کانال تلگرام نورمجرد
نور مجرد > معنی تساوی حقوقی بین زن و مرد از نگاه اسلام

معنی تساوی حقوقی بین زن و مرد از نگاه اسلام

نویسنده: حضرت علامه آیةالله حسینی طهرانی قدّس‌سرّه

منبع: ترجمه رساله بديعه در تفسير آيه ألرجال قوامون على النساء...، صص ۸۷-۹۶

فهرست
  • ↓۱- معنی تساوی حقوقی بین زن و مرد از نگاه اسلام
  • ↓۲- پانویس

معنی تساوی حقوقی بین زن و مرد از نگاه اسلام

و امّا آيه دوّم، قول خداوند عزّ و جلّ: «وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذِى عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ لِّلرِّجَالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَة وَ اللَهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ. [۱] «براى زنان به خوبى حقوقى است (كه از طرف مردان بايد رعايت شود) همچنانكه تكاليفى نيز دارند (كه به خاطر مردان بايد رعايت كنند) و مردان را بر آنها درجه‌اى از برترى است و خداوند عزيز و حكيم است.»

معروف آن چيزى است كه مردم آنرا به خوبى مى‌شناسند، و عرف آنرا از نظر تمدّن متداول اجتماعى ميپذيرد و ضدّ آن منكر است. و آن چيزى است كه عرف آنرا انكار ميكند و در حيات اجتماعى قبول نمى‌نمايد. پس معروف حتماً بايد چيزى باشد كه مورد امضاء و تصديق عقل قرار گيرد و شرع به آن دستور دهد اعمّ از سنّت‌هاى پسنديده و فضائل اخلاقى و اخلاق حميده. و چون اسلام شريعت خود را بر پايه فطرت واقعى و خلقت اصلى نوع انسان بنا نهاده است، معروف نزد وى همان است كه مردم آنرا بپذيرند، البتّه مردمى كه بر مسير فطرت حركت كرده و از راه مستقيم و روش استوار آن خارج نشده‌اند.

يكى از احكامى كه بر اين پايه استوار است، برابرى افراد در حكم وارد بر آنها (حقوق و وظائف) است؛ كه در نتيجه همه افراد در وظائف و آنچه بر عهده آنها است و در منافع (سود و زيان) برابرند.

و مخفى نماند كه اين تساوى به نحو احسن برقرار نخواهد شد جز با حفظ آنچه كه براى هر فردى از افراد جامعه از خصوصيّات فطرى و آثار لازمه خلقت و شئون مختلف حيات وجود دارد؛ نه مسائل اعتبارى موهوم و قرار دادهاى مصنوعى بر اساس تمدّن پست و زبون مادّى.

پس در مدينه فاضله انسانى بايد مراعات حال ضعيف و قوى، جاهل و عالم، نيازمند و بى نياز بشود، و هر فطرتى بر اساس بناء اوّليّه و اصلى آن مورد نظر و ملاحظه قرار گيرد و موادّ حياتى لازم بر حسب احتياج و درجه نيازمندى به آن اعطاء شود. و اين همان مساوات صحيح و واقعى است، و بر اين پايه و اساس اسلام احكامش را در مورد سود و زيان زن سارى و جارى كرده است؛ و چيزهائى را كه به نفع او و يا بر عهده او است همانند و برابر قرار داده است، البتّه با حساب دقيق و حفظ موقعيّت فطرتى كه خداوند تبارك و تعالى در دايره اجتماع همراه مرد از تناكح و تناسل به او اعطاء فرموده است.

اسلام معتقد است كه در مواهب اجتماعى براى مردان نسبت به زنان درجه‌اى از برترى است؛ پس گفته خداوند متعال «وَ لِّلرِّجَالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَة: براى مردان نسبت به زنان مزيّتى است» قيدى متمّم و كامل كننده حكم سابق است و همه آيه معنى واحدى را ميرساند؛ و آن اينست كه فطرت بين زن و مرد احكام واحدى را قرار داده است با حفظ برترى مردان بر زنان در اين مواهب اجتماعى.

و با همين معيار خداوند بين آن دو تساوى قائل شده و براى آنان احكامى را وضع فرموده است و آنچه را كه به نفع و يا بر عهده او است همانند و مشابه قرار داده است‌

[وجوه تمايز زن از مرد]

و بر اين پايه محكم و استوار، اسلام بين زن و مرد از نظر تدبير شؤون زندگى مادى در اراده و عمل برابرى و مساوات قرار داده است. پس همانطور كه مرد در نيازمنديهاى مادّى انسانى مثل خوردن و آشاميدن و غير آن از مسائل حيات مادّى مستقلّ است، زن نيز در اراده و عمل مستقل است و مالك دسترنج خود ميباشد؛ جز اينكه اسلام در او دو خصوصيت قرار داده كه فطرت و آفرينش الهى او به اين دو خصلت از مرد ممتاز و متفاوت ميشود:

يكى از آنها اينست كه زن در ايجاد نوع انسانى و نموّ آن به منزله كشت است و نوع انسان در بقاى نسل خود بر وى اعتماد دارد؛ و از احكام الهى به آنچه كه به كشت (توليد نسل) اختصاص دارد؛ مختصّ شده و بدين ترتيب از مرد جدا و ممتاز گرديده است؛ نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ. [۲]

دوّم آن كه خلقت زن بر پايه رقّت احساس و عاطفه رقيق و لطافت بنيان نهاده شده، و اين ويژگى‌هاى جسمانى در انجام وظائفى كه در يك اجتماع صالح بر عهده او است و بايد به انجامش قيام كند مدخليّت تامّ دارد. در اسلام احكام مشترك بين زن و مرد و احكام اختصاصى هر يك، به اين فلسفه گرفته شده از فطرت باز ميگردد.

و قبلًا اين آيه ذكر شده كه: «از خداوند درخواست برترى‌هائى را كه به بعضى (مردان) نسبت به بعض ديگر (زنان) داده شده ننمائيد، هر كدام از مردان و زنان به همان اندازه بهره دارند كه به دست آورده‌اند و از خدا طلب فضل و بخشش بنمائيد كه او به هر چيزى دانا است» وَ لَا تَتَمَنَّوا مَا فَضَّلَ اللَهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلَى بَعْضٍ لِّلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا وَ لِّلنِّسَآءِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبْنَ وَ اسْئَلُوا اللَهَ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ اللَهَ كَانَ بِكُلِّ شَىْ‌ءٍ عَلِيمًا. [۳]

خداوند متعال با اين بيان ميخواهد بفرمايد كه: ملاك اختصاص مردان به برترى‌هائى (نسبت به زنان) فقط اعمال و وظايفى است كه عالم فطرت و آفرينش به هر يك از آنها محوّل ميكند و اين تنها ملاك اختصاص است و با اين معيار استوار مردان بر زنان قيموميّت دارند.

بنابراين زن در همه حقوق اجتماعى و احكام عبادى با مرد مشترك است، و در كسب و ملكيّت و تعليم و تعلّم و جلب منافع و دفع ضررها استقلال دارد، جز در آنچه كه به ملاحظه اين دو خصوصيّتى كه فطرت براى بقاى نوع انسان در زن قرار داده است از عهده او خارج است، كه اين دو ويژگى يكى به منزله كشتزار بودن (و محلّ پرورش نطفه انسان بودن اوست) و ديگرى ظرافت و لطافت خلقت وى و به اين دو دليل از مرتبه مرد در فعاليّت و إعمال نيرو و سرسختى و شدّت و زندگى تعقّلى خارج ميشود.

پس زن بر انجام اعمال سخت كه محتاج قدرت زياد و خشونت و تحمّل شديد است كه مهم‌ترين آنها جنگ و قضاوت و حكومت ميباشد (طبعاً) قادر نيست. به خلاف مرد كه در فطرتش اين خشونت و تعقّل قرار داده شده، و او مرد است و براى مرد نسبت به زن درجه‌اى از برترى ميباشد و آن همان درجه تعقّل و بنيه جسمانى و بسط و فزونى در علم و قدرت بدنى اوست، پس براى مردان بر زنان درجه و مزيّتى است.

همچنان كه خداوند عزّ و جلّ بر اساس يك معيار كلّى مجاهدين از مؤمنين را بر قاعدين از آنان برترى داده و فرموده است: «فَضَّلَ اللَهُ الْمُجَهِدِينَ بِأَمْولِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ عَلَى الْقعِدِينَ دَرَجَه وَ كُلًّا وَعَدَ اللَهُ الْحُسْنَى.» [۴]

پس خداوند مردان را بر زنان درجه‌اى از برترى داده است، با وجود اينكه‌ آنچه در عُرف زندگى اجتماعى و فطرت به نفع زن هاست همانند آن چيزى است كه بر عهده آنها ميباشد. و اين مطلب موجب اصلى منع وجوبى زن‌ها از قتال و قضاوت و حكومت و منع استحبابى آنها از بسيارى از احكام ديگر ميباشد.

در تفسير على بن إبراهيم قُمّى پيرامون آيه شريفه «لِلرّجَالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَة آمده است كه ميگويد امام عليه السّلام فرمود: «حقّ مردان بر زنان بيشتر از حقّ زنان بر مردان است» و همانطور كه بيان كرديم اين مطلب منافاتى با برابرى آنها در حقوق ندارد.

دو تذكّر:

اوّل: اسلام به هنگام قانونگزارى، احكام همسرى و زوجيّت را بر اساس خلقت مردى و زنى قرار داده، زيرا تجاذب جنسى در ميان آنها غير قابل اجتناب است و دست طبيعت، هر كدام از آنها را به وسائل و تجهيزات خاصّ توليد مثل مجهّز ساخته است؛ و فرم جسمانى خلقت بيهوده و باطل انجام نگرفته است.

و جز توليد مثل جهت بقاى نسل هيچ غايت و منظورى براى اين تجهيز و ساختمان نبوده است؛ بنابراين عمل نكاح و زناشوئى بر اين واقعيّت بنا نهاده شده، و لذا احكام بر عفّت و حجاب و اختصاص زن به شوهر و قرار دادن عدّه و مانند آن براى محكم كردن و استوارى اساس خانواده ترتيب داده شده است.

ولى قوانين موجود در دنيا اعمّ از غربى يا شرقى بنيان ازدواج را بر شركت زوجين در زندگى خانوادگى قرار داده است، و اين يك نوع زندگى اشتراكى در دائره‌اى تنگ‌تر و محدودتر از دايره اجتماع شهرى است بدون ملاحظه و در نظر گرفتن اصل توليد مثل و حفظ اولاد و نسل، و به اين دليل قوانين دنياى امروز متعرّض هيچيك از چيزهائى كه اسلام در نظر گرفته است مثل عفّت و حجاب‌ و نفقه و غير آن نشده است.

تذكّر دوّم: بسيارى از مردم كه تنها به ظواهر اكتفا ميكنند، و از علم و آگاهى بى بهره‌اند تصوّر مى‌نمايند كه معنى مساوات در حقوق مرد و زن اينستكه براى هر يك از آنها درست مانند ديگرى، احكام و وظائف و بهره‌ها وجود داشته باشد، و اين گفته مغلطه و سخنى دور از حقّ است. زيرا اينان درنيافته‌اند كه معنى تساوى تعديل است. و عدل، دادن حقّ هر صاحب حقّى است به اندازه و در خور استحقاق، نه بيشتر و نه كمتر؛ و گرنه به خلاف مطلوب و نقض غرض منجرّ خواهد شد. زيرا كه هر چيزى از حدّ خود تجاوز كند به ضدّ و مخالف خودش تبديل ميشود.

معنى مساوات در خوردن و آشاميدن بين افراد انسان اينستكه به هر يك به اندازه نياز جسمى و كشش بدنى غذا داده شود؛ نه اينكه به هر يك درست مانند ديگرى از نظر كمّيّت و كيفيّت غذا خورانيده شود.

چگونه چنين چيزى ممكن است در حاليكه طفل شيرخوار به مقدار كمى شير با مكيدن از پستان مادرش محتاج است و يك پهلوان پيشگام در ميدانهاى نبرد برّه‌اى بريان خوراك يك وعده او است؛ و اين تساوى چگونه عاقلانه خواهد بود كه شير اين طفل شيرخوار براى يك جرعه پهلوان هم كافى نيست و يك لقمه از گوشت برّه بريان براى هلاكت اين شيرخواه كافى است؟!

مريض، محتاج استراحت و پرهيز و خوردن دارو است و شخص سالم با چند قرص نان و كوزه‌اى آب بيابانى را ميپمايد؛ و شخص حكيم به هر يك از اين دو آنچه را كه براى بقاى حياتش لازم است ميدهد اوّلى را به اوّلى و دوّمى را به دوّمى، كه اگر عكس اين عمل كند هر دو را فوراً هلاك كرده است، و حاشا كه حكيم چنين كارى بكند كه در اينصورت حكمتش مبدّل به جهالت و نامش از حكيم به سفيه و بى خرد بدل شود.

و آنچه كه اقتضاى فطرت در تساوى وظائف و حقوق اجتماعى بين افراد است اينستكه به هر صاحب حقّى حقّش (به اندازه ظرفيّت) داده شود؛ و تساوى اين نيست كه در مقدار و چگونگى و قدرت و مكان و ساير جهات و أعراض با هم برابر باشند.

و نيز اقتضاى فطرت اين نيست كه به بعضى حقّى داده شود و ديگران مورد ظلم و ستم (ندادن حقّ) واقع شوند، ولى مقتضاى اين معنى جاهلانه از مساوات اينستكه هر مقام اجتماعى به هر كسى داده شود، و به نوآموز تازه كار، كرسى استادى سپرده شود و به ترسوى ضعيف مقام پهلوان شجاع؛ و آيا اين جز تخريب و فاسد كردن هر يك آنها و در نتيجه تخريب اجتماع است؟

بلكه آنچه كه عدل اجتماعى اقتضا ميكند تساوى بين افراد به ميزان حقوق فطرى (ظرفيّت وجودى) و استحقاق اكتسابى آنها است، «لَا يُكَلِّفُ اللَهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا لَهَا مَا كَسَبَتْ وَ عَلَيْهَا مَا اكْتَسَبَتْ». [۵]

«خداوند هيچ وجودى را جز به اندازه توانائى‌اش مكلّف و مسؤول نمى‌كند براى هر نفسى آن چيزى است كه كسب كند و بر عليه او نيز آن چيزى است كه بدست آورد.»

بنابراين تساوى به معنى رسيدن هر صاحب حقّى به حقّ خود موجب برخورد دو حقّ به يكديگر و ضايع شدن و يا ابطال حقّ ديگرى از راه زور و ستم، نخواهد شد.

و اين معنى است كه گفته خداوند متعال بيان ميدارد: وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذِى عَلَيْهِنَّ بِالْمُعْرُوفِ وَ لِّلرِّجَالٍ عَلَيْهِنَّ دَرَجَه. «براى زنان در عرف همان چيزى است كه بر عهده آنها است و براى مردان نسبت به آنان درجه‌اى از برترى است.»

و آيه به آوازى بلند نداى تساوى زن و مرد را ميدهد در عين حاليكه اختلاف‌ بين آن دو را بيان ميكند و تفاوت مرد و زن را تثبيت و تأكيد مى‌نمايد.

و پيداست كه اين مساوات جاهلانه بين مرد و زن اصلًا تحقّق نمى‌يابد مگر اينكه بپذيريم كه مردان هم بايد حامله شوند و بزايند و فرزند را شير دهند و به منزله حرث و كشت شوند، و زنان هم مردانگى پيدا كنند و نقش مرد را در زندگى زناشوئى ايفا نمايند. و آيا ابراز چنين مطلبى جز مايه تمسخر براى پير و جوان كه به خرابى زنان و مردان و هلاكت هر دو گروه منجرّ خواهد شد چيز ديگرى هم هست؟

و ما اكنون تمدّن غربى را در پيش رو داريم كه چگونه اساس زندگى خانوادگى را بهم ريخته و راحتى و آرامش را با ورود زنان در اجتماعات و كارهاى مردانه و دادن حقوق مساوى به آنها كمّاً و كيفاً مانند مردان، از اجتماع سلب نموده است.

ولى اسلام با چنين طرز تفكّرى مبارزه ميكند و با چنين نوع تدبيرى در ستيز است و به اشتراك مرد و زن در اصول مواهب انسانى و فطرى كه مسأله اختيار است و آنچه را كه از آن از فكر و اراده و عمل زائيده ميشود، حكم مى‌نمايد.

زن براى تصرّف و دخالت در همه شؤون زندگى فردى و اجتماعى خود مستقلّ است و اسلام به او اين استقلال را به كاملترين وجه داده است كه به لطف و نعمت الهى نفساً مستقلّ و در اراده و عمل از مردان جدا است. آنچنان استقلالى كه در هيچ جاى دنيا و در هيچ دوره‌اى به وى داده نشده است و صفحات تاريخِ وجودِ او از برخوردارى از آن خالى است.

خداوند متعال ميفرمايد: فَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِى مَا فَعَلْنَ فِى أَنْفُسِهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ. [۶]

«در آنچه كه زنان در نفس خود (براى خود) از خوبى انجام دهند بر شما باكى نيست (به شما ارتباطى ندارد).»

وليكن با وجود اين عوامل مشترك و متساوى در زنان از جهت ديگرى با مردان‌ اختلاف دارند و آن اينكه: در علم فيزيولوژى ثابت شده است كه در جهات كماليّه از بنيه جسمانى مانند مغز و قلب و رگها و اعصاب و قامت و وزن، حدّ متوسّط زنان از حدّ متوسّط مردان عقب ترند؛ و به اين دليل جنس زن لطيف‌تر و ظريف‌تر است. همانطور كه جنس مرد خشن‌تر و سخت‌تر است. و احساسات لطيفه مانند عشق و دوستى و رقّت قلب و ميل به زيبائى و آرايش در زن بيش از مرد بوده و تعقّل در مرد بيش از زن ميباشد.

و بطور كلّى زندگى زن احساس و عاطفه، و زندگى مرد؛ زندگى تعقّل و تفكّر است. و اين علّت (تفاوت) موجب شده است كه اسلام بين آنها در وظائف و تكاليف عمومى اجتماعى كه قوام آن تكاليف به يكى از دو امر تعقّل و احساس مربوط ميشود فرق بگذارد.

جنگاورى و جهاد و قضاوت و حكومت را بمردان اختصاص دهد، زيرا كه اين امور به قواى تعقّلى احتياج فراوان دارند و زندگى تعقّلى بيشتر از زنان در مردان است. و در مقابل پرورش و نگهدارى اولاد و تربيت آنها و تدبير امور منزل را به زن واگذار نمايد- چون اين امور احتياج بيشترى به اعمال عاطفه و احساسات لطيف دارند- و مخارج منزل و نفقه عيال را هم به عهده مرد بگذارد، كه امكان انجام اين امور براى او (زن) باشد.

و اين جزو عدالت و حكمت است؛ كه براى مردان نسبت به زنان امتيازى قرار داده شده، و «اين (برترى طبق) ناموس خلقت خداوند دانا است» ذلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ. [۷]

پس منزّهى تو اى خداوند كه چقدر در أفعالت، عدالت و حكمت نهفته است. «و لكن خداوند كسى را كه از حدّ اعتدال تجاوز كند گمراه خواهد نمود.» كَذلِكَ يُضِلُّ اللَهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُرْتَابٌ. [۸]

تمام آنچه را كه در اينجا ذكر كرديم بطور خلاصه با توضيحاتى كه از ناحيه انجام شده مطالبى بود كه از تفسير الميزان استاد بزرگوار علّامه طباطبائى استفاده شده است. [۹]

پانویس

۱. آيه ۲۲۸، از سوره ۲: البقره.

۲. آيه ۲۲۳، از سوره ۲: البقره. «زنان شما كشت شمايند به اين كشت هرگاه كه ميخواهيد وارد شويد.»

۳. آيه ۳۲، از سوره ۴: النّسآء.

۴. آيه ۹۵، از سوره ۴: النّسآء. «خداوند مجاهدين به مال و جان (در راه خودش) را بر مؤمنان قاعد و نشسته (كه بذل مال و جان در راه خدا ندارند) درجه و برترى داده است و براى همه خداوند پاداش نيكو وعده فرموده است.»

۵. آيه ۲۸۶، از سوره ۲: البقره.

۶. آيه ۲۳۴، از سوره ۲: البقره.

۷. آيه ۹۶، از سوره ۶: الانعام و آيه ۳۸، از سوره ۳۶: يس و آيه ۱۲، از سوره ۴۱: فصّلت.

۸. آيه ۳۴، از سوره ۴۰: المؤمن.

۹. «الميزان» جلد دوّم از ص ۲۷۳ تا ص ۲۹۲.