کانال تلگرام نورمجرد
نور مجرد > سیره > سیره اخلاقی > نمونه ای از شفقت و عطوفت الهی علامه طهرانی

نمونه ای از شفقت و عطوفت الهی علامه طهرانی

مربوط به دسته های:
سیره اخلاقی -

منبع: «امام شناسى» جلد ۱۱، صفحه ۲۰۳ تا ۲۰۶

فهرست
  • ↓۱- نمونه ای از شفقت و عطوفت الهى‌علامه طهرانی
  • ↓۲- پانویس

نمونه ای از شفقت و عطوفت الهى‌علامه طهرانی

يكى از صفات بارز مردان خدا رقّت قلب و شفقتى است كه منبعث از صفاى باطن و طهارت نفس نفيسشان مى‌باشد، طهارتى كه در اثر انس با ذكر الله برايشان حاصل شده است. چنانچه امام باقر عليه السّلام در ضمن سفارشات خود به جابر ميفرمايند: تَعَرَّضْ لِرِقَّةِ الْقَلْبِ بِكَثْرَةِ الذِّكْرِ فِى الْخَلَوَاتِ. [۱]«بوسيله كثرت ذكر در خلوات رقّت قلب را به دست آور.»اين خصيصه نورانى نيز همچون خصال پسنديده ديگر در حضرت آقا به وضوح ديده مى‌شد، و مهر و عطوفت الهى ايشان منحصر به متعلّقينشان نبود، بلكه بر اساس نگرشى توحيدى به همه مخلوقات خداوند سرايت مى‌نمود. نمونه‌اى از اين قبيل حالات ايشان را در عبارات ذيل كه در مقام بيان ظلم غاصبين خلافت است ميتوان مشاهده كرد:

«سُيوطى در «الدُّرّ المنثور» گويد: ابن منذر و ابن أبى حاتم از بَعْجة بن عبد الله جُهَنىّ تخريج كرده‌اند كه او گفت: مردى از طائفه ما (جهنى‌ها) زنى را نيز از طائفه ما گرفت. زن درست در سر شش ماه بچّه كاملى زائيد. شوهر اين زن پيش عثمان رفت و داستان را شرح داد. عثمان امر كرد تا او را سنگباران كنند.

خبر اين قضيّه را براى على (رضى الله عنه) آوردند. على به نزد عثمان آمد و گفت: چه مى‌كنى؟ عثمان گفت: اين زن در رأس شش ماهگى بچه تامّ و تمامى زائيده است؛ مگر اين امر تصوّر دارد! على (رضى الله عنه) گفت: آيا نشنيده‌اى كه خداى تعالى مى‌گويد: وَ حَمْلُهُ وَ فِصَلُهُ ثَلَاثُونَ شَهْرًا (يعنى دوران حمل و شيرخوارگى سى ماه است) و نيز مى‌گويد: حَوْلَينِ كَامِلَيْنِ (يعنى دوره كامل شيرخوارگى دو سال است) چقدر مى‌يابى تو، كه از اين مقدار بعد از كسر كردنِ دو سال باقى بماند مگر شش ماه؟!

عثمان گفت: سوگند به خدا كه من فهمم به اين مطلب نرسيده بود! اينك برويد و زن را نزد من باز گردانيد. چون رفتند زن را برگردانند ديدند كارش تمام شده و زير سنگ‌ها جان داده است.

وقتى كه اين زن را براى رجم مى‌بردند، از جمله سخنانش به خواهر خود اين بود: يا أُخيَّةُ لا تَحزَنى! فَوَ اللهِ ما كَشفَ فَرجى أحدٌ قَطُّ غيرُه. «اى مهربان خواهر من غمگين مباش! سوگند به خدا هيچكس جز شوهرم با من آميزش ننموده است (و خدا پرده را بر ميدارد و روشن مى‌سازد كه من مظلوم و بى‌گناه بوده‌ام).»

... بارى، اين است طرز حكومت خلفاى جور كه در ريختن خون مظلومان و بى‌گناهان آستين بالا زده و عذر خود را عدم علم به كتاب و سنّت ميدانند و سوگند هم مى‌خورند كه نميدانستيم.

آخر كسى نبود به اين دايگان مهربان‌تر از مادر بگويد چه كسى شما را خليفة المسلمين و أمير المؤمنين و خليفة رسول الله خوانده؟ و در برابر كدام امّت شما اين برچسب را به خود زده‌ايد؟

شما خليفه رسول الله و أمير مؤمنان را از مقامش ساقط مى‌كنيد تا كه بروددر باغهاى مدينه و خارج مدينه آبيارى كند و شخم بزند، و شما با اعتراف به جهل و نادانى خود نام خليفه و امير بر خود بنهيد و جانشين و قائم مقام رسول الله بدانيد؟

آرى نتيجه به دست گرفتن افراد غير واجد مقام ولايت، درجه و مقام حكومت و ولايت را همين است كه نتائجش يكى پس از ديگرى ظاهر ميشود و تا قيام قائم به حقّ ولىّ حضرتِ حقّ، مردم، گمراه و سرگردان و مظلوم و بدون كاميابى از سرمايه‌هاى الهى در دنيا بيايند و بروند!

به خدا سوگند در ديروز كه مشغول نوشتن داستان اين زن مظلوم بودم كه در زير بمباران سنگهاى عثمان سنگسار شده بود آنقدر گريه كردم و اشك‌ها سرازير كردم كه از نوشتن واماندم؛ نه براى مظلوميّت على و نه براى مظلوميّت زهراء و محسن، بلكه براى مظلوميّت اين زن؛ فقط و فقط همين زن كه بر اساس دستور اسلام و پيروى از پيامبر اكرم ازدواج كرده و بار حمل و سختيهاى دوران باردارى را متحمّل شده و اينك كه بچّه‌اى زائيده است مزدش را آن دهند كه:

از نوزادش كه آرزو دارد پستان بر لبانش نهد و از نظاره بر چهره او درد و رنج باردارى و زائيدن را فراموش كند، بدون جرم و گناه از نوزاد جدا كنند و ببرند آنقدر به او سنگ بزنند كه جان دهد، به اتّهام اينكه زنا كرده‌اى! و اين بچّه، بچّه زناست ... »[۲]

پانویس

۱. «تحف العقول» ص ۲۸۵

۲. «امام شناسى» ج ۱۱، ص ۲۰۳ تا ص ۲۰۶