متجدّدين فرنگ رفته و دين و وجدان را به غارت داده، چون قدرت انكار قرآن را ندارند، زيرا كه بر مصلحتشان تمام نميشود، لهذا در عين تعظيم و تكريم از قرآن، با ايجاد شبهه و تأويل نادرست و برگرداندن ظواهر آيات، بدون شاهد و دليل از معانى خود، و با ارائه دادن مكتبهاى بسيار در مقابل قرآن، و آراء و انظار بى شمار در برابر قول و گفتار احمدى و سنّت محمّدى، تيشه بر ريشه ميزنند؛ و حدّاقلّ اين تحفه آسمانى و كتاب ربّانى را كه لَا يَأْتِيهِ الْبَطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لَا مِنْ خَلْفِهِ تَنزِيلٌ مِّنْ حَكِيمٍ حَمِيد ميباشد؛ در نزد شاگردان و محصّلين بدون سابقه و خالى الذّهن، مثل يك كتاب واهى و كم ارزش، و يا مانند تورات و انجيل محرّف و دست برده شده جلوه ميدهند.
نویسنده: حضرت علامه آیت الله حسینی طهرانی
منبع: کتاب نور ملکوت قرآن ، جلد دوم، صفحات ۳۹۴ تا ۳۹۷
در اين مقاله به قرآن كريم و حجّيّت آن و ابدى بودن آن ايراد شده است، به تمام مقدّسات و حقائق عالم ايراد شده است. در اين مقاله روح و جان مكتب شكّاكيّون و سوفسطائيّون و هِگِل مشربان ارائه و تأييد شده است. در اين مقاله منظور به عزلت كشيدن شريعت و قرآن است. مسأله جدا كردن فهم شريعت از خود شريعت است كه خود شريعت امرى دست نيافتنى و صامت است؛ و آنچه قابل وصول و دسترسى بشر است فهم ماست از شريعت، كه آنهم چون فهم ماست امرى است نسبى و متغيّر و گذرا. و بدين ترتيب، تحوّل حاصله در علوم جديد، فهم ما را از شريعت متحوّل خواهد ساخت؛ و تحوّل فهم ما از شريعت منافاتى با ثبات خود شريعت كه چون عنقاى مغرب در پس كوه قاف است و احدى را بدان دسترسى نيست و هر چه گفتهاند و نوشتهاند شرحى است از آن نه خود آن، ندارد. التزام بدين نظريّه، التزام به هَدم شريعت است و انكار اصل شريعت و انكار خدا، و انكار قرآن، و انكار سنّت محمّدى است.
و بسيار جاى تأسّف است كه آن مرد اجنبى زنديق، در انگلستان كه مركز مخاصمه و عداوت با اسلام است به نام سلمان رشدى كتابى بنام «آيات شيطانى» بنويسد، آنگاه در كشور اسلام و مهد تشيّع پس از ده سال از انقلاب شكوهمند اسلامى، نظير اين مقاله از كسى كه خود را معلّم و اهل فلسفه و مطالعه ميداند نوشته شود.
اين را ذكر كردم تا بدانيد: همه از يك چشمه آب ميخورند. يعنى دانشگاههاى فلسفه و جامعه شناسى و ما شابَه هما كه در آنجاها بر پاست و جوانان ما را هم با تبليغات واهى و پر سر و صدا از تحصيل علوم راستين بازداشته و بدان صوب گرايش ميدهند، و در آن محيطها تربيت ميشوند و فارغ التّحصيل ميگردند؛ براى بروز و ظهور اينگونه ثمرات است. وقتيكه فلسفه اصيل و متين اسلام كنار برود، و بجاى آن در دانشگاهها فلسفه غرب را تدريس كنند، غير از اين توقّع نميتوان داشت.
الهيّات را از زبان شيطان آموختن چه معنى دارد؟ فلسفه را از زبان زنادقه فرا گرفتن چه معنى دارد؟ صدر المتألّهين شيرازى توصيه ميكند: فلسفهاش را افراد پاك و متعبّد و متهجّد بخوانند؛ اين را مقايسه كنيد با فلسفهاى كه در دانشگاهها تدريس ميشود، و فقط سخن از كانت و دكارت و راسل و فرويد و أمثالهم به ميان ميآيد. آيا اين محصّل را خداشناس ميكند!؟
احترام و اكرام قرآن، به بحث و تحقيق و تدقيق و قرائت و تدبّر و تفسير و حفظ آنست، كه در اينصورت قرآن زنده است. اگر بنا بشود طلّاب علوم با قرآن و حفظ و ممارست و مزاولت با آن سر و كارى نداشته باشند و تفسير و تدبّر در آن را از اهمّ امور نشمارند، رفته رفته كتاب خدا مهجور ميشود؛ و هر كس آيهاى را عنوان نموده و به دلخواه خود معنى ميكند و آنرا بر مراد و منظور خود منطبق ميسازد. اينست خطر عظيم قرآن كه از خطر جنگ يمامه كه مسلمين براى رفع و دفع غائله مُسَيلمه كذّاب چهارصد و يا هفتصد نفر از قاريان قرآن را از دست دادند، و نزديك بود كه با از دست رفتن حاملين قرآن، كتاب خدا بكلّى از صفحه جهان رخت بر بندد؛ عظيمتر و خطيرتر است.
متجدّدين فرنگ رفته و دين و وجدان را به غارت داده، چون قدرت انكار قرآن را ندارند، زيرا كه بر مصلحتشان تمام نميشود، لهذا در عين تعظيم و تكريم از قرآن، با ايجاد شبهه و تأويل نادرست و برگرداندن ظواهر آيات، بدون شاهد و دليل از معانى خود، و با ارائه دادن مكتبهاى بسيار در مقابل قرآن، و آراء و انظار بى شمار در برابر قول و گفتار احمدى و سنّت محمّدى، تيشه بر ريشه ميزنند؛ و حدّاقلّ اين تحفه آسمانى و كتاب ربّانى را كه لَا يَأْتِيهِ الْبَطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لَا مِنْ خَلْفِهِ تَنزِيلٌ مِّنْ حَكِيمٍ حَمِيد ميباشد؛ در نزد شاگردان و محصّلين بدون سابقه و خالى الذّهن، مثل يك كتاب واهى و كم ارزش، و يا مانند تورات و انجيل محرّف و دست برده شده جلوه ميدهند.
در اين صورت عِرق اصلى حياتى انسان را زدهاند و رگ وَتينِ قلب را بريدهاند، و به مغز مفكّر مسلمان و انديشمند ضربه وارد نمودهاند كه ديگر تا پايان تحصيل بلكه حقّاً تا آخر عمر اين نوباوگان تحصيل كرده با همين نظر به كتاب الهى مينگرند، و آنرا هم در رديف أنْياب أغوال و أساطير الاوّلين نظر مينمايند.
با توجّه به سرّ اين مطلب معلوم ميشود كه: چرا معاندين قرآن در هر زمان به صورتى خاصّ و به شكلى مخصوص، مردم را از دقّت و بررسى در حقائق و تفسير و تأويل و رسيدگى به شأن نزول و سيره و سنّت و منهاج رسول خدا كه قرآن بر وى فرود آمده است، منع ميكنند. و بهر صورتى كه هست مردم را در راهى قرار ميدهند كه كمتر با اين موهبت عظمى سر و كار داشته باشند؛ و كمتر به فكر أصالت و تفكّر و تعمّق و دور انديشى كه قرآن به آن دعوت ميكند بوده باشند.
قرآن انسان را از علوم جزئيّه به علوم كلّيّه حقيقيّه ميرساند؛ و در آنجا ديگر دستگاه مجاز را اعتبارى نيست.