کانال تلگرام نورمجرد
نور مجرد > مواعظ > فضیلت شب قدر

فضیلت شب قدر

مربوط به دسته های:
مواعظ -

سخنران: حضرت علامه آية الله حاج سيّد محمّد حسين حسينى طهرانى‌

مکان: مسجد


اعوذ بالله من الشيطان الرجيم‌

بِّسْمِ اللَّهِ الرَّحمن الرَّحِيمِ‌

فهرست

فضیلت شب قدر


إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فىِ لَيْلَةِ الْقَدْرِ* وَ مَا أَدْرَئكَ مَا لَيْلَةُ الْقَدْرِ* لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيرٌ مِّنْ أَلْفِ شهْرٍ* تَنزَّلُ الْمَلَئكَةُ وَ الرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبهِ‌م مِّن كلِّ أَمْرٍ* سَلَامٌ هِىَ حَتىَ مَطْلَعِ الْفَجْرِ

در روايات داريم كسى كه سوره قدر را بلند بخواند مانند كسى است كه شمشير بدست گرفته و در راه خدا جهاد مى كند، و اگر سوره قدر إِنَّا أَنزَلْنَاهُ را آهسته بخواند مانند كسى است كه در خون خود در راه خدا شهيد شده است، كنايه از اينكه سوره قدر بلند خواندن و آهسته خواندش در دو حال داراى فضيلت است.

إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فىِ لَيْلَةِ الْقَدْرِ: ما قرآن را در شب قدر نازل كرديم، إِنَّا أَنزَلْنَاهُ، ضمير ه به قرآن بر مى گردد، چون روشن است، مرجعش معلوم است، ما قرآن را در شب قدر نازل كرديم، البته تمام قرآن در شب قدر بر قلب مبارك پيغمبر نازل شده و بعد به تدريج مبوَّباً و مفصلًا در مدت ۲۳ سال تدريجاً نازل شده است آن قرآنى كه در شب قدر نازل شده، آن قرآنى است كه از مقام حقيقت قدس بر قلب پيغمبر نازل شده است و آن قرآنى كه تدريجاً نازل شده است، آن قرآنى است كه از قلب پيغمبر به مقام عالم صورت كه او را ملكوت اسفل ميگويند و عالم مثال، كه توسط جبرائيل امين، بتدريج نازل شد و پيغمبر اكرم مأمور بر ابلاغ بودند. وَ قُرْآناً فَرَقْناهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلى مُكْثٍ قرآن را ما تكه تكه و جدا جدا بر تو قرائت كرديم تا اينكه با تأمل و تأنى آن آيات را بر مردم قرائت كنى، بنابراين دو نزول در قرآن داريم. يك نزول دفعى و يك نزول تدريجى. نزول دفعى از همان عالم حقيقت، ملكوت أعلى به قلب پيغمبر و نزول تدريجى از قلب پيغمبر به عالم ملكوت اسفل كه او را عالم صورت مى گويند. حالا در اينجا مقصود همان قرآن محكم است كه بر قلب پيغمبر نازل شده است، چون مى فرمايد: ما قرآن را در شب قدر نازل كرديم، در يك شب تمام قرآن نازل شده بر پيغمبر.


حم* وَ الْكِتَابِ الْمُبِينِ* إِنَّا أَنزَلْنَهُ فىِ لَيْلَةٍ مُّبَارَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنذِرِينَ* فِيهَا يُفْرَقُ كلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ* أَمْرًا مِّنْ عِندِنَا إِنَّا كُنَّا مُرْسِلِينَ* رَحْمَةً مِّن رَّبِّكَ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ‌

ما قرآن را نازل كرديم در شب مبارك، تمام قرآن را نازل كرديم در شب مبارك، چرا؟ چون مى گويد: حم* وَ الْكِتَابِ الْمُبِينِ قسم به كتاب مبين كه اين كتاب مبين را در شب مباركى فرستاديم، ظاهر اين است كه همه كتاب مراد است نه بعض كتاب، چون به هم كتاب قسم خورده شده وَ الْكِتَابِ الْمُبِينِ، قسم به كتاب مبين، اين كتاب مبين را ما در شب مباركى نازل كرديم، و كتاب مبين قرآن است، پس همه قرآن در شب قدر نازل شده است، بعضى از مفسرين اهل تسنن كه گفته اند: مراد اين است كه ابتداى نزول قرآن در شب قدر بوده است و بعداً به تدريج همه قرآن نازل شده است خلاف صراحت و ظاهر اين آيات مباركات است.

إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فىِ لَيْلَةِ الْقَدْرِ ما قرآن را در شب قدر فرستاديم. شب قدر، يعنى شب تقدير، شبى است كه تقديرات، بشر معيّن مى شود كه در آن آيه مباركه مى گويد: فِيهَا يُفْرَقُ كلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ، هر امرى كه بايد صورت بگيرد در عالم در آن شب مشخص مى شود و جدا مى شود و مفصّل مى شود و معيّن مى شود.

آن امر حكيم، مقدّراتى است كه براى بشر معيّن و مشخص مى شود، براى توضيح اين معنى يك مقدمه مختصر عرض مى كنيم و زود مى گذريم، و آن مقدمه اين است كه، اين عالمى كه ما در آن زندگى مى كنيم اين عالم طبيعت، هر چه در او بوقوع بپيوندد، داراى تشخّص و تعيّن است، چيز مبهم نمى شود در اينجا واقع شود، ممكن است كه انسان علم نداشته باشد و از نقطه نظر ادراك ابهام داشته باشد ولى در واقعيت اش ابهام نيست. بارانى كه از آسمان مى آيد، براى ما مبهم است كه چند قطره است نمى دانيم اما واقعيت اش ابهام ندارد، بالاخره در عالم كون قطراتش مشخص است. بادهايى كه مى آيد سرعتش براى ما ابهام دارد ولى در عالم كون ابهام ندارد. هر چيزى كه در عالم كون محقق بشود، ملازمه دارد با تعيّن و تشخّص.

اما يك عالم ديگرى داريم كه آن عالم از اين عالم بالاتر است و آن عالم، عالم صورت است، و در آنجا اين تشخّص و تعينّى كه مشاهده مى شود، نيست.


من باب مثال: رفيقتان پهلوى دست شما نشسته است، رفيق شما اسمش حسن آقا است، از اول مجلس تا آخر مجلس حسن آقا پهلوى دست شما نشسته است، هيچ وقت جاى حسن آقا، حسين آقا نيست، و وجود حسن آقا به حسين آقا تبديل نمى شود و حسن آقا بزرگ نمى شود و كوچك نمى شود تشخّص خود را حفظ مى كند، اما شما خواب مى بينيد با حسن آقا داريد صحبت مى كنيد مطالبى را گفتيد يك مرتبه حسن آقا تبديل شد به حسين آقا، با حسين آقا داريد صحبت مى كنيد يك مرتبه حسين آقا بزرگ شد، داريد صحبت مى كنيد، يك مرتبه تبديل به يك بچه كوچكى شد، آن بچه كوچك، تبديل به يك مرغى شد، آن مرغ تبديل به يك انسانى شد از اين خواب ها چقدر ما ديديم، الى ما شاء الله، شما مى آييد خواب تعريف مى كنيد، آقا من خواب ديدم كه دارم در فلان جا مى روم با امام عليه السلام دارم صحبت مى كنم. حضرت أميرالمؤمنين عليه السلام را ديدم ولى در عالم خواب يك مرتبه انگار حضرت امام حسن بودند، در عالم خارج أميرالمؤمنين هيچ وقت قالب خارجى خود را به حضرت امام حسن تبديل نمى كند ولى در عالم خواب و عالم صورت مى شود، يعنى يك عالم حقيقى است. شما با آن حقيقت كه مواجه مى‌ شويد بعضى اوقات به صورت أميرالمؤمنين آن حقيقت صورت مى گيرد، بعضى اوقات به صورت امام حسن بعضى اوقات به صورت حضرت سيدالشهداء بعضى اوقات آن حقيقت به صورت انسان است، بعضى اوقات به صورت انسان ديگر است، بعضى اوقات به صورت مرغ در مى آيد، بعضى اوقات بصورت موجود ديگر در مى آيد و لذا در آن عالم تشخّص به شكلى است كه با تشخّص اين عالم فرق مى كند، در اين عالم هر چه پيدا شود ملازم با تشخّص است وليكن در عالم صورت و مثال تشخّص اينگونه نيست، از اين عالم برويم بالاتر در ملكوت اعلى اصلًا صورت نيست، عالم ملكوت أعلى صورت ندارد، آنجا حقيقتى است خارج از صورت من باب مثال شما شجاعت، عفت، محبت را در خود حسّ مى كنيد وليكن اين صفات شما صورت ندارد، زرد نيست، سرخ نيست، بوى خوش ندارد، طعم شيرين ندارد، مثلًا شما مى گوييد شجاعت من شيرين است؟ اما شجاعت رفيق من ترش است. محبت من زرد است اما محبت رفيق من سرخ است. از اين حرف ها نمى زنيد، زيرا كه محبت داراى كيف نيست تا اينكه اين كيفيات مختلف را به خودش بگيرد آنجا معنا است فقط.


هر موجودى در اين عالم يك حقيقت ملكوتى دارد و ملكوت هم دو درجه دارد يك ملكوت اسفل است و يك ملكوت اعلى. انسانى كه در اين جا هست يك صورت مثالى دارد و يك صورت ملكوت اعلى، كه صورت عقلى اوست و موجوداتى كه در خارج لباس تحقق مى پوشند از آن حقيقت نزول مى كنند به ملكوت اسفل و از آنجا به اين جا، كارهايى كه انسان در طول سال مى كند، مقدراتى كه براى انسان از فقر و از غناء از مرض و از صحت از موت و از حيات و از علم و از جهل و ساير چيزها در خارج لباس تعين مى پوشند، قبل از اين متعين نيست قبل از اين بدون تعيّن است.


ما أَصابَ مِنْ مُصيبَةٍ فِى الْأَرْضِ وَ لا فى أَنْفُسِكُمْ إِلَّا فى كِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسيرٌ هر

چه به شما برسد، مصيبت يعنى آنچه به انسان اصابه مى كند، هر چه باشد، قبل از اينكه به شما اصابه كند، آن حقيقت مصيبت در نزد ماست، در كتاب، در لوح محفوظ است، در عالم محو و اثبات است، در آن عالم است من قبل ان نبرأها، بَرء، يعنى تراشيدن، برى القلم، قلم را كه مى تراشند مشخص مى كنند، خطاط قلم نى اى را بر مى دارد مى تراشد، قبل از اينكه بتراشد اين قلم قابليت دارد به هر شكلى تراشيده شود، قلم درشت شود، ريز شود، طاق داشته باشد، نداشته باشد، پشت اش را بگيرد خطاط، نگيرد، ميدانش بلند باشد، كوتاه باشد وقتى مى خواهد خط بزند، چپ خط بزند يا راست اين ها خصوصياتى است كه قلم تراش ها و خطاط ها مى‌ دانند. وقتى كه انسان اين قلم را نتراشيد، اين قابليتِ هر گونه تراشى را دارد، ولى وقتى تراشيد و مشخص شد و گذاشت كنار، ديگر قابليت تراشيدن را ندارد. پس مشخص شد كه هر چه واقع شود، من قبل ان نبرأها، قبل از اينكه ما بتراشيم، قالب گيرى كنيم مشخص اش كنيم حقيقت اش در نزد ما است، بعد ما او را برى مى كنيم مى تراشيم و مشخص مى كنيم تا بدهيم دست شما و يا اينكه از برى القذا، قذا تيرى است كه در چلّه كمان مى گذارند و به طرف دشمن پرتاب مى كنند اين تير كه از اول سرش تراشيده نيست، مى آورند آن را مى تراشند و بعد نوك آن پيكانى قرار مى دهند يا نمى دهند، اين تراشيدن سر تير را به اين كيفيت مخصوص مى گويند بَرى، برء، كه همزه تبديل به ياء مى شود، برى هم مى گويند مثل مايع و بائع كه هر دو درست است.


ما أَصابَ مِنْ مُصيبَةٍ فِى الْأَرْضِ وَ لا فى أَنْفُسِكُمْ إِلَّا فى كِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها

هر چه به شما برسد، در نَفس هاى شما، در روى زمين، حقيقت آن در نزد ما است، قبل از اينكه آنرا مشخص كنيم و معين كنيم و قالب بزنيم و در خارج محقق كنيم پيش ما است، تا بدانيد كه هر چه هست راجع به ما است، زياد تأسف نخوريد بر آنچه از دست شما رفته است و زياد خوشحال نشويد به آنچه بدست شما خواهد آمد، زيرا كه ربطى به شما ندارد، استنادى به شما ندارد، قبل از اينكه به شما برسد، پيش ما مشخصاتش و معيناتش و محدوداتش تمام شده است، به شما چه مربوط. ما چيزى را مقدر مى كنيم و مى فرستيم به شما ضررى مى رسد يا منفعتى

لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ‌


حالا مقدرات انسان، يك زمينه دارد، حقيقت اين مقدّر از عالم ملكوت اعلى كه صورت ندارد مى آيد به عالمى كه داراى صورت است آن عالمى هم كه داراى صورت است گفتيم يك جهات ابهامى دارد، عوض مى شود، آقاى زيد تبديل به آقاى عمرو مى شود با آقاى عمرو انسان دارد صحبت مى كند يك مرتبه مى بيند تبديل به يك كرسى شد، كرسى تبديل به ميوه شد، خيلى عجيب است اين قضايا.

ىك چيزى براى انسان مقدر مى شود مى بينيم مقدرات عوض شد، تقدير انسان اين بود كه اين باشد، چگونه آن شد، چگونه انسان در عالم خواب دارد با زيد صحبت مى كند، يك مرتبه مى بيند زيد تبديل به عمرو شد، دارد روى زمين حركت مى كند يك مرتبه مى بيند دارد با ماشين حركت مى كند بدون اينكه از زمين سوارماشين شده باشد، با ماشين دارد مى رود همينطور يك مرتبه مى بيند، ماشين كشتى است، مى گويد آقا نفهميدم، يكمرتبه مى بيند در كشتى است، مى گويد در كشتى سوار نشدم اما ماشين كشتى شد، در كشتى دارد مى رود يك مرتبه مى بيند كشتى در هوا دارد مى رود، در خارج كشتى در آب راه مى رود اما در آن عالم آن كشتى در هوا مى تواند راه برود، اين ها تغييرات و تبدلاتى است در تقدير و همه درست است طابق النعل بالنعل‌ براهين فلسفى براى تحقّقات عالم مثال و كيفيات آن قائم است.


حالا اين موجوداتى كه در اين عالم هست اينها يك اصلى دارد، اصل اش نزول مى كند از عالم معنا بر ملكوت، از ملكوت نزول مى كند بر همين ملكوت أسفل كه عالم صورت است و از تشخّص و تعين جداست، از آنها مى آيد پايين تر يك تشخّصى پيدا مى كند كه آن را مى گويند آسمان دنيا، يعنى آن ملكوتى كه از همه ملكوتها پايين تر است و پايين تر از او ديگر تشخّص نيست اگر از آن بيايد پايين تر همين موجودات خارجى ميشود و لذا در بعضى از روايات داريم كه گفته اند شب قدر، شب نوزدهم است يا بيست و يكم است يا بيست و سيّم، گفته اند، اصل نزول در شب نوزدهم است، ابرام و إحكامش در شب بيست و يكم است و امضاء اش در شب بيست و سيّم است، يعنى در شب بيست و سيم مطلب ديگر تمام مى شود هر چه امضاء شد ديگر همان است اين براى وجه جمع كه چگونه شب نوزدهم يا بيست و يكم يا بيست و سيّم را در بعضى از روايات شب قدر قلمداد كردند و در بعضى از روايات همه اينها را شب قدر گرفتند و گفتند: در تمام اين شب ها به عبادت مشغول باشيد، چون شب، شب شريفى است شب تقدير است، تمام اين خصوصيات از آن عالم مى آيد خدمت امام عليه السلام ولو اينكه آن عالم هم حقيقت اش امام است، اما از آن عالمِ حقيقت امام نزول مى كند بر قلب امام، كما اينكه پيغمبر اكرم حقيقت قرآن است، وليكن قرآن نزول مى كند از آن مقامِ حقيقت اش بر قلب از يك درجه و از درجه ديگر مقدرات نزول مى كند بر آسمان دنيا، آسمان دنيا، همين عالم صورت، تصورات، عالم برزخ و مثال امام عليه السلام است و خيلى اين عالم بزرگى است، صدها هزار برابر از اين عالم كه ما در آن زندگى مى كنيم بزرگتر است، عجايبى دارد، غرائبى دارد، ملكات شكل هاى خاصى دارند، گفتگوها در آنجا خيلى عجيب و غريب است، كيفيت نزول آن خدمت امام خيلى عجيب و غريب است و افرادى كه به مقام امامت رسيده اند يا به مقام تقواى كامل رسيده اند و ملائكه برآنها نازل مى شوند طبق آيه قرآن از آن معانى درك مى كنند،

إِنَّ الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتى كُنْتُمْ تُوعَدُون* نحْنُ أَوْلِيَاؤُكُمْ فىِ الْحَيَوةِ الدُّنْيَا وَ فىِ الاْخِرَة

آن كسانى كه ايمان مى آورند و بر اساس ايمان استقامت دارند ملائكه بر آنها نازل مى شوند، خوف و حزنى نداشته باشيد، يعنى آنها را به قَدَر متصل مى كنند و بر عالم قَدَر و سرّ قَدَر اطلاع پيدا مى كنند، چون گفتيم كه مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسيرٌ لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ، آن كه بر سرّ قدر اطلاع داشته باشد چيزى از دست اش برود محزون نمى شود و چيزى به او برسد خوشحال نمى شود چون مى داند هيچ چيز بدست او نيست هر چه هست بدست پروردگار است، به اندازه سر سوزنى خود دخالت ندارد اين افرادى كه در ايمان پافشارى كردند و استقامت، ملائكه بر آنها نازل مى شوند و آنها را بشارت به اين دو صفت مى دهند.


أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا خوف نداشته باشيد، حزن هم نداشته باشيد، يعنى مطلب از اين قرار است، بر آنها ارائه مى دهند عالم قَدَر را، نزول قَدَر را بر آنها ارائه مى دهند و بعد مى گويد: نحن اولياء كم فى الحيوة الدنيا وفى الآخرة ما رفيق شما هستيم، ما ملائكه آسمانى و فرشتگان عالم قدس رفيق شما هستيم، ولىّ شما هستيم، با شما مهربانيم، هر كارى از دستمان بر مى آيد براى شما مى كنيم و هر چه لازم داشته باشيد ما در تحت اختيار شما مى گذاريم، از اين آيه استفاده مى شود كه وصول به مقام ايمان و استقامت در ايمان ملازمه دارد رؤيت ملائكه را بالاخص در شب هاى قدر.


إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فىِ لَيْلَةِ الْقَدْرِ ما نازل كرديم قرآن را در شب قدر، نازل كرديم بر پيغمبر، كه عجب شب مباركى است إِنَّا أَنزَلْنَهُ فىِ لَيْلَةٍ مُّبَرَكَةٍ، ما نازل كرديم قرآن را در شب مبارك، خيلى مبارك، وَ مَا أَدْرَئكَ مَا لَيْلَةُ الْقَدْرِ، اى پيغمبر مى دانى ليلة القدر چيست؟ خيلى مهم است. لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيرٌ مِّنْ أَلْفِ شهْرٍ، اين يك شب از هزار ماه بهتر است، چگونه يك شب از هزار ماه بهتر است، شما ديديد در دوران مدت عمرتان، ممكن است يك لحظات كوتاهى بر شما گذشته باشد كه در كيف و مسرّت و لذت به سر ببريد و آن ساعت كوتاه به اندازه مدت عمر براى شما نتيجه داشته باشد، معنى لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيرٌ مِّنْ أَلْفِ شهْرٍ اين است پيغمبر ديدند بعضى از افرادى كه درامم سابقه بودند از بنى اسرائيل، هزار سال شمشير حمايل مى كردند و در راه خدا جهاد مى كردند پيغمبر عرضه داشت عمر امت من كه كوتاه است، اعمال آنها و تكاليف آنها هم كه كم است، مانند امم سابق تكاليف زياد ندارند پس عوض آن بهره هايى كه اين ها در اين مدت هاى بلند مى بردند به امت من چه مى دهى؟ خطاب رسيد زمان كوتاه است، عمل كم است، اما كيفيت عالى است، ما يك شب قدر به آنها مى دهيم، شب قدر خَيرٌ مِّنْ أَلْفِ شهْرٍ از هزار ماه بهتر است.

پيغمبر چرت زده بودند، شب درعالم رؤيا ديدند كه بر منبر پيغمبر، بنى اميه به شكل بوزينه، ميمون، بالا مى روند و پائين مى آيند، تمام اين منبر پيغمبر را بوزينه ها گرفته اند و بالا مى روند و پايين مى آيند و مردم را به قهقرا سوق مى دهند يعنى از اسلام بر مى گردانند به قهقرا و همان آداب جاهليت، پيغمبر از خواب بيدار شدند و خيلى متأثر شدند، خواب، خواب تأثر آميزى بود، لازال كئيبا حزينا همينطور پيغمبر به حال غصه و حزن بودند تا جبرائيل نازل شد، السلام عليك يا رسول الله مالى اراك كئيبا حزينا، چرا اينطور شدى؟ پيغمبر فرمودند:

اى برادر من- جبرائيل- من همچنين خوابى ديشب ديدم، بر روى اين منبر بوزينگان مى روند بالا و مى آيند پايين و همه پله هاى منبر را گرفته اند و مردم را به قهقرا و به جاهليت بر مى گردانند،

جبرائيل گفت:

من خبرى ندارم، مى روم خبر مى آورم، صعود كرد به مقام عزّ قدس ربوبى و برگشت اين آيه را آورد:

أَ فَرَءَيْتَ إِن مَّتَّعْنَاهُمْ سِنِينَ* ثُمَّ جَاءَهُم مَّا كانُواْ يُوعَدُونَ* مَا أَغْنىَ عَنهُم مَّا كانُواْ يُمَتَّعُون اى پيغمبر اگر ما اين ها را ساليان درازى متمتّع كنيم از همين لذات و شهوات فانيه دنيا و بعد به آنها برسد گزند و نتيجه اعمال زشت آنها، اين تمتّع و شهواتى كه در دنيا به عنوان لذت بردند براى آنها چه فايده اى دارد،

إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فىِ لَيْلَةِ الْقَدْرِ* وَ مَا أَدْرَئكَ مَا لَيْلَةُ الْقَدْرِ* لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيرٌ مِّنْ أَلْفِ شهْرٍ ما به عوض آن بر تو ليلة القدر را قرار داديم، كه ليلة القدر از هزار ماه بهتر است،

مدت حكومت بنى اميه ۸۴ سال بوده است و ۸۴ سال يك مقدراى كمتر مى شود از هزار ماه، درست مدت حكومت بنى اميه هزار ماه است و ليلة القدر خير من الف شهر، ما يك شب مى دهيم به امت تو، كه در اين يك شب تمتعات، لذات، بهره هايى كه مردم از هزار ماه بر مى دارند بيشتر است، آن تمتعات مادى است و در اين يك شب بيش از هزار ماه تمتعات روحانى و معنوى بر مى دارند و اين ليلة القدر مال امت تو است، مال هيچ يك از امم سابقين نبوده، يك شب است ولى عجب شبى است، شبى است كه تمام درهاى بهشت را باز كردند، درهاى جهنم را بسته اند.


شب قدر شب نزول اراده پروردگار در كائنات است و تصرف در كائنات به اختيار امام است و اين قدرت كجا قابل قياس است با قدرت هاى خارجى و حكومت هاى خارجى كه بنى اميه در چندين سال معين در بين مردم مى كردند، حكومتى كه ناشى از شهوت و نفس و خيالات باطل و دنبالش آن عذاب هاى سختى كه از طرف پروردگار به آنها مى رسد.

ما به امت تو ليلة القدر داديم، روز تاج گذارى و بر تخت نشستن امام است در عالم معنا، در هر زمان.


در زمان پيغمبر ملائكه نازل مى شدند خدمت خود پيغمبر، در زمان أميرالمؤمنين خدمت أميرالمؤمنين در زمان امام حسن، خدمت امام حسن، همينطور در زمان هر يك از اوليايى كه داراى مقام امامت بودند ملائكه خدمت آن امام مى آمدند تا زمان امام زمان و هر شبى از شب هاى ليلة القدر از اول شب تا اذان صبح تمام ملائكه رحمت نازل مى شوند با جبرائيل، با روح، و آنوقت شب، شب روحانى است يك شب را انسان عبادت مى كند از هزار ماه عبادت ثوابش بيشتر است، علت اينكه اين همه در روايات، عجيب رواياتى است اگر كسى مى خواهد روايات را ببيند تفسير مجمع البيان، تفسير صافى، تفسير برهان، تمام روايات را جمع كرده اند بالاخص تفسير برهان، مى فهمند كه چه خبر است، اين همه روايات ترغيب مى كند بر شب قدر، اولياء و صالحين و مخلصين در تمام مدت سال انتظار مى كشيدند براى شب قدر و دعا مى كردند اگر خدايا در امسال موت ما را مقدر كردى، بگذار شب قدر را درك كنيم و بعد بميريم، تشن شب قدر بودند، چون يك شب عبادت ثواب هزار ماه عبادت، يك الله اكبر گفتن مثل اين است كه انسان در هزار ماه الله اكبر بگويد، يك روزه گرفتن مثل اينكه هزار ماه روزه بگيرد، يك خط آيه قرآن خواندن مثل اينكه هزار ماه آيه قرآن بخواند، پس بنابراين چه مناسب بين آن افرادى كه شمشير به كمر مى بستند و در راه خدا جهاد مى كردند هزار ماه يا هزار سال و در اين شب، شخص يك شب قيام مى كند براى خدا، تمام آن معانى درش هست، تعجب نكنيد، اين راهى است كه پيغمبر باز كرده است بكم فتح الله اينها همه از بركات پيغمبر است، دريچه را باز كرد نور به عالم افاضه شد، يك بچه مى رود مكتب يك سال درس مى خواند، يك بچه مى رود شش سال مى خواند به اندازه آن يك سال نمى فهمد.


أفكار بشر مگر يك قسم است. يك شخص تيزهوش است، سرعت انتقال دارد، حافظه اش قوى است، استعدادش قوى است، يك شخص كند است، يك شخص به يك شب مى رسد، يكى به هزار ماه هم نمى رسد، پس تعجب نكنيد كه خداوند يك افاضه اى كرده است براى امّت پيغمبر آخر زمان كه در اثر يك شب عبادت آنقدر بهره هاى روحانى و معنوى ببرند كه امم سابق در بيش از هزار سال اين را نمى توانستند ببرند لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيرٌ مِّنْ أَلْفِ شهْرٍ چرا؟ تفسير مى كند آيه، علت اش را بيان مى كند، تَنزَّلُ الْمَلَئكَةُ وَ الرُّوحُ، ملائكه نازل مى شوند تنزل اصل اش چى بوده است؟ تتنزل كه مضارع است و اين دلالت مى كند كه شب قدر، يك شبى نبوده در زمان پيغمبر تمام شده باشد، رفته باشد در هر سال دائماً اين شب قدر استمرار دارد، نازل مى شوند ملائكه و روح، كه موجودى است اعظم از ملائكه و اعظم از جبرائيل، در اين شب، من كل امر، از آن عالم امر نازل مى شوند و از آن عالم با خود پايين مى آورند، من كل امر، از هر امرى از هر ملكوتى، إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ، امر پروردگار كه در آن عالم قالب زده نيست، متعين نيست و مشخّص نيست اين ملائكه، جبرائيل و روح كه با آن عالم مجرد سنخيت دارند، نازل مى شوند و از آن امر با خود مى آورند به آسمان دنيا و اينجا قالب مى زنند و مشخص مى كنند و قَدَر مى كنند يعنى اندازه اش را مشخص و معين مى كنند و به اين مناسبت مى گويند ليلة القدر، قَدر و قَدَر يك معنى دارد، از ماده تقدير است يعنى معين كردن و مشخص كردن، در اين شب همه چيز مشخص مى شود، سَلَامٌ هِىَ حَتىَ مَطْلَعِ الْفَجْرِ، اين شب سلام است، سلام يعنى خالى بودن و عارى بودن از هر گزند و ناراحتى و مرض جسمى و روحى و اصلاح و سعه اى كه انسان در اين حال پيدا مى كند اين را گويند سلام، سلام عليكم يعنى مطمئن باش كه از ناحيه من بدى به شما نمى رسد، سَلَامٌ هِىَ، اين شب سلام است، يعنى بدى نيست در اين شب، جهنم نيست، معصيت نيست، كفر نيست، تاريكى نيست، شياطين نمى توانند سراغ افراد بيايند، چون شب قدرت و عظمت و بروز و ظهور امام است در عالم ملكوت، شياطين همه در بيغوله هاى خود و در تاريكى ها مخفى شده اند.


شب، شب نور است از اول غروب كه اين شب شروع مى شود، ابتداى شب نور ازآسمان مى آيد و ملائكه نزول مى كنند تا كى؟ حَتىَ مَطْلَعِ الْفَجْرِ تا هنگامى كه فجر طالع مى شود، سپيده آسمان را فرا مى گيرد، اين شب، شب قدر است، در روايات داريم كه هر شبى كه عزيز است روز آن شب هم بدنبال آن شب همان حكم را دارد، روز نيمه شعبان حكم شب نيمه شعبان دارد، روز جمعه، در فضيلت بدنبال شب جمعه است، روز قدر به دنبال شب‌ قدر است، پس بنابراين سَلَامٌ هِىَ حَتىَ مَطْلَعِ الْفَجْرِ اين مال شب بود، و كيفيت نزول ملائكه در شب قدر، اما آثار رحمانيّت و رحيميّت، در روز قدر تا هنگام غروب ادامه دارد بدنبال آن افاضاتى كه ديشب از سر شب تا به صبح شده و واقعا هم شب خوبى بود خداوند على أعلى انشاء الله مقدرات ما را در ديشب آنطور تقدير كرده باشد كه مورد رضا و پسند اوست.


جبرائيل نازل شد و به پيغمبر خبر داد كه اى پيغمبر بنى اميه از اين منبر مى روند بالا، پيغمبر لازال كئيبا حزينا حتى نزلت هذه السورة إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فىِ لَيْلَةِ الْقَدْرِ* وَ مَا أَدْرَئكَ مَا لَيْلَةُ الْقَدْرِ، اى پيغمبر اين دنيا به درد تو چه مى خورد، تو براى اين دنيا آفريده نشده اى اين مقاماتى را كه خدا در دنيا به تو داده، مال لذت رانى و سورچرانى در دنيا نيست، أَ فَرَءَيْتَ إِن مَّتَّعْنَاهُمْ سِنِينَ* ثُمَّ جَاءَهُم مَّا كانُواْ يُوعَدُونَ* مَا أَغْنىَ عَنهُم مَّا كانُواْ يُمَتَّعُون، تو مال جاى ديگر هستى مال عالم ديگر هستى، على بن ابيطالب مال اين عالم نيست، دخترت زهرا مال اين عالم نيست، فرزندان تو مال اين عالم نيستند، مال جاهاى ديگر هستند، ما براى آنها شب قدر قرار داديم يعنى چه؟ يعنى چشم امام حسن، امام حسين اولاد تو را به آن عالم باز كرديم، وقتى به آن عالم باز شد ديگر نعمت هاى اين عالم در نزد آنها صفر است، مشقات و مصائبى كه در اين دنيا مى بينند براى رضاى خدا براى آنها لذت بخش است، آنها دنبال جهاد مى روند نه اينكه جهاد دنبال آنها حركت مى كند، دنبال انفاق و دستگيرى از ضعفاء و ايتام مى روند نه اينكه به واسطه عرض حاجت در مضيقه و مأخوذ به حيا شوند و حاجت كسى را برآورده كنند، نه! آن كسى كه چشم اش باز شد به اسرار عالم ملكوت، ديگر براى اين دنيا ارزشى قائل نيست و واقعاً هم مطلب همين طور است.


آخر آن كسى كه مثلًا فيروز درجه اعلى نيشابورى كه هر قيراط آن مبالغى قيمت دارد و بدست او مى رسد و مى شناسد آيا او را رها مى كند و ميرود در ميدان مهره فروش ها از اين مهره هايى كه به گردن بعضى از حيوانات مى بندند، يكى از آنها را به دست ببندد و براى انگشتر بگذارد؟ اگر اينكار را بكند كه صحيح نيست، نمى رود سراغ آن، كسى كه مزه گوشت خالص و طيّب و طاهر را چشيده اين دنبال مردار و جيفه نمى رود، جيفه مال سگان است، كه دسترسى به آن گوشت هاى طيب و طاهر ندارند، و حس شان هم براى درك آن گوشت هاى تازه نيست، خوراك اينها نيست، رياست هاى دنيا، شهوات دنيا، لذت هاى دنيا كه منغمر است در معاصى، اين ها مال افرادى است كه بويى از عالم ملكوت و رحمت نبرده اند، اگر دريچه اى از آن عالم به قلب آنها باز شود به هزار هزار برابر ازاين معاصى توجه نمى كنند و لذا ببينند خداوند براى پيغمبرش كه بهترين موجود است چنين مقدر كرده است،

أميرالمؤمنين‌ در نهج البلاغه مى فرمايد:

ببين اى انسان با انصاف، خدا براى پيغمبرش چه مقدر كرده است اگر اين ها بد بود خدا براى بهترين موجود، گل سر سبد عالم كائنات و حبيب خود مقدر نمى كرد .

پس چون اينها را براى او مقدر كرده است بالملازمه بدان براى آن افرادى كه دنيا را براى خود گسترش داده و در شهوات و غفلات غوطه ورند آنها در نكبت و تاريكى زندگى مى كنند، اساس زندگانى خوردن و آشاميدن و شكم پركردن و خوابيدن و خرخر كردن نيست، اين حيات حيات حيوان است، انسان يك حيات ديگر دارد بر اساس شرف و فضيلت، مى خواهد انسان دچار گرفتارى و مصيبت بشود اشكال ندارد، مى خواهد در راه خدا كشته شود اشكال ندارد، بالاخره عالم بايد به خدا بر گردد يا به ا ين صورت يا به آن صورت. شهادت براى سيدالشهداء عيب نيست، اين فخر است، اصلا خداوند يك مدالى به سينه سيد الشهداء زده است، اين مدال را كسى نمى تواند تحمل كند مگر سيدالشهداء، عالى ترين مدال است كه به آن حضرت داد، عالى ترين مدال را به حضرت امام حسن داد، عالى ترين مدال را به حضرت سجاد داد، ديگران نمى توانند تحمل كنند، نمى توانند اين بار را بكشند، اين مى تواند اين بار را بكشد كه چشم اش و گوشش و قلب اش بر اسرار عالم غيب اطلاع پيدا كرده و لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ بر سرّ هويداى قلب او نشسته است،

مگر شاهزاده على اكبر نگفت:

اى پدر جان ما چه باك داريم چرا غصه مى خوريد؟ اى پدرجان خواب ديديد اين قوم مى رود و مرگ دنبال اينها مى رود. ا وَلَسنا على الحق مگر ما بر حق نيستيم؟

فرمود: چرا، گفت:

پس از مرگ چه باك داريم، خيلى روشن، خيلى ساده، در روز عاشورا ببينيد اين جوان چقدر ساده و سريع بدون هيچ گرفتگى و خللى و ناراحتى و شكايتى، امرى، نهيى، خيلى آرام آمد.

پيغمبر رفتند در آن اتاق مشغول عبادت اند ام سلمه نقل مى كند:

يك مرتبه مى گويد: من پيغمبر را ديگر نديدم، جاى پيغمبر خالى بود، ساعتى گذشت ديدم پيغمبر آمد، در اتاق افتاده به سجده، مشغول گريه است. گريه اى طولانى و عجيب و غريب مى كند، صبر كردم سر از سجده برداشت، ديدم سر و صورت پيغمبر گردآلود است گفتم يا رسول الله كجا بوديد؟ حضرت فرمودند: مشغول عبادت بودم جبرئيل آمد براى من تهنيتى آورد، مبارك بادى گفت، عرض كردم يا رسول الله آن مبارك باد چه بود؟ جبرائيل به من گفت: كه اين منصب را خدا به حسين ام مى دهد و مى خواهى برويم خوابگاه او را ببينم، مرا برداشت آورد در خوابگاه حسينم، سرزمين كربلا پياده شديم، تمام آن جريانات را ديدم، ديدم حسين من قطعه قطعه روى زمين افتاده، جبرئيل مقدارى از آن‌ خاك را برداشت و به من داد و گفت اى رسول خدا هر وقت اين خاك تبديل به خون تازه شد، علامت اين است كه حسين را كشته اند، اين گرد و خاكى را كه بر صورت من مى بينى، گرد و خاك همان زمين است كه بر صورت من نشسته است، پيغمبر برگشتند در سجاده خود، مشغول سجده بودند كه ام سلمه اين را از حضرت پرسيد، حضرت آن تربت را به ام سلمه دادند و گفتند: اين را با خود نگه دار، هر وقت ديدى اين تربت تبديل به خون تازه شد بدان كه حسين مرا كشته اند. ام سلمه مى گويد: اين تربت را گرفتم و نگاه داشتم و دل من تا زمانى كه سيد الشهدا حركت كردند براى عراق دائما در غليان و اضطراب بود، خبرى بود كه پيغمبر داده، خبرها داده و همه درست، پيغمبر به من خبر داده، من زنى هستم مطيع اوامر پيغمبر و بسيارى از اسرار را پيغمبر به من فرمود.

سيدالشهداء مى خواست حركت كند براى عراق، در مدينه آمد خدمت مادرش، ام سلمه، ام سلمه را مادر خطاب مى كرد. ام سلمه از زوجات بزرگوار پيغمبر است محب اهل بيت و أميرالمؤمنين است محب حضرت زهرا است، سيد الشهداء و امام حسن او را خيلى دوست دارند، او نسبت به اين بچه ها خيلى ملاطفت دارد، سيدالشهداء در مدينه فقط از يگانه زنى كه خداحافظى كرد از ام سلمه بود. آمدند براى خداحافظى يك مرتبه صداى ناله و شيون ام سلمه بلند شد:

اى حسين كجا مى روى، مى خواهم بروم به راه عراق اى حسين اى واى، انگار آن وعده اى كه پيغمبر به من داده محقق شده است! حضرت فرمودند: بله. خداوند براى من مَصرعى قرار داده و من بايد بشتابم و خود را به آن مصرع برسانم و خدا تو را جزاى خير بدهد، صبر كن بر اين مصيبت

آقا حركت كردند براى مكه و چند ماهى اقامت كردند و حركت كردند براى كربلاء، خبر به ام سلمه رسيد كه آقا حركت كردند براى كربلا، ام سلمه مى گويد:

اين شب هايى كه آقا در مكه بودند دل من يك قدرى آرام بود مى دانستم شهادت در مكه واقع نمى شود، اما همين كه شنيدم حركت كرد امام از مكه به كربلا ديگر نه شب خواب داشتم و نه روز، دائماً مى رفتم و اين تربت را كه در شيشه اى گذاشته بودم مى ديدم و هر وقت مى ديدم به همان صورت تربت است مى گفتم: الحمدلله تا به حال سرور ما، امام ما زنده است، و كشته نشده است، ولى يك وقت رفتم و ديدم تبديل به خون تازه شده، صداى شيون ام سلمه بلند شد، همسايه ها صداى شيون او را به اين اندازه نشنيده بودند، آمدند، اى زن رسول خدا چه اتفاقى افتاده؟ چه مصيبتى اقع شده؟ خدا چشمان تو را گريان نبيند، دست زنها را گرفت آورد در ميان آن اتاق گفت: ببينيد اين همان خبرى است كه پيغمبر به من داده است به خدا قسم ذريه پيغمبر را كشتند.

و سيعلم الذين ظلموا اى منقلب ينقلبون

إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُون‌