نویسنده: آیتالله سید محمد صادق حسینی طهرانی
منبع: کتاب نور مجرد
بعد از فوت حضرت آقاى أنصارى همدانى رحمةاللـهعليه، حضرت علاّمه والد قدّسسرّه با سه دسته از شاگردان ايشان روبهرو شدند و براى اينكه نفوس آنها تلف نشود و نيز زحمات آقاى أنصارى همدانى هدر نرود، خدا ميداند چه زحمت و رنج و مظلوميّتى را متحمّل شدند. برخى از ايشان نه تنها ولايت حضرت آقاى حدّاد را نپذيرفتند، بلكه با أغراض نفسانى بناى عناد و مخالفت را گذاشتند و ايشان بعد از إتمام حجّت، براى هميشه آنان را طرد كردند. در زمان كودكى كه حقير همراهشان به جلسات مىرفتم برخى از آنها را نام برده و فرمودند: اگر اينها سلام كردند جواب ندهيد؛ نَفَس اينها هم مسموم است!
گروه ديگر أهل خلوص و صفا بودند و بعد از حضرت آقاى أنصارى همينطور متوقّف مانده بودند و به مرحوم حدّاد محبّت داشتند ولى ايشان را ولىّ كامل تلقّى نمىكردند. حضرت علاّمه والد، مهر و شفقت خود را از اينها دريغ نكردند و با آنها مىنشستند و مراتب إكرام و احترام بينشان برقرار بود و به حسب استعدادها و قابليّتهاى آنان اشتباهاتشان را متذكّر مىشدند و راه را براى آنان هموار مىكردند.
گرچه بطور طبيعى آن انس و الفتى كه با رفقاى سلوكى داشتند با ايشان نداشتند و هرمقدار ايشان به مرحوم حدّاد علاقه داشته و ايشان را حقّ مىدانستند، علاّمه والد نيز به همانمقدار به آنها نزديك مىشدند.
برخى از اين افراد بسيار أهل خلوص و محبّت و مجاهده بودند، ولى بعد از مرحوم أنصارى در درجاتى متوقّف شده بودند و ايشان تلاش مىكردند آنها را به مراحل بالاترى سوق دهند. مىفرمودند: «اين أفراد با اين خلوص و محبّت چون تسليم مرحوم حدّاد نبودند، سيرشان متوقّف يا بسيار كُند شده بود و از خود دخل و تصرّفاتى داشتند كه صحيح نبود.»
مثلاً زمانىكه حضرت آقاى حدّاد به ايران آمده بودند و به همدان تشريف بردند، يكى از اين آقايان از سر محبّت و إخلاص زنى را براى حضرت آقاى حدّاد و بدون اجازه ايشان، عقد فضولى كرده بود و غرضش هم اين بود كه خدمتى نموده باشد. والد معظّم مىفرمودند: حضرت آقاى حدّاد در عوالمى بودند كه أبدا مجال نزول و توجّه به كثرات براى ايشان نبود. آن مخدّره را با لطائفى راضى به متاركه كردند و او وجهى گرفت و رفت.
مىفرمودند: مرحوم حدّاد نسبت به دو نفر از شاگردان مرحوم أنصارى اميد داشتند كه به سوى ايشان برگشته و سيرشان را ادامه دهند و يكى از آنها همين شخص بود كه محبّ بود ولى سرسپرده نبود.
و از جمله اشكالات علاّمه والد به برخى از ايشان اين بود كه بدون داشتن احاطه كامل، مسؤوليّت عدّهاى را مىپذيرفتند و در مقام تربيت نفوس برمىآمدند و دستوراتى مىدادند كه أفراد كشش و قابليّت آن را نداشتند. مرحوم حدّاد گاهى مىفرمودند: «برخى از شاگردان ايشان قابليّت و استعدادشان از خود آنها بيشتر است ولى چون آن شخص نمىتواند ايشان را سير دهد رشد نمىكنند.»
أمّا گروه سوّم كسانى بودند كه با علاّمه والد همراه شده و ولايت حضرت آقاى حدّاد را پذيرفتند؛ هَنِيئًا لأربابِ النّعيمِ نَعيمُهم.