سالك بايد به مقدار نياز بدن غذا بخورد و طريق اقتصاد را پيموده و از إفراط و تفريط بر حذر باشد. چه اينكه بدن، مركب نفس است نه آنچنان از غذا سنگين شود كه ازانجام وظيفه عبوديّت بماند و نه آنچنان گرسنه بماند كه ضعف و فتور بر او چيره شده و قدرت بر حركت نداشته باشد و البتّه اين مقدار غذا براى أفراد و أحوال مختلف، متفاوت است.
نویسنده: آیت الله حاج سید محمد صادق حسینی طهرانی
منبع: نور مجرد صفحه ۶۸۳ تا ۷۰۳
يكى ديگر از أركان خمسه سلوك إلىاللـه كه درحصول معرفت نفس تأثير بسزائى دارد، جوع [۱]است. برخى از أهل معرفت گفتهاند: سالك براى رسيدن به حيات قلبى أبدى بايد سه موت را ذوق و تجربه كند و بر أثر عبور از اين سه وادى به بهشت موعود كه همان جنّةالذّات است برسد. أوّل: جوع، دوّم: قناعت و سوّم: تحمّل و صبر بر آزار و أذيّت خلق. و چون موت و حيات متقابلانند، در إزاى هر مرگى، نفس به مرتبهاى از حيات دست مىيابد.
در موت أوّل، نفس در أثر جوع از شهوات و لذّت أكل و شرب كه انسان را همپايه بهائم نگه مىدارد، مرده و به حيات بصيرت و فطانت زنده مىشود. در حديثى از رسولخدا صلّىاللـهعليهوآله آمده است كه: لا تُميتوا الْقُلوبَ بِكَثرَةِ الطَّعامِ وَ الشَّرابِ، وَ إنَّ الْقُلوبَ تَموتُ كَالزُّروعِ إذا كَثُرَ عَلَيْهِ الْمآءُ.[۲]«دلها و قلوب خود را با زيادى خوردنى و آشاميدنى نميرانيد. قلب همچون زراعت مىماند كه اگر زياد به آن آب داده شود فاسد شده و مىميرد.»
با نگاهى در سيره سلوكى و تربيتى أهلبيت عليهمالسّلام، أنبياء عظام و أولياى إلهى در مىيابيم كه جوع امرى اجتنابناپذير است. و جوعى و گرسنگى را كه هر يك از ايشان تحمّل كردهاند حكايات مفصّلى دارد كه در كتب سيره و تاريخ مضبوط است.
در موت دوّم نفس با مجاهده و اكتفاء بر ضرورت از زينت دنيا، از تجمّل به جمال عارضى بىنياز شده و با دستيابى به جمال ذاتى، حيات او طيّب و خوش مىشود. حضرت أميرالمؤمنين عليهالسّلام ميفرمايد: القَناعَةُ أهْنَأُ عَيْشٍ.[۳] «قناعت گواراترين زندگانيست.»
در موت سوّم، سالك درمىيابد كه اين حضرت پروردگار است كه هرگاه در مظهرى از مظاهر تجلّى ميكند، گاهى در لباس جمال و گاه در لباس جلال. و لذا نهتنها از آزار و أذيّت خلق نمىرنجد بلكه آنرا از محبوب خود مىبيند و با مشاهده او از تألّمات خود و رؤيت غير فارغ است.[۴] و لذا به وجود حقّ حياتمىيابد.
بارى! با ذكر اين مقدّمه، ضرورت و حكمت جوع در سيروسلوكإلىاللـه روشن شد. در روايت معراجيّه مصدّر به يا أحمد، كه نثرالسّلوك عروج روحانى سالكين إلىاللـه است، آمده است كه:
يا أحْمَدُ! لَوْ ذُقْتَ حَلاوَةَ الْجوعِ وَ الصَّمتِ وَ الْخَلْوَةِ و ما وَرِثوا مِنْها!
قالَ: يا رَبِّ ما ميراثُ الْجوعِ؟ قالَ سُبحانَهُ: الحِكْمَةُ وَ حِفْظُ القَلبِ وَالتَّقَرُّبُ إلىَّ وَالحُزْنُ الدّآئِمُ وَ خِفَّةُ المَؤونَةِ بَينَ النّاسِ وَ قَولُ الحَقِّ وَ لا يُبالى عاشَ بيُسْرٍ أو بِعُسْرٍ!
يا أَحمَدُ! هَل تَدرى بِأىِّ وَقْتٍ يَتَقَرَّبُ العَبدُ إلَى اللَهِ؟ قالَ: لا، يا رَبِّ! قالَ: إذا كانَ جآئعًا أَوْ ساجِدًا.[۵]
«خداوند فرمود: اى أحمد! چه نيكوست اگر شيرينى و حلاوت جوع و صمت و عزلت و آثار و بركات آن را بچشى! رسولخدا عرض نمود: پروردگارا، ميراث و أثر جوع و گرسنگى چيست؟ خداوند سبحانه فرمود: حكمت و حفظ قلب و دل از خواطر و نزديكشدن به من و اندوه دائم و كمشدن زحمت و هزينه و سخنحقگفتن و رهاشدن از قيد دنيا بطوريكه تفاوت نمىكند كه به آسانى زندگى كند يا به سختى.
اى أحمد! آيا میدانى در چه حالى بنده به خداوند نزديك ميگردد؟
رسولخدا عرض نمود: نه، اى پروردگار من. فرمود: هنگامى كه در حال گرسنگى باشد يا در حال سجده.»
و نيز در حال هيمان و غلبات عشق كه سالک در ميدان شوق پا مىگذارد، توجّه به خداوند متعال او را از توجّه و تدبير بدن باز مىدارد. از رسولأكرم صلّىاللـهعليهوآلهوسلّم در بيان ميقات و أحوال حضرت موسى علىنبيّناوآله وعليهالصّلوةوالسّلام روايت شده است: أَنَّهُ ما أَكَلَ وَ لا شَرِبَ وَ لا نامَ وَ لا اشْتَهَى شَيْئًا مِنْ ذَلِكَ فى ذهابِهِ وَ مجيئآِهِ أَرْبَعِينَ يَوْمًا شَوقًا إلَى رَبِّهِ.[۶] «چنان شوق و اشتياق لقاء حضرت حقّ، موسى عليهالسّلام را مستغرق كرده بود كه در مدّت چهلروز ميقات و زمان رفتوآمد، نه غذايى تناول كرد و نه آبى نوشيد ونه خوابيد و نه ميلى به هيچ يك از اينها داشت.»
و از اين رو حضرت آقاى حدّاد رضواناللـهتعالىعليه مىفرمودند: چنانچه انسان تمام توجّهش به مبدأ أعلى باشد و به بدن توجّه ننمايد، اگر يك أربعين نيز بدين منوال بر او بگذرد، و نخورد و نياشامد، اتّفاقى براى او نمىافتد، أمّا همينكه يكآن به بدن التفات كرد و از آن عالم منصرف شد، إحساس ضعف و خستگى كرده از حركت باز مانده و مىافتد؛ يعنى در زمان توجّه تامّ به آن عالم، نفس بر جسم غالباست و آن را حفظ ميكند. البتّه اين معنى از نظر علم طبّ شايد غيرممكن يا مستبعد بنمايد، ولى نزد أرباب معرفت،تجربى و يقينىاست، چرا كه در آن حالت از نور توحيد جان را مىپرورانند كه فرمود: أَبيتُ عِندَ رَبّى يَطْعِمُنى وَ يَسْقينى.[۷] «در نزد پروردگارم إقامت مىكنم و او مرا إطعام نموده و سيراب مىنمايد.»
حضرت رسولأكرم صَلَّىاللـهعليهوآلهوسلّم مىفرمايند: مَا مَلاَءَ ءَادَمىٌّ وِعآءً شَرًّا مِنْ بَطْنٍ، حَسْبُ الاْءَدَمىِّ لُقَيماتٌ يُقِمنَ صُلْبَهُ، فَإنْ غَلَبَ الاْءدَمىَّ نَفسُهُ فَثُلثٌ لِلطَّعامِ وَ ثُلثٌ لِلشَّرابِ وَ ثُلثٌ لِلنَّفَس.[۸]«هيچ انسانى، ظرفى بدتر از شكم را پر نكرده است. پس بايد به چند لقمه كوچك از غذا كه او را به پاى دارد و به او قوّت دهد بسنده كند. و اگر نفس غالب شد، يك سوّم معده را براى غذا، يك سوّم براى آشاميدنى و يك سوّم آخر را براى نفَس بگذارد!»
مرحوم علاّمه والد رضواناللـهتعالىعليه مىفرمودند: سالك بايد به مقدار نياز بدن غذا بخورد و طريق اقتصاد را پيموده و از إفراط و تفريط بر حذر باشد. چه اينكه بدن، مركب نفس است نه آنچنان از غذا سنگين شود كه ازانجام وظيفه عبوديّت بماند و نه آنچنان گرسنه بماند كه ضعف و فتور بر او چيره شده و قدرت بر حركت نداشته باشد و البتّه اين مقدار غذا براى أفراد و أحوال مختلف، متفاوت است.
همچنين مىفرمودند: سالك غذا را نبايد به خاطر مزه و طعم آن تناول كند؛ غذا بخوريد تا قوّت بگيريد و بتوانيد اطاعت حضرت حقّ را بنمائيد. سالك بايد صولت شهوت و ميل به طعام را در خود بشكند و اگر غذا را به كيف و رغبت بخورد، موجب زندهشدن ميل و رغبت در نفس ميگردد.
همچنين آن بزرگوار، ترك حيوانى را به طور مطلق، جائز نمىدانستند. امّا از إدمان و مصرف بى رويّه آن نيز نهى مىكردند.
از رسولخدا صلّىاللـهعليهوآلهوسلّم روايت است كه: سَيِّدُ طَعامِ الدُّنيا وَ الاْءَخِرَةِ اللَحْمُ وَ سَيِّدُ شَرابِ الدُّنْيا وَ الأَخرَةِ الْمآءُ.[۹]
و نيز از حضرت امام صادق عليهالسّلام روايت كردهاند كه: كَانَ عَلىٌّ عَلَيهِالسَّلامُ يَكرَهُ إدْمانَ اللَحْمِ وَ يَقولُ: إنَّ لَهُ ضَراوَةً كَضَراوَةِ الخَمرِ.[۱۰]«أميرالمؤمنين عليهالسّلام مداومت بر خوردن گوشت را ناپسند مىداشت و ميفرمود: همچنانكه خمر موجب عادت مىشود، گوشت نيز عادت آورده و سبب مىشود كه شخص نتواند از آن اجتناب ورزد.»
و نيز روزى نزد امام صادق عليهالسّلام، صحبت از گوشت شد، حضرت فرمودند: كُلْ يَومًا بِلَحْمٍ وَ يوْمًا بِلَبَنٍ وَ يَوْمًا بِشَىْءٍ ءَاخَرَ.[۱۱] «غذاى خود را يك روز همراه با گوشت تناول كن و روز ديگر با شير و روز ديگر با چيز ديگرى.»
و لذا مىفرمودند: خوردن گوشت بيشتر از دوبار در هفته (آن هم به مقدار متعارف، نه بيشتر) مطلوب نيست و موجب قساوت قلب مىشود.
مىفرمودند: بعضى از آقايان أطبّاء فقط دعوت و امر به خوردن مىكنند كه فلان غذا را بخوريد براى تأمين ويتامين كذا، گوشت بخوريد براى چه، و هيچوقت به پرهيز و كمخورى كه الحِميَةُ رَأسُ كُلِّ دَوآءٍ.[۱۲] «پرهيزنمودن سرآمد همه دواهاست.» دعوتى ندارند، و اين خطاست.
و نيز از مصرف بيش از حدّ غذاهايى مانند تخممرغ و روغن كه انسان را سنگين ميكند، نهى نموده و مىفرمودند: بايد احتياج بدن را به جاى زيادهروى در مصرف گوشت و مانند آن، از حبوبات و ديگر غذاهاى مقوّى و مفيد و سالم تأمين نمود.
تأثير غذا و لقمه در جان و انديشه انسان و به دنبال آن در أعمال او، أمرى وجدانى و از بديهيّات است. و لذا حضرت ايشان مىفرمودند: مؤمن درباره غذاى خود بايد نهايت دقّت را بكند. چهبسا غذايى در ظاهر محكوم به حلّيّت و طهارت باشد، ولى واقع مطابق ظاهر نباشد و او از آثار وضعى آن در أمان نماند.
علاوه بر اينها مىفرمودند: طهارت و إخلاص كسى كه انسان را به ضيافت دعوت ميكند و نيز محبّت و إخلاص كسى كه غذا را تهيّه و طبخ ميكند، در سبكى و نورانيّت آن بسيار موثّر است.
رسولخدا صلّىاللـهعليهوآلهوسلّم به أبىذرّ غفارى مىفرمايند: يا أَبَاذَرٍّ! لاتُصاحِبْ إلّا مُؤْمِنًا و لايَأْكُلْ طَعامَكَ إلّا تَقىٌّ و لاتَأْكُلْ طَعامَ الفْاسِقينَ. يا أباذرٍّ! أَطْعِمْ طَعَامَكَ مَنْ تُحِبُّهُ فِىاللَهِ وَ كُلْ طَعامَ مَنْ يُحِبُّكَ فىاللَهِ عزَّوَجَلَّ.[۱۳] «اىأبوذرّ! جز با مؤمن همنشين مباش و جز انسان متّقى و پرهيزگار از غذاى تو نخورد و تو نيز از غذاى فاسقان تناول مكن. اى أبوذرّ! غذاى خود را به كسى ده كه او را به خاطر خدا دوست دارى و از غذاى كسى بخور كه تو را به خاطر خداوند عزّوجلّ دوست دارد.»
در زمان كودكى روزى در خدمت ايشان به زيارت يكى از علماء أهل ورع و تقوى رفتيم. جناب ميزبان كه از ما با ميوه و بستنى پذيرايى مىكردند، حضرت علاّمه والد قدّسسرّه فرمودند: بخوريد، اينجا بخوريد؛ چه اينكه غذاى خوبان و عالمان ربّانى مايه بركت و نور است.
مىفرمودند: چون غذا و ميوه بازار در ديد مردم است و نفوس غنىّ و فقير به آن نظر كرده و يا بويش را استشمام كرده و در دل متمايل بودهاند كه از آن بخورند و نخوردهاند، بركت و نور آن مىرود و لذا از غذاى بازار حتّىالإمكان بايد اجتناب كرد. و چهبسا بعضى از بيمارىهاى صعبالعلاج به خاطر چشمى است كه به آنها افتادهاست و انسان مىخورد و مبتلا مىشود. و لذا مىفرمودند: براى خريد به بازار كه مىرويد از ميوههاى داخل مغازه كه مقابل ديد مردم نيست بخريد و خريد خود را در كيسهاى از چشم مردم پنهان كنيد و حتّى اگر نانى بخريد و در راه كسى ببيند حقّ نظر پيدا ميكند و سزاواراستكه به وى تعارف كنيد.
و نيز بارها به آيه كريمه: فَلْيَنظُرِ الاْءِنسَـنُ إلَى طَعَامِهِ[۱۴]استشهاد كرده و مىفرمودند: در اين آيه به تأمّل و تدبّر در طعام امر شده است و معناى ظاهرى آن تدبّر در غذاى جسمانىاست كه پاكاست يا نجس، حلالاست يا حرام؟ و از كجا آمدهاست؟ و معناى باطنى آن تفكّر در غذاى روحانى است، يعنى ببيندغذاى نفس را از كدام مائده بر مىگيرد؟ آيا بر سر سفره وحى نشسته است؟ وقتى از امام باقر عليهالسّلام از تفسير اين آيه سؤال كردند، حضرت فرمودند: عِلْمُهُ الَّذى يَأخُذُهُ عَمَّنْ يَأْخُذُه.[۱۵]«يعنى ببيند علمى را كه با آن جان خود را مىپروراند از چه كسى مىگيرد.»
مىفرمودند: سالك در باره غذا قاعده: خُذْ بالاِحتياطِ فى جَميعِ ما تَجِدُ إلَيهِ سَبيلاً[۱۶]را شعار خود سازد. لذا از غذاهاى زيانآور و موادّ بستهبندى و محصولاتى كه به طرز سالمى تهيّه نشده بود نهى فرموده و خود ايشان در اين مسائل به شدّت دقّت مىورزيدند. خصوصا از نوشابههاى گازدار كه جزء لاينفكّ غذاى خانوادهها قرار گرفته به شدّت نهى مىكردند و مىفرمودند: نوشابههاى موجود هم مضرّ است و هم مشتبه.
برخى از متخصّصين مدّعىاند كه در أنواعى از نوشابهها[۱۷]به نسبت بسيار كمى الكل به كار رفته است! اين نسبت اگر چه يكبههزار باشد باز نجس بوده و نوشيدن آن جائز نيست و بر فرض شكّ و إجراى أصل برائت تنها حكم تكليفى آن برداشته شده[۱۸] أمّا آثار وضعى آن به قوّت خود باقىاست. و از طرفى آيا باوجود نوشيدنىهاى حلال و طيّب مانند شربت بيدمشك يا دوغ، به سراغ ايننوشابههاى مشتبه رفتن براى استفاده خود يا ميهمان، صحيح است؟
و نيز سيگار و دخانيات را براى شاگردان خود منع و تحريم كرده و مىفرمودند: با توجّه به مضرّاتى كه براى آن ثابتشدهاست، جايى براى ترديد در حرمت آن نيست.
أمّا با اين همه تأمّل و احتياط در طهارت و حليّت غذاها و نوشيدنىها، درباره ماهيّت داروهايى كه أطبّاء تجويز مىكنند مىفرمودند: تحقيق نكنيد كه مثلاً آيا الكل دارد يا نه؟ تا اينكه در صورت علم امر بر شما مشكل نگردد. از امام كاظم عليهالسّلام از ترياق و پادزهر سؤال كردند، حضرت فرمودند: اشكالى ندارد. گفتند: در آن از گوشت افعىها به كار رفته است! حضرت فرمودند: لا تُقَذِّرْهُ عَلَينا، يعنى: «آن را در ديد ما آلوده مساز.»[۱۹]
از ديگر امورى كه سالك در سيره غذائى خود بايد رعايت كند، اختيار جانب زهد و تواضع در مأكول و مشروب است. صاحب تفسير مجمعالبيان در ذيل آيه شريفه: وَ يَوْمَ يُعْرَضُ الَّذِينَ كَفَرُوا عَلَى النَّارِ أَذْهَبْتُمْ طَيِّبَـتِكُمْ فِى حَياتِكُمُ الدُّنْيَا وَ اسْتَمْتَعْتُم بِهَا[۲۰]ميفرمايد: چون خداوند سبحان، كفّار را به جهت تمتّع از طيّبات و لذّات دنياى زودگذر توبيخ و سرزنش نمود، رسولخدا و أميرالمؤمنين عليهماالسّلام، زهد و درويشى را بر تنعّم و نازپرورى برگزيدند. تا آنجا كه روايت شده است روزى عمر در مشربه اُمّ إبراهيم بر رسولخدا صلّىاللـه عليهوآلهوسلّم وارد شد و آن حضرت روى فرشى غليظ و خشن خوابيده بودندو بعضى از بدن مبارك حضرت روى زمين بود و بالشى كه از ليف خرما پر شده بود زير سر داشتند. پس بر حضرت سلام كرد و نشست و گفت: اى رسول خدا! شما برگزيده خدا و بهترين بندگان او اينچنين، و كسرى و قيصر كه دشمنان خدا هستند بر تختهايى از طلا و فرشهاى ديبا و حرير مىخوابند و پا مىگذارند! رسولخدا صلّىاللـهعليهوآله فرمودند: «أُولَآئِكَ قَوْمٌ عُجِّلَت طَيِّباتُهُم وَ هىَ وَشيكَةُ الاِنقِطاعِ و إنَّما أُخِّرَت لَنا طَيِّباتُنا.[۲۱]«ايشان گروهى هستند كه لذّتها و خوشىهايشان زودتر در دنيا به آنان داده شده در حاليكه به زودى پايان مىپذيرد و لذّتهاى ما به عالم آخرت كه جاودانه است، واگذار شده است.»
لذا مىبينيم كه زهد در عاجل دنيا عنوان سيره عملى اين حجج إلهيّه صلواتاللـهعليهمأجمعين است. روزى در مسجد قبا براى رسولخدا صلّىاللـه عليهوآلهوسلّم مخلوطى از شير تازه و عسل آوردند. حضرت يكىدو جرعه نوشيدند و ظرف را زمين گذاشتند! گفتند: آيا حراماست كه نمىنوشيد؟ فرمودند: لا، اللَهُمَّ إنّى أَدَعُهُ تَواضُعًا لِلَّه.[۲۲] «نه، بار پروردگارا، اين نوشيدنى را براى تواضع در برابر خداوند ترك مىكنم.»
و نيز روزى براى أميرالمؤمنين عليهالسّلام ظرفى فالوده هديه آوردند، حضرت نگاهى به صفا و طراوت آن كرده و انگشت مبارك خود را در فالوده زدند و مزه آن را چشيده و فرمودند: إنَّ الْحَلالَ طَيِّبٌ وَ ما هُوَ بِحَرامٍ وَلَكِنِّى أَكْرَهُ أَن أُعَوِّدَ نَفْسى ما لَم أُعَوِّدْها؛ ارْفَعوهُ عَنّى! فَرَفَعوهُ.[۲۳]«غذاى حلال، پاك و گوارا بوده و حرام نيست. امّا دوست ندارم نفس خود را به چيزى كه عادت ندارد،عادت دهم؛ اين ظرف فالوده را ببريد!»
حضرت علاّمه والد قدّساللـهنفسهالزّكيّه كه در پرتو سيره أهلبيت عليهمالسّلام سلوك كرده و آيين بندگى را به جاى مىآوردند، زهد و تواضع در مأكل و مشرب از ايشان مشاهَد و عيان بود. اگر در سفره، هم نان تازه و هم نان بيات داشتيم، ايشان هميشه نان بيات را تناول مىكردند. بارها خانم والده به ايشان مىگفتند: آقا! اگر نان تازه را نخوريد فردا اين هم بيات شده و باز بايد نان بيات ميل كنيد، ولى معذلك، والد معظّم همان نان بيات را تناول مىكردند.
گاهى ميوه تازه خدمت ايشان آورده مىشد و مىدانستيم كه به تناول آن ميل زيادى دارند، ولى روى همين جهات تناول نمىفرمودند.
بارها اتّفاق مىافتاد كه از منزل دوستان و رفقا غذايى را كه از سر محبّت و إخلاص، طبخ كرده و به رسم هديّه، براى ايشان مىآوردند، با اينكه شبههاى هم در آن نبود، أمّا معذلك ميل نمىكردند و مىفرمودند: اين غذا را براى فلان منزل ببريد.
خوردن، آشاميدن، خوابيدن، برخاستن و بالجمله تمام رفتار و هيئت سالك بايد از عبوديّت او حكايت كند و اگر بندگى او را به عيار صدق محك زنند، سره و خالص باشد.
امام صادق عليهالسّلام درباره رسولخدا صلّىاللـهعليهوآلهوسلّم مىفرمايند: كانَ رَسولُاللَهِ صَلَّىاللَهعَليهِوَءَالِهِ يَأْكُلُ أَكْلَ العَبْدِ وَ يَجْلِسُ جُلوسَ العَبْدِ وَ يَعْلَمُ أنَّهُ عَبْدٌ.[۲۴] «رسولخدا صلّىاللـهعليهوآلهوسلّم همواره بسان عبد غذا تناول ميفرمود و بسان عبد مىنشست و آن حضرت يقين داشتند و مىدانستند كه حقًّا و حقيقةً بنده پروردگارند و لذا عبوديّت و بندگى در سيره وسيماى مباركشان ظاهر و مشهود بود.»
در سيره أهلبيت عليهمالسّلام و أولياء إلهى، أدب عبوديّت در موقع غذاخوردن، ظهور و جلوه خاصّى مىيابد؛ تواضع در نوع غذا، رعايت حرمت نعمت خدا و ايفاى حقّ آن، پرهيز از تشبّه به جبّاران و كفّار در كيفيّت نشستن و غذاخوردن و غيرذلك، كه وقتى تأمّل مىكنيم مىبينيم كه آنها با رعايت اين آداب، از همين غذاخوردن ساده عبادتى با شكوه ساختهاند؛ بنده بر سر سفره غذا هر لقمه را با ياد خدا بر مىدارد و علىالدّوام مراقب ربوبيّت حضرت پروردگار و بندگى خود مىباشد؛ و ايشان نيز به اين نكات دائما تذكّر مىفرمودند.
حضرت آقاى انصارى همدانى رضواناللـهعليه هنگام غذاخوردن، چنگال استفاده نمىكردند و حضرت علاّمه والد نيز به تبعيّت از ايشان چنگالها را در منزل جمع كرده و ما نيز ديگر استفاده نمىكرديم. و مىفرمودند: بنده در عمل به اين سنّت به مرحوم آقاى انصارى همدانى اقتداء مىكنم.
وقتى بعضى علّت اين امر را جويا شده بودند، فرموده بودند:
«بنده خودم شخصا از چنگال استفاده نمىكنم و به كسى هم نمىگويم كه استفاده نكن. ولى رفقاى ما كه با ما هستند چون ديدهاند كه ما از چنگال استفاده نمىكنيم ايشان نيز استفاده نمىكنند.
اما بنده كه استفاده نمىكنم بدينجهت است كه پيغمبر خدا و أئمّه عليهمالسّلام استفاده نمىكردند. نقل شده است كه در زمان خلافت أميرالمؤمنين عليهالسّلام ظرفى از حلوا براى حضرت هديه آوردند. حضرت انگشت مباركشان را در ظرف فرو بردند ولى از آن چيزى برنداشتند و تناول نفرمودند. از علّت آن از حضرت سؤال كردند. فرمودند: اين غذا طيّب و پاكيزه است و حرام نيست. ولى إنّى ذَكَرتُ أنَّ رَسولَاللَـهِ صلّىاللـهعليهوءَالهوسلّملَم يَأْكُلهُ فَكَرِهتُ أَكلَهُ.[۲۵]
«به يادم آمد كه رسولخدا صلّىاللـهعليهوآلهوسلّم در تمام مدّت عمرش از اين حلوا تناول ننموده بود و دوست نداشتم از حلوايى كه رسولخدا نخورده است بخورم.» حضرت اين مطلب را در حالى ميفرمايد كه بيست و چند سال از رحلت رسولخدا گذشته است. آيا واقعا اين كار حضرت مطابق منطق عقل است؟ آيا كسى نمىتواند بگويد: اين كار خطاست؛ اين شخص زحمت كشيده و حلوا طبخ نموده و هديه آورده و حلوا نيز كه مفيد و حلال و طيّب است، به چه جهت انسان از آن تناول نكند در حالى كه سالها از رحلت رسولخدا گذشته است؟
در روز عاشورا كه حضرت أبوالفضل عليهالسّلام به كنار آب رفتند و كفّى از آب برداشتند و به ياد عطش حضرت سيّدالشّهداء عليهالسّلام و اهلبيتشان افتادند و آب را ريختند، عقل ظاهرى مىگفت: بايد حتما آب بخورى تا نيرو بگيرى و بتوانى نبرد كنى؛ ولى در كمون آن عقل، حقيقتى و عقلى عالىتر و ظريفتر و دقيقتر است كه انسان بايد بگردد و آن را بيابد كه آن حكم ميكند و ميگويد: وقتى ولىّ من و امام من تشنه است من نمىتوانم و نبايد آب بخورم.
وقتى فرزند شيرخوار انسان مريض مىشود، اگر لذيذترين غذا را براى مادرش بياورند نمىتواند بخورد، با اينكه ميداند خوردن غذا براى او مفيد است و ضررى به بچّه نمىرساند، چون غذاى بچّه فقط شير است، ولى آن محبّت فرزند حالى براى او مىآورد كه غذا در كامش تلخ ميگردد.
بنده چنگال استفاده نمىكنم و نمىگويم حرام يا مكروه است.[۲۶] امّا نعمت خدا را بين دو آهن قرار دادن و خوردن خلاف ادب است. اگر انسان از سنّتهاى رسولخدا صلّىاللـه عليهوآلهوسلّم دور شد؛ روى صندلى نشست و پشت ميز غذا خورد و چنگال در دست گرفت، آرام آرام از آن اصل و مبدأ فاصله مىگيرد و اين امور دست به دست هم داده او را از آن حقيقت دور ميكند.»
توضيح اين فرمايش نورانى اينكه: راه خدا و مسير عبوديّت حضرت حق جز با استفاضه از أنوار مقدّس رسولخدا و عترت طاهرين آن حضرت صلواتاللـهعليهمأجمعين ممكن نيست و استفاضه و بهرهبردن از نفس نفيس رسولخدا فقط در سايه عشق و محبّت و پيوند قلبى و روحى با حضرتش ممكن ميگردد و تحصيل اين عشق متوقّف بر تحصيل سنخيّت و مناسبت با حضرت است، زيرا محبّت همان جاذبه و كشش روحى انسان است كه بين دو نفر كه با يكديگر مسانخت روحى دارند، پيدا مىشود. هر قدر اين تناسب و مسانخت بيشتر شود محبّت بيشتر شده و بهره محبّ از نفس محبوب بيشتر مىشود و بالعكس هر چه كمتر گردد، بهره انسان نيز كم ميگردد.
اگر چه محبّت، حقيقتى است كه ظرف آن نفس بوده و از مرتبه مادّيّات و محسوسات برتر و عالىتر مىباشد ولى چون همه شؤون نفس انسانى به هم پيوسته و متّصلند، براى تحصيل سنخيّت روحى سالك راه خدا علاوه بر تطهير قلب خود از صفات ذميمه و تحلّى به حليه صفات و اخلاق حميده، بايد مجاهده نموده و در شؤون ظاهرى نيز تابع و پيرو نفس مقدّس رسولخدا و أهلبيت أطهار آن حضرت بوده و در ملبس و مسكن و مطعم و سائر اموربهمانند ايشان عمل نمايد تا آتش محبّت كمكم تمام وجود وى را فراگيرد و در مقام حبّ متمكّن گردد كه پس از آن در همه شؤون همچون محبوب خود خواهد بود، و حالتى به وى دست مىدهد كه حتّى مخالفت نمودن با سيره محبوب در امور ظاهرى براى او از أشقّ مشاقّ ميگردد.
رعايت نمودن اين امور از منظر ابناء دنيا، بر خلاف حكم عقل تلّقى مىشود ولى سالك إلى اللـه كه عقل وى به نور تقوى و ورع منوّر شده و واجد حقيقت نوريّه عقل گرديده است، مىفهمد كه اين نحوه سلوك و رفتار كاملاً منطبق بر مسير كمال و رشد وى و تقرّب به حرم امن الهى و وفود بر منزل عبوديّت و فناء است و ذرّهاى تساهل در اين امور شايسته طالب لقاء حضرت حق نمىباشد.
امّا توضيح اين حقيقت كه فرمودند: «نعمت خدا را بين دو آهن قرار دادن و خوردن خلاف ادب است» اينكه: از ديد مؤمن حقيقى و سالك إلىاللـه همه موجودات زنده و باشعور مىباشند و سالك إلىاللـه در ارتباط با همه موجودات چون آنها را از سوئى زنده مىبيند و از سوئى مرتبط با خداوند مىيابد، نسبت به همگى نوعى أدب لحاظ كرده و در ارتباط با آنها آدابى را رعايت مىنمايد و تلاش ميكند حقّ هر موجودى حتّى جمادات را أدا نمايد.
علاّمه والد أفاضاللـهعلينامنبركاتعلومه در رساله شريفه لبّاللباب، در ذيل مسأله «ارادت» مىفرمايند: و آن إرادتاست به صاحب شريعت و خلفاى حقّه آن بزرگوار. و در اين ارادت چنان بايد خود را خالص كند كه هيچ غشّى در آن نباشد و بايد در اين مرحله به سرحدّ كمال برسد. زيرا ارادت را در تأثير أعمال مدخليّتى عظيم است و هر چه ارادت بيشتر و بهتر شود أثر أعمال در نفس سالك راسختر و نيكوتر خواهد بود.
و چون تمام موجودات مخلوقات خدا هستند، سالك بايد به همه آنها محبّت كند و هر يك را در مرتبه و درجه خود محترم بشمارد. شفقت و مهربانىنسبت به جميع منسوبان پروردگار چه حيوان و چه انسان هريك در مقام و مرتبه خود از آثار محبّت به خداست؛ چنانكه در حديث وارد شده است كه: عمده شعب ايمان همانا شفقت بر خلق خداست.[۲۷]
و اين شعر حكيم سعدى نيز اشاره به همين حقيقت است كه گويد:
به جهان خرّم از آنم كه جهان خرّم از اوست | عاشقم بر همه عالم كه همه عالم از اوست[۲۸] |
در بين اين مخلوقات نگاه سالك إلىاللـه، به أطعمه و أشربه نگاهى خاصّ است. زيرا ظهور إنعام و لطف إلهى هم در قوس نزول و هم در قوس صعود، در آن بيشتر است و انسان مؤمن مىبيند كه سلسله أسباب سماوى و أرضى به دست خداوند به جريان افتاده تا او لقمهاى به كف آرد و تناول كند. و علاوه بر آن؛ انسان به بركت همين مأكولات قوّت و قدرت بر عبادت خداوند و سير به سوى محبوب حقيقى پيدا ميكند و روى همين جهت أدعيه مختلفى از أهلبيت عليهمالسّلام براى شكر بر نعمت غذا وارد شده است كه همگى حكايت از همين نگاه توحيدى مؤمن در هنگام تناول غذا دارد.
از حضرت أميرالمؤمنين عليهالسّلام روايت است كه فرمودند: أَكْرِمُوا الْخُبْزَ فَإنَّهُ قَدْ عَمِلَ فِيهِ مَا بَينَ الْعَرشِ إلَى الاْءَرْضِ وَ مَا بَيْنَهُما.[۲۹] «به نان احترام بگذاريد، زيرا عرش و زمين و آنچه بين آنهاست، براى بهدستآمدن آن، كار نمودهاند.»
و از رسول خدا صلّى اللـه عليه وآله وسلّم در نهى از احترام نگذاشتن به نان روايت شده است كه: فَإنَّ الْخُبْزَ مُبارَكٌ، أَرْسَلَ اللَهُ عَزَّ وَجَلَّ لَهُ السَّمآءَمِدْرارًا وَ لَهُ أَنْبَتَ اللَهُ الْمَرْعَى وَ بِهِ صَلَّيْتُم وَ بِهِ صُمْتُمْ و بِهِ حَجَجْتُم بَيْتَ ربِّكُمْ.[۳۰]«زيرا نان مورد بركت است، خداوند بهخاطر نان باران را از آسمان فرو فرستاده و گياهان زمين را رويانيده است و به واسطه آن شما توفيق نماز و روزه و حجّ خانه پروردگارتان را يافتهايد.»
روى همين جهت است كه از بريدن نان با چاقو نهى شده و آن را خلاف ادب نسبت به نعمت إلهى شمردهاند و از زيرپارفتن نان يا گذاشتن چيزى بر آن منع فرمودهاند.[۳۱]
و در شرع مقدّس سفارش شدهاست كه انسان هنگام غذا با ياد خدا، همچون عبد و بنده بر روى زمين نشسته[۳۲]و براى رعايت أدب در محضر خداوند حتّى از تكيهدادن هنگام غذا اجتناب نمايد.[۳۳]و دستور دادهاند كه با غذا انس بگيرد و با محبّت با آن برخورد كند، غذا را با سه انگشت يا بيشتر بخورد.[۳۴]و اگر دستش به غذا آغشته شد با دستمال پاك ننمايد بلكه براى احترام به غذا انگشتان خود را در دهان كرده و پاك نمايد، به طورى كه هيچ أثرى از غذا در آن نماند و ته ظرف خود را نيز بليسد[۳۵] و از غذا خوردن با دو انگشت نهى فرموده و آن را فعل جبّاران شمردهاند.[۳۶]
بارى با چنين أدب و تربيتى كه سالك إلىاللـه را بدان دعوت نمودهاند، طبيعةً سالك، قرار دادن نعمت و لطفى كه از جانب محبوب و پروردگارش به او رسيدهاست، در بين دو فلزّ و بيگانه گشتن با آن را خلاف أدب عبوديّت احساس نموده و از آن اجتناب مىنمايد، خصوصا اگر هيئت ظاهرى آن نيز همچون چنگال باشد.
و البتّه تفطّن و توجّه به اين ظرائف و دقائق أدب عبوديّت مختصّ به كسانىاستكه همچون مرحوم آيتاللـه أنصارى و علاّمه والد، در تمام حالات و حركات و سكنات حال خضوع و خشوع و تواضع و محبّت خود نسبت به خداوند متعال را حفظ نموده باشند.
۱. در مجمع البحرين ميگويد:
قوله تعالى: الَّذِى أَطْعَمَهُم مِن جُوعٍ، «الجوعُ» هو الألَمُ الَّذى يُنالُ مِن خُلوِّ المعدةِ عن الغذآءِ. و فى الخبر: و أعوذُ بكَ مِنَ الجوعِ فَإنَّهُ بِئسَ الضَّجيعُ. المراد بالجوعِ هُنا الَّذى يَشغَلُ عن ذكرِاللَـهِ و يُثَبِّطُ عن الطّاعةِ لِمكانِ الضّعفِ و أمّا الجوعُ الَّذى لا يَصلُ إلى هذه الحالةِ فهو محمودٌ بل هو سيِّدُالأعمالِ كما جآءتْ به الرّوايَةُ؛ و ذلِك لِما فيه من الأسرارِ الخفيَّةِ كصَفآءِ القَلبِ وَ نَفاذِ البصيرةِ، لِما رُوىَ أنّ مَن أجاعَ بَطنَهُ عَظُمَت فِكرَتُه و فَطِنَ قَلبُه، و منها رقّةُ القَلبِ و منها ذُلُّ النَّفسِ و زَوالُ البَطَرِ و الطُّغيانِ و لِما فيه مِن طَعمِ العذابِ الَّذى به يَعظُمُ الخوفُ من عذاب الأَخرةِ وَ كسرِ سآئرِ الشّهواتِ الّتى هى ينابيعُ المَعاصى و لِما فيه مِن خِفّةِ البدنِ للتّهجُّدِ و العبادةِ و لِما فيه مِن خِفّةِ المَؤونةِ و إمكانِ القَناعةِ بقليلٍ مِن الدّنيا فَإنَّ مَن تَخلَّص مِن شَرَهِ البطنِ لَم يَفتَقِر إلى مالٍ كثيرٍ فيسقُطُ عنهُ أكثرُ هُمومِ الدّنيا.û (مجمعالبحرين، ج ۴، ص ۳۱۸)
۲. بحارالأنوار، ج ۶۷، ص ۷۱، ح ۲۰.
۳. غررالحكم آمدى، ص ۳۹۳، ح ۹۰۷۳.
۴. حكايت بايزيد بسطامى و قلاّش، در اشعار عطّار نيشابورى
به كارى بايزيد عالمافروز | به صرّافان گذر ميكرد يكروز | |
يكى قلاّش را در پيش ره ديد | ز سر تا پاى او غرق گنه ديد | |
چنان مىزد كسى حدّش به غايت | كه خون مىريخت بی حدَ و نهایت | |
در آن سختى نمىكرد آه، قلاّش | كه مىخنديد و پس مىگفت: اى كاش | |
كه دايم همچنينم مىزدندى | به تيغ آتشينم مىزدندى | |
چنان زان رند، شيخ دين عجب ماند | كه در آن جايگه، تا وقت شب ماند | |
چو آخر حدّ او آمد به انجام | از و پرسيد پنهان، پير بسطام | |
كه: چندين زخم خورده، خون برفته | تو چون گل مانده خندان و شكفته! | |
نه آهى كرده نه اشكى فشانده | منم در كار تو حيران بمانده! | |
مرا آگاه كن تا سرّ اين چيست | كه در محنت توان خوشخوش چنين زيست | |
چنين گفت آن زمان، قلاّش مهجور | كه بود اى شيخ معشوق من از دور | |
ستاده بود جايى بر كناره | نبودش هيچ كارى جز نظاره | |
چو من مىديدمش استاده در راه | نبودم آن زمان از درد آگاه | |
مرا آن لحظه گر صد زخم بودى | به چشمم، چشمزخمى كى نمودى | |
ستاده بهر من معشوق بر پاى | چگونه من نباشم پاى بر جاى؟ | |
چو بشنود اين سخن مرد يگانه | ز چشمش گشت سيل خون روانه | |
به دل مىگفت: اى پير سيهروز | از اين قلاّش راه دين بياموز | |
همه كار تو در دين باژگونهست | ببين تا خود، تو چونى او چگونهست | |
تو را زين رند، دين مىبايد آموخت | گر آموزى، چنين مىبايد آموخت | |
بسى باشد كه در دين، أهل تسليم | ز كمتر بندهاى گيرند تعليم |
(إلهىنامه، عطّار نيشابورى، ص ۱۷۵ و ۱۷۶)
۵. بحارالأنوار، ج ۷۴، ص ۲۲.
۶. مصباحالشّريعة، باب ۹۸: فىالشوق، ص ۴۴۶ و ۴۴۷.
۷. بحارالأنوار، ج ۶، ص ۲۰۸.
۸. بحارالأنوار، ج ۶۳، ص ۳۳۰.
۹. وسائلالشيعة، ج ۲۵، كتاب الأطعمة و الأشربة، باب ۱۲، ص ۴۲، ح ۳۱۱۱۶.
۱۰. وسائلالشيعة، ج ۲۵، كتاب الأطعمة و الأشربة، باب ۱۷، ص ۴۸، ح ۳۱۱۳۷.
۱۱. وسائلالشيعة، ج ۲۵، كتاب الأطعمة و الأشربة، باب ۱۷، ص ۴۹، ح ۳۱۱۳۹.
۱۲. حارالأنوار، ج ۵۹، ص ۲۶۰، ح ۱.
۱۳. مكارمالأخلاق، ج ۲، ص ۳۷۳ و ۳۷۴.
۱۴. آيه ۲۴، از سوره ۸۰: عبس.
۱۵. كافى، ج ۱، ص ۵۰.
۱۶. بحارالأنوار، ج ۱، ص ۲۲۶: «در تمامى امورى كه مىتوانى احتياط كنى احتياط را پيشه خود ساز.»
۱۷. مضرّات و شبهات موجود در نوشابههاى گازدار
حضرت علاّمه والد در جُنگخطّى، شماره ۱۹، ص ۴ از بعضى أطبّاء نقل فرمودهاند كه: در «پپسى كولا» مقدارى از آنزيم لوزالمعده خوك هست كه طبيعةً موجب نجاست تمام آن مىشود و از اينرو در اين أواخر از نوشيدن كولاهاى خارجى به شدّت منع مىكردند.
۱۸. در أواخر عمر شريفشان مىفرمودند: تمسّك به أصل برائت براى حلّيّت نوشابه صحيح نيست و به اقتضاى: فَلْيَنظُر الإنسَـنُ إِلَى طَعَامِهِ (آيه ۲۴، از سوره ۸۰: عبس) در اين موارد بايد تحقيق كرد و در غير اين صورت، احتياط نمود. و گويا نظر شريفشان بر اين بود كه در موضوعات مستنبطه تشخيص موضوع به عهده ولىّ فقيه و حاكم شرع است.
حاكم شرع همچون فرمانده و جلودار لشگر است كه بر زندگى مردم ولايت دارد و در همه شؤون بايد پاسدار و نگهبان ايشان باشد و از أبعاد مهمّ آن، مسأله تغذيه است.
موضوعات مستنبطه در موادّغذايى ابتدا از سوى ولىّفقيه بايد بررسى شود و پس از تحقيق و تجويز ايشان، مردم مجاز به استفاده هستند و مكلّف خود نمىتواند در اين موارد، أصل جارى كند، چنانكه در شبهات حكميّه مجاز به اجراى أصل نيست.
از اينرو فقيه نمىتواند با تمسّك به اينكه تعيين موضوع به دست مكلّف است، مردم را به حال خود بسپارد.
در كتاب شريف وظيفه فردمسلمان در إحياى حكومتإسلام ضمن پيشنهاد هفدهم مىفرمايند: چه سرمايههاى بىحساب، صرف خريدارى كولاها مىشود، در حالىكه مادّه آن را از خارج مىآورند و معلوم نيست از چه مىگيرند. بعضى از محقّقين گفتهاند: بعضى از موادّ آن جز با الكل قابل حلّشدن نيست و مادّه منعش مثل نكوتين به مقدارى در آن موجوداست و ضرر آن براى معده و دستگاه گوارش مسلّماست. مردم هم هجوم مىآورند بر خريد آنها بدون دقّت و تأمّل و با قاعده: كُلُّ شَىءٍ لَكَ طاهرٌ حتّى تَعلَم أنّه قَذِرٌ و قانون: كُلُّ شَىءٍ لَكَ حَلالٌ حتّى تَعلَم أنّه حرامٌ، حكم به طهارت و حلّيّت نموده و آيه قرآن را كه: فَلْيَنظُرِ الإنْسَـنُ إِلَى طَعَامِهِ مىباشد فراموش كردهاند. حكم به حلّيّت و طهارت آن منوط به حاكم شرع و فقيه است، زيرا مانند موضوعات مستنبطه مىباشد كه عرف عامّ را براى تشخيص آن، راهى نيست.
بر عهده فقيه است كه در مادّه أصلى و تركيبات آنها و أشباه آنها، تحقيق و تفحّص به عمل آورد و صلاح و فساد آنها را از جهت فرد و اجتماع و اقتصاد و بهداشت در نظر بگيرد و حكم به جواز يا عدم جواز بنمايد.û (جُنگخطّى، ج ۲۲، ص ۷۲)
همچنين توضيح مختصرى پيرامون نظر شريفشان درباره موضوعات مستنبطه در رسالهنكاحيّه ص ۲۸۸ تا ص ۲۹۰ و نيز ص ۳۲۰ مرقوم فرمودهاند.
۱۹. وسائلالشّيعة، ج ۲۵، كتاب الأطعمة و الأشربة، باب ۱۳۶، ص ۲۲۷، ح ۷.
۲۰. قسمتى از آيه ۲۰، از سوره ۴۶: الأحقاف: «و در روز قيامت كافرين بر آتش جهنّم عرضه مىشوند و به آنها خطاب مىشود شما سرمايههاى طيّب و پاكيزه خود را در زندگانى دنيا از بين برديد و از آنها بهرهمند شديد.»
۲۱. مجمعالبيان، ج ۹، ص ۱۳۲.
۲۲. بحارالأنوار، ج ۶۳، بابالتّواضع، ص ۳۲۲، ح ۲.
۲۳. بحارالأنوار، ج ۶۳، بابالتّواضع، ص ۳۲۳، ح ۳.
۲۴. بحارالأنوار، ج ۶۳، بابالتّواضع، ص ۴۱۹، ح ۳۱.
۲۵. بحارالأنوار، ج ۴۰، ص ۳۲۷، و ج ۶۳، ص ۳۲۳، و در نقل حليةالأبرار، ج ۲، ص ۲۴۱، به اين شكل آورده است: كُلُّ شىءٍ لم يأكُل منه رسولُاللـهِ صلّىاللـهعليهوآلهوسلّم لا اُحبُّ أن ءَاكُلَ منه.
۲۶. اين فرمايش ايشان مبنى بر حكم چنگال فى نفسه است، امّا به حسب عناوين ديگرى چون تشبّه به كفّار و غذا خوردن با دست چپ و برخى از عناوينى كه در خلال فرمايش ايشان اشاره شده، شايد بتوان حكم به كراهت آن نيز نمود.
۲۷. لبّاللباب، ص ۱۱۵ و ۱۱۶.
۲۸. كلّيّاتسعدى، غزليّات عرفانى، ص ۹۵.
۲۹. بحارالأنوار، ج ۶۳، ص ۲۷۰، ح ۵.
۳۰. بحارالأنوار، ج ۶۳، ص ۲۷۲، ح ۱۷.
۳۱. از أميرالمؤمنين عليهالسّلام روايتاستكه فرمودند: أكرِموا الخُبزَ وَ عَظِّموه ... وَ مِن كَرامَتِهِ أن لايُقطَعَ وَ لايوطَأَ (بحارالأنوار، ج ۶۳، ص ۲۷۰، ح ۴؛ و ص ۲۷۱، ح ۱۴؛ و ص ۴۲۶، ح ۲ و ۳)
۳۲. از أميرالمؤمنين عليهالسّلام روايتاستكه فرمودند: إذا جَلَسَ أحَدُكُم عَلَى الطَّعامِ فَلْيَجلِسْ جِلْسَةَ العَبدِ وَ لْيَأْكُلْ عَلَى الاْءرْضِ وَ لا يَضَعْ إحْدَى رِجْلَيهِ عَلى الاُخْرَى يَتَرَبَّعُ فَإنَّها جِلْسَةٌ يُبغِضُها اللَهُ وَ يَمقُتُ صاحِبَها. (همان مصدر، ص ۴۱۱، ح ۷؛ و ص ۴۱۷، ح ۲۱؛ و ص ۴۱۹، ح ۳۲)
۳۳. بشير دهّان از خدمت امام جعفرصادق عليهالسّلام سؤال كرد: كه هَل كانَ رَسولُاللَهِ صَلَّىاللَهعَلَيهِوَ ءالِهِ يَأْكُلُ مُتَّكِئًا عَلى يَمينِهِ أو عَلَى يَسارِهِ؟ فَقالَ: ما كانَ رَسولُاللَهِ صَلَّىاللَـهُعَليهِ وَ ءَالِهِ يَأكُلُ مُتَّكِئًا عَلى يَسارِهِ وَلَكِن يَجلِسُ جِلْسَةَ العَبدِ تواضُعًا لِلَّهِ. (همان مصدر، ص ۳۸۵، ح ۴)
۳۴. كانَ النَّبىُ صَلَّىاللَهُعَلَيْهِوَ ءالِهِوَسَلَّمَ ... يَأكُلُ بِأَصابِعِهِ الثَّلاثِ: الإبهامِ وَ الَّتى تَليها وَ الوُسْطَى، وَ رُبَّما اسْتَعانَ بِالرّابِعَةِ وَ كانَ صَلَّىاللَهُعَلَيْهِوَ ءالِهِوَسَلَّمَ يَأْكُلُ بِكَفِّهِ كُلِّها. (همان مصدر، ص ۴۱۰، ح ۷؛ و ص ۴۱۲، ح ۱۰؛ و ص ۴۱۴، ح ۱۳)
۳۵. از امام جعفرصادق عليهالسّلام نقلاستكه: أنَّهُ كَرِهَ أن يَمْسَحَ الرَّجُلُ يَدَهُ بِالمِنديلِ وَ فيها شَىءٌ مِن الطَّعامِ تَعظيمًا لِلطَّعامِ حَتَّى يَمُصَّها أو يَكونَ إلَى جَنْبِهِ صَبىٌّ فَيَمُصَّها.
و همچنين از آن حضرت نقلشدهاستكه: كانَ رَسولُاللَهِ صَلَّىاللَهُعَلَيْهِوَءَالِه يَلْطَعُ القَصْعَةَ. قالَ: وَ مَن لَطَعَ قَصْعَةً فَكَأنَّمَا تَصَدَّقَ بِمِثْلِها. (همان مصدر، ص ۳۶۰، ح ۳۳ و ۳۴؛ و ص ۴۰۵ تا ص ۴۰۷)
۳۶. كانَ النَّبىُّ صَلَّىاللَهُعَلَيْهِوَءَالِهِوسَلَّمَ... لَميَأكُلْ بِإصْبَعَيْنِ، يَقولُ: إنَّ الأكْلَ بِإصْبَعَيْنِ هُوَ أكْلَةُ الشَّيْطانِ.
و نيز از امام جعفرصادق عليهالسّلام روايت شدهاستكه: أنَّهُ كانَ يَأكُلُ بِالخَمسِ الأصابِعِ وَ يَقولُ: هَكَذا كانَ يَأكُلُ رَسولُاللَهِ صَلَّىاللَهُعَلَيهِوَءَالِهِ، لَيْسَ كَما يَأكُلُ الجَبّارونَ. (همان مصدر، ص ۴۱۰، ح ۷؛ و ص ۴۱۲، ح ۱۰)