کانال تلگرام نورمجرد

انتظار فرج

منتظر و مشتاق حقيقى كسى‌است‌كه با تبعيّت از آثار حجج إلهى در مقام تهذيب نفس مى‌كوشد و هر روز رنگ توحيد را در صفحه دل تقويت و با اطاعتو ورع و تقوى، امام عليه‌السّلام را در إعمال ولايت و تكميل نفس خود، يارى ميكند و در مقام تسليم، به استقبال از قضا و تقدير إلهى مى‌رود و در هر حال تسليم است و شاكر. خواه زيارت ظاهرى آن بزرگواران روزى او بشود يا نه!

نویسنده: آیت الله حاج سید محمد صادق حسینی طهرانی

منبع: نور مجرد صفحه ۵۰۳ تا ۵۰۸ و ۵۱۶ تا ۵۲۷

فهرست
  • ↓۱- ولايت امام زمان و انتظار فرج
  • ↓۲- انتظار فرج بايد با تهذيب نفس همراه باشد
  • ↓۳- عمده، تشرّف حقيقى به محضر حضرت ولى‌عصر سلام‌الله‌عليه است
  • ↓۴- فقط استاد خبير، كشف حقيقى را از كشف باطل تشخيص مى‌دهد
  • ↓۵- فرق ظهور و فرج
  • ↓۶- كيفيّت انتفاع شيعيان از وجود حضرت در عصر غيبت
  • ↓۷- تفاوت بهره نفوس از ولايت حضرت ولى عصر عجّل‌الله‌فرجه
  • ↓۸- سالكينى كه هميشه در حال حضورند
  • ↓۹- روايت: مَن عَرَفَ هَذَا الأمْرَ فَقَدْ فُرِّجَ عنه بِانتظارِه
  • ↓۱۰- هركدام از اولياء الهى، بابى به سوى توحيد هستند
  • ↓۱۱- زيارت يكى از اولياء الهى، زيارت همه آنهاست
  • ↓۱۲- اوصاف منتظر حقيقى
  • ↓۱۳- پانویس

ولايت امام زمان و انتظار فرج

در باب أدب ولايت، نسبت به توجّه به ساحت و وجود مقدّس حضرت بقيّة‌اللـه‌الأعظم عجّل‌اللـه‌تعالى‌فرجه‌الشّريف اهتمام و تأكيد بسيار داشته و هميشه ترغيب به انتظار فرج آن‌حضرت كرده، مى‌فرمودند: انتظار انسان، بايد آنقدر شديد باشد كه صبح‌هنگام، انتظار ظهور حضرت را در شب داشته باشد، و شب كه مى‌خوابد انتظار ظهور و طلوع آفتاب ولايت را در صبح داشته‌باشد.

انتظار فرج بايد با تهذيب نفس همراه باشد

و البتّه انتظارى را مفيد و مُنتج مى‌دانستند كه سازنده باشد، يعنى انتظار توأم با عمل و تهذيب و تطهير باطن كه موجب تقرّب به حقيقت ولايت آن‌حضرت و انكشاف آن مى‌شود. مى‌فرمودند: عمده در انتظار، انتظار با عمل است؛ يعنى منتظر حقيقى‌كسى‌است كه أعمال و رفتارش به‌نحوى باشد كه خود را براى ظهور آن‌حضرت مصفّا و مهيّا نموده و تهذيب نفس كند؛ وگرنه انتظار بى‌عمل، انتظار واقعى نيست بلكه صورت و توهّمى از انتظار است.

ايشان خود نيز عاشق و شيفته آن‌حضرت بودند، و بى‌شكّ از ره‌يافتگان به محضر أنور حضرت ولىّ‌عصر عجّل‌اللـه‌تعالى‌فرجه‌الشّريف بوده و تشرّف خارجى حقيقى داشتند، و عطر و گرمى كوى مِهر ولايت را با عمق جان لمس‌نموده‌بودند؛ ولى مى‌فرمودند: تشرّف به محضر حضرت گرچه ذى‌قيمت و بسيار باارزش است ولى اين تشرّف خارجى هدف نيست، مهمّ رضايتآن‌حضرت از انسان است؛ و اين معنى حاصل نمى‌گردد مگر به اطاعت و تسليم و عبوديّت محضه نسبت به ساحت قدس ربوبى.

حقير روزى از خدمت حضرت آقاى حدّاد رضوان‌اللـه‌تعالى‌عليه پرسيدم: راه توفيق تشرّف به محضر امام زمان عليه‌السّلام چيست؟ ايشان ضمن بيان مطالبى فرمودند:

«ما رعيّت هستيم و آن‌حضرت سلطان است. سلطان بايد إذن دهد و رعيّت را به‌حضور خود بخواند، و هر زمان مصلحت و حكمت اقتضاء كرد لقاء و ديدار با سلطان ميسور مى‌شود، نه اينكه رعيّت هر وقت إراده كرد بتواند سلطان را إحضار كرده و با او ملاقات نمايد.

انسان بايد تسليم بوده و وظائف بندگى‌اش را كامل انجام دهد؛ اگر صلاح باشد از سر لطف و عنايت، لقاء و ديدار آن‌حضرت نيز روزى او مى‌شود.»

البتّه باب تشرّف و حضور براى أولياى خدا و خواصّ هميشه مفتوح است و براى آنها غيبت و حضور تفاوتى ندارد؛ دائما در حال حضورند و جان را از أنوار تابناك ولايت روشن و گرم نگه‌مى‌دارند، و اگر إراده تشرّف جسمانى هم نمايند آن نيز حاصل ميگردد، ولى چون تسليم محض بوده و إراده آن حضرت را جايگزين إراده خود نموده‌اند، هر وقت كه آن‌حضرت إراده بفرمايند ملاقات محقّق‌مى‌شود.

عمده، تشرّف حقيقى به محضر حضرت ولى‌عصر سلام‌الله‌عليه است

علاّمه والد قدّس‌سرّه مى‌فرمودند: عمده، تشرّف حقيقى است، و غالب تشرّفاتى كه ادّعا مى‌شود، تشرّف حقيقى نيست بلكه مشاهده در عالم مثال است، كه آن نيز خود بر دو قسم است: گاه انسان حقيقةً وجود مثالى حضرت را مشاهده ميكند، و گاه نفس انسان است كه صورتى را إنشاء كرده و چنين وانمود ميكند كه آن صورت حضرت است و يا شيطان از طريق نفس انسان به شكل آن حضرت تمثّل و تجلّى ميكند. و تشخيص كشف حقيقى از كشف باطل براىانسان عادى ممكن نيست و تمييز آن محتاج استاد خبير و بصير است، گرچه آن كشف محفوف به قرائن و نشانه‌هايى باشد.

فقط استاد خبير، كشف حقيقى را از كشف باطل تشخيص مى‌دهد

يكى از رفقاى سابق و مرتبط با مرحوم آيت‌اللـه أنصارى‌همدانى رحمة‌اللـه‌عليه بنام آقا سيّدجلال كه با جناب محترم حاج آقا إسمعيل مهدوى‌نيا نيز رفاقتى بسيار صميمى داشته و در صداقت و يكدلى همانند يك روح در دو بدن بودند، سيّدى بود بسيار خوب و أهل صدق و صفا، ولى مع‌الأسف در دام و شبكه أفرادى كه در راه حقّ نبودند گرفتار شد و با إلقاءات شيطانى آنها از صراط حقّ عدول كرده و منحرف شد و به ارتباط با جنّيان مبتلا گشت. و به قول علاّمه والد: «شياطين انسى او را با وسوسه‌هاى خود ربودند؛ و اگر شيطنت آنان نبود، آقا سيّدجلال به مقامات عالى مى‌رسيد!» و همين انحراف ايشان سبب شد كه از جناب حاج آقا إسمعيل مهدوى‌نيا نيز جدا شد، و ايشان هر چه تلاش نمودند وى را نجات دهند موفّق نشدند.

حيف! ايشان پس از خروج از راه صحيح و مستقيم، به زعم و پندار باطل خود، دائما خود را در محضر امام زمان عليه‌السّلام مى‌ديد و چنين ادّعا ميكرد كه أفعال و كردار من همه به دستور حضرت است! عاقبت كار اين سيّد ـ كه خدا رحمتش كند ـ به جائى رسيد كه در أواخر عمر، نماز يوميّه‌اش ترك مى‌شد!

بارى، كسى كه حقيقةً، به محضر امام‌زمان عليه‌السّلام مشرّف‌مى‌شود، محبّت و رضاى آن‌حضرت مانع از ترك أولى مى‌شود تا چه رسد به اينكه واجبى از او ترك گردد و يا حرامى از او سر زند. و اين عاقبتِ آقا سيّدجلال، چنانكه علاّمه والد فرمودند، شاهد و دليل بر آنستكه آن امام زمان، امام زمان حقيقى نبوده و كشف او كشف باطل و شيطانى بوده‌است؛ زيرا ممكن نيست كسى واقعاً امام‌زمان عليه‌السّلام را دائم ببيند و بر اساس دستور آن حضرت عمل نمايد و نماز كه ركن و عمود خيمه دين است از او ترك شود.

برادر مكرّم، جناب حاج‌آقاى مهدوى‌نيا مى‌گفتند: برخى از رفقاى مرحوم آقاى انصارى قدّس‌سرّه پس از وفات آقا سيّدجلال او را در عالم خواب ديده بودند و گفته بود: «در اينجا به من دو درجه دادند: يك درجه به خاطر سيادت، و يك درجه به خاطر صدقى كه داشتم؛ و حقّ با آقااسمعيل مهدوى‌نيا بود و من در دنيا متوجّه نشدم.» يعنى نهايةً مورد غفران و رحمت إلهى واقع شده بود.[۱]

شخص ديگرى نيز كه در محضر علاّمه والد قدم در سير و سلوك گذاشته ولى پس از مدّتى از طريق حقّ لغزيد و به جهت استقلال و عدم اطاعت از دستور ايشان در مسير خلاف واقع شد، آن فرد نيز دائم المكاشفه بود و مى‌گفت: من از امام‌زمان عليه‌السّلام دستور مى‌گيرم!

علاّمه والد مى‌فرمودند: اين امام‌زمان نيست، اين نفس تواست كه به تو دستور مى‌دهد نه امام زمان، اينها همه باطل‌است! كسى كه حقيقةً آن‌حضرت را

مشاهده‌كند، در حيطه نور و در جادّه مستقيم مى‌بيند نه در ظلمات نفسانى. زيرا نفس مادامى كه به نورانيّت متحقّق نشده و قدسى نگرديده سراسر ظلمت است؛ و امام زمانى كه ساخته و پرداخته نفس باشد، امام زمان نيست و ارزش ندارد.

فرق ظهور و فرج

منبع: نور مجرد صفحه ۵۱۶ تا ۵۲۷

بارى، «ظهور» و «فرج» از حقيقت واحدى، حكايت دارند كه تنها تفاوت اين دو، در حيثيّت و جهت اطلاق است.

ظهور مى‌گوئيم، چون كه خورشيد ولايت از پس ابر غيبت آشكار مى‌شود. زيرا ظَهَرَ يعنى تَبَيَّنَ و بَرَزَ بعدَ الخَفآء. و فرج مى‌گوئيم، چون كه با طلوع ولايت، غم و اندوهى كه بر آئينه دل آن حضرت و دلهاى شيعيان و مواليان آن حضرت سايه انداخته كنار مى‌رود و دل‌هاى مؤمنِ به آن‌حضرت از او مهر و گرمى مى‌گيرند؛ زيرا فرج به معناى «انكشاف كرب و ذهاب غم»[۲] است،همانطور كه امام صادق عليه‌السّلام به ابراهيم كرخى فرمودند: هُوَ المُفَرِّجُ لِلكَرْبِ عَن شيعَتِهِ بَعدَ ضَنْكٍ شَديدٍ وَ بَلآءٍ طَويلٍ.[۳]«اوست كه غم و اندوه شيعيانش را پس از فشار شديد و بلائى بلندمدّت برطرف مى‌سازد.»

كيفيّت انتفاع شيعيان از وجود حضرت در عصر غيبت

بارى، عصر غيبت دوران حرمان شيعه از وجود مبارك امام زمان عجّل‌اللـه‌تعالى‌فرجه‌الشّريف است. در اين عصر شيعه هم از هدايت‌ها و ارشادات امام معصوم محروم است؛ چرا كه: لا يَكونُ فيها إمامُ هُدًى و لا عَلَمٌ يُرَى.[۴] «در آن زمان نه امام هدايتى وجود دارد و نه نشانه و راهنمائى كه ديده شود.» و هم از فيوضات باطنى نفس مقدّس آن حضرت كم‌بهره مى‌گردند و بهره آنها از آفتاب وجود حضرت مانند كسى است كه از پشت ابر از نور و گرماى خورشيد بهره مى‌برد؛ چنانكه از رسول خدا صلّى‌اللـه‌عليه‌وآله‌وسلّم درباره كيفيّت انتفاع شيعيان از وجود آن حضرت در عصر غيبت روايت شده است: و الَّذى بَعَثَنى بالنُّبُوَّةِ إنَّهُم لَيَنتَفِعونَ بِهِ وَ يَسْتَضآيئُونَ بِنورِ وَلايَتِهِ فى غَيبَتِهِ كانتِفاعِ النّاسِ بِالشَّمْسِ و إن جَلَّلَها السَّحابُ.[۵] «قسم به آن كس كه مرا به نبوّتبرانگيخت، شيعيان در عصر غيبت از آن حضرت بهره برده و از نور ولايت آن حضرت پرتو مى‌گيرند، چنانكه مردم از خورشيد استفاده مى‌كنند گرچه در پس پرده ابر باشد.»

علاوه بر اين تا قبل از استقرار حكومت حقّه آن حضرت همه مردم از بركات ظاهرى حكومت آن حضرت نيز محروم مى‌باشند و عدالت و آرامش و اجراى حدود الهى و اتّحاد و يكرنگى در جامعه تحقّق نخواهد يافت.[۶]

تفاوت بهره نفوس از ولايت حضرت ولى عصر عجّل‌الله‌فرجه

با اين وجود بهره نفوس از ولايت إلهى آن حضرت كه همان صراط مستقيم و صورت فعلى مقام انسانيّت است متفاوت مى‌باشد و مردم در برابر آن به چهار دسته منقسم مى‌شوند.

دسته أوّل: كسانى هستند كه با استكبار و إعراض از صراط نور، قدم در سلوك صراط‌هاى ديگر مى‌گذارند كه لاجرم نفس ايشان به فعليّتى مى‌رسد كه أبدا لائق مقام انسان نيست و چه‌بسا صورت فعليّت آن أخسّ از بهائم باشد.

دسته دوّم: كسانى هستند كه به صراط مستقيم إقبال دارند و در مقام إطاعت و عبادت مى‌كوشند، أمّا فقط به معرفت مقام بشريّت صاحبان ولايت اكتفا كرده‌اند و در راه تحصيل معرفت مقام روحانيّت و نورانيّت آنان، أبدا رنجى را بر خود هموار نكرده و طالب لقاء خداوند نيستند. اين گروه، سالك إلى الطّريق إلى اللـه مى‌باشند و چون هنوز بر «الطّريق إلى اللـه» گام ننهاده و حركت به‌سوى خداوند را آغاز ننموده‌اند، بهره چندانى از مقام ولايت ندارند و در عصر غيبت، هم از آثار و بركات ظاهرى حضور امام عليه‌السّلام كاملاً محرومند و هم از فيوضات باطنى آن حضرت كماهوحقّه استفاضه نمى‌كنند.

دسته سوّم: كسانى هستند كه طالب لقاء خدا بوده و كاملاً بر منهاج أئمّه عليهم‌السّلام مشى نموده و از منتظرين حقيقى حضرت صاحب‌الأمر عجّل‌اللـه تعالى‌فرجه‌الشّريف و سالك إلى اللـه و طالب لقاء حضرت أحديّت مى‌باشند و به معرفت مقام بشرى امام عليه‌السّلام اكتفا ننموده و خود را به ولايت ونورانيّت آن حضرت متّصل نموده‌اند، ولى در عصر غيبت آن حضرت دستشان به هيچ‌يك از أولياء كامل نرسيده و نتوانسته‌اند از پرتو وجود ايشان فيض بگيرند.

اين گروه از فيوضات نفس مقدّس آن حضرت بهره‌مند بوده و از حقيقت ولايت استمداد جسته و به سوى خداوند متعال در حركتند، گرچه در عصر غيبت بهره ايشان از نور ولايت حضرت در پيمودن راه خدا مانند كسى است كه از پشت ابر از نور و گرما بهره مى‌برد. و لذا پيمودن راه خدا براى اين سلاّك بسيار مشكل و رسيدن به مقصد بسيار بعيد بوده و در عقبات و كريوه‌هاى راه به مشكلات زيادى برخورد مى‌كنند و غالباً به جهت صعوبت طريق در برخى منازل متوقّف مى‌گردند.

با اين وجود در روايات متعدّدى به اين دسته از سالكين وعده داده شده كه خداوند ايشان را در سايه اخلاص و صدق و استقامت و ايمان به غيب به درجات بلندى مى‌رساند و بهره‌هاى معنوى شايانى نصيب ايشان خواهد شد.[۷]

ظهور امام عصر عجّل‌اللـه‌فرجه‌الشّريف براى اين دسته از سلاّك، هم بركات ظاهرى و هم بركات باطنى بسيارى دارد. چون با ظهور آن حضرت و اتّصالشان به آن وجود مقدّس استفاضه باطنى نيز كامل شده و بهره‌هاى معنوى ايشان تامّ و تمام ميگردد.

دسته چهارم: سالكينى مى‌باشند كه توفيق تشرّف به محضر يكى از أولياء كامل را يافته‌اند و با نائبان آن حضرت كه به عالم ولايت و توحيد راه يافته و صاحب مرتبه ارشاد و دستگيرى مى‌باشند بيعت نموده‌اند. و از آنجا كه حقيقتولايت تعدّدبردار نيست و نفس همه أولياء خدا كه به مرتبه فعليّت تامّه رسيده‌اند، همان صراط مستقيم است، اتّصال به ايشان عين اتّصال به امام عليه‌السّلام است و اين سالكين در واقع جان خود را به كانون حيات امام عليه‌السّلام پيوند زده‌اند و در مقام روحانيّت متّصل به آن حضرت بوده و در مقام معيّت با ايشان مى‌باشند و راه خدا برايشان گشوده شده و در صورت إطاعت و تسليم در عقبات و كريوه‌ها متوقّف نمى‌شوند.

سالكينى كه هميشه در حال حضورند

سالكى كه به يكى از أولياء خدا دست يافته باشد، براى او از حيث فيوضات باطنيه و باز شدن راه غيبت معنى ندارد؛ يعنى هميشه در حال حضور و ظهور است. حال اين سلاّك حال سلاّكى است كه در عصر حضور أئمّه عليهم‌السّلام بوده‌اند ولى چون حكومت ظاهريّه حضرت ولىّ‌عصر أرواحناله‌الفداء بر پا نبوده، از آثار ظاهريّه حكومت حقّه آن حضرت بهره نداشته‌اند، أمّا از جهت إمكان سير به‌سوى خداوند متعال و طى‌نمودن مدارج كمال و قرب به حضرت حقّ با سالكين عصر ظهور امام عصر عجّل‌اللـه‌تعالى فرجه‌الشّريف تفاوتى نداشته‌اند؛ و لذا انتظار و شوق اين دسته از سلاّك نسبت به ظهور آن حضرت عمدةً از جهات ظاهريّه بوده و به تعبير برخى از روايات از اين جهت است كه در عصر ظهور آن حضرت «خداوند حقّ و عدل را در همه جا آشكار كرده و حال عامّه مردم نيكو گرديده و تفرقه و اختلاف رخت بربسته و دلها متّحد و يكسو مى‌شود و معصيت خدا بر زمين بجا آورده نمى‌شود و حدود إلهى إجرا گرديده و حقّ به أهلش كه أئمّه عليهم‌السّلام باشند بازگشته و ايشان بدون ترس از كسى حقّ را بيان مى‌نمايند.»[۸]

البتّه اين امور با واسطه موجب سرعت سير سالكين و دفع آفات وخطرات از سير ايشان نيز ميگردد، ولى با اين وجود چون در مقصود اصلى سالك كه لقاء خداوند متعال باشد تأثير مستقيم ندارد در برخى از روايات از آن تعبير به دنيا شده است.

روايت: مَن عَرَفَ هَذَا الأمْرَ فَقَدْ فُرِّجَ عنه بِانتظارِه

أبوبصير ميگويد: خدمت امام صادق عليه السّلام عرض كردم: جُعِلتُ فِداكَ مَتَى الفَرَجُ؟ «فرج و گشايش چه زمانى مى‌رسد؟» حضرت فرمودند: يا أبابَصيرٍ أنتَ مِمَّن يُريدُ الدُّنيا؟ مَن عَرَفَ هَذَا الأمرَ فَقَد فُرِّجَ عَنهُ بِانتظارِه.[۹]«اى أبابصير، آيا تو از كسانى هستى كه طالب دنيايند؟ هر كس اين امر ولايت را بشناسد، به واسطه انتظار ظهور دولت حقّ، فرج و گشايش در حقّ او محقّق گرديده است.»

حال كسانى كه كاملين از أولياء إلهى را إدراك نموده‌اند، نيز همينطور است؛ زيرا همه اوليا در عالم ولايت متّحدند و هر كدام بابى به‌سوى خداوندند كه با اتّصال به آن، راه بر سالك إلى اللـه گشوده شده و ميتواند از آن باب به عالم توحيد وارد شده و به لقاء إلهى برسد. مگر حضرت أميرالمؤمنين عليه‌السّلام درباره جناب سلمان نفرمودند: إنَّ سَلْمانَ بابُ اللَـهِ فى الأَرضِ، مَن عَرَفَهُ كانَ مُؤْمِنًا و مَن أَنكَرَهُ كانَ كافِرًا و إنَّ سَلْمانَ مِنَّا أَهلَ البَيتِ.[۱۰] «سلمان باب خداوند در زمين است، هر كس او را بشناسد مؤمن و هر كس او را انكار نمايد كافر مى‌باشد و حقّاً سلمان از ما أهل بيت است.» و در زيارت وداع آن جناب عرض مى‌كنيم: السَّلامُ عَلَيكَ يا أباعَبدِاللَهِ أنتَ بابُ اللَهِ المُؤْتَى [ المَأْتىُّ ـ ظ [مِنهُ وَ المَأخُوذُ عَنهُ.[۱۱]«سلام بر تو اى أباعبداللـه (اى سلمان) تو باب خداوندمى‌باشى كه از آن وارد مى‌گردند و از وى معارف و حقائق أخذ مى‌شود.»

هركدام از اولياء الهى، بابى به سوى توحيد هستند

در اينجا مى‌بينيم همان طور كه بر رسول خدا و بر أميرالمؤمنين و بر هر يك از أئمّه و خواصّ ذرّيه ايشان همچون حضرت أباالفضل‌العبّاس و حضرت علىّ‌اكبر عليهم‌الصّلوة‌والسّلام إطلاق «باب اللـه» مى‌شود، بر حضرت سلمان نيز اطلاق شده است؛ اگرچه سعه و ظرفيّت اين أبواب مختلف است ولى در اصل اين معنى كه همگى انسان را به خدواند متّصل نموده و به عالم توحيد وارد مى‌نمايند تفاوتى ندارند و لازمه آن اين است كه اگر كسى توفيق تشرّف به محضر أميرالمؤمنين عليه‌السّلام را نيافت ولى به محضر سلمان رسيد، ميتواند از دريچه نفس سلمان به عالم توحيد وارد شده و در حقيقت، أميرالمؤمنين عليه‌السّلام را نيز إدراك كرده است.

و اين امر، بجهت اتّحاد و يگانگى حاصل بين سلمان با أئمّه عليهم‌السّلام در سايه اطاعت و تبعيّت است كه سبب مى‌شود قلب و جان وى با امام يكى شود و هميشه در محضر امام عليه‌السّلام باشد. كلام حضرت آقاى حاج سيّد هاشم موسوى حدّاد قدّس‌اللـه‌نفسه نيز نظر به همين مرتبه از معرفت و اتّحاد با امام عليه‌السّلام دارد، آنجا كه مى‌فرمايند: ‎كور است هر چشمى كه صبح از خواب بيدار شود و در أوّلين نظر نگاهش به امام زمان نيفتد.[۱۲]

از اين رو حضرت علاّمه والد مى‌فرمودند: عمده فائده ظهور براى مؤمنان غير سالك و سالكينى است كه به محضر انسان كامل نرسيده‌اند، أمّا مؤمن سالك كه روح او با روح أولياء إلهى همانند آقاى حدّاد متّصل است و از آنان پيروى ميكند، مانند كسى است كه گويا در روزهاى ابرى از ابرها فراتر رفته و به خورشيد دست يافته است. حال آيا صحيح است كه بگوئيم: خورشيد براى اينشخص نيز در پشت ابرها، پنهان است؟

ولايت آقاى قاضى و آقاى حدّاد رضوان‌اللـه‌تعالى‌عليهما كلاًّ، ولايت كاملين از أولياء إلهى با ولايت امام زمان عليه‌السّلام فرقى ندارد، چون تعدّد در عالم ولايت راه ندارد؛ لذا مَنِ اتّصَلَ بأحَدِهِم فَقَدِ اتَّصَلَ بِالإمامِ عَلَيهِ‌السَّلامُ وَ مَن دَخَلَ فى وَلايَةِ أحَدِهِم فَقَد دَخَلَ فى وَلايَةِ الإمامِ عَلَيه‌السَّلامُ!

زيارت يكى از اولياء الهى، زيارت همه آنهاست

روزى خدمت حضرت علاّمه والد عرض كردم، خداوند توفيق زيارت حضرت آقاى أنصارى را روزى حقير فرمود و از لطف حضرت پروردگار، محضر حضرت آقاى حدّاد را نيز مكرّرا إدراك نمودم، با اين حال دوست داشتم كه مرحوم قاضى و مرحوم آخوند حاج ملاّ حسينقلى همدانى قدّس‌سرّهما را نيز زيارت مى‌كردم.

ايشان فرمودند: «فرقى نمى‌كند، يكى از أولياء خدا را كه زيارت كنيد، همه آنها را زيارت كرده‌ايد.» و حقّا اين كلام ايشان از حقائق بلند عرفانى بوده و بشارتى‌است به سالكان راه خدا تا بدانند خداوند مهربان، با اعطاى نعمت ولايت أولياء خود، ايشان را از سفره فضل و احسانش به طور كامل بهره‌مند نموده است.

بارى، معرفت به مقام روحانيّت امام عليه‌السّلام، معرفتى است كه انسان براى تحصيل آن، بايد از نان شب خود بزند و از سختى‌هاى راه، ملول نشود. و إلّا بسيارى از مجاهدات از قبيل بيتوته در مسجد سهله، مسجد جمكران و ديگر عبادات براى معرفت مقام بشرى امام عليه‌السّلام و رؤيت آن حضرت، نه تنها مقصود اصلى و نهائى نيست، بلكه انجام اين كارها از سرخود، نوعى حظوظ نفس و چه‌بسا خارج از ادب عبوديّت در برابر صاحب ولايت كليّه الهيّه است!

اوصاف منتظر حقيقى

منتظر و مشتاق حقيقى كسى‌است‌كه با تبعيّت از آثار حجج إلهى در مقام تهذيب نفس مى‌كوشد و هر روز رنگ توحيد را در صفحه دل تقويت و با اطاعتو ورع و تقوى، امام عليه‌السّلام را در إعمال ولايت و تكميل نفس خود، يارى ميكند و در مقام تسليم، به استقبال از قضا و تقدير إلهى مى‌رود و در هر حال تسليم است و شاكر. خواه زيارت ظاهرى آن بزرگواران روزى او بشود يا نه! رَزَقَنا اللَـهُ ذلكَ بِمُحمّدٍ و آلِهِ الطّاهرين.

پانویس

۱. بركات انتساب به وجود رسول‌خدا صلّى‌اللـه‌عليه‌وآله

بدون شكّ انتساب و اتّصال ظاهرى به رسول‌خدا صلّى‌اللـه‌عليه‌وآله‌وسلّم، موجب بهره‌مندشدن از أنوار وجود مقدّس آن‌حضرت است؛ و اينكه برخى گمان مى‌كنند سيادت و انتساب به آن‌حضرت أمرى ظاهرى و اعتبارى است، خطائى بسيار بزرگ مى‌باشد.

علاّمه والد قدّس‌اللـه‌نفسه در أثر معرفتى كه به مقام حضرت رسالت‌پناه و أهل‌بيت آن‌حضرت صلوات‌اللـه‌عليهم داشتند و عظمت نور آن‌حضرت را كه در ذرّيّه ايشان متجلّى‌است مشاهده مى‌نمودند، به نعمت سيادت و انتساب به آن‌حضرت مسرور بوده و مى‌فرمودند: اگر تمام دنيا و مافيها را در كفّه‌اى از ميزان قرار داده و سيادت و انتساب به رسول‌خدا صلّى‌اللـه‌عليه‌وآله‌وسلّم را در كفّه‌اى ديگر، هرگز حاضر به معاوضه نخواهم بود.

نور انتساب به وجود مبارك رسول‌خدا و أهل‌بيت آن‌حضرت صلّى‌اللـه‌عليه‌وآله وسلّم، آثار و بركات خاصّى را در ذرّيه آن‌حضرت به وديعت گذاشته است، كه مادامى كه در أثر برخى از معاصى اين نور را از بين نبرده باشند، آن آثار باقى خواهد بود.

در بحار در باب مدح الذرّية الطيّبة از معانى‌الأخبار از حضرت ثامن‌الحجج عليهم‌السّلام از حضرت زين‌العابدين عليه‌السّلام روايت ميفرمايد: لِمُحسِنِنا كِفلانِ مِن الأجرِ، و لِمُسيآِئنا ضِعفانِ من العذابِ. (بحار، ج ۹۳، ص ۲۲۲) «نيكوكاران ما اجرشان دو برابر است (يعنى در سلوك و طريق لقاء إلهى با سرعتى دو برابر حركت مى‌كنند) و گناهكاران ما عذابشان دو چندان مى‌باشد.»

تأثير نور سيادت در صورت عدم معصيت و ظلم

و نيز از حضرت ثامن‌الحجج عليهم‌السّلام روايت ميكند: النّظرُ إلى جَميعِ ذُرّيّةِ النَّبىّ صلّى‌اللـه‌عليه‌وآله‌وسلّم عبادةٌ، ما لَم‌يُفارِقوا مِنهاجَه و لم يَتَلوّثوا بالمعاصى. (بحار، ج ۹۳، ÿ ص ۲۱۸، ح ۳) «نظر به هر يك از ذرّيّه رسول‌خدا صلّى‌اللـه‌عليه‌وآله‌وسلّم عبادت است، ماداميكه منهاج و طريقه آن‌حضرت را رها ننموده و خود را به معاصى آلوده نكرده باشند.»

و نيز از آن‌حضرت در خطاب به برادرشان زيدالنّار روايت ميكند: يا زيدُ! اتَّقِ اللَـهَ، فَإنّا بَلَغنا ما بَلَغنا بالتَّقوى، فمَن لَم‌يَتَّقِ اللَهَ وَ لَم‌يُراقِبْهُ فَلَيس مِنّا و لَسنا مِنه. يا زيدُ! إيّاكَ أن تُهينَ مَن بِه تَصولُ مِن شيعَتنا فَيذهَبَ نورُكَ. يا زيدُ! إنّ شيعتَنَا إنّما أبغَضَهمُ النّاسُ و عادوهُم و اسْتَحَلّوا دِمآءَهُم وَ أموالَهُم لِمَحبَّتِهِم لَنا واعتِقادِهِم لِوَلايَتِنا، فَإن أنتَ أسَأْتَ إلَيهم ظَلَمتَ نَفسَكَ وَأبْطَلتَ حَقَّكَ. (بحار، ج ۹۳، ص ۲۲۴، ح ۱۹)

«اى زيد! تقواى خدا را پيشه كن؛ زيرا ما به اين مقام و درجه كه رسيده‌ايم، به واسطه تقوا و اطاعت أوامر إلهى رسيده‌ايم. پس هركس كه تقواى إلهى را پيشه ننمايد و خداوند را در نظر نگيرد، از ما نيست و ما نيز از او نيستيم. اى زيد! بر حذر باش از اينكه به شيعيان ما كه به واسطه ايشان قوّت و قدرت‌يافته‌اى اهانت‌نموده و ايشان را خوار نمائى؛ كه اگر چنين كنى نور تو از بين خواهد رفت. اى زيد! مردم، به خاطر محبّت شيعيان به ما و اعتقادشان به ولايت ما، نسبت به ايشان بغض و عداوت داشته و جان و مال ايشان را مباح مى‌شمارند؛ پس اگر تو به ايشان بدى‌نمائى بر نفس خود ظلم نموده و حقّى را كه داشته‌اى از بين برده‌اى.»

در اين روايت، حضرت امام‌رضا عليه‌السّلام ظلم در حقّ شيعيان را موجب از بين‌رفتن نور برادر خود شمرده‌اند؛ و ظلم و حقّ‌النّاس أثر بسيار شديدى در زوال اين نور دارد. ولى مرحوم آقا سيّدجلال أهل ظلم نبوده و بسيار با صفا و با صداقت بود، لذا أثر نور سيادت در نفسش باقى‌مانده و موجب تقرّبش در عالم آخرت گرديده بود. رحمة‌اللـه‌ورضوانه‌عليه.

۲. بايد دانست كه مصيبت‌ها و اندوه‌هاى حضرت امام زمان عجّل‌اللـه‌فرجَه‌الشريف بسيار است و در ازاى رفع هر غصّه‌اى از آن‌حضرت و قضاى هر حاجتى از حاجاتشان، فرج و گشايشى براى آن حضرت هست، ولى فرج و گشايش كلّى همان ظهور مى‌باشد.

مرحوم سيّدابن‌طاووس در فتح‌الأبواب در شرح برخى از ادعيه استخاره كه در آن آمده است : اللَهمَّ إن كانَ فى قَضآئكَ و قَدَرِكَ أن تُفَرِّجَ عَن وَليِّكَ و حُجَّتِكَ فى خَلقِكَ فى عامِنا هَذا و فى شَهرِنا هَذا، فَأخْرِجْ لَنا رَأسَ أَيَةٍ مِن كِتابِكَ نَستَدِلُّ بِها على ذَلِكَ ميفرمايد: ‎ مَعنى قَولِهِ فى كلِّ ما قال «فى عامِنا هذا» أن يكونَ العلمُ بالفرج عن وليِّهِ و حجّتهِ فى خلقِهِ يتوقَّفُ على معرفةِ اُمورٍ كثيرةٍ، فيكونُ كلُّ وقتٍ يُدعَى له بِذلكِ فى عامى هذا و فى شَهرى هذا يفرِّجُ اللَـهُ جلَ‌جلالُه أمرًا مِن تِلكَ الاُمورِ الكثيرةِ فَيُسمَّى ذلكَ فَرجًا.û فتح‌الأبواب، ص ۲۷۷ و ۲۷۸) «معناى اينكه ميگويد: اگر در قضاى إلهى است كه امسال فرج حضرت محقّق شود مرا آگاه نما، اينستكه علم به تحقّق فرج كلّى آن حضرت متوقّف بر علم به امور بسيارى است و هرگاه براى آن حضرت به اين كيفيّت دعا مى‌شود، خداوند در يكى از آن امور كثيره گشايشى قرار مى‌دهد و آن گشايش فرج ناميده مى‌شود.»

۳. بحارالأنوار، ج ۵۱، ص ۱۴۴.

۴. بحارالأنوار، ج ۵۲، ص ۱۳۳ و ص ۱۴۹ و ص ۱۱۲.

۵. بحارالأنوار، ص ۹۳، ح ۸؛ و ص ۹۲، ح ۶ و ۷.

۶. عدم ضرر تقدّم يا تأخّر ظهور براى كسيكه امام خود را شناخته است

روايات مستفيضى از أئمّه عليهم‌السّلام وارد شده است كه خطاب به أصحابى كه شرف إدراك محضر أئمّه عليهم‌السّلام را يافته بودند و در عين‌حال انتظار استقرار حكومت حقّه أئمّه را داشته‌اند، فرموده‌اند: اعرِفْ إمامَكَ فَإنَّكَ إذا عَرَفتَهُ لَم يَضُرَّكَ تَقَدَّمَ هَذا الأَمرُ أو تَأَخَّرَ. «امام خود را بشناس، كه اگر او را شناختى جلو يا عقب افتادن قيام ما ضررى به تو نمى‌رساند.» و فرموده‌اند: مَن ماتَ مِنكُم عَلى هَذَا الأمرِ مُنْتَظِرًا لَهُ كان كَمَن كانَ فى فُسطاطِ القآئِمِ. «هر كس ولايت ما را پذيرفته باشد و حقيقةً منتظر امر فرج بوده و بر اين اساس رفتار نمايد و اجل او فرا رسد، مانند كسى‌است‌كه در خيمه حضرت قائم صلوات‌اللـه‌وسلامه‌عليه باشد.» (بحارالأنوار، باب فضل انتظار الفرج، ص ۱۲۲ تا ص ۱۵۰، ح ۱۴ تا ۱۸، و ح ۳۰ و ۳۱، و ح ۵۲ تا ۵۷)

اين دسته روايات را يا بايد مختصّ به اصحاب و معاصرين ائمّه عليهم‌السّلام دانست كه محضر امام عليه‌السّلام را إدراك نموده بودند و مشتاق تشكيل حكومت توسّط أئمّه و قيام ايشان بودند و يا بايد حمل بر نوعى مجاز گردد، چون به قرينه روايات ديگر، همچون رواياتى كه در متن به آن اشاره شد، شيعيان در عصر غيبت از جهات مختلفى محروم مى‌باشند و آن طور نيست كه صرف معرفت أمر ولايت و اتّصال قلبى به امام عليه‌السّلام سبب شود كه حال ظهور و غيبت كاملاً مساوى بوده و هيچ ضررى از غيبت آن حضرت متوجّه ايشان نگردد. و در حقيقت اين روايات بشارتى است نسبت به شيعيانى كه در مقام عمل و اطاعت برآمده و از منتظرين حقيقى گرديده و باطن خود را به باطن امام عليه‌السّلام متّصل نموده‌اند كه خداوند اجر و پاداش ايشان را توفيه خواهد نمود و در آخرت به امام خود ملحق شده و با ايشان محشور مى‌شوند، كه در برخى روايات به اين امر اشاره شده ÿ است.

كلينى با سند متّصل از عمروبن‌أبان روايت ميكند: سَمعتُ أباعبداللَـهِ عليه‌السّلامُ يقول: اعرفِ العَلامةَ فإذا عَرفتَ لم يَضُرَّك تَقدَّمَ هذاالأمرُ أم تأَخَّرَ؛ إنَّ اللَه تعالى يَقول: يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُنَاسٍ بِإمَـمِهِمْ فَمَن عرفَ إمامَهُ كان كمَن كان فى فُسطاطِ المنتظِر. (بحارالأنوار، ج ۵۲، ص ۱۴۲)

۷. بحارالأنوار، ج ۵۲، ص ۱۲۳، ح ۶؛ و ص ۱۴۳ تا ص ۱۴۵، ح ۶۱ و ۶۶؛ و ص ۱۴۹ و ۱۵۰، ح ۷۶.

۸. بحارالأنوار، ص ۱۲۸، ح ۲۰.

۹. بحارالأنوار، باب فضل انتظار الفرج، ص ۱۴۲، ح ۵۴.

۱۰. بحارالأنوار، ج ۲۲، باب كيفيّة اسلام سلمان رضى‌اللـه‌عنه و مكارم أخلاقه ص ۲۷۴، ح ۱۲.

۱۱. بحارالأنوار، ج ۹۹، باب زيارة سلمان و سفراء القائم عليه‌السّلام، ص ۲۹۱.

۱۲. روح‌مجرّد، ص ۵۱۳.