کانال تلگرام نورمجرد

تسلط علامه طهرانی بر نفوس

مربوط به دسته های:
جلسات ذکر و مسایل سلوکی -

نویسنده:آیت الله حاج سید محمد صادق حسینی طهرانی

منبع: کتاب نور مجرد


فهرست
  • ↓۱- منع از حجّ مستحبّىِ با داعى نفسانى
  • ↓۲- تسلّط مرحوم علاّمه بر نفوس
  • ↓۳- ورود در حرم الهى با اطاعت مطلقه از معصومين عليهم‌السّلام
  • ↓۴- اولياء خدا به وساطت امام عليه‌السّلام به مقام قرب مى‌رسند
  • ↓۵- پانویس

منع از حجّ مستحبّىِ با داعى نفسانى

بارى، يكى از شاگردان حضرت علاّمه والد قدّس‌اللـه‌نفسه مكرّر به حجّ و زيارت خانه خدا و مدينه منوّره مشرّف مى‌شد. يك‌بار كه خود را براى سفرى جديد مهيّا مى‌ساخت، از حقير خواست تا از حضرت آقا استفسار كنم كه اين بار نيز به حجّ مشرّف شود يا خير؟ ايشان پاسخ منفى دادند و فرمودند:

اين نوع حجّ و زيارت‌ها روى هواى نفس بوده و تنها داعى نفسانى دارد![۱]

اين بود تا روزى كه در خدمت ايشان در مسيرى پياده مى‌رفتم و هيچ كس همراه ما نبود. حقير از ايشان پرسيدم: در برخى روايات، أئمّه عليهم‌السّلام، شيعيان خود را از تعويق و ممانعت برادران خود از حجّ خانه خدا برحذرداشته و از اين عمل شديدا نهى نموده‌اند؛[۲]

چه جهت و مصلحتى مدّ نظر شما بود كه ايشان را از حجّ خانه خدا منع نموديد؟

بلافاصله فرمودند:

استيذان ايشان صرفا صورى و از روى تأدّب بود يا واقعا مى‌خواست مصلحت خود را بداند؟

عرض كردم: مى‌خواست مصلحتش را بداند.

تسلّط مرحوم علاّمه بر نفوس

فرمودند:

اگر اين سؤال را از أميرالمؤمنين عليه‌السّلام داشت و از آن حضرت كسب مصلحت ميكرد و حضرت مى‌فرمودند: نرو، چه بايد ميكرد؟

عرض كردم: البتّه نبايد مى‌رفت.

فرمودند:

عقول مردم خيلى كوچك است ـ و با نزديك‌كردن سر انگشتان خود به هم كوچكى آن را نشان دادند ـ ولى عقل امام عليه‌السّلام بر همه تسلّط دارد

و در هنگام گفتن اين جمله هر دو دست خود را بالا برده و به حالت سيطره و تسلّط آن اشاره كردند؛ و سپس فرمودند:

تسلّط من بر نفوس مثل تسلّط أميرالمؤمنين عليه‌السّلام است، و از خير و شرّ نفوس مطّلع و آگاهم.

به همين منوال يكبار مى‌فرمودند:

من در خودم صفات أميرالمؤمنين عليه‌السّلام را به نحو اضعف مى‌بينم.

بيان يك نكته و توجّه به آن در اينجا بسيار مهمّ است كه تصوّر نشود أولياى إلهى با ابراز اين نوع مطالب در مقام مقايسه خود با أهل‌بيت عصمت و طهارت صلوات‌اللـه‌عليهم‌أجمعين برآمده و نسبت به مقامات اختصاصى آن ذوات مقدّسه ادّعاى مشاركت نموده‌اند.

اگر معرفت صحيح به مقام أئمّه عليهم‌السّلام براى كسى حاصل شود، خواهد دانست كه عظمت و علوّ درجه أئمّه طاهرين بسيار بيشتر و بالاتر از آن است كه أحدى بتواند در حريم كمالات اختصاصى ايشان وارد شود.

عدّه‌اى از مخالفين راه عرفان و توحيد، از آنجا كه مقام أئمّه عليهم‌السّلام را در كمالات خاصّى، همچون تصرّف در عالم أجسام و نفوس و إخبارات غيبى و إحاطه علمى به عوالم و أمثال اينها، محدود نموده و به بيشتر از آن راه نبرده‌اند، به محض اينكه آن امور به غير حضرات معصومين عليهم‌السّلام نسبت داده شود، آشفته گشته و اعتراض مى‌كنند، ولى حقّ اين است كه تمايز حقيقت رسول اللـه صلّى‌اللـه‌عليه‌وآله‌وسلّم و أهل‌بيت آن‌حضرت، از شيعيان و مواليان در أمثال اين جهات نيست.

تصرّف در امور كائنات و إخبار از مغيّبات مربوط به قدمهاى أوّل سلوك إلى‌اللـه است و از آن پس تا پايان سفر أوّل در بين همه سالكين مشترك‌است، و چنانكه گذشت در عالم ولايت و فناء نيز تمايز و تعدّدى وجود ندارد. و پس از عالم فناء گرچه همه نفوس محيط به علم أوّل و آخر مى‌گردند،[۳] ولى سعه و نورانيّت و إطلاق ايشان مختلف‌است و در اين مرحله است كه همه أولياء خدا در مقابل أنوار قاهره آن حضرات خاضع و خاشع هستند. سعه نفسانى آنان در مقايسه با آن بزرگواران به مثابه قطره‌اى‌است در مقابل دريا.

ورود در حرم الهى با اطاعت مطلقه از معصومين عليهم‌السّلام

صدور اينگونه جملات از أولياى إلهى براى آنستكه به ديگران بفهمانند: انسان با اطاعت مطلقه از رسول خدا و أئمّه طاهرين عليهم‌الصّلوه‌والسّلام و استضائه از أنوار مقدّسه ايشان كه با دورى از هوى و سركوب‌نمودن نفس أمّاره و دل‌كندن از هرچه غير خداست ممكن مى‌شود، ميتواند در سايه ولايت ايشان مراحل قرب را طىّ كرده و حجب ظلمانى و نورانى را پشت‌سر نهاده و در حرم أمن إلهى وارد گردد و مصداق شيعه و پيرو حقيقى و واقعى أميرالمؤمنين عليه‌السّلام گردد. و اين درجات، درجات اختصاصى حضرات معصومين نيست؛ بلكه أوّلاً و بالذّات متعلّق به ايشان بوده و به بركت و وساطت ايشان ديگران نيز مى‌توانند در مسير بندگى خدا حركت كرده و به آن مقامات عاليه نائل گردند.

آيات و روايات وارده از أهل‌بيت عليهم‌السّلام به وضوح امكان لقاءاللـه و ورود به عالم قدس و توحيد را كه جز با كنار زدن حجاب كثرت و سرمست‌شدن از باده وحدت ميسور نيست، براى همه إثبات ميكند. و هدف دعوت أنبياء و أولياء نيز چيزى جز اين حقيقت عالى نبوده‌است كه مواليان خود را در أثر حسن پيروى و اطاعت، بر بلنداى معرفت با خود برده و آنان را از عين حكمت حضرت حقّ كه همان علوم كلّيّه و معارف ربّانيّه است، بهره‌مند سازند.

و حقيقت لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ [۴] در همين نشأه دنيا براى آنان ظاهر و هويدا گردد.

اولياء خدا به وساطت امام عليه‌السّلام به مقام قرب مى‌رسند

بر همين أساس علاّمه والد قدّس‌سرّه همواره مى‌فرمودند:

أولياء خدا به هر مقامى كه برسند و هرچه در مراحل و مراتب قرب به حضرت حقّ بالا رفته و در عوالم ربوبى سير كنند، همه به وساطت امام عليه‌السّلام بوده و در پايان نيز تحت نور و ولايت امام عليه‌السّلام مى‌باشند. مگر نه اينستكه در زيارت جامعه خطاب به آن ذوات مقدّسه عرض مى‌كنيم:

بِأَبِى أَنْتُم وَ أُمّى وَ نَفْسِى وَ أَهْلِى وَ مالى، مَنْ أَرادَ اللَهَ بَدَأَ بِكُمْ وَ مَنْ وَحَّدَهُ قَبِلَ عَنْكُمْ وَ مَنْ قَصَدَهُ تَوَجَّهَ بِكُمْ، مَوالىَّ لا أُحْصِى ثَنَآءَكُمْ وَ لا أَبْلُغُ مِنَ الْمَدْحِ كُنْهَكُمْ وَ مِنَ الْوَصْفِ قَدْرَكُمْ، وَ أَنْتُمْ نُورُ الْأَخْيَارِ وَ هُداةُ الْأَبْرَارِ.[۵]

و لذا ايشان در أثر اين معرفت نورانيّه به مقام ولايت أهل‌بيت عليهم‌السّلام و كمالات آن نفوس طاهره، نسبت به حضرت رسالت‌پناه صلّى‌اللـه عليه‌وآله‌وسلّم و أهل‌بيت و نيز أولاد و ذرّيّه آن حضرت محبّت و ارادتى تامّ داشته و بنحو خاصّى غيرت ورزيده و أبدا مقايسه أحدى از أولياء إلهى را با أهل‌بيت و يا يكى از فرزندان آنان روا نمى‌دانستند.

پانویس

۱. و نيز درباره يكى ديگر از رفقاى ايشان كه مشابه اين مورد بود، به حقير فرمودند: آن وجهى را كه مى‌خواهند براى حجّ صرف كنند، براى دو نفر از طلاّب كه قصد ازدواج داشته و تمكّن مالى ندارند هزينه شود. ايشان نيز آن مبلغ را داد و بنده همان شب آن را به پدر آن دو طلبه دادم.

رواياتى در نهى از ممانعت از حجّ (ت)

در فروع كافى، كتاب الزّكوة، باب فضل الصّدقة از امام باقر عليه‌السّلام روايت ميكند كه فرمودند: لَأَن أحُجَّ حَجَّةً أحَبُّ إلَىَّ مِن أن اُعتِقَ رَقَبَةً و رَقَبَةً حَتَّى انتَهَى إلى عَشَرَةٍ و مِثلَها و مِثلَها حتَّى انتَهَى إلى سَبعينَ و لَأن أَعولَ أهْلَ‌بَيتٍ مِنَ المُسلِمينَ اُشبِـعُ جَوعَتَهُم و أكْسُو عَورَتَهُم و أكُفُّ وُجوهَهُم عَنِ النّاسِ أَحَبُّ إلَىَّ مِن أن أحُجَّ حَجَّةً و حَجّةً و حَجَّةً حَتَّى انَتَهى إلى عَشرٍ و عَشرٍ و عَشرٍ و مِثلَها و مِثلَها حَتَّى انتَهَى إلى سَبعينَ. «اينكه يك‌بار حج بجا آورم در نزد من محبوب‌تر است از اينكه هفتاد بنده آزاد نمايم و اينكه يك خانواده از مسلمانان را نفقه دهم و ايشان را سير نموده و لباس و پوشاك به ايشان دهم و آبروى ايشان را در برابر مردم حفظ نمايم، براى من محبوب‌تر است از اينكه هفتاد بار حجّ بجا آورم.» كافى، ج ۴، ص ۲، ح ۳

شيخ فريدالدّين عطّار نيشابورى رحمه الله علیه در ترجمه و ذكر أحوال بايزيد بسطامى ميگويد: نقل‌است كه يك‌بار عزم حجّ كرد. منزلى چند برفت و باز آمد. گفتند: تو هرگز عزم، فسخ نكرده‌اى؛ اين چون افتاد؟ گفت: در راه زنگى‌اى را ديدم تيغى كشيده، مرا گفت: اگر باز گردى، نيك و اگر نه سرت از تن جدا كنم. پس مرا گفت: تَرَكتَ اللَهَ بِبَسطامَ وَ قَصَدتَ البيتَ الحرامَ! خداى را به بسطام گذاشتى و روى به كعبه آوردى! (تذكره‌الأوليآء، ص ۱۶۵)

۲. وسآئل‌الشّيعة، كتاب الحجّ، أبواب وجوبه و شرآئطه، باب ۴۷ و ۴۸ و ۴۹، ج ۱۱، ص ۱۳۶ تا ص ۱۳۹.

در باب ۴۸ از امام صادق عليه‌السّلام نقل ميكند كه فرمودند:

لِيَحذَر أحَدُكُم أن يُعَوِّقَ اخاهُ عَن الحَجِّ فَتُصيبَهُ فِتنَةٌ فى دُنياهُ مَعَ ما يُدَّخَرُ لَهُ فى الأَخِرَةِ.

«هر يك از شما بر حذر باشد از اينكه برادر خود را از حجّ خانه خدا منع كند. در غير اينصورت علاوه بر عذابى كه در آخرت براى او ذخيره مى‌شود در دنيا نيز فتنه و عذابى دردناك به او مى‌رسد!»

همچنين از إسحق‌بن‌عمّارِ روايت‌كرده‌است كه خدمت امام صادق عليه‌السّلام عرض كردم:

إنّ رَجُلاً اسْتشارَنى فى الحَجِّ وَ كانَ ضَعيفَ الحالِ، فَأشرتُ عَليهِ أن لايَحُجَّ، فقال عَليهِ‌السّلامُ: ما أخلَقَكَ أن تَمرَضَ سَنَةً. قالَ: فَمَرِضتُ سَنَةً.

«مردى فقير با من مشورت كرد كه حجّ خانه خدا بگزارد يا نه؟ براى او خير خواهى كرده و گفتم: نرو! پس امام صادق عليه السّلام به من فرمود: چقدر سزاوارى به اينكه يكسال مريض باشى! و من يك سال مريض شدم.»

۳. اين تعبير، در روايات متعدّدى درباره حضرت سلمان رضوان‌اللـه‌عليه وارد شده‌است كه: أدرَكَ العِلمَ الأوَّلَ وَ الأَخِرَ، يا عَلِمَ عِلمَ الأوَّلِ وَ الأَخِرِ. بحارالأنوار، ج ۲۲، ص ۳۱۸، ۳۲۹، ۳۵۰، ۳۹۱.

۴. قسمتى از آيه ۱۶، از سوره ۴۰، غافر.

۵. من‌لايحضره‌الفقيه، ج ۲، ص ۶۱۵؛ مرحوم ملاّ محمّدتقى مجلسى رحمة‌اللـه‌عليه در شرح اين فقره از زيارت مى‌فرمايند:

پدر و مادر و جان و أهل و مالم فداى شما باد اى أئمّه معصومان، هر كه إراده معرفت و عبادت و محبّت إلهى دارد ابتدا به شما ميكند و بعد از معرفت شما، از شما خداوند خود را شناسد و بندگى او را از شما أخذ ميكند و به سبب محبّت شما به محبّت إلهى فائز مى‌شود. و كسى‌كه خواهد كه خداوند خود را به يگانگى بشناسد و به نهايت مراتب قرب توحيد برسد، از راه متابعت شما عارف و واصل مى‌شود. و كسيكه إراده قرب إلهى داشته باشد، به توجّه شما به آن رتبه فائز ميگردد و از إرشاد شما به نهايت مراتب قرب مى‌رسد.

اى مواليان من كه حقّ سبحانه و تعالى شما را مولاى ما گردانيده است در آيات و أحاديث، و به‌بركت شما از آتش جهنّم آزاد شده‌ايم و مى‌شويم: من نمى‌توانم شمردن ثنا و ستايش شما را، و به آنچه به حسب واقع به آن كمالات موصوفيد، من إحصاء آن نمى‌توانم كرد بلكه نمى‌توانم فهميدن، و أوصاف كمال شما را كه درخور قرب و منزلت شماست وصف نمى‌توانم كردن، و چون توانم كرد و حال آنكه شما نور خوبانيد و هر كمالى كه أنبياء و أوصياء و أصفياء يافته‌اند به‌بركت شما يافته‌اند و شما هدايت كنندگان نيكوكارانيد. (لوامع صاحبقرانى، ج ۸، ص ۷۳۶ و ۷۳۷)