وقتى مؤمنين دور هم گردمىآيند و با هم قلبهايشان را متوجّه خدا مىكنند، بهره بيشترى برده و زودتر به مقصد مىرسند.
بادِروا إلَى رياضِ الْجَنَّةِ. فَقالوا: وَ ما رياضُ الْجَنَّةِ؟ قالَ: حِلَقُ الذِّكْرِ.«به سوى بوستانهاى بهشت سرعت جوئيد. پرسيدند: بوستانها و رياض بهشت چيست؟ حضرت فرمودند: حلقههاى ياد و ذكر خداوند.»
نویسنده: آیت الله حاج سید محمد صادق حسینی طهرانی
منبع: نور مجرد صفحه ۶۳۳ تا ۶۳۹
حضرت رسول مكرّم اسلام صلّىاللـهعليهوآلهوسلّم مىفرمايند: بادِروا إلَى رياضِ الْجَنَّةِ. فَقالوا: وَ ما رياضُ الْجَنَّةِ؟ قالَ: حِلَقُ الذِّكْرِ.[۱] «به سوى بوستانهاى بهشت سرعت جوئيد. پرسيدند: بوستانها و رياض بهشت چيست؟ حضرت فرمودند: حلقههاى ياد و ذكر خداوند.»
حضرت علاّمه والد أفاضاللـهعلينامنبركاتتربته در زمان اقامت در طهران عصرهاى جمعه با رفقا و تلامذه سلوكى خود مجلس ذكر و ياد خدا داشتند و كيفيّت اين جلسات كه از يكساعتونيم به غروب تشكيل مىشد اين بود كه: ابتدا مدّتى به سكوت و توجّه تامّ و تمام به حضرت پروردگار مىگذشت، و بعد از آن، آيات دلنشين توحيدى قرآن بود كه اين شوريدگان را در عشق و محبّت خدا مستغرق ميكرد و اشك از ديدگان آنان مىفشاند، و بعد از قرآن، دعاى سمات يا يكى از مناجات خمسعشرة يا بندهايى از دعاى جوشن كبير خوانده مىشد، و نهايةً با إقامه نماز مغرب و عشاء جلسه ختم مىگرديد و بعضا در اين جلسات ارشادات و تذكّراتى نيز بيان مىفرمودند.
علاوه بر اين، در شبهاى سهشنبه در مسجد قائم نيز اين حلقه ذكرتشكيل مىشد أمّا اختصاص به شاگردان ايشان نداشت و ديگران نيز در اين جلسات شركت مىكردند. حضرت علاّمه والد در اين شبها، سوره نور را تفسير مىكردند و صحبت از مطالب عالى و راقى توحيد و عرفان بود. لذا اين جلسات نيز شور و حرارت و عشق عجيبى داشت و چنان مجذوب ايشان مىشديم كه گذر زمان را نمىفهميديم، حتّى در افرادى كه از شاگردان سلوكى ايشان نبودند، اين عشق و شور ظاهر بود؛ شخصى بود أهل آمل، شبهاى سهشنبه خود را از آمل به طهران مىرساند، فقط براى اين كه از مجالس علاّمه والد استفاده كند.
بسيارند كسانى كه از عرفان و توحيد سخن مىگويند، أمّا حلاوت و شيرينى ندارند، چون دلداده به خدا نيستند و توحيد حضرت حقّ را خودشان ذوق نكردهاند؛ و المُسْتأجرةُ لَيستْ كَالنّآئِحةِ الثَّكْلى. أمّا عارف حقيقى و انسان كامل كه اين منازل را پيموده و سختى راه را چشيده و بالأخره هستى مجازى خود را در آتش محبّت خدا خاكستر نموده، وقتى از عرفان و محبوب خود سخن ميگويد، دلها را به خود مىربايد و آن آتش را نيز در دل مخاطبين مىاندازد.
سالك با مركب نفس، مراحل و منازل سلوك را مىپيمايد و محرّك اين مركب، نشاط و عشق و محبّت به خداوند متعال است. ايشان مىفرمودند: نفس انسان حكم باطرى را دارد كه بايد شارژ شود و در اين جلسات است كه قلب سالك شارژ مىشود و از عشق پروردگار سرشار ميگردد. وقتى مؤمنين دور هم گردمىآيند و با هم قلبهايشان را متوجّه خدا مىكنند، بهره بيشترى برده و زودتر به مقصد مىرسند. لذا از ميزان شوق و لحظهشمارى سالك براى جلسه بعدى، إنّاً كشف مىشود كه او بهره خود را از اين جلسات مىبرد يا نه. و عطش خدا را كسى در دل دارد كه پيش از همه و منظّم به جلسه مىآيد.
در زمانى كه به مشهد مقدّس رضوى مشرّف شدند و رفقاى ايشان نيز هجرت كرده و به ايشان پيوستند، جلسات عصر جمعه نيز دائر بود. و علاوه بر آن، شبهاى سهشنبه نيز جلساتى مخصوص شاگردان خود مقرّر فرمودند و مىفرمودند: اگر چنانچه اين باطرى در طول هفته كم بياورد، جلسات شب سهشنبه آن را تأمين ميكند.
و بالجمله حضرت علاّمه والد و نيز حضرت آقاى حدّاد و حضرت آقاى قاضى رضواناللـهتعالىعليهم به اين جلسات عنايت و توجّه خاصّى داشتند. حقير كرارا از حضرت آقاى حدّاد و نيز از فرزند أرشد مرحوم قاضى، مرحوم آقا سيّد مهدى قاضى، شنيدم كه حضرت آقاى قاضى در جلسهاى كه با رفقايشان در مدرسه هندى داشتهاند مىفرمودند: به شرق و غرب عالم نظرانداختم و هيچ جلسهاى را بهتر از اين جلسه نديدم!
مرحوم آيتاللـه تألّهى رضواناللـهعليه كه بعضا در جلسات مرحوم حضرت آيتاللـه أنصارى قدّسسرّه شركت كرده و فيض مىبردند، در وصف آن جلسات اين شعر را مىخواندند:
آسمان رشك برد بهر زمينى كه در او | يك دو كس بهر خدا يك نفسى بنشينند |
حضرت علاّمه والد قدّسسرّه مىفرمودند: جلسات شرائط سابقه و لاحقه دارند و سالك با رعايت آنها ميتواند از مجالس ذكر بهره كامل را ببرد و سرمايه ارزنده معنوى عشق و محبّت به پروردگار را كه در أثر توجّه و اتّحاد دلها به دست آمده، زنده نگه دارد و بيهوده از دست ندهد.
نظر شريفشان بر اين بود كه اگر كسى اين شرائط را رعايت نمايد، بهره خود را خواهد برد، گرچه خودش متوجّه نگردد و ظهور و بروزى نداشته باشد. شخصى از رفقا خدمت ايشان عرض ميكرد: من نمىتوانم به فلان جلسه بروم واز آن جلسه استفاده نمىبرم. ايشان فرمودند: استفاده شما در همان جلسه است. و البتّه نفس دستور ولىّخدا موجب استفاده ميگردد.
مىفرمودند: سالك قبل از ورود به جلسه بايد خود را از مشاغل و شواغلى كه دارد فارغ كند و خانه دل را از غير و آثار ماسوىاللـه تكانده و با ضميرى صاف و روشن وارد مجلس شود، تا هم خود استفاده كند و هم به ديگران بهره برساند؛ ولى اگر سالك با ذهن پريشان و گرفتار در تارهاى أوهام و خواطر و مشغول به كسب و كار و زن و بچّه و درس و كتاب، به جلسه بيايد، نه تنها استفاده نمىكند، بلكه مايه اضطراب و تشويش خاطر سالكان مبتدى و ضعيف شده و راه آنان را نيز سدّ ميكند.
روزى در طهران و در خدمت ايشان به جلسهاى رفتيم كه با دهدوازده نفر از رفقا تشكيل شده بود. ده دقيقه در سكوت نشستيم. ناگهان ايشان فرمودند: خواطر آقايان رفقا متشتّت است و جمعيّت خاطر نيست و تا اطّلاع بعدى، جلسات تعطيل است. و تشريف بردند و آن جلسه تا مدّتى تعطيل بود.
بارى، از اين رفتار حضرت علاّمه والد قدّسسرّه به خوبى استفاده مىشود كه اين جلسات بهخودىخود موضوعيّت ندارند و ارزش و فضيلت آنها زمانى است كه قلب سالك را كه در أثر توجّه به عالم كثرت و رعايت أحكام و لوازم آن نزول كرده، با آتش محبّت خدا به عالم توحيد صعود دهد و حال وحدت بر كثرت غالب شود، و إلّا سالك اندك توجّه و حرارت عشقى را كه دارد چهبسا در همين جلسه از دست بدهد!
ديگر اينكه جلسه بايد در جاى آرام و فارغ از أشياء و مناظرى باشد كه مانع از توجّه مىشود. و سالك هنگام ورود به جلسه نبايد با سلام كردن[۲]ياسروصدا سكوت جلسه را بشكند و مانع از سير و تفكّر رفقاى خود شود، زيرا عمده استفاده و بهرهورى از جلسه در همين سكوت همراه با توجّه است.
و ديگر اينكه، اگر بين أصدقاء كدورتى پيش آمد و نفوس آنان در تضارب با يكديگر بود، تا اين تضارب و كدورت جاى خود را به صلح و صفا نداده حقّ ورود به جلسه را ندارند؛ زيرا راه خدا با طمأنينه و آرامش طىّ مىشود، و نفس دو رفيق در صورت تضارب مانند دو اسبى مىمانند كه يكى درشكه را از جلو مىكشد و ديگرى از عقب؛ در اين صورت نهتنها حركتى بسوى خدا صورت نمىگيرد بلكه نفوس خسته و درمانده مىشوند، نيروها صرف مىشود، ولى اثر مطلوب به دست نمىآيد و حال جلسه را نيز به شدّت تنزّل مىدهند.
اگر سالك اين شرائط سابقه را رعايت كند، بهره كامل و وافى را از جلسه مىبرد اگرچه خود متوجّه نباشد؛ حضرت آقاى حدّاد رضواناللـهتعالىعليه مىفرمودند: فلانى مىآيد و يك روز، دو روز نزد ما مىماند، نه من با او يك كلمه حرف مىزنم و نه او با من! أمّا استفادهاش را ميكند و نصيب خود را مىبرد!
أمّا شرط لاحق جلسه عبارتاست از مراقبه شديد براى حفظ تذكّر و توجّهى كه در جلسه كسب كردهاست.
حضرت علاّمه والد قدّسسرّه مىفرمودند: برخى بهخاطر عدممراقبه هرچه را در اين جلسات تحصيل مىكنند پيش از خروج از جلسه يكجا باخته و دست خالى مىروند. و لذا بعد از جلسه نيز بايد سكوت اختيار كرده و به غير ضرورت تكلّم نكند و حال جلسه را تا جلسه بعدى حفظ كند، تا آن عشق و شور به لقاء حضرت پروردگار در قلب سالك متمكّن شود؛ نه اينكه با عيال و فرزندان يا رفيق و آشنا بنشيند و از هرجا سخن بگويد و خود را خسته و سنگين كند.
روزى حضرت علاّمه والد بعد از جلسه، نماز مغرب را إقامه كردند و چون نماز عشاء را به جهت رسيدن به وقت فضيلت عشاء به تأخير مىانداختند، در اين فاصله به تعقيبات مشغول شدند. دراينحال بعضى از شاگردان مشغول به صحبت با يكديگر شدند، ايشان با ناراحتى رو كردند به آنها و فرمودند: آقا! تعقيبات نماز مغرب جزء نماز مغرب است. همه مكتسبات با اين صحبتها از بين مىرود.
۱. بحارالأنوار، ج ۱، ص ۲۰۲، ح ۱۲.
۲. سلامكردن مستحبّ مؤكّد است، أمّا گاهى به علّت تقارن با أمر ديگرى استحباب آن ساقط مىشود، بلكه ترك آن راجح است. شهيد ثانى رحمةاللـهعليه در آداب ورود به مجلس درس ميفرمايد:
وعَدَّ بعضُهم حِلَقَ العِلمِ حالَ أخذِهِم فى البَحثِ مِنَ المَواضِعِ الَّتى لا يُسَلَّمُ فيها، و اخْتارَهُ جَماعةٌ مِنَ الأفاضِلِ و هُو مُتَّجِهٌ حيثُ يَشغَلُهم ردُّ السَّلام عمّاهُم فيهِ مِنَ البَحثِ و حضورِ القَلبِ كَما هو الغالبُ سيَّما إذا كانَ فى أثنآءِ تقرير مسألةٍ فَإنَّ قطعَهُ عَليهِم أضرُّ مِن كثيرٍ مِنَ المَواردِ الّتى ورَد أنّه لا يُسَلَّمُ فيها.
«برخى، مجالس علم را در حالى كه أهل آن مشغول به بحث و گفتگوى علمى هستند، از مواردى شمردهاند كه سلامنمودن در آن مستحبّ نمىباشد و عدّهاى از أفاضل اين نظر را اختيار نمودهاند و اين سخنى است وجيه و نيكو؛ زيرا غالبا جواب سلام دادن در اين مجالس أشخاص را از بحث علمى و حضور قلب و تمركز لازم در آن باز مىدارد، خصوصا اگر در ميان تقرير و تبيين يك مسأله علمى باشند و رشته سخن پاره گردد كه از هم گسستن اتّصال مطالب ضررش از ضرر بسيارى از مواردى كه در شرع از سلامكردن در آن نهى شده است، بيشتر است.» (منيةالمريد، ادب سيزدهم از آداب درس، ص ۲۶۹)