کانال تلگرام نورمجرد
نور مجرد > معارف اسلام > پیامبر و امام شناسی > ظهور امام زمان برای چه کسانی مفید است؟

ظهور امام زمان برای چه کسانی مفید است؟

سالكى كه به يكى از أولياء خدا دست يافته باشد، براى او از حيث فيوضات باطنيه و باز شدن راه غيبت معنى ندارد؛ يعنى هميشه در حال حضور و ظهور است. حال اين سلاّك حال سلاّكى است كه در عصر حضور أئمّه عليهم‌السّلام بوده‌اند ولى چون حكومت ظاهريّه حضرت ولىّ‌عصر أرواحناله‌الفداء بر پا نبوده، از آثار ظاهريّه حكومت حقّه آن حضرت بهره نداشته‌اند، أمّا از جهت إمكان سير به‌سوى خداوند متعال و طى‌نمودن مدارج كمال و قرب به حضرت حقّ با سالكين عصر ظهور امام عصر عجّل‌اللـه‌تعالى فرجه‌الشّريف تفاوتى ندارند

نویسنده: آیت الله حاج سید محمد صادق حسینی طهرانی

منبع: نور مجرد صفحه ۵۱۶ تا ۵۲۷

فهرست
  • ↓۱- فرق ظهور و فرج
  • ↓۲- كيفيّت انتفاع شيعيان از وجود حضرت در عصر غيبت
  • ↓۳- تفاوت بهره نفوس از ولايت حضرت ولى عصر عجّل‌الله‌فرجه
  • ↓۴- سالكينى كه هميشه در حال حضورند
  • ↓۵- روايت: مَن عَرَفَ هَذَا الأمْرَ فَقَدْ فُرِّجَ عنه بِانتظارِه
  • ↓۶- هركدام از اولياء الهى، بابى به سوى توحيد هستند
  • ↓۷- زيارت يكى از اولياء الهى، زيارت همه آنهاست
  • ↓۸- اوصاف منتظر حقيقى
  • ↓۹- پانویس

فرق ظهور و فرج

«ظهور» و «فرج» از حقيقت واحدى، حكايت دارند كه تنها تفاوت اين دو، در حيثيّت و جهت اطلاق است.

ظهور مى‌گوئيم، چون كه خورشيد ولايت از پس ابر غيبت آشكار مى‌شود. زيرا ظَهَرَ يعنى تَبَيَّنَ و بَرَزَ بعدَ الخَفآء. و فرج مى‌گوئيم، چون كه با طلوع ولايت، غم و اندوهى كه بر آئينه دل آن حضرت و دلهاى شيعيان و مواليان آن حضرت سايه انداخته كنار مى‌رود و دل‌هاى مؤمنِ به آن‌حضرت از او مهر و گرمى مى‌گيرند؛ زيرا فرج به معناى «انكشاف كرب و ذهاب غم»[۱] است،همانطور كه امام صادق عليه‌السّلام به ابراهيم كرخى فرمودند: هُوَ المُفَرِّجُ لِلكَرْبِ عَن شيعَتِهِ بَعدَ ضَنْكٍ شَديدٍ وَ بَلآءٍ طَويلٍ.[۲]«اوست كه غم و اندوه شيعيانش را پس از فشار شديد و بلائى بلندمدّت برطرف مى‌سازد.»

كيفيّت انتفاع شيعيان از وجود حضرت در عصر غيبت

عصر غيبت دوران حرمان شيعه از وجود مبارك امام زمان عجّل‌اللـه‌تعالى‌فرجه‌الشّريف است. در اين عصر شيعه هم از هدايت‌ها و ارشادات امام معصوم محروم است؛ چرا كه: لا يَكونُ فيها إمامُ هُدًى و لا عَلَمٌ يُرَى.[۳] «در آن زمان نه امام هدايتى وجود دارد و نه نشانه و راهنمائى كه ديده شود.» و هم از فيوضات باطنى نفس مقدّس آن حضرت كم‌بهره مى‌گردند و بهره آنها از آفتاب وجود حضرت مانند كسى است كه از پشت ابر از نور و گرماى خورشيد بهره مى‌برد؛ چنانكه از رسول خدا صلّى‌اللـه‌عليه‌وآله‌وسلّم درباره كيفيّت انتفاع شيعيان از وجود آن حضرت در عصر غيبت روايت شده است: و الَّذى بَعَثَنى بالنُّبُوَّةِ إنَّهُم لَيَنتَفِعونَ بِهِ وَ يَسْتَضآيئُونَ بِنورِ وَلايَتِهِ فى غَيبَتِهِ كانتِفاعِ النّاسِ بِالشَّمْسِ و إن جَلَّلَها السَّحابُ.[۴] «قسم به آن كس كه مرا به نبوّتبرانگيخت، شيعيان در عصر غيبت از آن حضرت بهره برده و از نور ولايت آن حضرت پرتو مى‌گيرند، چنانكه مردم از خورشيد استفاده مى‌كنند گرچه در پس پرده ابر باشد.»

علاوه بر اين تا قبل از استقرار حكومت حقّه آن حضرت همه مردم از بركات ظاهرى حكومت آن حضرت نيز محروم مى‌باشند و عدالت و آرامش و اجراى حدود الهى و اتّحاد و يكرنگى در جامعه تحقّق نخواهد يافت.[۵]

تفاوت بهره نفوس از ولايت حضرت ولى عصر عجّل‌الله‌فرجه

با اين وجود بهره نفوس از ولايت إلهى آن حضرت كه همان صراط مستقيم و صورت فعلى مقام انسانيّت است متفاوت مى‌باشد و مردم در برابر آن به چهار دسته منقسم مى‌شوند.

دسته أوّل: كسانى هستند كه با استكبار و إعراض از صراط نور، قدم در سلوك صراط‌هاى ديگر مى‌گذارند كه لاجرم نفس ايشان به فعليّتى مى‌رسد كه أبدا لائق مقام انسان نيست و چه‌بسا صورت فعليّت آن أخسّ از بهائم باشد.

دسته دوّم: كسانى هستند كه به صراط مستقيم إقبال دارند و در مقام إطاعت و عبادت مى‌كوشند، أمّا فقط به معرفت مقام بشريّت صاحبان ولايت اكتفا كرده‌اند و در راه تحصيل معرفت مقام روحانيّت و نورانيّت آنان، أبدا رنجى را بر خود هموار نكرده و طالب لقاء خداوند نيستند. اين گروه، سالك إلى الطّريق إلى اللـه مى‌باشند و چون هنوز بر «الطّريق إلى اللـه» گام ننهاده و حركت به‌سوى خداوند را آغاز ننموده‌اند، بهره چندانى از مقام ولايت ندارند و در عصر غيبت، هم از آثار و بركات ظاهرى حضور امام عليه‌السّلام كاملاً محرومند و هم از فيوضات باطنى آن حضرت كماهوحقّه استفاضه نمى‌كنند.

دسته سوّم: كسانى هستند كه طالب لقاء خدا بوده و كاملاً بر منهاج أئمّه عليهم‌السّلام مشى نموده و از منتظرين حقيقى حضرت صاحب‌الأمر عجّل‌اللـه تعالى‌فرجه‌الشّريف و سالك إلى اللـه و طالب لقاء حضرت أحديّت مى‌باشند و به معرفت مقام بشرى امام عليه‌السّلام اكتفا ننموده و خود را به ولايت ونورانيّت آن حضرت متّصل نموده‌اند، ولى در عصر غيبت آن حضرت دستشان به هيچ‌يك از أولياء كامل نرسيده و نتوانسته‌اند از پرتو وجود ايشان فيض بگيرند.

اين گروه از فيوضات نفس مقدّس آن حضرت بهره‌مند بوده و از حقيقت ولايت استمداد جسته و به سوى خداوند متعال در حركتند، گرچه در عصر غيبت بهره ايشان از نور ولايت حضرت در پيمودن راه خدا مانند كسى است كه از پشت ابر از نور و گرما بهره مى‌برد. و لذا پيمودن راه خدا براى اين سلاّك بسيار مشكل و رسيدن به مقصد بسيار بعيد بوده و در عقبات و كريوه‌هاى راه به مشكلات زيادى برخورد مى‌كنند و غالباً به جهت صعوبت طريق در برخى منازل متوقّف مى‌گردند.

با اين وجود در روايات متعدّدى به اين دسته از سالكين وعده داده شده كه خداوند ايشان را در سايه اخلاص و صدق و استقامت و ايمان به غيب به درجات بلندى مى‌رساند و بهره‌هاى معنوى شايانى نصيب ايشان خواهد شد.[۶]

ظهور امام عصر عجّل‌اللـه‌فرجه‌الشّريف براى اين دسته از سلاّك، هم بركات ظاهرى و هم بركات باطنى بسيارى دارد. چون با ظهور آن حضرت و اتّصالشان به آن وجود مقدّس استفاضه باطنى نيز كامل شده و بهره‌هاى معنوى ايشان تامّ و تمام ميگردد.

دسته چهارم: سالكينى مى‌باشند كه توفيق تشرّف به محضر يكى از أولياء كامل را يافته‌اند و با نائبان آن حضرت كه به عالم ولايت و توحيد راه يافته و صاحب مرتبه ارشاد و دستگيرى مى‌باشند بيعت نموده‌اند. و از آنجا كه حقيقتولايت تعدّدبردار نيست و نفس همه أولياء خدا كه به مرتبه فعليّت تامّه رسيده‌اند، همان صراط مستقيم است، اتّصال به ايشان عين اتّصال به امام عليه‌السّلام است و اين سالكين در واقع جان خود را به كانون حيات امام عليه‌السّلام پيوند زده‌اند و در مقام روحانيّت متّصل به آن حضرت بوده و در مقام معيّت با ايشان مى‌باشند و راه خدا برايشان گشوده شده و در صورت إطاعت و تسليم در عقبات و كريوه‌ها متوقّف نمى‌شوند.

سالكينى كه هميشه در حال حضورند

سالكى كه به يكى از أولياء خدا دست يافته باشد، براى او از حيث فيوضات باطنيه و باز شدن راه غيبت معنى ندارد؛ يعنى هميشه در حال حضور و ظهور است. حال اين سلاّك حال سلاّكى است كه در عصر حضور أئمّه عليهم‌السّلام بوده‌اند ولى چون حكومت ظاهريّه حضرت ولىّ‌عصر أرواحناله‌الفداء بر پا نبوده، از آثار ظاهريّه حكومت حقّه آن حضرت بهره نداشته‌اند، أمّا از جهت إمكان سير به‌سوى خداوند متعال و طى‌نمودن مدارج كمال و قرب به حضرت حقّ با سالكين عصر ظهور امام عصر عجّل‌اللـه‌تعالى فرجه‌الشّريف تفاوتى نداشته‌اند؛ و لذا انتظار و شوق اين دسته از سلاّك نسبت به ظهور آن حضرت عمدةً از جهات ظاهريّه بوده و به تعبير برخى از روايات از اين جهت است كه در عصر ظهور آن حضرت «خداوند حقّ و عدل را در همه جا آشكار كرده و حال عامّه مردم نيكو گرديده و تفرقه و اختلاف رخت بربسته و دلها متّحد و يكسو مى‌شود و معصيت خدا بر زمين بجا آورده نمى‌شود و حدود إلهى إجرا گرديده و حقّ به أهلش كه أئمّه عليهم‌السّلام باشند بازگشته و ايشان بدون ترس از كسى حقّ را بيان مى‌نمايند.»[۷]

البتّه اين امور با واسطه موجب سرعت سير سالكين و دفع آفات وخطرات از سير ايشان نيز ميگردد، ولى با اين وجود چون در مقصود اصلى سالك كه لقاء خداوند متعال باشد تأثير مستقيم ندارد در برخى از روايات از آن تعبير به دنيا شده است.

روايت: مَن عَرَفَ هَذَا الأمْرَ فَقَدْ فُرِّجَ عنه بِانتظارِه

أبوبصير ميگويد: خدمت امام صادق عليه السّلام عرض كردم: جُعِلتُ فِداكَ مَتَى الفَرَجُ؟ «فرج و گشايش چه زمانى مى‌رسد؟» حضرت فرمودند: يا أبابَصيرٍ أنتَ مِمَّن يُريدُ الدُّنيا؟ مَن عَرَفَ هَذَا الأمرَ فَقَد فُرِّجَ عَنهُ بِانتظارِه.[۸]«اى أبابصير، آيا تو از كسانى هستى كه طالب دنيايند؟ هر كس اين امر ولايت را بشناسد، به واسطه انتظار ظهور دولت حقّ، فرج و گشايش در حقّ او محقّق گرديده است.»

حال كسانى كه كاملين از أولياء إلهى را إدراك نموده‌اند، نيز همينطور است؛ زيرا همه اوليا در عالم ولايت متّحدند و هر كدام بابى به‌سوى خداوندند كه با اتّصال به آن، راه بر سالك إلى اللـه گشوده شده و ميتواند از آن باب به عالم توحيد وارد شده و به لقاء إلهى برسد. مگر حضرت أميرالمؤمنين عليه‌السّلام درباره جناب سلمان نفرمودند: إنَّ سَلْمانَ بابُ اللَـهِ فى الأَرضِ، مَن عَرَفَهُ كانَ مُؤْمِنًا و مَن أَنكَرَهُ كانَ كافِرًا و إنَّ سَلْمانَ مِنَّا أَهلَ البَيتِ.[۹] «سلمان باب خداوند در زمين است، هر كس او را بشناسد مؤمن و هر كس او را انكار نمايد كافر مى‌باشد و حقّاً سلمان از ما أهل بيت است.» و در زيارت وداع آن جناب عرض مى‌كنيم: السَّلامُ عَلَيكَ يا أباعَبدِاللَهِ أنتَ بابُ اللَهِ المُؤْتَى [ المَأْتىُّ ـ ظ [مِنهُ وَ المَأخُوذُ عَنهُ.[۱۰]«سلام بر تو اى أباعبداللـه (اى سلمان) تو باب خداوندمى‌باشى كه از آن وارد مى‌گردند و از وى معارف و حقائق أخذ مى‌شود.»

هركدام از اولياء الهى، بابى به سوى توحيد هستند

در اينجا مى‌بينيم همان طور كه بر رسول خدا و بر أميرالمؤمنين و بر هر يك از أئمّه و خواصّ ذرّيه ايشان همچون حضرت أباالفضل‌العبّاس و حضرت علىّ‌اكبر عليهم‌الصّلوة‌والسّلام إطلاق «باب اللـه» مى‌شود، بر حضرت سلمان نيز اطلاق شده است؛ اگرچه سعه و ظرفيّت اين أبواب مختلف است ولى در اصل اين معنى كه همگى انسان را به خدواند متّصل نموده و به عالم توحيد وارد مى‌نمايند تفاوتى ندارند و لازمه آن اين است كه اگر كسى توفيق تشرّف به محضر أميرالمؤمنين عليه‌السّلام را نيافت ولى به محضر سلمان رسيد، ميتواند از دريچه نفس سلمان به عالم توحيد وارد شده و در حقيقت، أميرالمؤمنين عليه‌السّلام را نيز إدراك كرده است.

و اين امر، بجهت اتّحاد و يگانگى حاصل بين سلمان با أئمّه عليهم‌السّلام در سايه اطاعت و تبعيّت است كه سبب مى‌شود قلب و جان وى با امام يكى شود و هميشه در محضر امام عليه‌السّلام باشد. كلام حضرت آقاى حاج سيّد هاشم موسوى حدّاد قدّس‌اللـه‌نفسه نيز نظر به همين مرتبه از معرفت و اتّحاد با امام عليه‌السّلام دارد، آنجا كه مى‌فرمايند: ‎كور است هر چشمى كه صبح از خواب بيدار شود و در أوّلين نظر نگاهش به امام زمان نيفتد.[۱۱]

از اين رو حضرت علاّمه والد مى‌فرمودند: عمده فائده ظهور براى مؤمنان غير سالك و سالكينى است كه به محضر انسان كامل نرسيده‌اند، أمّا مؤمن سالك كه روح او با روح أولياء إلهى همانند آقاى حدّاد متّصل است و از آنان پيروى ميكند، مانند كسى است كه گويا در روزهاى ابرى از ابرها فراتر رفته و به خورشيد دست يافته است. حال آيا صحيح است كه بگوئيم: خورشيد براى اينشخص نيز در پشت ابرها، پنهان است؟

ولايت آقاى قاضى و آقاى حدّاد رضوان‌اللـه‌تعالى‌عليهما كلاًّ، ولايت كاملين از أولياء إلهى با ولايت امام زمان عليه‌السّلام فرقى ندارد، چون تعدّد در عالم ولايت راه ندارد؛ لذا مَنِ اتّصَلَ بأحَدِهِم فَقَدِ اتَّصَلَ بِالإمامِ عَلَيهِ‌السَّلامُ وَ مَن دَخَلَ فى وَلايَةِ أحَدِهِم فَقَد دَخَلَ فى وَلايَةِ الإمامِ عَلَيه‌السَّلامُ!

زيارت يكى از اولياء الهى، زيارت همه آنهاست

روزى خدمت حضرت علاّمه والد عرض كردم، خداوند توفيق زيارت حضرت آقاى أنصارى را روزى حقير فرمود و از لطف حضرت پروردگار، محضر حضرت آقاى حدّاد را نيز مكرّرا إدراك نمودم، با اين حال دوست داشتم كه مرحوم قاضى و مرحوم آخوند حاج ملاّ حسينقلى همدانى قدّس‌سرّهما را نيز زيارت مى‌كردم.

ايشان فرمودند: «فرقى نمى‌كند، يكى از أولياء خدا را كه زيارت كنيد، همه آنها را زيارت كرده‌ايد.» و حقّا اين كلام ايشان از حقائق بلند عرفانى بوده و بشارتى‌است به سالكان راه خدا تا بدانند خداوند مهربان، با اعطاى نعمت ولايت أولياء خود، ايشان را از سفره فضل و احسانش به طور كامل بهره‌مند نموده است.

بارى، معرفت به مقام روحانيّت امام عليه‌السّلام، معرفتى است كه انسان براى تحصيل آن، بايد از نان شب خود بزند و از سختى‌هاى راه، ملول نشود. و إلّا بسيارى از مجاهدات از قبيل بيتوته در مسجد سهله، مسجد جمكران و ديگر عبادات براى معرفت مقام بشرى امام عليه‌السّلام و رؤيت آن حضرت، نه تنها مقصود اصلى و نهائى نيست، بلكه انجام اين كارها از سرخود، نوعى حظوظ نفس و چه‌بسا خارج از ادب عبوديّت در برابر صاحب ولايت كليّه الهيّه است!

اوصاف منتظر حقيقى

منتظر و مشتاق حقيقى كسى‌است‌كه با تبعيّت از آثار حجج إلهى در مقام تهذيب نفس مى‌كوشد و هر روز رنگ توحيد را در صفحه دل تقويت و با اطاعتو ورع و تقوى، امام عليه‌السّلام را در إعمال ولايت و تكميل نفس خود، يارى ميكند و در مقام تسليم، به استقبال از قضا و تقدير إلهى مى‌رود و در هر حال تسليم است و شاكر. خواه زيارت ظاهرى آن بزرگواران روزى او بشود يا نه! رَزَقَنا اللَـهُ ذلكَ بِمُحمّدٍ و آلِهِ الطّاهرين.

پانویس

۱. بايد دانست كه مصيبت‌ها و اندوه‌هاى حضرت امام زمان عجّل‌اللـه‌فرجَه‌الشريف بسيار است و در ازاى رفع هر غصّه‌اى از آن‌حضرت و قضاى هر حاجتى از حاجاتشان، فرج و گشايشى براى آن حضرت هست، ولى فرج و گشايش كلّى همان ظهور مى‌باشد.

مرحوم سيّدابن‌طاووس در فتح‌الأبواب در شرح برخى از ادعيه استخاره كه در آن آمده است : اللَهمَّ إن كانَ فى قَضآئكَ و قَدَرِكَ أن تُفَرِّجَ عَن وَليِّكَ و حُجَّتِكَ فى خَلقِكَ فى عامِنا هَذا و فى شَهرِنا هَذا، فَأخْرِجْ لَنا رَأسَ أَيَةٍ مِن كِتابِكَ نَستَدِلُّ بِها على ذَلِكَ ميفرمايد: ‎ مَعنى قَولِهِ فى كلِّ ما قال «فى عامِنا هذا» أن يكونَ العلمُ بالفرج عن وليِّهِ و حجّتهِ فى خلقِهِ يتوقَّفُ على معرفةِ اُمورٍ كثيرةٍ، فيكونُ كلُّ وقتٍ يُدعَى له بِذلكِ فى عامى هذا و فى شَهرى هذا يفرِّجُ اللَـهُ جلَ‌جلالُه أمرًا مِن تِلكَ الاُمورِ الكثيرةِ فَيُسمَّى ذلكَ فَرجًا.û فتح‌الأبواب، ص ۲۷۷ و ۲۷۸) «معناى اينكه ميگويد: اگر در قضاى إلهى است كه امسال فرج حضرت محقّق شود مرا آگاه نما، اينستكه علم به تحقّق فرج كلّى آن حضرت متوقّف بر علم به امور بسيارى است و هرگاه براى آن حضرت به اين كيفيّت دعا مى‌شود، خداوند در يكى از آن امور كثيره گشايشى قرار مى‌دهد و آن گشايش فرج ناميده مى‌شود.»

۲. بحارالأنوار، ج ۵۱، ص ۱۴۴.

۳. بحارالأنوار، ج ۵۲، ص ۱۳۳ و ص ۱۴۹ و ص ۱۱۲.

۴. بحارالأنوار، ص ۹۳، ح ۸؛ و ص ۹۲، ح ۶ و ۷.

۵. عدم ضرر تقدّم يا تأخّر ظهور براى كسيكه امام خود را شناخته است

روايات مستفيضى از أئمّه عليهم‌السّلام وارد شده است كه خطاب به أصحابى كه شرف إدراك محضر أئمّه عليهم‌السّلام را يافته بودند و در عين‌حال انتظار استقرار حكومت حقّه أئمّه را داشته‌اند، فرموده‌اند: اعرِفْ إمامَكَ فَإنَّكَ إذا عَرَفتَهُ لَم يَضُرَّكَ تَقَدَّمَ هَذا الأَمرُ أو تَأَخَّرَ. «امام خود را بشناس، كه اگر او را شناختى جلو يا عقب افتادن قيام ما ضررى به تو نمى‌رساند.» و فرموده‌اند: مَن ماتَ مِنكُم عَلى هَذَا الأمرِ مُنْتَظِرًا لَهُ كان كَمَن كانَ فى فُسطاطِ القآئِمِ. «هر كس ولايت ما را پذيرفته باشد و حقيقةً منتظر امر فرج بوده و بر اين اساس رفتار نمايد و اجل او فرا رسد، مانند كسى‌است‌كه در خيمه حضرت قائم صلوات‌اللـه‌وسلامه‌عليه باشد.» (بحارالأنوار، باب فضل انتظار الفرج، ص ۱۲۲ تا ص ۱۵۰، ح ۱۴ تا ۱۸، و ح ۳۰ و ۳۱، و ح ۵۲ تا ۵۷)

اين دسته روايات را يا بايد مختصّ به اصحاب و معاصرين ائمّه عليهم‌السّلام دانست كه محضر امام عليه‌السّلام را إدراك نموده بودند و مشتاق تشكيل حكومت توسّط أئمّه و قيام ايشان بودند و يا بايد حمل بر نوعى مجاز گردد، چون به قرينه روايات ديگر، همچون رواياتى كه در متن به آن اشاره شد، شيعيان در عصر غيبت از جهات مختلفى محروم مى‌باشند و آن طور نيست كه صرف معرفت أمر ولايت و اتّصال قلبى به امام عليه‌السّلام سبب شود كه حال ظهور و غيبت كاملاً مساوى بوده و هيچ ضررى از غيبت آن حضرت متوجّه ايشان نگردد. و در حقيقت اين روايات بشارتى است نسبت به شيعيانى كه در مقام عمل و اطاعت برآمده و از منتظرين حقيقى گرديده و باطن خود را به باطن امام عليه‌السّلام متّصل نموده‌اند كه خداوند اجر و پاداش ايشان را توفيه خواهد نمود و در آخرت به امام خود ملحق شده و با ايشان محشور مى‌شوند، كه در برخى روايات به اين امر اشاره شده ÿ است.

كلينى با سند متّصل از عمروبن‌أبان روايت ميكند: سَمعتُ أباعبداللَـهِ عليه‌السّلامُ يقول: اعرفِ العَلامةَ فإذا عَرفتَ لم يَضُرَّك تَقدَّمَ هذاالأمرُ أم تأَخَّرَ؛ إنَّ اللَه تعالى يَقول: يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُنَاسٍ بِإمَـمِهِمْ فَمَن عرفَ إمامَهُ كان كمَن كان فى فُسطاطِ المنتظِر. (بحارالأنوار، ج ۵۲، ص ۱۴۲)

۶. بحارالأنوار، ج ۵۲، ص ۱۲۳، ح ۶؛ و ص ۱۴۳ تا ص ۱۴۵، ح ۶۱ و ۶۶؛ و ص ۱۴۹ و ۱۵۰، ح ۷۶.

۷. بحارالأنوار، ص ۱۲۸، ح ۲۰.

۸. بحارالأنوار، باب فضل انتظار الفرج، ص ۱۴۲، ح ۵۴.

۹. بحارالأنوار، ج ۲۲، باب كيفيّة اسلام سلمان رضى‌اللـه‌عنه و مكارم أخلاقه ص ۲۷۴، ح ۱۲.

۱۰. بحارالأنوار، ج ۹۹، باب زيارة سلمان و سفراء القائم عليه‌السّلام، ص ۲۹۱.

۱۱. روح‌مجرّد، ص ۵۱۳.