حتّى اگر از جهت ظاهر، مقام علمى استاد از ايشان پائينتر بوده و يا از جهت مبناى فكرى با استاد خود همراه نبوده و يا در مقام نقد كلام ايشان بودند، باز هم سرسوزنى از احترام و إكرام فرو گذار نمىكردند و ألبتّه اين خضوع و تواضع ساختگى و ظاهرى نبود، بلكه واقعا و قلبا نسبت به أساتيدشان متواضع بودند.
عباراتى كه در ابتدا و انتهاى نامههاى حضرت علاّمه والد روحىفداه به استاد خود حضرت آيتاللـه خوئى رحمةاللـهعليه در نقد نظريّه ايشان و لزوم اشتراك آفاق در رؤيت هلال آمده است و به مراتب از يك تعارف ساده و مرسوم بالاتر مىباشد، بهخوبى حكايت از تجليل و تكريم و تواضع و فروتنى قلبى ايشان در مقابل مقام استاد دارد.
نویسنده: آیت الله حاج سید محمد صادق حسینی طهرانی
منبع: نور مجرد صفحه ۹۰ تا ۹۵
مرحوم علاّمه طهرانی دو خصلت مهم را در انتخاب استاد خود رعايت مىكردند:
أوّل اينكه: استاد در فنّ و كتابى كه به تدريس آن اشتغال دارد بايد ماهر و حاذق باشد؛ چه اينكه اگر فاقد اين خصلت باشد، عمر متعلّم تباه خواهد شد.
دوّم اينكه: استاد بايد صاحب تقوى و طهارت و عامل به علم خود باشد. از اين رو در تمام طول تحصيل، نوعا اساتيد ايشان از دو جهت علم و عمل از أعيان علماء عامل و مبرّز بودهاند.
مىفرمودند:
گاهى مىشد براى يك درس، مدّتى طولانى به دنبال استاد مىگشتيم و افراد متعدّدى را مىديديم، تا بالأخره استاد مطلوب و مورد نظرمان را پيدا مىكرديم و پس از رسيدن به آن استاد مبرّز ديگر او را رها نكرده و نهايت استفاده را از محضرشان مىبرديم؛ و با اين كه نهايت احترام را به استاد خود داشتيم و كمال إكرام را در موردشان رعايت مىكرديم أمّا گاهى از كثرت سؤالهاى ما خسته مىشدند.
و يكبار مىفرمودند: براى درس گرفتن معالم، يازده استاد عوضنموديم.
رعايت ادب و تواضع و فروتنى در مقابل استاد علاوه بر اينكه از صفات محموده بوده و حكايت از طهارت و سلامت نفس متعلّم دارد، از عوامل مهم در جلب توفيق و رسيدن به مدارج عالى علمى نيز مىباشد و رضايت و خشنودى استاد، خود سبب گشودهشدن أبواب علم و دانش بر قلب متعلّم ميگردد.
متعلّمى كه آينه دل او از زنگار كبر و غرور و ديگر صفات رذيله صيقل نيافته، أنوار علوم و معارف بر دل او نمىتابد. چه بسيار متعلّمانى كه در اثر ترك ادب و تكبّر در مقابل استاد خود براى هميشه از تحصيل علم باز مانده و مورد قهر خداوند واقع شدند و از علوم استاد خود بهرهاى نبردند و آنچه را آموخته بودند به نسيان و فراموشى سپردند.
در اين مقام مناسبت است جان خود را از رائحه خوش كلام حضرت سيّدالعابدين علىّبنالحسين عليهماالسّلام در بيان پارهاى از حقوق استاد بر متعلّم، معطّر سازيم؛ تا راهگشاى أهل علم در طريق تحصيل علم و معرفت باشد و بعد از آن گوشهاى از سيره عملى حضرت علاّمه والد روحىفداه را در برخورد با اساتيدشان كه آينه تمام نماى سيره أهلبيت عليهمالسّلام مىباشد بيان كنيم، بحوله و قوّته.
از حضرت امام زينالعابدين عليهالسّلام نقل شده كه فرمودند:
وَ حَقُّ سآئِسِكَ بِالْعِلْمِ التَّعْظيمُ لَهُ وَالتَّوْقيرُ لِمَجْلِسِهِ وَ حُسْنُ الاِسْتِماعِ إلَيْهِ وَ الاْءقْبالُ عَلَيْهِ وَإلّا تَرْفَعَ عَلَيْهِ صَوْتَكَ وَ لا تُجيبَ أَحَدًا يَسْأَلُهُ عَنْ شَىْءٍ حَتَّى يَكونَ هُوَ الَّذى يُجيبُ وَ لا تُحَدِّثَ فى مَجْلِسِهِ أَحَدًا وَ لا تَغْتابَ عِنْدَهُ أَحَدًا وَ أَنْ تَدْفَعَ عَنْهُ إذا ذُكِرَ عِنْدَكَ بِسُوءٍ وَ أَنْ تَسْتُرَ عُيوبَهُ وَ تُظْهِرَ مَناقِبَهُ وَ لا تُجالِسَ لَهُ عَدُوًّا وَ لا تُعادىَ لَهُ وَليًّا. فَإذا فَعَلْتَ ذَلِكَ شَهِدَ لَكَ مَلَئِكَةُ اللَهِ بِأَنَّكَ قَصَدْتَهُ وَ تَعَلَّمْتَ عِلْمَهُ لِلَّه
جَلَاسْمُهُ لا لِلنّاسِ.[۱]
«و حقّ كسى كه به آموزش و تربيت علمى تو مىپردازد اين است كه : او را بزرگ داشته و احترام نمائى و مجلس او را گرامى بدارى. به سخنانش نيكو گوشدهى و قلب و خاطر خود را به او سپرده و به وى توجّه نمائى تا بهره خود را از علم و دانش او استيفاء كنى. صدايت را بر او بلند نسازى و در پاسخ سؤال هيچ يك از شاگردان بر او پيشى نگيرى. در مجلس او با هيچ كس تكلّم ننموده و در محضر او از أحدى غيبت و بدگويى مكنى. اگر در حضور تو از استادت به بدى ياد شد از او دفاع كرده و عيوب وى را بپوشانى و خوبىها و محاسن او را ظاهر و آشكار نمائى و با دشمن او مجالست و با دوست او دشمنى نكنى.
اگر اين حقوق را رعايت نمودى، ملائكه پروردگار شهادت خواهند داد كه تو تنها براى خدا قصد آن استاد را نموده و از او علم مىآموزى، نه براى مردم.»
بارى، از خصلتهاى بارز ايشان، خضوع و تواضع و ادب نسبت به اساتيدشان بود. سيره ايشان اينگونه بود كه هر چه را به عنوان حقّ و وظيفه تشخيص مىدادند بدان عمل مىنمودند و در عمل به فرمايشات أئمّه أطهار عليهمالسّلام و دستورات شرع، امر ديگرى را لحاظ ننموده و مطيع و عبد محض بودند؛ وقتى مىديدند در شريعت آمده است : مَنْ عَلَّمَنى حَرْفًا فَقَدْ صَيَّرَنى عَبْدًا.[۲]«هر كس به من چيزى بياموزد مرا بنده خود ساخته است.» همين يكجمله براى ايشان كافى بود تا نهايت احترام را به أساتيد خويش بنمايند.
حتّى اگر از جهت ظاهر، مقام علمى استاد از ايشان پائينتر بوده و يا از جهت مبناى فكرى با استاد خود همراه نبوده و يا در مقام نقد كلام ايشان بودند، باز هم سرسوزنى از احترام و إكرام فرو گذار نمىكردند و ألبتّه اين خضوع و تواضع ساختگى و ظاهرى نبود، بلكه واقعا و قلبا نسبت به أساتيدشان متواضع بودند.
عباراتى كه در ابتدا و انتهاى نامههاى حضرت علاّمه والد روحىفداه به استاد خود حضرت آيتاللـه خوئى رحمةاللـهعليه در نقد نظريّه ايشان و لزوم اشتراك آفاق در رؤيت هلال آمده است و به مراتب از يك تعارف ساده و مرسوم بالاتر مىباشد، بهخوبى حكايت از تجليل و تكريم و تواضع و فروتنى قلبى ايشان در مقابل مقام استاد دارد. در سالهاى آخر عمر شريفشان مطّلع شدند يكى از أساتيد دوره هنرستانشان در قيد حياتاند، لذا تصميم گرفتند به ديدار استادشان بروند. ما نيز در معيّت حضرت والد به منزل ايشان رفتيم. اين ديدار براى استادشان بسيار معجب بود، چون علاّمه والد رضواناللـهتعالىعليه با آن مقام و جامعيّت علمى و معنوى كه داشتند و آن آثار جلالت و بزرگى و عزّ و وقارى كه از سيماى پرفروغشان هويدا بود، در برخورد با ايشان به جهت رعايت حقّ استادى، نهايت تأدّب و تواضع را داشتند، با اين كه استادشان مكلاّ بود و ايشان در زىّ و هيئت علماء بودند.
در مجالسى كه در خدمت ايشان به ديدن برخى از أساتيد بزرگوارشان همچون مرحوم آيتاللـه بهاءالدينى، آيتاللـه حاج شيخ مرتضى حائرى و آيتاللـه حاج شيخ محمّدجواد سدهى اصفهانى مىرفتيم، همين حالت خضوع و تواضع و احترام در ايشان كاملاً مشهود بود.
گرچه آن بزرگواران نيز به تمام معنىالكلمه، ايشان را تعظيم و تكريم كرده و فوقالعاده احترام مىنمودند و هيچوقت مثل يك استاد و شاگرد برخورد نمىكردند، و اين بدين جهت بود كه حضرت والد را مجتهد و فقيهى عميقالفكر و دقيقالنّظر مىدانستند و از جهت عملى و معنوى در رتبه والائى مىشمردند.
۱. بحار الأنوار، ج ۲، ص ۴۲، كتابالعقلوالعلموالجهل، أبوابالعلم، باب ۱۰، ح ۶.
۲. علاّمه والد درباره سند اين حديث در مهر تابان، ص ۱۰۸ بحث فرمودهاند؛ شهيد ثانى ره در منيهالمريد، ص ۲۴۳ ميفرمايد :
قالَ النَّبىُّ صَلَّىاللـهعَلَيهِوءَالِهِ: مَن عَلَّمَ أحَدًا مَسألَةً مَلِكَ رِقَّهُ. قيلَ: أيبيعُهُ وَ يَشْتَريهِ؟ قالَ: بَل يَأمُرُهُ وَ يَنهاهُ. «رسول خدا صلّىاللـهعليهوآلهوسلّم فرمودند: هر كس به ديگرى مسألهاى بياموزد، مالك او ميگردد. از خدمت حضرت سؤال شد: آيا او را همچون بندهاى مىفروشد و مىخرد؟ فرمودند: نه، ولى ميتواند او را أمر و نهى نمايد.»