نویسنده: علامه طهرانی
منبع: وظیفه فرد مسلمان در احیای حکومت اسلام، تعلیقه صفحه ۶۵
پوشيدن رِداء بجاى عبا با رنگ سپيد، و يا نزديك به سپيد بالأخص براى علماء و طلّاب خصوصاً در مسأله امام جماعت و امام جمعه در حال خطبه و نماز جمعه و تغيير رنگ سياه عمامه سادات به رنگ سبز؛ و بطور كلّى تبديل علامت سياهى سيادت به علامت سبز.
و اين از مسائل مهمّ و ضرورى است. عِمامه مستحب است سپيد باشد حتى براى سادات، اما براى تمايز بنىهاشم از سائر افراد مردم، از زمان رسول الله صلّى الله عليه و آله و سلّم، علويّين رنگ سبز را مىپوشيدند، و علامت مختصّه آنها اين رنگ بود، تا زمان بنى عبّاس كه چون أبو مسلم خراسانى از خراسان قيام كرد، با پرچمهاى سياه رنگ و لباس سياه قيام خود و لشگريان خود را مجهّز نمود، و بالنّهايه در اين قيام، بنى عبّاس حكومت را به دست گرفتند و در چنگ آوردند، لباس و عمامه سياه را شعار خود نمودند و جميع بنى عبّاس بدون استثناء قباى سياه بر تن مىكردند و عمامه سياه بر سر مىبستند. اما سائر بنى هاشم از علويّين و فاطميّين و بنى عقيل با شعار سبز خود باقى بودند. و يك نفر از آنها لباس سياه نپوشيد و عمامه سياه بر سر ننهاد، و اگر احياناً احدى از آنان كه والى مدينه از طرف بنى عبّاس مىشد و به تبع آنها سياه در بر مىكرد، مورد نفرت قرار مىگرفت و انگشت نما مىشد و در تاريخ نامش باقى مىماند.
اين رويّه باقى بود تا پايان قرن دوّم هجرى كه مأمون چون در نظر گرفت علويّين را كه يگانه حريف مقاوم او بودند، از ميان بردارد، و تحت سيطره و سلطه خود درآورد، حضرت امام هشتم على بن موسى الرضا عليهما السّلام را از مدينه به مَرو طلب كرد و بدواً به عنوان خلافت، و سپس به عنوان ولايت عهدى آن حضرت را مجبور به قبول ساخت. و براى تشييد مبانى و تحكيم اساس تزوير و شيطنت خود، در سراسر آفاق اسلام حكم كرد تا بنى عباس از لباس سياه بيرون آيند، و جامه سبز در تن نمايند. در مدّت يكسال و خردهاى كه حضرت حيات داشتند، شعار بنى عباس همانند شعار علويّين رنگ سبز بود، و در صورت ظاهر بنى عباس به پيرو علويّين و در رأس آنها از امامشان حضرت ثامن الائمّه عليه السّلام گام بر مىداشتند، تا آنكه مأمون با سمّ مهلك با دست خود آن حضرت را در حال حركت به بغداد در نَوقان (مشهد فعلى) شهيد كرد، و خودش در زير جنازه و تابوت گريه مىكرد و گريبان چاك زد و مَن لى بعدك يا أبا الحسن سر داده بود. بالاخره وقتى وارد بغداد شد، و به بين عباس كه بر عليه او قيام كرده بودند و مىخواستند او را از خلافت خلع كنند، سِرّ مطلب را فهمانيد، همگى تسليم و مطيع او شدند، و تا آن زمان كه در خطبهها به نام ولايت عهدى حضرت نام مىبردند، ديگر نامى برده نشد، آن سبو بشكست و آن پيمانه ريخت. و در بغداد و والى مدينه در مدينه به امر مأمون در حال نماز جمع و خطبه دوباره سياه را بر تن كدرند، قباى سياه پوشيدند، و عمامه سياه بر سر نهادند و مطلب به حال اوّليه خود عودت نمود.
دوران خفقان شروع شد و علويّين با آنكه مجاز بودند عمامه سبز بر سر گزارند معذلك از خوف قتل و ضرب و شكنجه بنى عباس متوارى شدند، و براى عدم شناسائى و حفظ جان و ناموس خود عمامه سياه بر سر نهادند، و مانند بنى عبّاس در زىّ و شمايل آنها در آمدند. و اين تقيّه بود كه تا حدود بسيارى آنان را كه متوارى شده بودند حفظ كرد.
از آن زمان تا بحال علويّين بطور مستمرّ و استصحاب، عمامه سياه بر سر مىنهند و طبقاً لما سَبَق آنرا شعار و علامت سيادت خود مىشمردند؛ و بعضاً هم در جائى كه محلّ تقيّه نبود، استعمال رنگ سبز را مىنمودند.
اما در ميان علماء اعلام و فضلاء عظام و طلاب علوم دينيّه ذوى العزّه و الاحترام همان شعار سياه بر سر، يعنى عمامه سياه باقى ماند، گرچه بر كمر و يا بر گردن شال سبز گهگاهى مىبستند، اما عمامه سياه تغيير نكرد، و تا امروز بحال خود باقيست دوران بنى عبّاس سپرى شد، و دورانهاى دگرى پس از ايشان سپرى شد، ولى آن شعار سياه طبقاً لما سبق و اتّباعاً لِمجرّد العادة باقى ماند، و علّت آنست كه از آن زمان تا بحال حكومت اسلام به دست فقيه نبوده است، و ولايت و امارت به دست سلاطين بوده است، و فقهاى اسلام در زير نظر ايشان عمل مىكردهاند، و قدرت و استقلالى در امور نداشتهاند، و حاكم مطلق و واحدى بر جهان اسلام نبوده است كه بقيّه فقهاء عظام در تحت امر او باشند، به علت بُعد مسافت و عدم امكان و يا لا اقلّ تعسّر اجتماع و هم آهنگى فقهاء؛ و آن شعار ميمون را بجايش بگزينند.
فلهذا همينطور و يا به علّت ضعف نفوس و دهشت از امر بديع و حادثه جديد، نتوانستهاند اين شعار ميشوم را لغو كنند. سال پس از سال ديگر آمده و گذشته است، و همان عمامه سياه باقى مانده است.
اينكه حضرت آية الله خمينى به عنوان فقيه جامع الشّرايط و بيعت جميع فقهاء به عنوان حكومت منصوب شدهاند، بر ايشان فرض است كه خود عمامه سبز بر سر نهند و حكم قطعى صادر فرمايند تا جميع سادات با اين رنگ سيادت خود را نشان دهند. در مجلسى جشنى كه در روز عيد فطر و يا عيد قربان و يا در روز عيد غدير و يا در نيمه شعبان كه تشكيل مىدهند، فقهاى درجه اوّل از شيعه را كه از سادات هستند دعوت نموده و سپس در ميان خطبه و يا در خطبه مستقلّى خودشان عمامه سبز بر سر مىبندند، و عمامه سياه را كنار مىنهند، و پس از آن ساير فقهاء عمامه سبز مىبندند. و از آن روز به بعد حكم مىكنند كه عمامه سياه بر هر سيّدى ممنوع است. و نام اين محفل و جشن را هم جشن عودت به شعار سبز علويّين مىنهند. و فقط اينكار از عهده ايشان ساخته است و از هيچ فقيه ديگرى گرچه در زمان ديگر باشد ساخته نيست.
بايد دانست: اينكه در روايات وارد است كه لباس سياه مطلقاً مكروه است مگر در عمامه و عبا و كفش از باب ضرورت، و در خصوص عمامه از لحاظ تقيّه است، و گرنه مطلقاً كراهت لُبس سَواد (سياه پوشيدن) بحال خود باقى است، و استحباب سفيد پوشيدن حتى در عمامه و عبا و نِعال، بطور إطلاق، دليل بر عدم رضايت اوّليّه شارع بر لُبس سواد حتى در حال ضرورت است. فلهذا مستحبّ است كه جميع نماز گزاران حتى سادات و علويّين در حال نماز عمامه سفيد بر سر ببندند، غاية الامر براى حفظ نسب حفظ شعار سبز مطلوب، و اما شعار سياه كه لباس فرعون و لباس اهل جهنّم است، و از مختصات حكّام جائر و غاصبين از بنى عباس است، اصلًا مجوّز ندارد.