براى تكميل نفس و طىّ مدارج و معارج كمال انسانيّت اكتفا به علوم الهيّه ذهنيّه تفكيريّه مانند تعليم و تعلّم فلسفه به هيچ وجه من الوجوه كافى نخواهد بود، چون ترتيب قياس و برهان بر اساس منطق صحيح و مقدّمات صحيحه نتيجه اقناعيّه براى ذهن مىدهد، ولى قلب و روح را اشباع نمىكند و روان را از تشنگى و عطش وصول به حقايق و شهود دقايق سيراب نمىسازد.
نویسنده: حضرت علامه آیتالله حسینی طهرانی
منبع: رساله لباللباب در سير و سلوك اولى الألباب، ص ۱۱
انسان در كمون ذات و سرشت خود حركت به سوى اين كعبه مقصود و قبله معبود را مىيابد و به نيروى غريزى و فطرى الهى بار سفر مىبندد و با تمام شراشر وجود بدين صوب رهسپار مىشود.
لذا تمام اعضاء و جوارح او بايد در اين سفر به كار افتد.
عالم جسم و مادّه او كه طبع اوست، و عالم ذهن و مثال او كه برزخ اوست، و عالم عقل و نفس او كه حقيقت اوست همه بايد در اين سفر وارد گردند و با يكديگر تشريك مساعى كنند.
بدن بايد وجهه خود را رو به كعبه نموده، در حال نماز به قيام و ركوع و سجود در آيد، ذهن بايد از خاطرات، خود را مصون داشته و رو به سدرة المنتهى كند، و روح بايد غرق انوار حريم حرم الهى گردد و درون حرم آمن حضرت احديّت محو و مدهوش شود.
و از اينجا بدست مىآيد كه عدّهاى كه به ظاهر پرداخته و از عباديّات و اعمال حسنه فقط به فعل قالبى اكتفا كنند و از مغز و جوهره به پوست قانع گردند چقدر از كعبه مقصود دور و از جمال و لقاى او مهجورند.
و همچنين عدّهاى كه به معناى فقط گرويده و از اتيان اعمال حسنه و عبادات شرعيّه شانه خالى كنند چقدر از متن واقع كناره بوده، و از حقيقت به مجاز، و از واقع به تخيّل و توهّم قناعت كردهاند.
مگر نه آنست كه نور خدا در تمام مظاهر عالم امكان سارى و جارى است؟ پس چرا بدن را از عبادت معاف داريم و اين عالم جزئى را از تجلّى انوار الهيّه تعطيل نمائيم؟ و به الفاظ وصول و لبّ و مغز و عبادت قلبى اكتفا كنيم؟
آيا اين عبادت فقط از يكسو نيست؟
أمّا النّمط الأوسط و امّت وسط آن دستهاى هستند كه جمع بين ظاهر و باطن نموده و تمام درجات و مراتب وجودى خود را به عبادت و انقياد حضرت محبوب واداشته و در اين سفر ملكوتى تجهيز مىكنند.
ظاهر را عنوان باطن، و باطن را جان و حقيقت ظاهر نموده، و هر دو را با يكديگر چون شير و شكر بهم درآميختهاند، از ظاهر، مرادشان وصول به باطن، و باطن را بدون ظاهر هباء منثورا شمارند.
اللّهُمَّ نوّر ظاهرى بطاعتك، و باطنى بمحبّتك، و قلبى بمعرفتك، و روحى بمشاهدتك، و سرّى باستقلال اتّصال حضرتك، يا ذا الجلال و الإكرام. [۱] ، [۲]و از همين جا روشن مىشود كه براى تكميل نفس و طىّ مدارج و معارج كمال انسانيّت اكتفا به علوم الهيّه ذهنيّه تفكيريّه مانند تعليم و تعلّم فلسفه به هيچ وجه من الوجوه كافى نخواهد بود، چون ترتيب قياس و برهان بر اساس منطق صحيح و مقدّمات صحيحه نتيجه اقناعيّه براى ذهن مىدهد، ولى قلب و روح را اشباع نمىكند و روان را از تشنگى و عطش وصول به حقايق و شهود دقايق سيراب نمىسازد.
گرچه علم حكمت و فلسفه داراى اصالت و متانت است، و اشرف علوم ذهنيّه و تفكيريّه است كه توحيد را بر پايه برهان استوار نموده و راه هرگونه شكّ و شبهه را مسدود مىكند، و بر اين اصل قرآن مجيد دستور داده و روايات وارده از راسخين دانش و دين:
ائمّه طاهرين كه پاسداران وحى و نبوّتند نيز امر به تعقّل و تفكّر و ترتيب قياس و برهان و مقدّمات استدلاليّه نمودهاند، ليكن اكتفا نمودن به توحيد فلسفى و برهانى در مكتب استدلال بدون انقياد دل و وجدان ضمير و شهود باطن، امرى است نارسا.
گرسنه گذاردن دل و باطن را از غذاهاى روحانيّه معنويّه عالم غيب و انوار الهيّه ملكوتيّه جماليّه و جلاليّه و قناعت كردن به سير در كتابها و كتابخانهها و مكتبها و درس خواندنها و درس دادنها گرچه به اعلى درجه از اوج خود برسد، سير كردن عضوى است از اعضاء و گرسنه گذاردن عضوى بالاتر و والاتر.
دين قويم كه بر صراط مستقيم است هر دو جنبه را رعايت مىكند و قوا و استعدادهاى نهفته انسان را از هر دو جهت تكميل مىنمايد.
از سوئى ترغيب به تعقّل و تفكّر مىكند، و از سوى ديگر امر به اخلاص و تطهير دل از زنگار كدورتهاى شهوانى، و آرامش دل و اطمينان و سكينه خاطر، و پس از يازده سوگند عظيم و جليل: قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا وَ قَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا[۳]مىسرايد.
اين آيات قرآنيّه كه با جان انسان گفتگو دارد و با باطن انسان تكلّم مىكند چگونه افرادى را از متفكرّين و مدرّسين و معلّمين مكتب فلسفه و استدلال دعوت به تعبّد و مراقبه و محاسبه نفس نموده تا با اخلاص در عمل براى رضاى خدا طبق كلام رسول خدا: من أخلص للّه أربعين صباحا ظهرت ينابيع الحكمة من قلبه إلى لسانه[۴]، چشمههاى جوشان معارف الهيّه از منابع دل آنها جارى و بر زبان آنها سارى شده و بالأخره سيل خروشان انديشهها و الهامات و واردات رحمانيّه از كانون وجودشان به حركت درآمده است.
۱. از جمله فقرات دعاى منسوب به امير المؤمنين عليه السلام كه حاج مولى جعفر كبوتر آهنگى آن را شرح كرده و در كتاب كوچك جيبى طبع شده است.
۲. [خداوندا ظاهرم را به طاعتت، و باطنم را به محبّتت، و قلبم را به شناختت، و روحم را به ديدارت، و سويدايم را به پيوستگى تامّ به حضرتت نور بخش، اى صاحب جلال و جمال].
۳. [براستى كه هر كس نفس خود را تزكيه كرد به رستگارى رسيد، و هر كه آن را بيالود زيانبار گشت].آيه ۹ و ۱۰، از سوره ۹۱: و الشمس.
۴. [هر كس چهل روز (خود و كار خود را) براى خداوند خالص كند چشمههاى حكمت از دلش بر زبانش ظاهر گردد]
ساين حديث شريف به طرق عديده از رسول خدا روايت شده، با عبارات مختلف و مضمون واحد، و در «احياء العلوم» ج ۴ ص ۲۲۳ و تعليقه آن در ص ۱۹۱ و در «عوارف المعارف» مطبوع در حاشيه «احياء العلوم» ج ۲ ص ۲۵۶ بيان شده است.
و در كتب شيعه در «عيون اخبار الرضا» ص ۲۵۸ و «عدّة الداعى» ص ۱۷۰ و «اصول كافى» ج ۲ ص ۱۶ وارد شده است. و روايت وارده در «عيون» با اسناد خود از حضرت امام رضا عليه السلام از پدرشان از جدّشان از حضرت محمّد بن على الباقر از پدرشان حضرت سجّاد از جابر بن عبد اللّه انصارى از امير المؤمنين عليه السلام چنين است كه قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله:
ما اخلص عبد للّه اربعين صباحا الاّ جرت ينابيع الحكمة من قلبه على لسانه.