منبع: آیت نور؛ یادنامه علامه طهرانی، صفحه ۳۸۷ تا ۳۹۴
هجرت اوّل: به حوزه علميّه قم در ۱۹ سالگى، در سال ۱۳۶۴ هجرى قمرى.
هجرت دوّم: به حوزه علميّه نجف اشرف در ۲۶ سالگى، در سال ۱۳۷۱ هجرى قمرى.
هجرت سوّم: بازگشت به طهران در ۳۲ سالگى، در سال ۱۳۷۷ هجرى قمرى.
هجرت چهارم: به مشهد مقدّس در ۵۵ سالگى، در سال ۱۴۰۰ هجرى قمرى.
به يارى خداوند و ألطاف خاصّ حضرت بقيّة الله الأعظم أرواحنا لتراب مقدمه الفدآء و أدعيه زاكيه أولياى إلهى و رهبرى هوشمندانه رهبر كبير فقيد انقلاب حضرت آية الله خمينى و فداكارى امّت و جانبازى و رشادت جوانان غيور و رشيد، انقلاب اسلامى به پيروزى رسيده و بحمد الله نظام اسلامى تأسيس ميگردد. در اين ايّام است كه حضرت آقا نياز جامعه را به يك انقلاب فرهنگى و غنى سازى بنيانهاى عقيدتى كه بتواند پشتوانه و تداوم بخش انقلاب سياسى و اجتماعىِ انجام شده باشد، و تشنگى مشتاقان و طالبان حقيقت و نفوس مستعدّه را نسبت به معارف اسلامى بخوبى مشاهده نموده و زمينه را براى نشر علوم و معارف حقّه إلهيّه از هر زمانى مناسبتر مىبينند.
طبعا چنين هدف بزرگ و ارزشمندى نياز به فراغتى تامّ و تمام دارد تا در كمترين زمان بيشترين فائده حاصل گشته و نسل جوياى علم و معرفت از منبع فيّاض قرآن و عترت سيراب گردند.
از سوى ديگر در نتيجه سالهاى متمادى تلاش حضرت آقا در ابعاد علمى و فرهنگى و سياسى در مسجد قائم طهران اين مسجد كاملًا سر و سامان يافته و بصورت پايگاهى فعّال و الگوئى مناسب براى ديگر مساجد درآمده و قابل براى سپردن به ديگر علماست. در همين ميانه است كه سفر ايشان به سوريّه شكل مىگيرد و حضرت آقاى حدّاد امر به مهاجرت به مشهد مقدّس مىنمايند و بدينگونه است كه چهارمين هجرت حضرت آقا رقم مىخورد كه اينك از قلم شيواى خودشان دنبال مىكنيم:
«... حضرت آقا ساعتهاى متوالى در حرم مطهّر (حضرت زينب سلام الله عليها) مىنشستند و غالبا به حال تفكّر بودند. و رفقا سؤالاتى را داشتند در همانجا ميكردند و ايشان جواب ميدادند. از جمله سؤالات بنده، راجع به كيفيّت كار و عمل در طهران بود. چون بواسطه تراكم و تصادم و فعّاليّت بسيار بعد از انقلاب در رسيدگى به امور مردم و تبليغات مسجد و تطهير آن از أيادى فاسده و مُفسده خيلى خسته شده بودم، صحّت مزاج به كلّى برگشته بود؛ فشار خون بالاى بيست درجه بود، برُنشيت مزمن كه در اثر سرما خوردگىهاى متناوب در اثر خطبهها و خطابهها و منبرهائى كه شخصا در مسجد قائم مىرفتم و عرق فوق العاده نمودن و پس از آن سرما خوردن پديد آمده بود، صعب العلاج گرديده بود.
از عنايات خاصّه حضرت زينب سلام الله عليها، روزى كه در حرم مطهّر نشسته بوديم اين بود كه حضرت آقا فرمودند:
«مسافرت و توقّف شما در خدمت حضرت امام علىّ بن موسى الرّضا عليه السّلام خوب است؛ به مشهد ميرويد و در آنجا توطّن مىنمائيد.»
روى همين جهت بود كه حقير پس از چند ماه از مراجعت شام به آستان قدس حضرت ثامن الحجج عليه السّلام مشرّف شدم و بار خود را در اين ارض مقدّس فرود آوردم. »
بارى حضرت آقا پس از بازگشت از شام در اسرع وقت به مشهد هجرت مىنمايند، چرا كه نوعى دستور سلوكى تلقّى مىشد و حضرت حدّاد هم بر انجامش تأكيد داشتند و دنبال ميكردند، همانگونه كه خود آقا در اين رابطه مىنويسند:
«چند ماه از زمان مراجعت ايشان به كربلا و مراجعت حقير به طهران سپرى مىشد كه ايشان از يكى از مقيمين ايرانى در عراق كه با بنده سوابق آشنائى داشت پرسيده بودند: آيا سيّد محمّد حسين به ارض أقدس مشرّف شده است يا نه؟! و او در پاسخ گفته بود: الآن من نميدانم.
حقير پس از مراجعت به طهران در اسرع اوقات به كارهاى خود سر و سامان داده و در روز بيست و ششم از شهر جمادى الاولى از سال ۱۴۰۰ به مشهد مقدّس تشرّف حاصل و قصد اقامت نمودم، و اين مقدار چهار ماه و چند روز از آن مورّخه رجوع از شام ميگذشت.
بلافاصله پس از اقامت، نامهاى به حضورشان نوشتم و إعلام خبر وصول نمودم، در حاليكه قبلًا نامهاى ديگر فرستاده بودم و در آن از اراده و تصميم در اوّل أزمنه امكان بازگو نموده بودم ...»
اين شور و اشتياق اقامت در مشهد مقدّس به گونهاى است كه ايشان منتظر تهيّه منزل نمىشوند، بلكه با آماده شدن شرائط به مشهد مىآيند و مدّت چهل روز تمام در خانه يكى از علماى مشهد توقّف مىكنند تا امكان تهيّه منزل فراهم شود. مىنويسند:
«هجرت حقير سيّد محمّد حسين حسينى طهرانى به ارض مقدّس مشهد الرّضا على مقدِّسها آلاف التّحيّة و الثّنآء براى اقامت، در صبح شنبه بيست و ششم جمادى الاولى يكهزار و چهارصد هجريّه قمريّه بوده است. ورود ما در منزل جناب حجّة الإسلام آقاى حاج سيّد محمّد رضا رضوى بود. و يك اربعين تمام در آنجا بودم و تا ليلة الرّغائب: شب جمعه هشت رجب در آنجا بودم، و بعد در روز جمعه هشتم رجب به منزل شخصى ابتياعى منتقل شديم ... »