کانال تلگرام نورمجرد
نور مجرد > سیره > سیره اخلاقی > نمونه ای از عفو و بخشش علامه طهرانی

نمونه ای از عفو و بخشش علامه طهرانی

مربوط به دسته های:
سیره اخلاقی -

منبع: نور ملكوت قرآن جلد ۱، صفحه ۶۷ تا ۷۰

نویسنده: حضرت علامه طهرانی

فهرست
  • ↓۱- نمونه‌اى از عفو و بخشش‌ علامه طهرانی

نمونه‌اى از عفو و بخشش‌ علامه طهرانی

علامه طهرانی در ضمن تفسير آيه مباركه خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجَهِلِينَ و بيان بركات عفو و گذشت در تربيت انسانها و رشد آنان، به دو مورد از حوادث زندگى شخصى خود اشاره مى‌كنند تا نمونه‌اى ملموس از زندگى روزمرّه آدمى براى خواننده بدست آيد:

«... براى اين حقير موارد بسيارى اتّفاق افتاده كه اين آيه مباركه مصداق پيدا نموده و گاهى در مواقع در صدد دفاع و جهر به گفتار بوده‌ام و در بعض از مواقع عفو را به توفيق خداوندى مقدّم داشته‌ام و اينك در تتمّه و خاتمه اين بحث شريف دو مورد از مواردى را كه عفو را مقدّم داشته و نتائج آن را چشيده‌ام براى دوستان گرامى معروض ميدارم:

مرحوم پدرم به من علاقه وافرى داشت و نزد همه تمجيد و تحسين مى‌كرد، و مرا وصىّ خود قرار داد و كتابخانه‌اش را نيز در زمان حياتش به من بخشيد. اين حقير در سنّ بيست و پنج سالگى بودم كه مدّت اقامت و دروس در حوزه علميّه قم را به پايان رسانيده و عازم تشرّف به نجف اشرف براى ادامه تحصيل بودم كه ايشان به رحمت جاودانى حق پيوستند، و حقير ناچار شدم براى تصفيه امور و ترتيب وصيّت در طهران موقّتا درنگ كنم و بعد از بهبود و تنظيم امور و تنسيق آنها بدان صوب حركت كنم.

در اين موقع شيطان به تمام معنى الكلمه در كار ما ايجاد خلل نمود، امور مجتمعه را متشتّت ميكرد و مساعى براى انجام وصيّت را تباه و خراب مى‌ساخت، و در هر گام و قدمى كه براى اصلاح برداشته ميشد پيشقدم شده و سدّ معبر مى‌نمود، و حركات و نيّات مرا مورد سوء ظن و اتّهام جلوه مى‌داد؛ تا آنكه بكلّى از عمل فلج نمود و تير خود را درست به نشانه زد، و حقير تا پس از يكسال اقامت در طهران نتوانستم امور را منظّم كنم و به ناچار از سهم الإرث هم‌صرف نظر كرده و با والده و زوجه رهسپار نجف اشرف شديم.

چنان معارضه و مصادمه با حقير شديد بود كه حتّى نتوانستم در موقع حركت خود را حاضر كنم تا با مُعارضين خداحافظى كنم.

دو سه سالى از اين جريان گذشت. در موسم حج بود كه شنيدم يك نفر از معارضين كه پيرمردى بود و از جهت سن در حكم پدر من بود به نجف آمده و عازم بيت الله الحرام است. پيش وجدان خود طاقت نياوردم كه از اين مرد محترم كه مسافر إلى الله است ديدن نكنم. و در عين آنكه ملاقات و ديدار او فوق العاده براى من رنج آور و گران بود معذلك به ديدار او و مصاحبانش كه در فُندقى (مسافرخانه) در فلكه صحن مطهّر قرب مدرسه حضرت آية الله العظمى بروجردى منزل گزيده بودند رفتم و سلام كردم و معانقه نمودم و خير مقدم گفتم.

گفتند: ما عازم حج مى‌باشيم و چند روزى در أعتاب عاليه زيارت دوره مى‌كنيم و سپس با طيّاره از بغداد به سمت جدّه مى‌رويم. من هم از اين سفرشان اظهار مسرّت كردم و تهنيت گفتم، و قريب نيم ساعت نشستم و سپس خداحافظى كرده و به منزل بازگشتم.

فرداى آن روز سه ساعت بعد از ظهر بود كه در شدّت گرماى نجف درِ منزل را مى‌زدند، چون گشودم همان آقاى محترم و پيرمرد معارض بود كه تنها به عنوان بازديد ديروز من آمده بود.

مرحبا و سلام گفتم و به درون آوردم. گفت: من مى‌خواهم از والده شما نيز خداحافظى كنم. گفتم: بفرمائيد اشكال ندارد. (چون در اين كشمكش والده حقير نيز به مناسبت ربط با حقير دچار اتّهام و بدبينى و سوء ظن شده بود.)

آمد و در مقابل والده ايستاد و سلام كرد و گفت: مى‌خواهم به بيت الله الحرام بروم از من بگذريد.

والده گفت: أبداً نمى‌گذرم. گفت: بايد بگذريد. والده گفت: امكان‌ ندارد.

گفت: بخدا قسم اگر از من نگذرى از اين جا به طهران بر مى‌گردم و حج نمى‌روم. من عرض كردم آقا! والده گذشته‌اند و مى‌گذرند، شما مطمئن باشيد، من ايشان را راضى مى‌كنم. إن شآء الله در سفرتان مَقضىّ المرام بوده باشيد.

آقا خداحافظى نموده و از منزل بيرون شدند، و فردا صبح بناست كه از مسافرخانه با همراهان با ماشين سوارى به كاظمين حركت كنند.

فردا صبح حقير به ديدنشان در مسافرخانه رفتم. هوا گرم بود، خود و همراهانشان در صحن حياط مسافرخانه كنار ديوار روى نيمكت‌ها نشسته بودند و اسباب‌ها را بسته و حاضر كرده بودند، گفتند: تا نيم ساعت ديگر حركت مى‌كنيم. بنده گوئى اصلًا سابقه مرافعه و دعوى با ايشان نداشته‌ام، از هر طرف سخن گفته مى‌شد.

چون همراهان اسباب‌ها را در سوارى نهادند و عازم بر سوار شدن شدند، اين آقا در روى نيمكت رو كرد به من و گفت: آقاى سيّد محمّد حسين! از معصوم عليه السّلام از تفسير اين آيه پرسيدند:

خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجَهِلِينَ.

«عفو و گذشت را پيشه كن! و به كارهاى پسنديده و شناخته شده و شايسته امر كن، و از جاهلان درگذر.»

معصوم فرمود:

ثَلَاثَةُ أَشْيَآءٍ: صِلْ مَنْ قَطَعَكَ، وَ أَعْطِ مَنْ حَرَمَكَ، وَ اعْفُ عَمَّنْ ظَلَمَكَ.

«سه چيز است: پيوند كن با كسى كه از تو ببُرد، بده به كسى كه از تو گرفته است، و بگذر از كسى كه بر تو ستم نموده است.»

آقا سيّد محمّد حسين! من انتظار دارم شما با من از روى تفسير همين آيه رفتار كنيد!

حال من منقلب شد، اشك بدون اختيار سرازير شد. گفتم: چيزى نبوده است و چيزى هم در بين نيست؛ شما مطمئن باشيد نيازى بدينگونه اعتذار ندارد. من بنده شما هستم، من فرزند شما هستم، اين حرف‌ها چيست؟ و همانجا معانقه كرديم و سوار ماشين شدند و رفتند.

من از همانجا يكسر به حرم مطهّر مشرّف شدم يك زيارت براى او نمودم و دو ركعت نماز زيارت بدنبال آن و سپس عرض كردم: اى خداى مهربان كه دلها را به هم پيوند مى‌زنى! اين بنده در دلم از اين مرد كدروتى ندارم، و از هر چه بوده گذشتم؛ اينك در راه تست، مسافر به سوى تست، زائر حرم تست، تو نيز از او بگذر و سفرش را مقرون به خير و رحمت گردان.

حلاوت آن نماز و دعا و گذشت در حرم أمير المؤمنين عليه السّلام فراموش شدنى نيست.»