کانال تلگرام نورمجرد
نور مجرد > سیره > سیره سیاسی اجتماعی > وجوب تشکیل حکومت اسلامی از منظر علامه طهرانی

وجوب تشکیل حکومت اسلامی از منظر علامه طهرانی

مربوط به دسته های:
سیره سیاسی اجتماعی -

نویسنده: علامه طهرانی

منبع: وظیفه فرد مسلمان در احیای حکومت اسلام، صفحه ۱۶ و ۱۷

فهرست
  • ↓۱- وجوب تشكيل حكومت اسلامى‌

وجوب تشكيل حكومت اسلامى‌

از اينكه در روايات عديده داريم كه: اسلام بر پنج پايه است: نماز و روزه و زكات و حج و ولايت، و مَا نُودِىَ بِشَى‌ءٍ مِثلَ مَا نُودِىَ بِالوِلَايَةِ، هيچ چيز اهميتش مثل اهميّت ولايت نيست بر ما روشن شد كه: بر طبق آيات قرآنى و روايات أمرى كه از همه واجب‌تر است همين تشكيل حكومت اسلامى است.

ما مسلمانيم، نماز مى‌خوانيم، روزه مى‌گيريم، زكات مى‌دهيم، خمس مى‌دهيم، حج مى‌رويم؛ ولى همه‌اش بى رمق و بى مايه و بى رنگ، زيرا كه بالاى سر ما پرچم كفر است.

توجه كنيد، چه عرض مى‌كنم، اگر شما براى مثال يك منزلى داشته باشيد خيلى خيلى كوچك و محقّر، و به جاى پرده هم لنگ آويزان كرده باشيد، آشپزخانه هم در نداشته باشد، امّا مال خودتان باشد، اختيارش بدست شما باشد، نگرانى نداشته باشيد كه نگاه خيانتى در اين منزل به خودتان، به زنتان، به بچّه تان بشود آيا اين بهتر است يا اينكه يك باغى داشته باشيد مثلًا ده هكتار و چه و چه و چه با درختهاى زياد، وليكن اختيار آن در دستتان نباشد، نگاه اجنبى در آن باغ باشد؛ صاحب اختيار آن با شما نباشيد، كدام براى شما بهتر است؟ طبعاً آن منزل كوچك.

ما در زمان طاغوت هر چه داشتيم بر آن اساس داشتيم، پرچم كفر بالاى سر ما بود.

من وقتى كه در نجف بودم مى‌خواستم اقامه بگيرم رفتيم نزد قنسول نجف، گفت: بايد تقاضا بنويسى، من نوشتم.

بسم الله الرّحمن الرّحيم ... و فلان و فلان و فلان و ... تقاضا را دادم، گفت، بسم الله نبايد باشد، گفتم، چرا؟ گفت چرا ندارد، براى اينكه رسم نيست و كاغذها هيچكدام بسم الله ندارد، يكساعت با او بحث كرديم كه، آخر شما مقررّاتى كه نداريد، دستورى كه نداريد، نظام نامه‌اى كه نداريد، كه بسم الله نبايد باشد، حالا از اينكه مُد نيست رسم نيست كسى بسم الله بنويسد، نوشتنش كه عيب نمى‌شود، بالاخره ... تازه او آدم متديّنى بود، نماز خوان بود، ولى اينطورى بود، براى يك بسم الله نوشتن عادى بالاى سر يك نامه يكساعت بحث شد تا بالاخره قبول كرد و نامه ما را با بسم الله گرفت.

اينها براى چيست؟ براى آن پرچمى است كه بالا سر ماست، چون پرچم اسلام نيست، ما اگر در مملكت كفر زندگى كنيم، حالا مى‌خواهد ايران باشد، مى‌خواهد عراق باشد، مى‌خواهد مصر باشد، هر كجا باشد، آن پرچم كفرى است كه حاكم است. يعنى پرچم خارجى‌ها و اينها همه نوكر و دست نشانده آنها هستند. آنها مى‌آيند يك نفر را تطميع مى‌كنند، پول مى‌دهند، وعده مى‌دهند، چنين و چنان، او هم كودتا مى‌كند. يك كودتاى معنوى و مادى، ظاهرى و باطنى، و همه مردم را مى‌برد به آنجائى كه دستور دارد ببرد. امّا زير پرچم كيست؟ حالا هر چه بر پرچم بنويسند، لا إلَه إلّا الله، محمّد رسول الله، امّا اين پرچم انگليس كافر است، پرچم اسلام نيست.

پرچم اسلام آنجائى است كه وقتى انسان بسم الله بنويسد اگر آنرا بر نمى‌دارد ببوسد و روى چشمش بگذارد، لا اقل آنرا ردّ نكند، اين بسم الله است؛ بسم الله كه حرف بدى نيست و ما ديديم كه قضيّه منحصر به اين مسائل نيست. از بچّه‌ها و زنها و طرز خانه و طرز لباس زنها و لباس بچّه‌ها و تعليم مدارس و روزنامه‌ها و راديو و خلاصه تمام شئون زندگى، همه‌اش از اين قرار است.

ما زبان نمى‌توانستيم باز كنيم، به كسى بگوئيم: اين كار را بكن، نمى‌توانستيم بگوئيم: اين كار را نكن. نمى‌توانستيم به يكى از محارم خودمان بگوئيم: آقاجان، اين جورابى كه مى‌پوشى و با آن بيرون مى‌روى، اين جوراب نازك است. پا نماست. چون مى‌گفت: اگر من از همين جورابهاى معمولى پا كنم، به من مى‌گويند: امُّل. جارى من هم همينطور است. آن جارى من هم همينطور است. همه همينطور و از همين جورابها مى‌پوشند، و ديگر اين حرفها گذشته است.

يا مگر به كسى مى‌توانستيم بگوئيم: آقا مدرسه نرو. يا فلان مدرسه برو، و آنها مى‌رفتند به آن مدارس. ديگر همه چيز خود را از دست مى‌دادند و اينها كه مى‌روند، مى‌روند ديگر. سخن، سخن از خود مدرسه نيست. سخن از آن محيط است، سخن از آن فرهنگ و تعليمات است. آن جهت نگران كننده است كه انسان را خسته مى‌كند. و گرنه خود مدرسه رفتن عيبى ندارد.

خلاصه با آن ترتيب كه طاغوت پيش مى‌رفت ما ديديم هيچ چاره‌اى نيست مگر اينكه انسان شروع كند به مبارزه با حكومت جور تا حكومت عدل را تشكيل دهد؛ چون تشكيل حكومت اسلامى از اوجب واجبات و از أهمّ فرائض است. براى مثال، اگر نماز شما روى جهتى ترك شد، آن مقدارى كه چوب مى‌خوريد كمتر است از اينكه در صدد و اهتمام تشكيل حكومت اسلامى نباشيد، او مقدّم است، نماز ظهر وقتى قبول است كه انسان در سايه حكومت اسلام باشد، روزه وقتى قبول است كه انسان در سايه اسلام باشد، حجّ وقتى مقبول است كه انسان در سايه اسلام باشد، و همه چيزها؛ وقتى انسان در زير پرچم پيغمبر صلّى الله عليه و آله و سلّم است همه اعمال او قبول است، وقتى انسان پيغمبر صلّى الله عليه و آله و سلّم را رها كرد و رفت زير پرچم معاويه و أبو سفيان، حالا هر چه نماز بخواند، هر چه روزه بگيرد، خيلى روشن است كه آن نماز، نماز نيست. آن نمازى كه أبو سفيان و معاويه بپسندد و إمضا كند، نماز نيست چون او اصلًا وضعش و مكتبش ضدّ نماز است، او عامل نماز برأنداز است، نه ايجاد كننده نماز.