند[۳].

وی بر همین اساس یکی از شرائط تحصیل این علم را تزکیة نفس دانسته و در آغاز أسفار وصیت می‌کند که:

«فابدأ يا حبيبي قبل قراءة هذا الكتاب بتزكية نفسك عن هواها فقَد أفلَحَ مَن زَكَّاها وَ قَد خابَ مَن دَسَّاها. و استحكم أوّلاً أساس المعرفة و الحكمة، ثمّ ارق ذراها و إلّا كنت ممّن أتى ‌اللـه بُنيانَهُمْ مِن القَواعِدِ فَخَرّ عَلَيهِمُ السَّقفُ إذ أتاها.»[۴]

و نیز در بیان شرائط تحصیل این حکمت می‌فرماید:

«فإنّ لقبول الحكمة و نور المعرفة شروطاً و أسباباً كانشراح الصدر و سلامة الفطرة و حسن الخلق و جودة الرأي و حدّة الذهن و سرعة الفهم مع ذوق كشفيّ. و يجب مع ذلك كلّه أن يكون في القلب المعنوي نور من ‌اللـه يوقد به دائماً كالقنديل و هو المرشد إلى الحكمة كما يكون المصباح مرشداً إلى ما في البيت. و من لم‌يكن فيه هذه الاُمور فضلاً عن النور فلايتعب نفسه في طلب الحكمة؛ و من كان له فهم و إدراك و لم‌يكن له حدس كشفيّ و لا في قلبه نور يسعى بين أيديهم و بأيمانهم فلايتمّ له الحكمة أيضاً و إن سدّد من أطرافها شيئاً و أحكم من مقدّماتها شطراً وَ مَن لَم‌يَجعَلِ ‌اللـه لَه نُوراً فَما لَه مِن نُورٍ.»[۵]

و درباره کسانی که در اثر کثرت شک و شبهه به حال سوفسطائیان در آمده‌اند می‌فرماید:

«و إن كان من القسم الثالث فعلاجه بحلّ شكوكه و أن يؤمر بمطالعة الهندسيّات و الحسابيّات أوّلاً، ثمّ بإحكام قوانين المنطق ثانياً، ثمّ بانتقاله إلى مبادي الطبيعيات و منها على التدريج إلى ما فوق الطبيعة؛ و بعد الجميع يخوض في الإلهيّات الصرفة. و حرام على أكثر الناس أن يشرعوا في كسب هذه العلوم الغامضة، لأنّ أهليّة إدراكها في غاية الندرة و نهاية الشذوذ و التوفيق لها من عند ‌اللـه العزيز الحكيم.‌»[۶]

حکمای صدرائی نیز پس از ملّاصدرا به همین جهت این علوم را به نوعی سرّ به حساب آورده و از نشر عمومی آن منع می‌نمودند.

فیض کاشانی برخی از آثار خود را با بیان روایاتی در ضرورت تقیه و کتمان اسرار آغاز نموده [۷] و در وصف دسته‌ای از آثار خود بر لزوم کتمان آن از عامّه تاکید می‌نماید و در پایان فهرست خودنوشتش می‌گوید:

«فهذا فهرست مصنّفاتی و مؤلفاتي إلى الآن و هی سنة تسع و ثمانين و ألف من الهجرة النبويّة و يقرب من مائة. و هي متفاوتة في الجودة و الإحكام و حسن البيان على حسب تدرّجي في الارتقاء في الكمال و الخروج من ظلمات الجهل إلى نور العلم و العرفان. و المختار منها لكلّ قوم عدد و ليس الكلّ لكلّ أحد، إذ فيها ما لاينتفع به إلّا الفاذّ الشاذّ اللبيب كلّ اللبيب و ليس للآخرين فيه نصيب، فلايطمع فيه من ليس له أهلاً و لايتعب نفسه في تحصيله فإنّه ليس سهلا.ً» [۸]

حکیم متأله آخوند ملّاعلی نوری رضوان‌اللـه‌علیه بزرگترین شارح و مدرس حکمت متعالیه در قرن سیزدهم است که به برکت عمر طولانی و روابط حسنه با علما و فقهای عصر خود در طول شش تا هفت دهه با تربیت بیش از هزار شاگرد [۹] باعث گردید حکمت متعالیه از زوایای خمول خارج شده و به متن حوزه‌های علمیه منتقل شود. وی با فقیه بزرگ آن عصر میرزای قمی رحمة‌اللـه‌علیه، روابطی نیکو و دوستی دیرینه‌ای داشت و مراسلات گوناگونی میانشان رد و بدل شده است.[۱۰] میرزا در یکی از نامه‌های خود به این حکیم متشرّع تقاضا نموده که دربارة قاعدة بسیط الحقیقه توضیحاتی بدهد. آخوند نوری در ضمن جواب می‌نگارد:

«و لکنّی لست اُجسّر کلّ الجسارة فی الإشارة إلى شیء یسیر أنذر من بطونها، و لست أطمئنّ کلّ الاطمئنان فی الرخصة من صاحب الشریعة و من جانب الحجة عجّل‌اللـه‌فرجه و علیه‌السلام؛ فإنً العبارة قاصرة و ظواهر الألفاظ متبادرة.» [۱۱]

و نیز مرحوم آیة‌اللـه شعرانی قدّس‌سرّه ذیل حدیث شریف عبدالعزیز قراطیسی از امام صادق علیه‌السلام (که در متن کتاب گذشت) بعد از بیان وصایای افلاطون و ابن‌سینا آورده‌اند:

«و ممّا جرّبنا في العلوم و جرينا عليه في تدريس العقليات منذ سنين، الاحتراز من تعليم الفلسفة الإلهية لمن لم‌يرتض ذهنه بالرياضيات كالهندسة و الهيئة. و لانتكلّم في العقليات مع من لايعرفها، فإنّ الخاطر يتبلبل و يتشوّش عند سماع البرهان و يتردّد بين قبول البرهان و متابعة أوهامه المرتكزة الراسخة في قلبه منذ حداثته الى أن كمل. و مِن أحسن ما يؤثر في إقامة الذهن البراهين الرياضية.» [۱۲]

و نیز از رهبر فقید انقلاب قدّس‌سرّه نقل شده است که در ماجرای اعتراض مرحوم آیة‌اللـه بروجردی به تدریس أسفار توسط علّامه طباطبائی فرموده‌اند:

«فلسفه در طول تاریخ خود قاچاق بوده و باید آن را به صورت قاچاق خواند؛ به خصوص در حوزه‌های علمیه؛ اینقدر زیاد و برای همه کس درس نگویید و اجازه ندهید همه بیایند و بنشینند. مگر همة اینها اهل هستند؟ کسانی که شایستگی برای خواندن فلسفه دارند، به طوری که منحرف نشوند، کم هستند.

... وقتی من در صحن حضرت معصومه سلام‌اللـه‌علیها حکمت درس می‌گفتم، حجره‌ای را انتخاب کرده ‌بودم که حدود هفده نفر جا داشت. عمداً چنان جایی را انتخاب کرده بودم که بیشتر نیایند. به آنهایی که می‌آمدند و افراد خاص و شناخته‌شده‌ای هم بودند می‌گفتم، درس مرا بنویسید و بیاورید. اگر دیدم فهمیده‌اید، اجازه می‌دهم بیایید وگرنه شما نباید فلسفه بخوانید چون مطالب را درک نمی‌کنید و باعث زحمت خواهید شد، هم زحمت خودتان و هم زحمت من؛ چون خواهید گفت که ما پیش فلانی فلسفه خوانده‌ایم!» [۱۳]

با این همه چندی است که بزرگان اهل عرفان و حکمت اقدام به ترویج علنی این دست معارف زده و با تألیف کتب فارسی و سخنرانی‌ها و... تا حد وسیعی از طریقة سابقین در کتمان این علوم عدول نموده‌اند.

وجه این مسأله می‌تواند این امور باشد:

اوّل: چنانکه گذشت سرّبودن مسائل نسبی است و در عصر اخیر در اثر عمومی شدن تحصیل علم و رشد سطح علم و دانش، بسیاری از مسائلی که سابقاً فقط قابل فهم برای خواص بود، برای همگان قابل استفاده گشته است و لذا وجهی برای کتمان آن باقی نمانده است.

دوّم: پیچیدگی برخی از مباحث فلسفی ناشی از پیچیدگی بیان فلاسفه است. هر چه این مباحث بیشتر باز گردد و ابهامات و ظرائف آن آشکار شود فهم آن برای افراد بیشتری ممکن می‌گردد. در اثر تلاش‌های پیگیر علّامه طباطبائی و نهضت فلسفی و عرفانی ایشان و شاگردان در چند دهة اخیر، بسیاری از مباحث ساده‌نویسی گشته و افراد بسیاری می‌توانند از آن بهره ببرند.

سوّم: یکی از خاصیت‌های مهم فلسفه، دفاع از آموزه‌های صحیح دین مقدّس است و هرچه شبهات در جامعه بیشتر شود نیاز به فلسفه بیشتر می‌گردد. در دورة اخیر به علّت رواج بیش از حدّ شبهات در سطح جامعه و خصوصاً در دانشگاه‌ها عمومی شدن لایه‌هائی از مباحث فلسفی ضرورتی غیرقابل‌انکار گشته است و اگرچه عمومی شدن این مباحث مسلّماً آفاتی نیز دارد، ولی منافع آن در برابر آفاتش قابل مقایسه نیست.

به همین منوال رواج عرفان‌های کاذب ضرورت ترویج عرفان ناب شیعی را دو چندان نموده است و اگر رواج حکمت متعالیه و عرفان شیعی در عصر پس از انقلاب اسلامی نبود، دیگر اثری از گرایش به تعالیم اسلامی در میان تحصیل‌کردگان جامعه نبود.

بر همین اساس علّامه طباطبائی در جریان تعطیلی درس أسفار به مرحوم آیة‌اللـه‌العظمی بروجردی قدس‌سرّهما چنین پیام داده‌اند:

«به آقاى بروجردى از طرف من پيغام ببريد كه اين درس‌هاى متعارف و رسمى را مانند فقه و اصول، ما هم خوانده‌ايم؛ و از عهدة تدريس و تشكيل حوزه‌هاى درسى آن برخواهيم آمد و از ديگران كمبودى نداريم.

من كه از تبريز به ‌قم آمده‌ام فقط و فقط براى تصحيح عقائد طلّاب بر اساس حقّ، و مبارزه با عقائد باطلة مادّيّين و غيرهم مى‌باشد. در آن زمان كه حضرت‌ آية‌اللـه با چند نفر خُفيةً به درس مرحوم جهانگيرخان مى‌رفتند، طلّاب و قاطبة مردم بحمد‌اللـه مؤمن و داراى عقيدة پاك بودند؛ و نيازى به تشكيل حوزه‌هاى علنى أسفار نبود؛ ولى امروزه هر طلبه‌اى كه وارد دروازة قم مى‌شود با چند چمدان (جامه‌دان) پر از شبهات و اشكالات وارد مى‌شود!

و امروزه بايد به ‌درد طلّاب رسيد؛ و آنها را براى مبارزه با ماترياليست‌ها و مادّيّين بر اساس صحيح آماده كرد، و فلسفة حقّة اسلاميّه را بدانها آموخت؛ و ما تدريس أسفار را ترك نمى‌كنيم.

ولى در عين حال من آية‌اللـه را حاكم شرع مى‌دانم؛ اگر حكم كنند بر ترك أسفار مسأله صورت ديگرى به ‌خود خواهد گرفت.» [۱۴]

اهمیت این موضوع به حدّی است که رهبر فرزانه و بصیر انقلاب اسلامی حضرت آية‌اللـه خامنه‌ای دامّ‌ظلّه‌العالی در عین تجلیلی که از شخصیّت مرحوم آية‌اللـه‌العظمی بروجردی رضوان‌اللـه‌علیه می‌نمایند، از این جریان به تلخی یاد نموده و نتیجۀ آن را خسارت‌بار می‌دانند:

«در گذشته در حوزۀ قم با فلسفه و وجود مرحوم آقای طباطبائی مخالفت می‌شد. می‌دانید درس أسفار ایشان به دستور تعطیل گردید و ایشان مجبور شد شفا تدریس کند. در دورۀ اخیر، قم مرکز حوزۀ فلسفی ما بوده‌است؛ آقای طباطبائی هم انسان کاملاً متشرّع، مواظب، دائم‌الذکر، متعبّد، اهل تفسیر و اهل حدیث بوده... مراتب علمی و فقه و اصولش هم طوری نبوده که کسی بتواند آنها را انکار کند. در عین ‌حال کسی مثل آقای طباطبائی که جرأت کرد و فلسفه را ادامه داد و عقب نزد، این‌طور مورد تهاجم قرار گرفت. نتیجه چیست؟ نتیجه این است که امروز سطح تفکّرات و معرفت فلسفی ما در جامعه و بین علمای دین محدود است. با بودنِ استادی مثل آقای طباطبائی، جا داشت امروز تعداد زیادی استاد درجه یک از تلامذۀ ایشان در قم و دیگر شهرستان‌ها داشته باشیم.

آقای طباطبائی فرد فعّالی بود؛ بنابراین جریان فلسفی‌ای که به وسیلۀ ایشان پایه‌گذاری شد باید به شکل وسیعی گسترش پیدا می‌کرد، که نکرده است. البتّه ما همان وقت مقلّد آقای بروجردی بودیم و الآن هم با چشم تجلیل و تعظیم به ایشان نگاه می‌کنیم؛ امّا بالاخره هرچه بود، نتیجه‌اش این شد؛ این نباید تکرار شود.

فلسفۀ اسلامی فقه اکبر است؛ پایۀ دین است؛ مبنای همۀ معارف دینی در ذهن و عمل خارجی انسان است؛ لذا این باید گسترش و استحکام پیدا کند و برویَد؛ و این به کار و تلاش احتیاج دارد.» . [۱۵]

چهارم: یکی از وظائف منتظران در عصر غیبت ایجاد زمینة ظهور باهر ‌النور حضرت بقیة‌ اللـه ‌الأعظم عجّل‌اللـه‌فرجه‌الشریف است. مسلّماً یکی از برنامه‌های آن حضرت در عصر حضور تبیین معارف عمیق قرآن است؛ معارفی که تا آن عصر در بوتة خفا بوده‌است.

برای زمینه‌سازی این هدف باید از امروز تبیین توحید و معاد قرآنی را آغاز کرد. اگر عموم شیعیان امروز تاب شنیدن این سطح از معارف را ـ که در آثار حکمای متألّه آمده‌است ـ نداشته باشند کجا می‌توانند در عصر حضور آن حضرت به استماع علوم بلند آن حضرت که صدها بار برتر و عالی‌تر از مأثورات حکماست داشته باشند. حرکت دادن جامعة اسلامی به سوی توحید حقیقی و معارف إلهی از مهمترین وظائف این عصر می‌باشد.

پانویس

۱. الکافی، ج۱، ص۴۲؛ البته باید توجه داشت که حکمت در لسان روایات اعم از حکمت به معنای «هستی‌شناسی» و «إلهیات» است

۲. رک دائرةالمعارف‌بزرگ‌اسلامی،ج ۹، مدخل «افلاطون»، ص ۵۶۵؛ الإشارات‌والتنبیهات، ص۱۶۱.

۳. الحکمةالمتعالیة، ج۹، ص۱۰۹.

۴. همان، ج۱، ص۱۲.

۵. همان، ج‌۶، ص ۷؛ و رک ج۹، ص۱۱۹.

۶. همان، ج۳، ۴۴۶.

۷. رک اللئالی (مطبوع در رسایل‌فیض‌کاشانی، ج ۳)، ص ۱۱؛ شرح‌صدر (مطبوع در همان، ج ۱)، ص ۱۶؛ الوافی، ج۱، ص۱۰ـ۱۲.

۸. فهرست‌های‌خودنوشت‌فیض‌کاشانی، ص۱۰۸.

۹. رک مکتب‌فلسفی‌اصفهان، ص۱۵۹.

۱۰. به عنوان نمونه رک قصص‌العلماء، ص ۱۵۲.

۱۱. الرقیمةالنوریة فی‌قاعدة‌بسیط‌الحقیقة (مطبوع در دفتر ششم میراث‌حوزةاصفهان)، ص۱۰۴

۱۲. شرح‌اُصول‌ا‌لکافی، ج۸، ص۱۳۶.

۱۳. سلسلة‌موی‌دوست؛ خاطرات دوران تدریس امام خمینی(ره)، ص۹۹.

۱۴. مهرتابان، ص۱۰۵ و۱۰۶

۱۵. بیانات در دیدار گروهی از فضلای حوزۀ علمیه قم،‌ ۲۹/ ۱۰/ ۱۳۸۲.