نویسنده: علامه طهرانی
منبع: وظیفه فرد مسلمان در احیای حکومت اسلام، صفحات ۴۵ تا ۴۸
آية الله خمينى حركت كردند براى قم، و در قم مردم جشن گرفتند و خوشحال بودند. و بحمد الله اين مسائل گذشت، ولى باز هم ايشان در قم آزادى و اختيار نداشتند؛ بلكه در كنترل شديد دستگاه بودند. بعضى اوقات خدمتشان مشرف مىشديم.
در يكى از شبها به ايشان عرض كردم: ما تا بحال روى اسلام تبليغ مىكرديم؛ ولى ديگر از اين ببعد گوئى اسلام در شما متمركز شده است، و بايد روى شما كاملًا تبليغ كنيم. حالا بگوئيد ببينيم خلاصه چكار مىخواهيد بكنيد؟ چه برنامهاى داريد؟ چه نقشهاى داريد؟ با چه ظهور و ابراز شخصيّتى مىخواهيد معرّف اسلام باشيد؟ بالاخره ما با شما در اين مدّت مشورت داشتهايم و بايد وضع روشن بشود.
مثلًا يك مرتبه بعد از قضيّه مدرسه فيضّيه شايع كردند كه شاه فرار كرده، و مثل اينكه اين را عمداً خود آن دستگاه شايع كرده بود تا اينكه عكس العمل مردم را ببينند چيست؟ چه نظرى دارند؟ در آنوقت حقير در قم بودم به ايشان عرض كردم: خوب خوب حالا اگر الآن شاه رفته باشد، جنابعالى چه نقشهاى داريد؟ چه كسى را معيّن مىكنيد؟ نخست وزير شما كيست؟ وزرايتان كيستند؟ ايشان گفتند: آقاى حاج سيّد محمّد حسين! ما در اين راه سُريدهايم (به اين معنى كه ما كسى را هنوز آماده نكردهايم، و اين پيش آمدى است كه بدون نقشه قبلى صورت گرفته است.)
در آن وقت اسدالله علم نخست وزير بود كه تمام اين وقايع در زمان او به وقوع پيوست. و بهترين كسى كه قبل از او نخست وزير بود همين دكتر على امينى بود كه در آن وقت از افراد سرشناس بود و طبعاً مردم ميل داشتند او روى كار بيايد و چون افرادى كه از سابق تربيت شده باشند متخصّص باشند، مسلمان باشند متديّن باشند متعهّد باشند، و در اين موقع حسّاس كه مثلًا دستگاه سقوط مىكند؛ فوراً آنها بيايند و تمام مردم را اداره كنند، و با عِرق دينى و غيرت مذهبى كه وجود نداشت لذا بعضى از آقايان در صحبتهايشان تقاضا داشتند كه عَلَم برود و باز همان دكتر امينى بيايد. قضيّه اينطور بود.
ما خوب مىدانيم كه دكتر امينى و أمثال او افراد صد در صد مذهبى نبودند. لذا در آن شب خيلى صحبت شد. و از جمله گفتگوهايى كه بنده با ايشان كردم اين بود كه: الآن شما بايد دو حزب تشكيل بدهيد؛ يك حزب سرّى و يك حزب عَلَنى، حزب علنى از نقطه نظر اينكه الآن رئيس هستيد؛ و به همه مردم اعلام كنيد كه هر كس مسلمان است، طالب اسلام است، مىتواند با اين خصوصيّات در اين حرب شركت كند، و مشغول فعّاليّت بشود. امّا حزب سرّى براى آن افرادى كه خودتان سراغ داريد. در همه ملكت افراد متنفّذ و غيّور هستند و مىتوانند منشأ اثر باشند و كار بكنند؛ و از آنها انسان مىتواند استفاده كند و آنها مىتوانند هر كدامشان در يك جمعيّتى نافذ باشند در آنجا؛ شما بطور سرّى با آنها ارتباط داشته باشيد و در واقع روح آن حزب علنى اين حزب سرّى باشد، و در آن حزب علنى هم هر كس مىخواهد داخل بشود؛ ولى روح و اساس در همين حزب سرّى باشد.
ايشان گفتند: حزب هيچ بدرد نمىخورد، نه حزب سرّى نه حزب علنى. گفتم: پس چى؟ گفتند همينطور مردم را حركت مىدهيم، و چنين و چنان. عرض كردم: آقا فردا مجلس تشكيل مىشود، وقتى وكلا در مجلس بنشينند، و قانون بگذارند، شما چه قسم جلوى مجلس را مىگيريد؟
گفتند: ما مردم را مىفرستيم بروند درِ مجلس را بشكنند و داخل شوند. عرض كردم مگر آنها بشما يك چنين اجازهاى مىدهند؟ وقتى مجلس باز بشود آنقدر اينها در اطراف تهيّه عِدّه و عُدّه مىكنند كه از صد مترى آنها نمىتوان حركت كرد؛ آنوقت كه مثل الآن نيست در آنوقت شدّت بيشترى اعمال مىشود.
بايستى حزب تشكيل داد، و حزب فوائدش چنين است و چنان، بالاخره قدرى از فوائد حزب عرض كردم، ولى ايشان فرمودند: اصلًا حزب صلاح نيست بهيچ وجه من الوجوه.
عرض كردم: مرحوم احمد شاه را هم وقتى كه خواستند از سلطنت خلع كنند و مىخواستند همين پهلوى را روى كار بياورند. احمد شاه دوبار از ايران مسافرت كرد به خارج (و خيلى مظلومانه خلاصه از دنيا رفت) و او يكى از سلاطين واقعاً ذيقيمت ما بود كه واقعاً مجاهده كرد، و دين دوست و اسلام دوست بود و براى ايران زحمت كشيد و از سلطنت و همه چيز خود به جهت عدم تسلّط انگليسها گذشت.
همين احمد شاه بود كه انگليس تمام جنايات پهلوى را مىخواست بدست او جامه عمل بپوشاند، و او گفت: من اين كار را نمىكنم و امضاء نمىكنم، و از همه اينها گذشت، و رضاخان آمد و تمام دستورات انگليسها را مو به مو اجرا كرد.
به هر حال به احمد شاه گفتند كه: تو حزب تشكيل بده و يكى از راههاى پيشرفت تشكيل حزب است.
احمد شاه گفت: من حزب تشكيل نمىدهم.
زيرا اوّلًا: براى اينكه من شاه ايرانم، يعنى شاه همه افراد مملكت و تمام ملّت، و سلطنت من اختصاص به كسى ندارد كه يكى حزب من بشود و ديگرى نشود، بلكه همه افراد حزب من هستند.
ثانياً: اگر من حزب تشكيل بدهم، طرف مقابل منهم يك حزب تشكيل مىدهد، او هم فرد جمع مىكند، آنوقت بين اين دو حزب تصادم مىشود. وقتى تصادم شد معلوم است كه عاقبت كار چه قسم از آب در مىآيد.
اين منطق احمدشاه بود و ليكن هر قيامى در عالم بدون اساس و تشكيلات ثمر بخش نيست؛ زيرا انسان در مقابل كار انجام شده قرار مىگيرد و آنوقت صدايش بلند مىشود كه الآن چكار كنم؟ و امّا اگر با مقدّمات و مقتضيات و دور انديشى و تربيت افراد باشد هر اتّفاقى بيفتد فوراً برنامهاش اجراء مىشود.
و براى حزب فوائد زيادى است:
اوّل اينكه: حزب كه تشكيل مىشود همان وقت كه حكومت گرفته نمىشود، افرادى بتدريج تربيت مىشوند، تكامل پيدا مىكنند در فنون مختلف متخصّص مى شوند. يكى در اقتصاد، يكى در دارائى است، يكى در استاندارى است، يكى در شهربانى است. اينها كه از افراد متديّن و متخصّص و غيور انتخاب شدهاند به كمال خودشان مىرسند. اين يك فايده.
دوّم اينكه: الآن چه بسا از همين افراد به درجه اعلاء و أكمل در گوشه و كنار مملكت هستند و از دستگاه هم متنفّرند، ولى شما را نمىشناسند و شما هم آنها را نمىشناسيد. ولى وقتى حزب تشكيل شد اين افراد به اين حزب پيوند پيدا مىكنند. آنوقت انسان بواسطه اين شناسائى از نيروى آنها مىتواند استفاده بكند. و اگر مثل اين حكومت الآن ساقط شد؛ آن وقت فوراً اين افراد را كه با تمام خصوصيّات شناختهايد، مىتوانيد سر كار قرار دهيد.
و همينطور كه الآن مثل حكومت عَلَم با دَه وزير سر كار هستند و تمام مملكت در قبضه آنها است و همه مردم را خفه كردهاند، وقتى ما هم ده نفر وزير كار آزموده داشته باشيم، و با آن قدرت بيايند روى كار يك مرتبه همه مردم به سراغ آنها مىروند، مهم همان ده نفر است نه صحبت عموم جمعيّت.
هر مملكتى كه حكومتش غلبه پيدا مىكند صحبت در همان چند نفر اوّل است كه آنها بايد افرادى باشند تربيت شده و متديّن و متعبّد به حزب خودشان. هر چه مىخواهد باشد بايد نسبت به آن حزب شناسا و متخصّص و دلسوز و علاقهمند باشند.
و سوّم اينكه: ما مىبينيم كه الآن دستگاه به تمام معنى الكلمه از ارتباط مىترسد، از ارتباط خوف دارد، از جمعيّتى كه حركت مىكند اگر هزار نفر باشند ولى با هم ارتباطى نداشته باشند ترس ندارد، وحشت ندارد، امّا نفر كه با هم مرتبط باشند مىترسد، از ارتباط مىترسد؛ و حزب افراد را ارتباط مىدهد. (البتّه آن ارتباط مخفى در درجه اوّل، و آن ارتباط عَلَنى در درجه ثانى).
و اين ارتباط موجب اين مىشود كه ديگر نتوانند اين شبكه را پاره كنند و خراب كنند؛ يا بالاخره اگر هم بخواهند خراب كنند كشمكش در مىگيرد، و ديگر بين اين دسته و آن دسته مبارزه و كشمكش است، در نهايت اين افراد متديّن كه اساسشان بر عقيده و اسلام و قرآن است غلبه پيدا مىكنند گرچه قدرى زمان بيشترى طول بكشد؛ ولى كار اساسىتر است؛ و اين كار بهتر و از خطر هم دورتر است.
ايشان گفتند: أبداً بهيچوجه من الوجوه حزب صلاح نيست. بهيچوجه من الوجوه اسم حزب را نبايد آورد.
من عرض كردم: حالا اسم حزب را هم شما نياوريد، بنام مَجمع، جمعيّت، مجتمع، هر چه، اسم حزب هم نمىخواهد بياوريد؛ ولى مسأله بر همين اساس بايد باشد كه يك عدّه افراد بايد مرتبط باشند، در تحت اين عنوان كه وقتى شما قيامى مىكنيد؛ او كه در خرمشهر يا فلان شهر است فوراً وظيفه خود را بداند؛ يا آن عالِم خونِ دل خورده و زجر كشيده ديگر در در اقصى نقاط كشور وظيفه خودش را بداند به تمام معنى الكلمه براى او روشن باشد كه از چه راه بايد وارد كار شود؛ و در اينصورت كار حلّ مىشود؛ يعنى آن زحماتى كه بعد از انقلابهاى بدون حزب غالباً بر عهده آن جمعيّت گذاشته مىشود با اين مقدّمه ساده برداشته مىشود، و ديگر انسان دنبال آن نگرانيها نيست.
اتّفاقاً هم وقتى كه انقلاب پيروز شد، و آية الله خمينى از پاريس تشريف آوردند بطهران، و تشكيل حكومت دادند، اوّل چيزى كه به ايشان پيشنهاد شد همين تشكيل حزب بود، حاج سيّد محمّد بهشتى رفته بود و الزام كرده بود كه تشكيل حزب بايد بدهيد! اين مطلب را براى من مرحوم مطهّرى نقل كرد و آقاى هاشمى رفسنجانى هم بوده و رأى ايشان هم بر تشكيل حزب بوده است.
آية الله خمينى گفته بودند: نه حزب هيچ صلاح نيست، به هيچ وجه من الوجوه. آنها اصرار كردند كه: آقا نمىشود. اصلًا بهيچ وجه بدون حزب برقرارى حكومت امكان ندارد.
آية الله خمينى گفتند: خيلى خوب، برويد هر كارى مىخواهيد بكنيد بكنيد! و بالاخره إذنى هم كه به ايشان براى حزب جمهورى اسلامى دادند به اين كيفيّت بود، و آنها آمدند و تشكيل حزب دادند، و اين روزنامه جمهورى اسلامى هم كه ارگان حزب جمهورى اسلامى است بر همين اساس بوده است.
خلاصه، عقيده ايشان تشكيل حزب نبوده؛ و شايد تا آخر هم بر همين اساس فكر مىكردند البته فرمايش ايشان از يك جهت تمام است. از جهت اينكه كسى كه مرجع تمام مسلمين است آنوقت حزبى بنام خودش تشكيل بدهد اين صحيح نيست ولى تا هنگامى كه مرجعيّت عامّ و حكومت عام پيدا نكرده، سازمانها و گروههاى ديگر رقيب او هستند و آن رقيبها كار مىكنند و ما ديديم كه رقيبها چه ضربهها زدند؛ اين حزب موجب اين موجب مىشود كه آن افراد دلسوز و متخصّص با يكديگر مرتبط شوند؛ و كارهايشان روى ارتباط انجام بگيرد.
اين وزير امروز بخواهد از كار ساقط بشود، يا استعفاء بدهد، يا مريض شود، پنج نفر ديگر شبيه او موجودند. ديگر محتاج نيست كه انسان تأمّل بكند؛ حزب افراد مىسازد؛ و لذا امروز هم كه در دنيا هر تشكيلاتى كه براساس حزب است براى همين جهت است.