منبع: آیت نور صفحه ۶۹
آیت الله حاج میرزا محمد طهرانى عسکری دایی پدر علامه طهرانی و بسیار مورد توجه ایشان می باشند
پدر وی مرحوم رجبعلى طهرانى و مادر بزرگوارشان علويّه خانم ناظر است. وى در سال ۱۲۸۱ هجرى قمرى متولّد شد و پس از ازدواج مادرش با ميرزا بزرگ شیرازی (صاحب فتوای تحریم تنباکو) در دامان پر مهر و لطف او قرار گرفت و چهارده سال از محضر پر فيض و سازندهاش بهره برد و مدارج تربيتى و علمى را پشت سر گذاشت.
او با اينكه هنگام رحلت استادش ميرزاى شيرازى سى و يك سال بيشتر نداشت، ولى بخاطر عنايت ايشان و تشكيل درس خصوصى و توجّه فوقالعاده به وى زمنيههاى رشد و تعالى در ايشان به بهترين وجه فراهم شد تا آنكه مراحل عالى علمى و عملى را طى نموده و با تشكيل كتابخانهاى عظيم و تدوين آثارى ارزشمند و كار آمد به نشر معارف الهى پرداخت و در حفظ آثار بزرگان تلاشى ستودنى نمود. و با تربيت فرزندان عالم و وارسته و انتخاب دامادهاى عالم و عامل نسلى نورانى و پر بركت بجاى گذاشت. [۱]
آية الله ميرزا محمّد طهرانى عسكرى در حفظ آثار اهل بيت عليهم السّلام همّتى عالى داشت از اين رو به تكميل كتاب ارزشمند جدّ أعلاى خويش علامه مجلسى همّت گماشت و كتاب «مستدرك بحار الأنوار» را تأليف نمود.
ایشان در سال ۱۳۷۱ هجرى قمرى پس از عمرى تلاش علمى و عملى و بجاى گذاشتن آثارى ارزشمند در سنّ نود سالگى لباس بدن را خلع و روحش به ملكوت أعلى پر گشود و پيكر مطهّرش در حرم مطهّر عسكريّين سلام الله عليهما در رواق شرقى بخاك سپرده شد. [۲]رحمة الله عليه رحمةً واسعةً.
آية الله ميرزا محمّد طهرانى جهت زيارت حضرت امام رضا عليه آلاف التّحيّة و الثّناء سفرى به ايران داشتهاند كه علامه طهرانی به آن در جلد سوّم «معاد شناسی» اشاره و به دنبال آن قضيّهاى را بيان مىكنند كه چون حاوى نكات و لطائفى است آنرا نقل مىكنيم
معنى خواب را پيدا كردم. من سىسال است عادتم اين است كه پس از نماز مغرب و عشاء دو ركعت نماز والدين ميخوانم و ثوابش را به روح پدر و مادرم هديّه ميكنم؛ چند شب است كه بواسطه پذيرائى از واردين نتوانستم بخوانم؛ و اينك مادرم به خواب آقا ميرزا نجم الدّين آمده و از من گلايه نفرستادن غذاى ملكوتى خود را ميكند.«در سنه ۱۳۶۴ هجريّه قمريّه، مرحوم شيخ الفقهاء و المحدّثين، مجلسى زمان خود، آية الله آقا ميرزا محمّد طهرانى أعلى الله تعالى مقامه الشّريف كه دائى پدر ما بودند، و از علماء برجسته اسلام و مقيم سامرّاء، و صاحب تأليفات نفيسه از جمله «مستدرك البحار»،[۳]كه بعد از علّامه مجلسىكتابى مانند آن تا به حال نوشته نشده است، با تمام اقرباء خود براى زيارت حضرت ثامن الأئمّه عليه السّلام به ايران مسافرت كردند.
ايشان در آن وقت سنّشان ۸۵ سال بود و بسيار مرد متعبّد و متهجّد و پارسا و خوش اخلاق بود.
اولاد ايشان و دامادها همه عالم و صاحب فضل و كمال و تقوى بودند.
البتّه به مناسبت قرابت و خويشاوندى در منزل مرحوم والد ما آية الله آقا حاج سيّد محمّد صادق طهرانى كه از علماى طهران بودند وارد شدند و هر روز جماعتى از علماء أعلام و محترمين از تجّار و اصناف به ديدن ايشان مىآمدند و منزل مملوّ از جمعيّت و آمد و رفت بود.
چندين نفر مختصّ به پذيرائى از واردين بودند، از آن جمله أعمام ما كه همشيره زادگان ايشان بودند: حضرت آية الله حاج سيّد محمّد تقى، و حاج سيّد محمّد كاظم و حاج سيّد محمّد رضا كه اوّل وقت چاشتگاه مىآمدند و تا پاسى كه از شب ميگذشت بعد از صرف شام مراجعت به منزلهاى خود مينمودند.
چند روز كه از اين قضيّه گذشت يك روز آقا ميرزا نجم الدّين- آقازاده بزرگ مرحوم آقا دائى: آقا ميرزا محمّد، كه او خود نيز از علماى برجسته و داراى تأليفات عديده است،[۴] رو كرد به يكى از عموهاى ما (آقاى حاج سيّد محمّد رضا) و گفت: من ديشب عمّهام را خواب ديدم (يعنى شهربانو خانم والده مكرّمه آقا سيّد محمّد رضا و مادر بزرگ حضرت آقا) و در عالم رؤيا به من گفت: به محمّد رضا بگو: چرا چند شب است غذاى ما را نفرستادهاى؟(اين جمله را آقا ميرزا نجم الدّين به عموى ما گفت.)
عموى ما هر چه فكر كرد چيزى به نظرش نرسيد، تا فرداى آن روز كه در منزل ما آمدند گفتند:
آقا ميرزا نجم الدّين ساكن سامرّاء و تازه وارد به طهران و عموى ما ساكن طهران بوده و أبداً آقا ميرزا نجم الدّين از اين عمل عموى ما مطّلع نبوده است؛ و اين خواب موجب تعجّب همه حضّار شد.»[۵]
مرحوم علّامه درباره دور انديشى و تيزبينى او در حفظ آثار علمى بزرگان و فهم خطر مستشرقان در غارت آثار علمى و كتب ارزشمند شيعى داستانى را به مناسبت ذكر كتاب «الدُّرّ النَّظيم» در جلد نهم «امام شناسی»، نقل مىكنند كه ديدنى و درس گرفتنى است. ايشان پس از نقل سخن شيخ آقا بزرگ طهرانى راجع به نسخ خطّى «الدّرّ النّظيم» و اينكه يكى از آنها در كتابخانه مرحوم كُبّه بود و او را ميرزا محمّد طهرانى در سامرّاء خريد مىنويسند:
بعد از ارتحال مرحوم كبّه ميخواستند كتابخانه او را حراج كنند. مرحوم پدرم از سامرّاء مرا براى خريدن بعضى از مخطوطات از جمله همين كتاب به كاظمين فرستاد و فرمود: به هر قيمتى كه شده است اين كتاب را بخر. من به كاظمين آمدم و در موقع حراج كتابخانه اين كتاب را به قيمت گزافى خريدم و با سائر كتابهاى خريدارى شده به سامرّاء آوردم و جزء كتابهاى كتابخانه پدرم شد.از صدر اسلام تا به حال در سيره رسول خدا صلّى الله عليه و آله و سلّم كتابهاى مختلفى نوشته شده است ولى در سيره ائمّه دوازدهگانه شيعه كمتر كتابى تأليف شده است. و كتاب «الدّرّ النّظيم فى مناقب الأئمّة اللهاميم» [۶] از آن كتابهاى نادر و نفيس است كه در اين رشته تحرير شده است. و نسخ اين كتاب به تدريج از بين رفته و فقط چند نسخه از آن در دست است كه يكى از آنها متعلّق به كتابخانه كُبّه بود كه بعد از رحلت آن مرحوم به كتابخانه مرحوم دائى پدر ما آية الله علّامه آقا ميرزا محمّد طهرانى- رضوان الله عليه- نزيل و مقيم سامرّاء منتقل شد.
دائى زاده پدر ما حجّة الإسلام آقاى حاج ميرزا أبو الحسن شريف عسكرىدام توفيقه براى حقير نقل كرد كه:
«يكى از مستشرقين آمده است و در منزل ما وارد شده كه از پدر شما سؤالاتى درباره علوم دارد. شما از پدرت اجازه بگير تا به خدمتش برسد.»مدّتى زياد نگذشته بود كه يك روز كليد دار حرم عسكريّين عليهما السّلام كه مردى سنّى مذهب بود به من گفت:
من به پدرم مرحوم آية الله آقا ميرزا محمّد طهرانى گفتم. پدرم فرمود: مانعى ندارد، هر وقت ميخواهد بيايد. من به كليددار گفتم و فردا صبحِ آنروز، كليد دار در معيّت آن مستشرق به منزل پدرم آمد و در كتابخانه پدرم كه محلّ مطالعه و كتابت او بود وارد شدند و نشستند. و آن مستشرق درباره بعضى از علوم و كتب، مطالبى پرسيد و ايشان جواب گفتند؛ و در آخر الأمر از كتاب «الدّرّ النّظيم» و مؤلّف آن و خصوصيّات محتواى آن پرسيد و ايشان جواب دادند؛ و سپس گفت: آيا شما آن كتاب را داريد؟ پدرم فرمود: آرى. گفت: آيا مىشود من ببينم؟
پدرم فرمود: آرى! أبو الحسن برخيز و فلان كتاب را كه در فلان نقطه از قفسه فلانى است به ايشان بده. من برخاستم و كتاب را برداشتم و در برابر او گذاردم.
او كتاب را برداشت و صفحات آن را به دقّت ملاحظه كرد، و كاغذ جدول كشى شده و صفحات و جلد آن را به دقّت ديد و سپس كتاب را بست و روى زمين گذارد و گفت: اين كتاب را ميفروشيد؟ پدرم فرمود: نه.
گفت: من از شما خواهش ميكنم به هر قيمتى كه شده است به من بفروشيد! پدرم فرمود: نه، نمىشود! گفت: شما ملاحظه قيمت آن را نكنيد، به هر قيمتى كه بفرمائيد و به هر ميزان كه بالا باشد من خريدار اين كتابم.
پدرم فرمود: اين كتابخانه را مىبينيد؛ اگر از فرش تا سقف آن را از ابريز صافى (طلاى خالص) كنيد نمىفروشم!
آن مرد مأيوس شد و برخاست و با كليد دار رفت، و من كتاب را برداشته و در جاى خود گذاردم. فرداى آن روز كليد دار به من گفت: اين مرد طالب اين كتاب است و از مغرب اروپا براى خريدن اين كتاب آمده است و چون ميدانستهاند كه اين كتاب جزو مكتبه مرحوم كبّه است و اينك به مكتبه آقا ميرزا محمّد طهرانى انتقال يافته است لذا با توسّط مقامات بغداد يكسره به سامرّاء آمده و در منزل ما وارد شده است و از من تقاضا كرده است كه اين كتاب را وساطت نموده و براى او بخرم، و مطمئن باشيد كه هر مقدارى كه شما بخواهيد و بگوئيد، او خريدار است.
من در جواب كليددار گفتم: اين كتاب ناموس است؛ ناموس اسلام است. آيا كسى ناموس خودش را به اجنبى ميفروشد؟! آيا شما حاضريد ناموس خود را، زن و حرم خود را بفروشيد، گرچه به گزافترين قيمتها باشد؟! گفت: نه! گفتم: اهمّيّت اين كتاب از ناموس خانوادگى بيشتر است؛ چون اين ناموس دين و شريعت و ناموس اسلام است و كتاب خطّى منحصر به فرد است.
كليددار از خريدن اين كتاب مأيوس شد و به مستشرق قضيّه را گفت. او هم فهميد كه پدرم تعصّب دين دارد و به هيچ وجه كتاب را نخواهد فروخت فلهذا از سامرّاء رفت.
من كه اين گفتگوى خود را با كليددار براى پدرم بازگو كردم، فرمود: اينك بايد جاى اين كتاب را تغيير داد، آن را در فلان قفسه و فلان نقطه بگذار، چون ايشان جاى اين كتاب را دانستهاند و بعيد نيست در اوقاتى كه در اينجا رفت و آمد است با لطائف الحيلى كتاب سرقت شود.
بارى بعد از رحلت مرحوم ميرزا دائى: آقا ميرزا محمّد طهرانى، ورثه آن مرحوم تمام كتابهاى وى را وقف كردند و مهر وقف بر آنها زدند، و اينك همين كتاب با سائر كتب به كاظمين منتقل شده و اداره اوقاف باستان شناسى عراق بر آنها نظارت دارد و از كتب ممنوعة الخروج از كشور عراق شناخته شده است. »[۷]
۱. از آن جمله است علّامه حاج سيّد مرتضى عسكرى عالم و محقّق بزرگ معاصر و صاحب آثار فراوانى همچون «عبد الله بن سبا» و «صد و پنجاه صحابه ساختگى» و «نقش عايشه در تاريخ اسلام» و ... كه نوه دخترى محدّث عظيم آية الله ميرزا محمّد طهرانى ميباشد. ( «امام شناسى» ج ۱۳، ص ۱۷۱
۲. «جُنگ خطّى ۷» ص ۱۶۱؛ و «جنگ خطّى ۱۹» ص ۸۸ و ۸۹
۳. در كتاب «علماء معاصرين» ص ۴۲۰ پس از شرح حالى از مرحوم آية الله آقا ميرزا محمّد طهرانى درباره اين كتاب مىگويد:» سالهاست كه «مستدرك البحار» مىنويسند. سنه ۱۳۴۵ در خزانه كتبش شش مجلّد كبيرى فقط در مستدرك اجازات «بحار» ديدم و آن كتاب عجيب ظريفى است و در مدّت سه روز نبذى از درر بحارش التقاط و غرر جواهرش اختلاس نمودم. و در اين اجازات مستدركه و روايات مستطرفه آنچه از فوائد و فرائد و طرائف و لطائف وديعه نهاده، در هيچ اجازه و ترجمه يافت نمىشود كه از كتب طريفه و اسفار نفيسه تتبّع و تصفّح فرموده است.»
۴. ايشان در سال ۱۳۱۳ هجرى قمرى در طهران به دنيا آمدند و پس از تحصيلات علمى به به تأليف كتب ارزشمندى پرداختند كه ميتوان به كتب «علىٌّ و الوصيّة»، «علىٌّ و الشّيعة» و «منتخب گنج العالم» اشاره كرد. ايشان پس از ساليان طولانى تلاش علمى در سال ۱۳۹۵ هجرى قمرى ديده از جهان فرو بستند.
۵. معاد شناسى» ج ۳، ص ۱۹۸
۶. «الدّرّ النّظيم فى مناقب الأئمّة اللهاميم» نوشته شيخ جمال الدّين يوسف بن حاتم شامى شاگرد محقّق حلّى متوفّاى ۶۷۶ و مُجاز از سيّد رضىّ الدّين علىّ بن طاووس حلّى متوفّاى ۶۶۴ است. اين كتاب در باب خود بسيار جليل است. و در آن از دو كتاب «مدينة العلم» و «النّبوّة» شيخ صدوق كه فعلًا موجود نيست نقل ميكند، كه معلوم مىشود نسخهاى از اين دو كتاب نزد او بوده است. ( «الذّريعة» ج ۸، ص ۸۶)
۷. امام شناسى» ج ۹، ص ۲۸ تا ص ۳۰