نویسنده: علامه آیت الله حسینی طهرانی
منبع: وظیفه فرد مسلمان در احیای حکومت اسلام، صفحه ۳۸ و ۳۹
بعد از اينكه ما ديديم آن جلسهاى كه تشكيل شد، و بنا بود علماء خودشان را به شهربانى معرفى كنند، به نتيجه نرسيد! يعنى شهربانى اينها را بعنوان مجرم نشناخت، و بالاخره از اين جهت آن مقصد حاصل نشد، گفتيم: خوب بايد چكار بكنيم؟
در آن وقت آية الله ميلانى در مشهد شخصيّت بسيار ممتازى بودند و با ما هم خيلى سابقه داشتند، خيلى مفصّل. و منهم غالباً در بعضى از امور براى ايشان كاغذ مىنوشتم، و هيچ كاغذى نمىشد إلّا اينكه عمل مىكردند، حتّى خودشان مىفرمودند: بعضى از كاغذهاى تو را من كنار مىگذارم پيش خودم و چند بار مطالعه مىكنم. و يك مرتبه به همين حاج هادى ابهرى ما گفته بودند: ايشان در اين كاغذهايش خيلى به آيات قرآن استشهاد مىكنند ايشان مگر قرآن را حفظند؟ حاج هادى گفته بودند: و الله من نمىدانم ايشان قرآن را حفظ است يا نه؛ ولى مىدانم كه سوره جمعه را در نماز روزهاى جمعه در مسجد مىخوانند.
بله ما در آن موقع آقاى حاج حسن معين كه أخ الزَّوجة ماست و طلبهاى بود بسيار صادق و پاك و درست و جزء همين افراد خصوصى ما هم بود، ايشان را فرستاديم براى مشهد كه برو آية الله ميلانى را روانه طهران كن و بگو فوراً بيايند طهران!
آقاى آسيد حسن آمده بود با اتوبوس براى مشهد و در نواحى همين سبزوار و نيشابور در يكى از قهوه خانهها مىرود و مىنشيند براى غذا خوردن و يا استراحت كردن و چاى خوردن، اتّفاقاً يكنفر مىآيد پيش ايشان مىنشيند و شروع مىكند به صحبت و احوالپرسى خيلى گرم. حالا نگو او از همان دستگاه بود و براى جاسوسى آمده، ايشان هم مىگويد: بله من الآن مىخواهم بروم مشهد، و قصدم فقط ملاقات با آية الله ميلانى است براى همين قضايائى كه اتّفاق افتاد. و چنين و چنان؛ و او هم خيلى اظهار تأسّف مىكند كه اين امر خيلى لازم است چون مصيبت بزرگى است بر مسلمين.
امّا بمحض اينكه آسيد حسن وارد مشهد مىشود يكسره او را مىبرند زندان. يك هفته تمام او را در زندان نگه مىدارند و بعد آزاد مىكنند بدون هيچ مقدّماتى. و آية الله ميلانى هم بدون هيچ تظاهرى حتّى بدون صدور يك بليط قبلى، كه مبادا دستگاه متوجه بشود؛ مىآيند براى فرودگاه و يك بليط تهيّه مىكنند كه با طيّاره بيايند طهران بطورى كه هيچكس مطّلع نشود كه جلوگيرى كنند؛ ولى طيّاره ايشان را در ميان طهران و مشهد بر مىگردانند به مشهد؛ بله از وسط راه طيّاره بر مىگردد به مشهد و با همه مسافرين مىنشيند روى زمين.
از آن طرف براى آية الله خمينى هم روز به روز پرونده درست مىكردند، پروندههاى خيلى بد و اتّهامات خيلى شديد.
مى گويند: در ارتش اينطور است كه هيچ وقت كسى را بعد از بازپرسى و پرونده محاكمه نمىكردند، بلكه اوّل حكم مىكردند، بعد پرونده تهيّه مىكردند. قاعده ارتش اين بود؛ هر كس حكمش اعدام بود مىگفتند: اين اعدامى است، آنوقت پرونده خود به خود درست مىشد تا در نتيجه حكمش اعدام باشد. آنها خودشان بلد بودند چطور پرونده درست كنند.