حضرت علاّمه طهرانی رضواناللـهتعالىعليه هم به آراستگى باطنى طلاّب و هم به آراستگى ظاهرى آنان بسيار اهتمام داشتند؛ يعنى طلبه علاوه بر داشتن باطنى مهذّب و قلبى مصفّى و آراسته به حليه مكارم أخلاق، بايد آثار متانت و وقار در ظاهر او نيز هويدا و آشكار باشد، به گونهاى كه يادآور و مذكّر رسول خدا صلّىاللـهعليهوآلهوسلّم باشد.
نویسنده: آیت الله حاج سید محمد صادق حسینی طهرانی
منبع: نور مجرد صفحه ۱۵۷ تا ۱۶۵
مرحوم علامه نسبت به رعايت شؤون ظاهرى طلاّب نيز بسيار دقيق بودند و تأكيد فراوانى داشتند كه طلاّب در هيئت ظاهرى و لباس نيز از سنّت رسولخدا صلّىاللـهعليهوآلهوسلّم تبعيّت كنند، گرچه اين سنّت حسنه مخالف عرف و عادات مردم بوده و در اثر رواج فرهنگ غرب عامّه مردم آن را ناپسند بدارند؛ زيرا معتقد بودند يكى از وظائف خطير و مهمّ عالمان ربّانى كه تربيتيافتگان مدرسه حقائق أهلبيت عليهمالسّلام مىباشند، دفاع و پاسدارى از حدود و ثغور شريعت غرّاء و حفظ و حراست آن از دستبرد شياطين و تحريف و تبديل أحكام نورانى آن است. بايد آداب و سنن إلهى را إحياء نمايند و آنها را در تمام شؤون حيات مسلمين به مرحله اجراء درآورند و گرد و غبار نسيان را از سنّتهايى كه يا بالكلّيّه فراموش شدهاند و يا اگر اسم و اثرى از آنها هست فقط در حدّ تشريفات است بزدايند.
و در مقابل لازم و ضرورىاست كه آداب و سنن كفر را از بين برده مظاهر فرهنگهاى ضالّه غربى و شرقى و ملل و تمدّنهايى كه در انحطاط اخلاقى و منجلاب هوى و هوس فرو رفتهاند را از زندگى خود و مردم زدوده، آنان را از ميل و گرايش به آن آداب و رسوم عفن و متعفّن، بدون در نظر گرفتن مصلحتهاى پندارى، انذاز و تخويف نمايند. و طبعا در اين راه افرادى كه آداب و رسوم زندگى خود را بر أساس اوهام و خيالات و تبعيّت از آباء و نياكان جاهلى خود بنا گذاردهاند و افراد جاهل و نادان كه از جهل خود در هراساند، زبان خود را به ملامت و سرزنش و تهمت و افتراء باز مىكنند؛ چرا كه النّاسُ أَعْدآءُ ما جَهِلوا.[۱]
يكى از اين سنّتها كه با ظهور حكومت انگليسى پهلوى و واقعه كشف حجاب، مورد تحريف و تبديل واقع شد لباس مسلمين بود. عِمامه رسولخدا صلّىاللـهعليهوآلهوسلّم كه تاج عزّت و كرامت مسلمانان بود را برداشته [۲]، پاره و تحقير كردند و مبدّل به كلاه شاپو نمودند. حجاب كامل و پوشيه زنان عفيف و معصوم و پاكدامن را لباس تحجّر و تكدّى خوانده و آن را مورد سخريّه و استهزاء قرار دادند.
لباس مرد و زن مسلمان را كه تا آن زمان، لباس بلند و موجب عزّت و وقار آنان بود، به لباس كوتاه ذلّت و خوارى تبديل كردند. لباسى كه تا ديروز، لباس تقوى و عفّت و حياء بود ناگهان به لباس بىحيايى و بىشرمى مبدّل گشت، و مرتعى براى ديدگان هوسآلود انسانهاى شهوتران و بيماردل شد و بالأخره آتش شهوت را در كانون عفّت و عصمت و حياى خانوادههاى مسلمانان افروختند.
و حضرت علاّمه والد روحىفداه، احياگر سنّتها و فضيلتهاىفراموش شده بودند، عالم و فقيه مجاهدى كه تمام اين اوهام و خيالات و پندارها را كه بر ذهن و جان و دل مردم تنيده بود، با بصيرت نافذ خود كنار زده و زندگى خود و فرزندان و شاگردان سلوكى خود را بر اساس سيره و سنّت سنيّه نبىّ مكرّم إسلام و أهلبيت آن حضرت صلواتاللـهعليهمأجمعين ترتيب داده و منظّم نمودند. و اگر بگوئيم سيره ايشان، آيينهاى شفّاف و تمامنما براى سيره رسولخدا صلّىاللـهعليهوآلهوسلّم بود، سخن به گزاف نگفتهايم.
رسولخدا صلّىاللـهعليهوآلهوسلّم مىفرمايند: بُدِئَ الاْءسْلامُ غَريبًا وَ سَيَعودُ غَريبًا كَما بُدِئَ، فَطوبَى لِلْغُرَبآءِ! فَقيلَ: وَ مَنِالْغُرَبآءُ يا رَسولَاللـه؟ قالَ: الَّذينَ يُصْلِحونَ مَا أَفْسَدَهُ النّاسُ مِن سُنَّتى وَ الَّذينَ يُحْيونَ ما أماتوهُ مِن سُنَّتى.[۳]
«إسلام در غربت و تنهايى طلوع كرد و به زودى به غربت أوّل خود باز خواهد گشت، پس سعادت و نيكبختى از آنِ غريبان است! از آنحضرت سؤال شد: اى رسولخدا آن غريبان سعادتمند چه كسانى هستند؟ حضرت فرمودند: آنانكه آنچه از سنّتهاى مرا كه مردم خراب و فاسد كردهاند اصلاح نموده و آنچه از سنّت مرا كه ميراندهاند إحياء و زنده مىكنند.»
لذا به جهت إحياء سنّت رسول أكرم صلّىاللـهعليهوآلهوسلّم، مرحوم علاّمه والد قدّساللـهنفسهالزّكيّة به ترغيب و تشويق به لباس سنّت و لباس رسولخدا صلّىاللـهعليهوآلهوسلّم و ترويج آنمىپرداختند. و طلاّب ارادتمند به ايشان همگى مفتخر به پوشيدن دائمى اين لباس مقدّس بودند. مجالس عيد غدير خم و عيد نيمه شعبان كه همراه با مراسم تاجگذارى و عمامهگذارى طلاّب علوم و معارف إلهى بود، بسيار شورانگيز و سرشار از شوق و نشاط برگزارمىشد. دلسوختگان و شوريدگان حضرت حقّ و دوستداران و مشتاقان ولايت در نغمههاى توحيدى و ولايى با يكديگر همنوا مىشدند، جانها سرمست از باده وحدت و ولايت و مستغرقِ در أنوار جمال حضرت پروردگار مىگرديد.
ايشان از عمامه و خلعت رسول خدا صلّىاللـهعليهوآلهوسلّم، آنچنان كه شايسته و سزاوار آن بود تجليل و تكريم مىنمودند؛ آنگونه كه أهلعلم و طلاّب بر خود مىباليدند و خدا را از اين موهبتى كه به آنان عطا فرموده بود شاكر بوده و حمد و ستايش مىنمودند.
زنان مؤمنه و مخدّرات نيز در اثر تبعيّت از ايشان در پيروى از سيره حضرت فاطمه زهراء سلاماللـهعليها، شهد شيرين پردهنشينى و مصونيّت و تحفّظ و پرداختن به امور موافق با فطرت را چشيده و محفوف به أنوار كرامت و عزّت و حياء و عفّت شدند، و دوشبهدوش شوهران خود در كاروان انسانيّت و معنويّت در حركت بسوى عالم توحيد همراه شدند و أنوار معرفت بر دل آنها تابيد، و آرامش و سكون و وقار و طمأنينهاى را كه رسول خدا صلّىاللـهعليهوآلهوسلّم در دين توحيدى خود براى آنان به ارمغان آورده بود، با جان خود احساس كردند.
لباس بلند و پوشيدن سر را سنّت رسولخدا صلّىاللـهعليهوآلهوسلّم مىدانستند؛ نه اين كه نوعى لباس براى صنف و گروهى خاصّ، و آن هم در زمانى خاصّ باشد. و لذا دستور ايشان مخصوص به بيرون از خانه نبود، بلكه مىفرمودند: در خانه نيز بايد لباس بلند پوشيد و عمامه يا شب كلاه به سر گذاشت. خود ايشان در منزل هميشه لباس بلند داشته و عمامه سبز رنگ به سر مباركشان مىبستند.
به طلاّب پيش از معمَّمشدن[۴] دستور مىفرمودند كه لباس بلند پوشيده شبكلاه سفيد بر سر بگذارند[۵] و تأكيد ايشان بر اين سنّت حسنه سبب شده بود كه طلاّب علاقمند به ايشان در حوزه علميّه خراسان از تقيّد به لباس بلند و پوشيدن شبكلاه سفيد شناخته شوند.[۶]
لباس ما هم از زمانى كه به مدرسه ابتدائى مىرفتيم، لباسى بلند و بصورت پالتويى بود كه بايد قدّ آن به اندازه يك وجب پائينتر از زانو باشد و هميشه لباس ما را به اين نحو به خيّاط سفارش مىدادند و هميشه حتّى در گرماى تابستان، اين لباس را به تن مىنموديم، با اينكه گاهى مورد استهزاء و خنده بچّههاى مدرسه قرار مىگرفتيم.
حضرت علاّمه رضواناللـهتعالىعليه هم به آراستگى باطنى طلاّب و هم به آراستگى ظاهرى آنان بسيار اهتمام داشتند؛ يعنى طلبه علاوه بر داشتن باطنى مهذّب و قلبى مصفّى و آراسته به حليه مكارم أخلاق، بايد آثار متانت و وقار در ظاهر او نيز هويدا و آشكار باشد، به گونهاى كه يادآور و مذكّر رسول خدا صلّىاللـهعليهوآلهوسلّم باشد.
به همين خاطر مىفرمودند: طلبه بايد موى سرش كوتاه بوده و محاسنش مرتّب و شانه زده و از موى سر بلندتر باشد، البتّه شارب خود را بايد كوتاه نگه دارد.
ايشان همچنين طلاّب را از پوشيدن انواع دمپائىها به جاى نعلين و كفش و نيز از ساعت مچى نهى فرموده و آنها را با زىّطلبگى و وقار مطلوب موافق نمىديدند. و خودشان هر وقت براى ما ساعت مىخريدند، از نوع ساعتهاى جيبى مىخريدند، چه زمانى كه معمّم بوديم و چه قبل از آن خصوصا كه در آن زمان، استفاده از ساعت مچى سبك بود.
و نيز مىفرمودند: لباسى كه طلبه مىپوشد لازم نيست نو باشد ولى بایدتميز و مرتّب باشد. پيراهنى كه به تن ميكند سفيد و مناسب با شأن طلبه بوده و تكمه يقه حتما بسته باشد. و از پوشيدن عبا و پيراهن عربى بدون قبا كه از وقار طلبه مىكاهد اجتناب نمايد.
همچنين مىفرمودند: طلبه بايد حرمت لباس رسول خدا صلّىاللـهعليهوآلهوسلّم را حفظ نموده و از درآوردن آن به بهانههاى واهى و سست، پرهيز كند.
و از اينكه بعضى از طلاّب معمّم گاهى با عبا و عمامه هستند و گاهى آن را در مىآورند و با لباس معمول مردم ظاهر مىشوند كه موجب وهن اين لباس مىشود، به شدّت ناراحت بوده و نهى مىفرمودند؛ زيرا أوّلاً همانطور كه گذشت اين لباس را سنّت رسول خدا صلّىاللـهعليهوآلهوسلّم مىدانستند، و عمل به سنّت ـ به خصوص سنن مؤكّده ـ براى يك طلبه، محدود به زمان و مكان خاصّى نمىباشد، و نبايد براى همشكلى و همرنگى با ابناء دنيا دست از عمل به سيره و سنّت آن حضرت برداشت. و ثانياً در زمان حاضر اين لباس خاصّ به صورت نماد و نشانهاى براى أهل علم درآمده است و پوشيدن موقّت و درآوردن آن سبب وهن و هتك ارزش آن در ديد ديگران خواهد شد و اين خطائى غير قابل جبران است.
در كنار تحصيل علم به حفظالصّحّة و حفظ سلامتى مزاج تأكيد بسيار داشته و مىفرمودند:
طلبه بايد در حفظ سلامتى خود كوشا باشد و گرنه دچار مشكل خواهد شد و چه بسا در اثر از دستدادن سلامتى و ابتلاء به أمراض از ادامه تحصيل و طىّ درجات كمال باز مىماند.
خود ايشان با وجود اينكه در ابتداى شروع به تحصيل در حوزه، بنيه و مزاجشان قوىّ بوده است، أمّا در أثر بىخوابىها و تحمّل مشقّات و فشارهايىكه در دوران تحصيل در قم و نجف به ايشان وارد شده بود، سلامتى مزاجشان تا حدود زيادى از دست رفته بود و مبتلا به بيماريهائى شده بودند و لذا به ما مىفرمودند: شما اينگونه درس نخوانيد.
حقير با آقاى أخوى در أيّام تحصيل در بلده طيّبه قم، در حجره يك چراغ علاءالدّين داشتيم كه صبح هنگام خروج از حجره براى درس و بحث، غذاى ظهر خود را روى آن قرار مىداديم و مىرفتيم، ظهر كه براى صرف غذا و استراحت به حجره بر مىگشتيم، مىديديم كه يا شعله چراغ بالا رفته و غذا سوخته و يا شعله پايين آمده و غذا نپخته مانده است! و به همين دليل مدّتى بود كه غالبا بدون نهار مىمانديم و مجبور مىشديم به يك غذاى حاضرى مانند نان و پنير و يا تخم مرغ بسنده كرده و خود را سير كنيم، تا اينكه حضرت علاّمه والد مطّلع شدند و فرمودند: حفظ سلامتى بدن واجب است، اينگونه كه شما عمل مىكنيد به سرمنزل مقصود نمىرسيد، بايد سلامتى خود را حفظ كرده و نسبت به تغذيه كوتاهى نكنيد.
۱. نهجالبلاغة، ص ۵۰۱، حكمت شماره ۱۷۲.
۲. شيخ حرّ عاملى رحمةاللـهعليه از كتاب مكارم الأخلاق از سكونى از امام صادق عليهالسّلام از آباء گراميشان عليهمالسّلام نقل ميكند كه: رسول خدا صلّىاللـهعليهوآلهوسلّم فرمودند: العَمآئِمُ تيجانُ العَرَبِ إذا وَضَعوا العَمآئِمَ وَضَعَ اللَـهُ عِزَّهُمْ. «عمامهها تاجهاى عرب است، هنگامى كه عمامهها را از سر بنهند، خداوند عزّت را از ايشان سلب ميفرمايد.» وسآئل الشّيعه، ج ۵، ص ۵۷، كتابالصّلوة، أبواب أحكامالملابس، باب ۳۰، ح ۶.
۳. المحجّهالبيضآء، ج ۱، ص ۹۴ و ۹۵.
۴. رعايت اين سنّت را به عموم شاگردان سلوكى نيز توصيه مىفرمودند، ولى نسبت به بعضى از غير اهل علم در برخى موقعيّتها مىفرمودند: لازم نيست لباس بلند بپوشيد يا موى سر خود را كوتاه كنيد. برخى از غير طلاّب سؤل كرده بودند: آيا صلاح است موى سرمان را بتراشيم ؟ فرمودند: خير شما نبايد بتراشيد، هر كسى وظيفهاى دارد.
يكى از أطبّاء مشهور، از ايشان اجازه خواست كه كت بلند بپوشد، اجازه نفرمودند؛ چرا كه دكترى كه موقعيّت و شهرتى دارد اگر بخواهد به برخى از سنّتها عمل كند، گاه چون در عرف مورد پذيرش قرار نمىگيرد مفسده آن بيشتر از مصلحتش مىباشد. ولى درباره طلاّب ـ به جهتى كه گذشت ـ تأكيد داشتند كه همه به اين دستورات عمل كنند.
۵. كلاه سفيد برسرداشتن از سنن حضرت رسولاللـه و أئمّه طاهرين عليهمالصّلوهوالسّلام است. و از لباس سياه عموما و از خصوص كلاه سياه نهى شده است. (رجوع كنيد به وسآئلالشّيعة، ج ۵، كتابالصّلوة، أبواب أحكامالملابس، باب ۳۱ ص ۵۸ و ۵۹، ح ۲ و ۳ و ۵؛ و ج۴، أبواب لباسالمصلّى، باب ۱۹ و ۲۰، ص ۳۸۲ تا ص ۳۸۷ ح۱ و ۳)
۶. برخى اشكال مىكردند كه طلاّبى كه معمّم نيستند اگر قبل از عمامهگذارى لباس بلند پوشيده و شبكلاه بر سر بگذارند، اين طرز لباس پوشيدن موجب انگشتنماشدن مىشود و مصداق «لباس شهرت» است، فلذا نبايد اينچنين لباس پوشيد.
ولى اين سخن تمام نيست؛ زيرا اين لباس مسلّماً خلاف زىّطلبگى نيست، بلكه شأن و وظيفه طلاّب پوشيدن اين لباس و حفظ سنّت رسولخدا صلّىاللـهعليهوآلهوسلّم است، و طلبه ميتواند در عين عمل به اين سنّت با وقار و متانت عزّت خود را حفظ كند و عمل به اين سنّت مستلزم شكستهشدن شأن مؤن نمىباشد.
امّا أدلّهاى كه ناظر به نهى از أصل مشهورشدن و انگشتنماشدن است، أعمّ از اينكه عمل شخص بر خلاف زىّ او باشد يا نه، اين أدلّه مسلّماً ناظر به لباسهائى كه سنّت و سيره معصومين عليهمالسّلام است و به آن امر فرموده و تأكيد نمودهاند نمىباشد، خصوصاً با اهتمام شديدى كه رسول خدا و أئمّه عليهمالصّلوهوالسّلام در مسأله لباس داشتهاند و حفظ عزّت مسلمين را به بقاى فرهنگ اسلامى در مَلبس و مَطعم آنان مربوط دانستهاند.
از أميرالمؤمنين عليهالسّلام روايت است كه مىفرمودند: لا تَزالُ هذِهِ الاُمَّةُ بِخَيرٍ ما لَمْ يَلبَسوا لِباسَ العَجَمِ وَ يَطْعَموا أطعِمَةَ العَجَمِ، فَإذا فَعَلوا ذلِكَ ضَرَبَهُمُ اللـه بِالذُّلِّ.
وسآئلالشّيعة، ج ۵، كتابالصّلوة، أبواب أحكامالملابس، باب ۱۴، ص۲۷، ح ۴.