کانال تلگرام نورمجرد
نور مجرد > سیره > سیره سیاسی اجتماعی > تلاش شدید علامه طهرانی برای ازادی رهبر فقید انقلاب از زندان طاغوت

تلاش شدید علامه طهرانی برای ازادی رهبر فقید انقلاب از زندان طاغوت

مربوط به دسته های:
سیره سیاسی اجتماعی -

نویسنده: علامه طهرانی

منبع: وظیفه فرد مسلمان در احیای حکومت اسلام، صفحات ۳۰ تا ۳۳

فهرست

تلاش شديد علامه طهرانی براى آزادى امام خمینی از زندان طاغوت‌

آرى آيت الله خمينى را گرفتند و بردند براى عشرت آباد و ما هم در طهران بوديم و جريان ۱۵ خرداد يعنى ۱۲ محرم (من ۱۵ خرداد نمى‌گويم) دوازدهم محرم پيش آمد كه در طهران چه خبر شد؟! و نيز در شهرستانها و ورامين و قم، ... الى ما شاء الله! كه اجمالًا آنها را شنيده‌ايد.

تحقيقاً در طهران ۱۰ـ ۱۵ هزار نفر را كشتند؛ هر كس لباسش سياه بود مى‌كشتند، گرچه لباس سياه را براى آيت الله خمينى كه نپوشيده بودند، بلكه براى امام حسين عليه‌السّلام بود.

بالاخره خيلى كشتند؛ و بعد هم خود همان دولتى‌ها جنازه هايشان را مى‌بردند، نگه مى‌داشتند ورثه كه مى‌خواستند جنازه را بگيرند بايد پول تير مى‌دادند. مى‌گفتند چند تا تير به بدن او خورده است و هر تير آنها قيمت دارد، و هر تيرى كه به بدن بخورد يك تير تنها نيست فشنگ و مسلسل است و زننده است و كاميون است و تمام اين مصارف، لذا هر تير مثلًا ۵۰۰ تومان، ۱۰۰۰ تومان، ۲۰۰۰ تومان قيمت دارد. مثلًا به بدن اين پسر شما سه تا تير خورد، سه هزار تومان بدهيد جنازه را بگيريد، و تا يكشاهى آخر را نمى‌گرفتند جنازه را نمى‌دادند؛ توجّه كنيد! اينها افسانه نيست!

بالاخره آيت الله خمينى را آوردند براى زندانى. و ما ديديم خوب چه كنيم؟ حالا بايد چكار كنيم؟ ما از اين مرد حمايت كرديم و تمام كارهاى ايشان با مشورت ما بوده و خلاصه با معيّت بوده و الآن بردند و ما بايد براى خلاصى ايشان تا آخرين مرحله و با تمام قدرت و توان كار كنيم.

خانه ما در آن وقت تلفن نداشت لذا برخاستم آمدم در منزل يكى از اقوام كه تلفن بود و شروع كردم به تلفن كردن. فقط و فقط كارم آن روز تا شب تلفن كردن بود و به هر جائى كه فكر كنيد.

چون در طهران اينطور تصميم گرفتيم كه علماى طهران همه در يك جا جمع بشوند و بروند خودشان را به شهربانى معرّفى كنند؛ و بگويند كه: آية الله خمينى تنها نيست. ما همه با او هستيم، هر جرمى كه او دارد ما هم با او هستيم، او تنها نيست. ما همه با هم ديگر يكى مى‌باشيم.

حالا اين علما را بايد جمع كنيم؛ لذا بعضى‌ها را كه تلفن نداشتند با فرستادن افراد خبر كرديم و بعضى‌ها هم كه تلفن داشتند شروع كرديم، به تلفن كردن به آنها؛ و آنقدر آن روز تلفن كرديم كه من نمى‌دانم سيصد تا شد، چهارصد تا شد، نمى‌دانم. خدا پدر آن صاحب خانه را بيامرزد كه حالا سر ماه چقدر برايش فاكتور آورده باشند براى پول تلفن؛

خلاصه تلفن‌ها انجام شد. همه علماء طهران انصافاً اهميّت دادند و حتّى بزرگانشان مثل آية الله حاج شيخ محمّد تقى آملى رحمة الله عليه، آية الله آقاى آشتيانى و آية الله حاج سيّد صدر الدين جزايرى و آية الله حاج سيّد محمّد على سبط كه از افراد جلسه خود ما بودند و همكارى‌هاى مستقيم داشتند و ديگران از علماى سرشناس و طراز اوّل طهران همه حاضر شدند كه در آن مجمع شركت كنند. تمام آقايان بَنا شد كه در منزل آقاى حاج سيّد آقاى خلخالى در خيابان خراسان جمع بشوند و مجتمعاً بروند از آنجا براى شهربانى، و خودشان را معرّفى كنند مبنى بر اينكه: ما با ايشان هستيم، و ايشان تنها نيستند.

اين قرارها روز ۱۲ محرّم بود، و بنا شد حدود ساعت ۱۰ صبح فردا ۱۳ محرم همه جمع بشويم و برويم براى شهربانى و بنده هم بايد بمانم و آخر بروم بدانها ملحقّ شوم. چون تمام اين كارها، تمام اين نقشه كشى‌ها زير سر بنده بود.

فردا صبح اين آقايان همه جمع مى‌شوند و آقاى حاج شيخ محمّد تقى آملى كه در عرفان از شاگردان خيلى خوب مرحوم قاضى بود و بعضى ديگر نيز آماده براى حركت بدان مجلس بودند و عموى ما آية الله حاج سيّد محمّد تقى طهرانى هم مرتبّاً به من پيغام مى‌دادند كه شما كى مى‌رويد؟ من هم با شما بيايم، ما ديگر آماده بوديم كه برويم و معلوم نبود كه چه وقت بر مى‌گرديم، اصلًا بر مى‌گرديم يا بر نمى‌گرديم؟ ما هم گفتيم كه حمام را در آن منزل گرم كردند كه برويم غسل هم بكنيم كه اگر رفتيم و ما را هم تيرباران كردند با حال انابه و توبه به سوى حضرت حق متعال باشد غسلى را كرده باشيم؛ چون آن وقت هر كس مى‌رفت ديگر مى‌رفت. حاج هادى أبهرى و بعضى رفقا در همان منزل ما بودند؛ و حاج هادى هم هى چپقش را مى‌كشيد و گريه مى‌كرد. مى‌گفت: اين سيّد ما حيف است. براى من گريه مى‌كرد و مى‌گفت: اين سيّد ما حيف است. اين حيف است. امّا خب بايد چه كرد؟ او هم روشش و مرامش همين‌ بود، و مى‌گفت: بايد برويم.

بله ما ديگر آماده براى حركت بوديم كه يك مرتبه خبر آوردند كه از طرف شهربانى آمده‌اند و تمام آقايانى را كه در منزل آقاى حاج سيّد آقاى خلخالى اجتماع كرده‌اند گرفتند و بردند شهربانى. ريختند توى خانه و بردند شهربانى. چطور؟

بعداً گفتند: كه آقاى سيّد صادق شريعتمدارى كه از حضّار آن مجلس بوده است يك تلفنى از همان منزل به منزل آقاى شريعتمدارى در قم كرده و در تلفن به ايشان گفته كه مثلًا ما در اينجا جمع هستيم و يك ربع يا نيم ساعت ديگر بايد حركت كنيم.

حالا تلفن منزل آقاى شريعتمدارى كنترل بوده يا هر چه، بالاخره دستگاه از آن تلفن اطّلاع پيدا كرده و فوراً تمام آن منزل را سرهنگ‌ها و نظاميان محاصره مى‌كنند و مى‌گويند سرهنگ‌ها با مسلسل آمدند بالاى پشت بام، و آقايان علماء هم نشسته‌اند در اطاقها دور تا دور.

سرهنگان مى‌گويند: چه خبر است؟ چرا جمع شده‌ايد؟ اينجا توطئه كرده‌ايد؟ اينها مى‌گويند: نه! ما توطئه نكرديم، نه شمشير داريم و نه تير داريم و نه حمله‌اى مى‌خواستيم بكنيم.

بالاخره مى‌گويند: بيائيد برويم شهربانى. اينها مى‌گويند: خودمان جمع شده‌ايم تا بيائيم شهربانى، مى‌گويند: حالا مى‌خواهيد بيائيد يا نمى‌خواهيد بيائيد، ما شما را مى‌بريم شهربانى، همه را مى‌ريزند در كاميون، كاميون نه اتوبوس بندگان خدا اين آقايان هفتاد ساله و هشتاد ساله و بقيّه را مى‌ريزند در كاميون؛ با چند تا كاميون مى‌برند براى شهربانى.

و از جمله كسانى را كه بردند آقاى حاج سيّد علينقى جلالى طهرانى داماد ما بود كه ايشان را هم مى‌برند براى شهربانى.

بعد مى‌گويند: شما براى چه توطئه كرديد؟ ايشان مى‌گويند: ما مى‌خواستيم بيائيم؛ و خودمان را معرّفى كنيم كه آية الله خمينى تنها نيست؛ شما خيال نكنيد او تنها است، امّا شهربانى يكى يكى از اين افراد را استنطاق مى‌كنند، و بعد به اينها مى‌گويند: آقا بلند شو برو خانه ات، ما آن را كه مُجرم مى‌شناسيم، مى‌گيريم نه آن كسى كه بگويد من مجرمم! بعد بعضى را رها مى‌كنند و بعضى را هم نگه مى‌دارند، يك شب، دو شب، سه شب، و بعضى‌ها را تا چند هفته و همه را بالاخره مرخّص مى‌كنند.

البتّه بعضى‌ها را ده روز، پانزده روز، بعضى‌ها را بيست روز بازداشتن كردند و نگهداشتند، بالاخره آية الله خمينى را بردند براى عشرت آباد و اين كار ما بجائى نرسيد، امّا فقط كارى كه را كرد اين بود كه از اعدام سريع و محاكمه صحرائى آية الله خمينى جلوگيرى شد. چون من در عصر همان روز ۱۲ محرم كه منزل بودم راديو گوش مى‌دادم پاكروان كه رئيس سازمان امنيت بود، گفت بر ما ثابت شده است كه پولهايش از سرحدّ بواسطه على جوجو وارد شده، و آنها را به خمينى داده‌اند تا اين بساط را بر پا كرده؛ و خلاصه بر ما ثابت شده است كه او مجرم است و ايشان بايد محاكمه صحرائى بشود.

محاكمه صحرائى هم محاكمه دو ساعته است، حكم مى‌كنند و اعدام مى‌كنند، بعضى از افراد ارتشى هم كه با ما آشنا بودند خبر آوردند كه وضع ارتش‌ خيلى عجيب است، يعنى عكس آقاى خمينى را بصورتهاى خيلى مهيب، زشت، و بد، بر در و ديوار زده‌اند، كه مثلًا اين آدم مفسد، و فلان و فلان است؛ تا اگر خواستند مثلًا ايشان را اعدام كنند مقدّمه سازى كرده باشند.

ما ديديم اين اقدام هم فائده تامّ نداشت گرچه ديگر از آن تسريع و محاكمه صحرائى جلوگيرى كرده بود، و امّا ايشان را پس از سه روز توقّف در سلّول به زندان عشرت‌آباد منتقل نموده ايشان دو ماه تمام در يك اتاق در وسط لشكر زندانى بودند، با يك زيلو، نه تشكى و نه متكّائى تا بالاخره حكم اعدام ايشان را صادر كنند حتّى يك مرتبه آية الله آقاى حاج سيّد احمد خوانسارى و يك مرتبه هم آقاى حاج شيخ أبو الفضل زاهدى قمى به ملاقات ايشان رفته بودند؛ خيلى دلشان بحال ايشان سوخته بود.

ما ديديم اينهم كه نمى‌شود، ما بنشينيم ايشان را اعدم كنند؟ اين كه نمى‌شود؛ خلاصه مطلب آنچه در توان بود به كار برده شد براى اينكه ايشان را از اعدام خلاص كنيم.