منبع: آیت نور صفحه ۱۸۹ تا ۱۹۲
حضرت علامه طهرانی در جلد نهم معاد شناسی، چنین نقل فرمودند:
«داستان ديگر از مرحوم آية الحقّ و اليقين آية الله العظمى آقاى سيّد جمال الدّين گلپايگانى تغمَّده الله برحمته است. ايشان از مردان پاك و منزّه و از مراجع عاليقدر نجف اشرف و در عين حال داراى روابط معنوى و باطنى با حضرت حقّ متعال بودند. مردى متين و استوار و مراقب و مىتوان او را جمال السّالكين إلى الله تعالى نام برد. أعمال او اسوه و الگوى صبر و تحمّل و ايثار و زهد و مراقبت و سعه نفس و دانش قوى بود.حقّاً سيماى او نمونه ظاهر و بارزى از علماء راستين، و مشايخ طائفه حقّه مذهب جعفريّه بود. و آئينه و آيتى از سير و سلوك أئمّه طاهرين سلام الله عليهم أجمعين، و ياد آورنده خدا و عالم آخرت بود ...
پيوسته صحيفه سجّاديّه در مقابل او روى كتابهاى مطالعه بود، و از مناجات خمسة عشر حضرت سجّاد بسيار لذّت مىبرد و غالبا آنها را ميخواند و از حفظ بود، و بالأخصّ به مناجات هشتم كه مناجات مُريدين است بسيار عشق مىورزيد.
اطاق مطالعه هميشگى ايشان در بيرونى و طبقه فوقانى، و اطاق محقّرى بود، و بالأخص در تابستان گرم نجف سخت و مشكل بود. گرفتاريها و شدائد از اطراف و اكناف روى آور بود، و در اين اواخر به كسالت قلب و پرستات مبتلا بود و عمل جرّاحى پرستات نموده و روى تخت افتاده و ادرار بوسيله لولهاى در ظرفى زير تخت مىريخت. و قرض ايشان چه براى إمرار مخارج شخصى و چه براى طلّاب به حدّ أعلى رسيده بود، و خانه مسكونى خود را به چهارصد دينار عراقى به جهت مصرف يك عمل جرّاحى كه براى يكى از ارحامشان پيش آمد كرده بود به رهن گذاشته بودند. و از جهات داخلىِ منزل نيز ناراحت و در شدائدى بسر مىبرد.
اين حقير در هفته يكى دو بار به خدمتش مىرسيدم و تا اندازهاى براى من گفتگو داشت. در اين حال كه يك روز وارد شدم، ديدم: در حاليكه به پشت روى تخت افتاده و سن از هشتاد سال گذشته است، «صحيفه» كوچك خود را مىخوانَد و اشك مىريزد. و در عالمى از سُرور و بهجت و نشاط و لذّت است كه حقّا زبان از وصف آن عاجز است. كأنّه از شدّت انس با خداى تعالى در پوست نمىگنجد و ميخواهد به پرواز در آيد.
سلام كردم. گفت: بنشين! اى فلانكس، از حالات من كه تو خبر دارى (و در اينجا اشاره كرد به جميع گرفتاريها: از مرض و جرّاحى و تنهائى و ناملايم بودن وضع داخلى و هواى گرم و قرض فراوان و گرو رفتن منزل و غيرها) عرض كردم: آرى! و سپس با يك تبسّم مليح رو به من كرد و فرمود:
من خوشم، خوش! كسيكه عرفان ندارد نه دنيا دارد نه آخرت.
بارى، يكروز براى ما نقل ميكرد كه در مرحلهاى از مراحل سير و سلوك حال عجيبى پيدا كردم و بدين كيفيّت بود كه نفس خود را افاضه كننده علم و قدرت و رزق و حيات به جميع موجودات ميديدم. بدين قسم كه هر موجودى از موجودات از من مدد مىگيرد و من مُعطى و مُفيض وجود به ماهيّات امكانيّه و قوالب وجوديّه هستم.
اين حال من بود؛ و از طرفى علما و اجمالًا نيز ميدانستم كه اين حال صحيح نيست، چون خداوند جلّ و علا مبدأ همه خيرات است و افاضه كننده رحمت و وجود به جميع ما سِوَى.
چند شبانه روز اين حال طول كشيد و هر چه به حرم مطهّر حضرت أمير المؤمنين عليه السّلام مشرّف شدم و در باطن تقاضاى گشايش نمودم سودى نبخشيد. تصميم گرفتم به كاظمين مشرّف شوم و آن حضرت را شفيع قرار دهم تا خداوند متعال مرا از اين ورطه نجات دهد.
هوا سرد بود. به سوى مرقد مطهّر حضرت موسى بن جعفر عليهما السّلام از نجف عازم كاظمين شدم، و چون وارد شدم يكسره به حرم مطهّر مشرّف شدم. هوا سرد و فرشهاى جلوى ضريح را برداشته بودند. سر خود را در مقابل ضريح روى سنگهاى مرمر گذاشتم و آنقدر گريه كردم كه آب اشك چشم من بر روى سنگهاى مرمر جارى شد.
هنوز سر از زمين برنداشته بودم كه حضرت شفاعت فرمودند و حال من عوض شد و فهميدم كه من كيستم، من چيستم، من ذرّهاى هم نيستم، من به قدر پرِ كاهى قدرت ندارم، اينها همه مال خداست و بس، و اوست مُفيض عَلى الإطلاق و اوست حىّ و حيات دهنده، و عالم و علم بخشنده، و قادر و قدرت دهنده، و رازق و روزى رساننده، و نفس من يك دريچه و آيتى است از ظهور آن نور على الإطلاق.
در اينحال برخاستم و زيارت و نماز را بجاى آوردم و به نجف أشرف مراجعت كردم. و چند شبانه روز باز خدا را مفيض و حىّ و قادر در تمام عوالم ميديدم، تا يكبار كه به حرم مطهّر أمير المؤمنين عليه السّلام مشرّف شدم در وقت مراجعت به منزل در ميان كوچه حالتى دست داد كه از توصيف خارج است و قريب ده دقيقه سر به ديوار گذاردم و قدرت بر حركت نداشتم. اين يك حالى بود كه أمير المؤمنين مرحمت فرمودند و از حال حاصله در حرم موسى بن جعفر عليهما السّلام عالىتر و دقيقتر بود، و آن حال مقدّمه حصول اين حال بود.[۱]
۱. «معاد شناسى» ج ۹، ص ۱۱۵ تا ص ۱۲۰