منبع: آیت نور صفحه ۵۳۲ تا ۵۳۴
يكى از عواملى كه سنگينترين ضربات را بر پيكر اسلام وارد ميكند، انعطاف پذيرى برخى از عالمان دينى نسبت به ارزشها و حدود الهى و عدم حسّاسيّت و قاطعيّت در حفظ و حراست از آنهاست، كه به دلائل مختلفى همچون روشنفكرى يا عوام زدگى يا جوّ گرفتگى و غيره دامنگيرشان ميشود.
سيره عالمان راستين پافشارى بر حدود الهى و حفظ و حراست از مرزهاى انديشه و تفكّر دينى است؛ كه در طول تاريخ نمونههاى فراوانى دارد. حضرت آقا در تمامى أدوار زندگى خود بر اين سيره پاك عمل نموده و در هيچ شرائطى تساهل و تسامح در ارزشهاى الهى را به هيچ قيمتى و با هيچ بهانهاى نمىپذيرفتند، و از افراط و تفريط هر دو، دورى گزيده و دقيقا بر همان حدّ و مرزى كه شريعت مقدّسه تبيين كرده حركت مىنمودند، و با چشمان باز و دقّت و فراست خدائى خويش به ظريفترين تحرّكات دشمن در اين ميدان توجّه نموده و به ميدان مقابله مىآمدند. برآورد نمونههائى از آن كه در آثارشان بچشم مىخورد فهرستى مستقل و ثمر بخش خواهد شد[۱]، كه به بيان نمونهاى از آن اكتفاء مىكنيم.
در فضائى كه بسيارى از مدّعيان علم و زهد و پارسائى مبارزه با طاغوت را- حتّى براى مردان و جوانان غيور امّت اسلامى چه رسد به زنان- نمىپسنديدند و أحيانا خلاف شرع مىشمردند و حجاب زنان را دليل بر لزوم خانه نشينى و سكوت در برابر ظلم و ستم ظالمان تصوّر ميكردند و خواسته يا ناخواسته گرفتار تفريط شده بودند، حضرت آقا ظلم ستيزى را ستوده و هجوم زنان مؤمن و مسلمان به خيابانهاى كشور و تظاهرات عليه طاغوت را مصداق قيام و اقدام عليه حكومت جور مىشمردند.
در تبيين و تفسير آيه مباركه: لَا يُحِبُّ اللَهُ الْجَهْرَ بِالسُّوآءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلَّا مَن ظُلِمَ و اينكه فرياد عليه ظلم و ستم فريادى است مرضىّ رضاى خدا، زن و مرد نداشته و وظيفه عمومى امّت است مىنويسند:
«ما در زمان خود يك نمونه بارز از اين جَهر به گفتار زشت و إعلان به سيّئات و بديهاى ظالم را ديديم كه خيلى روشن و آشكارا نداى مظلوم را در برابر تعدّيات ظالم حكايت مىنمود: و آن داستان ريختن زنهاى مؤمنه با چادرهاى خود به خيابانها در انقراض حكومت جائرانه دودمان پهلوى بود.حكومت پهلوى از هر گونه ستم و جنايت و خيانت به نفوس و اموال و أعراض و نواميس مردم مسلمان دريغ ننمود، از جمله آنكه حجاب زنهاى مسلمان را برداشت و سُفور و فحشاء و پردهدرى و اعمال منافى عفّت را با زور و سر نيزه به مردم تحميل كرد.
چند زن لخت و عريان غرب زده و غرب ديده را به عنوان سمبل تمدّن و آزادى با افكار پليد و فاسد به روى كار آورده و زمام تبليغات مدارس و وسائل ارتباط جمعى (رسانههاى گروهى) و بودجه دارائى و اوقاف را در اختيارشان گذارده، و آنها خود را زنان اصيل و آزاد ايران معرّفى كرده و چنين وانمود كردند كه از حيا و عصمت و عفّت و علم و ادب و هنر و دين و اخلاق در ايران خبرى نيست؛ و زنان مؤمنه و متديّنه و با سواد محجوبه چنان در اقلّيّت هستند كه جز در قعر خانهها و مجالس روضه خوانى و بعضى از محلّات فقير و ضعيف و دور از تمدّن جائى ندارند، و آنچه از علم و ادب و فرهنگ و تمدّن است اختصاص به خودشان دارد و در بسته و سربسته منحصر به آنهاست و با ضيق مجال و إرعاب و إرهاب قدرتمندانه سياست غربى چنان راه صدا و نفس را بر مردم بستند كه كسى را جرأت از دم زدن نبود.
زنان مسلمان ايران كه هزار سال در دامان خود مردان دلير و عالم و برومند تربيت نموده و اينك هم از همان روش و منهاج پيروى مىكنند، أبدا حقّ تكلّم و گفتگو و دفاع از حقوق اوّليّه و مسلّمه خود را نداشتند. و آن گروه بىحجاب زمام امور را چنان بدست گرفته بودند كه مدارس را منحصر و تمام دختران و نوادگان اين زنان اصيل را قهرا و خواهى نخواهى بدان صوب مىكشاندند و بر اساس تمدّن غرب و فرهنگ استعمار كافر مىچرخانيدند و بار مىآوردند.
اين يك ظلم بود؛ و ظلم دگر عدم اجازه دفاع از حقوق بود كه زنان مسلمان را چنان محدود نموده بود كه همه بايد اين ستمها را تحمّل كنند و همه نيز حقّ دم زدن و گفتن و از حقوق خود دفاع كردن را از دست بدهند.
در اينجا درست در انقلاب مردم و قيام عمومى بر عليه حكومت جائره زنان مسلمان نيز به خيابانها و كوچهها ريخته و فرياد برآوردند و با صداى درشت و خشن معايب و زشتىهاى حكومت پهلوى را بازگو كردند و از ستمى كه پنجاه سال بر آنان رفته بود پرده برداشتند. و با صفوف خود و چادرهاى سياه و حجاب خود اعلام كردند كه:
اكثريّت مائيم، آنهم اكثريّت قريب به تماميّت كه هم دين و ايمان و هم حيا و عفّت و هم علم و ادب و هم تحمّل و صبر در ترتيب امور منزل و به ثمر رساندن اولاد و نسل مسلمان از آن ماست.
اسلام فرياد زنان را نمىپسندد و جهر به گفتار سوء را بر آنان روا ندارد و از خانه بيرون ريختن و تشكيل تظاهرات و متينگها و دادن شعارها را براى آنان امضاء نمىكند. اينها كارهاى سوئى است كه از نظر اسلام نسبت به طائفه نسوان انجام مىگيرد. ولى در صورت دفاع از حقوق خود و براى جلب و باز يافتن حقوق از دست رفته خود، و براى رفع ستم و ظلمى كه از ناحيه ظالمان استعمارگر به آنها مىرسد، شعار دادن و تظاهرات را كه مصداق واقعى و حقيقى لَا يُحِبُّ اللَهُ الْجَهْرَ بِالسُّوآءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلَّا مَن ظُلِمَ باشد؛ اين فرياد و ضجّه و غوغا از ايشان قبول است، و امرى جائز و بدون مانع قلمداد شده و مورد امضاء و تصديق قرار گرفته است.
و بطور كلّى براى جواز قيام و اقدام بر عليه حكومت ظالمانه و جائرانه چه درباره مردان و چه درباره زنان راجع به شعارها و فريادهاى كوبنده و شكننده ظلم ظالمين و دفع مفسدين، بهترين دليل از قرآن كريم همين آيه مباركه است.»[۲]
بطور كلّى اسلام بر عدم اختلاط زن و مرد نامحرم تأكيد نموده و از نظر به زن نامحرم و استماع صداى او نهى فرموده است. ولى متأسّفانه بعضى از ساده انديشان نا آگاه، آلت دست دشمنان آگاه شدند و پس از پيروزى انقلاب نيز با سوء استفاده از حالت دوران انقلاب و در فضاهاى غير ضرورى به ساماندهى سخنرانى زنان براى مردان نامحرم پرداخته و غير منصفانه اين كار را مجاز دانسته و مستند به رفتار حماسى حضرت زهرا سلام الله عليها و خطابههاى حضرت زينب عليها السّلام نمودند، و كور كورانه در دام افراط افتادند.
در همين عرصه حضرت آقا رضوان الله تعالى عليه همچون گذشته با پافشارى بر أصالتها و حدود الهى به ميدان آمده و اين نوع حركات ناهنجار را با بيانى رسا و منطقى محكوم نموده، بر حفظ ارزشها و نگاه هوشيارانه به همه مسائل و حوادث تأكيد فرمودند و اينگونه نوشتند:
«... بطور استثنائى و به عنوان ثانوى زن حق دارد صداى خود را بلند كند و در برابر مردان پرخاش خود را از ظالم در ظلمى كه به وى رسيده است جهرا و علنا اعلام نمايد. نه آنكه هر وقت و همه جا و به هر شرطى ميتواند در متينگها شركت كند و خطبه بخواند و دوش به دوش مردان قدم بردارد.اين عمل خلاف اسلام است. و خلاف بُنيه و سازمان فطرى و خلقى زن و خلاف مصالح و عوائد اوست. بلند نمودن زن صداى خود را در شرائط عادى در ميان مردان در سخنرانىها، و شركت در مجالس و محافل مردان و يا مجالس و محافلى كه در آن زن و مرد وجود دارند، خلاف نصوص صريحه وارده در اسلام است.
تشخيص صحيح موارد
و بايد بسيار متوجّه بود كه خداى ناكرده مبادا ما در راه پيشرفت و تكامل اسلامى خود گامهائى برداريم كه ما را به عقب ببرد و به سوى قهقرا و جاهليّت بكشاند؛ و به عوضِ ثمره زيبا و ميوه شيرين حيات اسلام كه بايد بدست آوريم و در سايه درخت پر ثمر آن بيارميم، خداى ناكرده همان أعمال و شيوههاى كفر و رسوم و آداب جاهلى و بربرى و غربى به نام اسلام و به نام سردار رشيد و دلاور و يگانه زن عالم بشريّت و شير زن دلاور صحنههاى مبارزه با كفر و إلحاد يعنى زينب كبرى سلام الله عليها در ما به ظهور برسد، و ما در شرائط عادى زنان را در مجالس مردان براى تعليم و تربيت و يا براى تفسير و تاريخ و يا براى موعظه و سخنرانى و غيرها شركت دهيم آنگاه بگوئيم: چه اشكالى دارد؟ فاطمه زهراء هم به مسجد رفت و در برابر مردان خطبه خواند، دختر عزيزش زينب هم در خيابانهاى كوفه در برابر سيل جمعيّت مردان خطبه خواند؛ و هم در شام در مجلس يزيد در برابر مردان خطبه خواند و حرف زد و سخن گفت، ونواده ارجمندش فاطمه بنت الحسين نيز در كوفه خطبه خواند.
اين اشتباه بزرگ و خَبط غير قابل معذرتى است كه بر اذهان ما وارد شود، و يك نوع مغالطهاى است كه از ناحيه افكار شيطانى و گرفتار هواى نفس، به جاى برهان، در فنّ مخاطبات خود را جا مىزند.
آخر كسى بدين ياوه سرايان كه مدّعى اسلام شناسى هستند نمىگويد: اگر خطبه خواندن و سخنرانى نمودن زن در شرائط عادى هم جائز بود پس چرا همين دخت پيامبر صدّيقه كبرى فاطمه زهراء سلام الله عليها در زمان حيات پدرش رسول الله يك سخنرانى هم در مسجد نكرد؟ چرا در مسجد و غير مسجد مجلس درس تشكيل نداد؟ و براى همه اصحاب أعمّ از مرد و زن تفسير قرآن و سيره پدرش را بيان نكرد؟ چرا نه او و نه غير او از زنان مدينه در ميان مردان يك سخنرانى ننمودند و يك مجلس درس، موعظه و حديث، تفسير، از آنها و نه از زنان مكّه و نه از زنان كوفه و بصره ديده نشد؟
عزيز من! چشمت را باز كن گول نخورى! از مطالبى كه ما در بحث و بيان از آيه كريمه: لَا يُحِبُّ اللَهُ الْجَهْرَ بِالسُّوآءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلَّا مَن ظُلِمَ نموديم خوب بدست آمد كه: خطبه حضرت زهراء سلام الله عليها در مسجد، براى دفاع از حقّ خود در اثر ستمى كه بر وى از ناحيه دستگاه مدّعى خلافت پدرش رسول الله وارد شده بود بوده است و بس. او فرياد و ضجّه و غوغاى خود را جهارا در مسجد بر عليه ظالم بلند كرد و أبو بكر و عمر را محكوم نمود و مفتضح ساخت ...
پس كجا كسى ميتواند بخود چنين جرأتى را بدهد كه بگويد: اين عمل استثنائى بىبى دو عالم دليل بر جواز سخنرانيهاى زنان در محافل مردان در صورت عادى و شرائط غير استثنائى مىباشد؟!
دخترش افتخار زنان عالم زينب، در كوفه در وقتى كه در كجاوه اسارت مىرفت خطبه خواند و سخنرانى كرد، و قوىّ اللهجه و طَليق اللسان سخن گفت و ظلم دستگاه بنى اميّه و پستى و زبونى كوفيان بى اراده و رذل را بر شمرد. و بايد خطبه بخواند و سخن بگويد و سيّئاتشان را بر ملا كند و حقّانيّت برادر رشيد و امام به حقّ خود را به گوش جهان برساند؛ اين حقّى است كه قرآن به او داده است، و اين رسالتى است كه در اين سفر عظيم و هولناك از جانب برادرش به وى محوّل گرديده است ...
اين عمل زينب عمل استثنائى بود كه در كوفه و شام در مجلس يزيد پرخاش كرد و سخن گفت، نه قبل و نه بعد از زينب ديده نشد كه در ميان مردان سخن بگويد ... زينب كبرى پنجاه و پنج سال داشت كه در صحراى كربلا حضور يافت، زيرا از حضرت سيّد الشّهدا عليه السّلام دو سال كوچكتر بود. و چون وفاتش در ماه رجب سنه شصت و دو يعنى يكسال و نيم بعد از واقعه عاشورا مىباشد بنابراين عمرش نيز قريب عمر برادرش حسين عليه السّلام بود.
زينب سلام الله عليها در اين مدّت عمر طولانى در مدينه بود و يكبار ديده نشد كه در مجالس مردان شركت كند و سخنرانى نمايد، و براى آنان و يا براى مجالسى كه زن و مرد هر دو صنف وجود دارند تفسير و حديث بيان كند؛ با آنكه عالمه اهل بيت بود ...
زينب مجالس زنانه در مدينه داشت و زنان را تربيت به قرآن و حديث و تفسير و اخلاق مىنمود، مجالس او معروف بود. اگر سخنرانى زينب در كوفه و شام در حال اسارت دليل بر جواز مطلق سخنرانى و هر گونه موعظه و خطابه بود، پس چرا نظير اين سخنرانى در ميان مردان در آن مدينه پهناور آن روز كه مركز علم بود حتّى براى يكبار هم از او واقع نشد؟! »[۳]
۱. همچون مخالفت شديد با طرح فراگير كاهش جمعيّت، با ادلّه متقن؛ تأكيد بر ضرورت تكلّم همه مسلمانان به زبان قرآن (زبان عربى)، و هشدار جدّى نسبت به طرح استعمارى عربى زدائى از زبان فارسى؛ سفارش اكيد بر حفظ مصطلحات اسلامى و ... نمونهاى ديگر از اين أصالت و پافشارى بر ارزشهاى الهى را در فصل آتى، در استنكاف ايشان از رفتن به خارج براى معالجه خواهيم ديد
۲. «نور ملكوت قرآن» ج ۱، ص ۵۶ تا ص ۵۸
۳. «نور ملكوت قرآن» ج ۱، ص ۵۹ به بعد