نویسنده: علامه طهرانی
منبع: وظیفه فرد مسلمان در احیای حکومت اسلام، صفحه ۲۸ و ۲۹
يك روز ماه رمضان بود، ما با يكى از رفقا گفتيم: برويم قم، برويم آنجا ببينيم آخر آقايان در چه وضعى هستند! و چه تصميمى دارند! ما با آن دوستمان كه از علماء بود و الآن هم حيات دارد و ديگر پير شده است، رفتيم قم و منزل جناب محترم آقاى آسيّد هادى روحانى كه باجناق ماست، و منزلشان نزديك منزل آية الله خمينى بود رفتيم، و آنجا افطار كرديم. و بعد از نماز مغرب و عشاء و افطار، رفتيم منزل آية الله خمينى. و از اينطرف و آن طرف گفتگو كرديم كه بالاخره حالا كه چه؟ حالا چه مىخواهيد بكنيد؟
گفتند: شما مىگوئيد ما چكار كنيم؟ بله چكار كنيم. من عرض كردم: خوب حالا كه آنها آمدهاند و فشار آوردند و كارهايشان تمام شد، ما نبايد بنشينيم همان طور كه آنها نقشهاى كشيدند؛ ما هم بايد از يك راه ديگر وارد شويم؛ اين كه نمىشود.
گفتند: شما بگوئيد: چكار بكنيم؟ گفتم: آخر مگر قرآن نمىگويد:
وَعَدَ اللَهُ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّلِحَتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِى الارْض.
«خدا وعده داده به كسانى كه ايمان مىآورند و عمل صالح انجام مىدهند كه آنها را در روى زمين خليفه كند.»
گفتند: آقا اين مربوط به آمنوا و عمل الصّالحات است؛ بما چه مربوط؟ عرض كردم: آقا، ما مجازش را مىگيريم، به همين مجاز، بهمين مجاز، خداوند بزرگ است. شايد او به نظر لطف خودش به حقيقت قبول كند؛ شما مشغول شويد انشاء الله مردم هم كمك مىكنند.
چون در آن وقت ايشان در واقع شاخص شده بودند، و اعلاميّههاى مهمّى صادر مىكردند البته اعلاميّههاى آية الله گلپايگانى هم خيلى متين، قوى و خوب بود. ولى آن شور و هيجانى كه در اعلاميّههاى آية الله خمينى بود در اعلاميههاى ايشان نبود، و اعلاميّههاى ديگران هم غالباً بسيط و خيلى ساده بود؛ ولى اعلاميّههاى آية الله خمينى جاندار و شورانگيز بود.
لذا گفتند: خوب حالا شما بگوئيد من چه قسمى اعلاميّه بنويسم؟ نظر ايشان اين بود كه اوّلًا بايد به تربيت و تهذيب روحانيّون پرداخت؛ و سپس به تربيت و تعليم مردم، و مىفرمودند: تا كار روحانيّت سر و سامان نگيرد و روحانيّون مهذّب نشوند، نمىتوان مردم را ترغيب و تحريص نمود.
من گفتم: شما اعلاميّه را بعنوان مسلمانها بنويسد كه: اى مسلمانها شما كه اهل اين مملكتيد، بيائيد و قيام كنيد: شما ننويسيد روحانيون چنين و چنان، روحانيّونى كه الآن ما داريم؛ من و شما مىدانيم كه بعضى از آنها فاسد هستند؛ و خود شما هم قبول داريد. آن روحانى كه مثلًا رفته در نجف اشرف درس خوانده، و چهل سال در آن تابستانهاى گرم آن گرد و غبار كُشنده را خورده، و روزها رفته در ته سرداب چهل پلّهاى درس خوانده و مطالعه كرده براى اينكه يكروز رئيس بشود، براى اينكه يك روز آقا بشود؛ امروز نمىآيد تمام امر را براى خدا لِلّه و فِى الله بدست شما بدهد، چهل سال بحث كرده، درس خوانده، زحمت كشيده، داد و بيداد كرده براى رياست نه براى خدا.
همه را نمىگويم؛ امّا افرادى اينطورى هستند، آنها به هيچ وجه من الوجوه حاضر نيستند براى حقّ خاضع بشوند، شما نمىتوانيد الآن روحانيون را اصلاح كنيد بعد برويد سراغ ديگران (ايشان مىفرمود: اوّل بايد روحانيّت را اصلاح كرد) نه شما نمىتوانيد اين كار را بكنيد؛ روحانيون بشما مجال نمىدهند. آن كسى كه ساليان متمادى با آن مرارتها زحمت كشيده كه الآن بشود فرمانده، او نمىآيد فرمان خدا را بپذيرد نفس وى أبداً خشوع نمىكند و زير بار حقّ در صورتى كه با شخصيّت او تنافى داشته باشد نمىرود أبداً نمىرود.
آية الله خمينى گفتند: پس چه كنيم؟ گفتم: شما اعلان عمومى بدهيد: بگوئيد اى مسلمانها! اى زنها! اى مردها! هر مسلمانى كه خود را مسلمان مىداند اين ندا بگوش او مىرسد و حركت مىكند شما از كجا مىدانيد افراد گنهكار از آن گونه روحانىها بخدا نزديكتر نباشند؟
اين دخترها و پسرهاى آلوده به مقتضاى برنامههاى غلط اين طور بار آمدهاند؛ آنها تربيت نشدهاند؛ و چه بسا در حال گناه هم در خود يك حال انفعالى داشته باشند، حال توبهاى داشته باشند كه من كار بدى مىكنم. آن رقّاصه سينما در خانوادهاى بار آمده است كه نماز و روزه نبوده، شرب خمر بوده است، سپس به مدرسه رفته و از روى تربيتهاى ناصالح اينطور شده است و چه بسا در انديشه خود منفعل و انتظار استماع صيحه حق و توبهاى را دارد؛ ولى آن روحانى كه براى رياست درس خوانده مىگويد: همه كارهاى من صحيح است، همه كارهاى من مورد رضاى خدا است؛ آيا او به خدا نزديكتر است يا اين؟
شما ندا را به نام اسلام بلند كنيد، همه پشتيبان شما هستند و ما هم كمك مىكنيم. و الآن شما شاخص هستيد؛ مردم به اين ندا هم پاسخ مىدهند و مىآيند زير اين پرچم.
آرى نزديك دو ساعت گفتگوى ما طول كشيد و آن شب ماه رمضان، تابستان هم بود. مجلس ما تقريباً تا ساعت ۱۱ طول كشيد؛ و ما خداحافظى كرديم و آمديم؛ بنده بودم و همان آقائى كه با او رفته بوديم و الآن حيات دارند.
با آية الله خمينى، صحبتها تا حدود ۱۱ شب طول كشيد و بعد بلند شديم و خداحافظى كرديم. و ايشان هم بحمد الله كم كم مشغول شدند تا آن قضيّه مدرسه فيضّه پيش آمد، و ايشان آن خطابه خيلى عجيب و تاريخى را در مدرسه فيضيّه ايراد كردند. سخنران قبل از خطابه را ما از طهران فرستاديم، او از اقوام ما بود و الآن هم حيات دارد و او هم نطق كوبندهاى كرد و بعد از آن سخنرانى مخفى شد.