کانال تلگرام نورمجرد
نور مجرد > سیره > سیره علمی > سیره عبادی سلوکی > جلسات ذکر و مسایل سلوکی > علوم رسمی؛ راهی برای شناخت استاد

راه شناخت استاد کامل

تغییر عنوان از: علوم رسمی؛ راهی برای شناخت استاد
فهرست
  • ↓۱- شناخت استاد از راه مجالست و همنشينى
  • ↓۲- با نفس پاك و طاهر مى‌توان پى به كمال استاد بُرد
  • ↓۳- نحوه شناخت استاد توسّط عالمان علوم رسمى
  • ↓۴- توكّل بر خداوند، در امر انتخاب استاد
  • ↓۵- سفارش به خواندن كتب «دوره علوم و معارف اسلام»
  • ↓۶- پانویس

شناخت استاد از راه مجالست و همنشينى

نویسنده: آیت الله حاج سید محمد صادق حسینی طهرانی

منبع: نور مجرد صفحه۵۶۸ تا۵۷۳

حضرت پروردگار عزّاسمه، أولياء و محرمان أسرار و بارگاه قدس خود را به حكم أَوليآئى تَحْتَ قِبابى لايَعْرِفُهُمْ غَيْرى[۱] در حجاب أوصاف بشرى مستور و از ديد خلائق پنهان ساخته‌است؛ لاَ يَمَسُّهُ إلّا الْمُطَهَّرُونَ. ولى در أثر مجاهده و مراقبه، خداوند «گوهر فرقان» را به انسان عطا كرده كه در تابش نور آن، نه‌تنها حقّ از باطل متمايز و معلوم ميگردد، بلكه مراتب حقّ نيز قابل تمييز است. و در فروغ آن مى‌توان به صفاى سرّ ديگران پى‌برد.

و لذا حضرت علاّمه والد رحمة‌اللـه‌عليه مى‌فرمودند: اگر كسى أهل مراقبه و مجاهده و صاحب ضمير روشن و صفاى سرّ باشد، در أثر مجالست و همنشينى نزديك، از طريق باطن ميتواند بر كمال استاد واقف شده و استاد عامّ را بشناسد.

و نيز در شرح رساله سيروسلوك منسوب‌ به‌ بحرالعلوم مى‌فرمايند:

اگر ذاكر به مقام طهارت رسيده باشد و ضميرش از آلودگى‌ها پاكيزه گشته باشد و داراى مرتبه عظيم از ذكر باشد، ميتواند با توجّه به حقيقتِ شخصى، دريابد كه آيا او استاد عامّ و قابل دستگيرى است يا نه؟ زيرا با توجّه به حقيقت، درجه و ميزان آن شخص، براى شخص متوجّه معلوم ميگردد.

و أمّا اگر ذاكر به مرتبه طهارت نرسيده و صاحب مرتبه ذكر عظيم نشده است، چون با نظر آلوده خود، توجّه به شخصى كند، در أثر ممارست، صورت آن شخص در ذهن ذاكر نقش بندد و در أثر محبّت و انتقاش صورت مذكوره، او را شخص كامل تلقّى ميكند و مى‌پندارد، درحالى‌كه ممكن است شخص مذكور كامل نباشد بلكه از أبالسه و قُطّاع طريق راه خدا باشد.

يا مثلاً اين ذاكر آلوده‌ذهن، به يكى از أولياى حقّه خدا، نظر و توجّه كرده واو را در دل آلوده خود، آلوده و باطل پندارد.[۲]

با نفس پاك و طاهر مى‌توان پى به كمال استاد بُرد

از اين كلام ايشان، روشن مى‌شود كه تنها با نفس پاك و قلب طاهر مى‌توان پى به كمال و طهارت استاد برد، و تا ذهن سالك از زنگار و كدورات صفا نيابد، كمال استاد و جمال حقيقى او، آن‌گونه كه هست و مطابق با واقع در نفس او منعكس نمى‌شود.

شايد بتوان گفت تشرّف حضرت علامه والد به محضر حضرت آقای حداد رضوان‌اللـه‌عليهما نيز از اين باب بوده‌است؛ بى‌شكّ حضرت آقاى‌حدّاد در أثر تعليمات مرحوم آقاى قاضى رحمة‌اللـه‌عليه در افق عالى از توحيد سير مى‌كرده و مستغرق در أمواج خروشان علم و معرفت حضرت پروردگار و صاحب كمالاتى بوده‌است كه انديشه سالكين راه‌رفته از ادراك آن عاجز است،چه رسد به انسان‌هاى عادى. از علماء، فضلاء و شاگردان آقاى قاضى رحمة‌اللـه‌عليه، بسيارى نزد ايشان تردّد داشته و باب ملاقات و مراودت بين آنها مفتوح بوده‌است، أمّا حقيقت حضرت آقای حداد و توغّل در توحيد و مقام بلند ايشان بر آنان مختفى و پنهان مانده بود و آقاى حدّاد را تنها سالكى راه‌رفته، أهل معنى و مراقبه مى‌دانستند.

تشرّف مرحوم علاّمه به خدمت حضرت آقاى حدّاد

أمّا در أوّلين برخورد و ملاقات حضرت علاّمه والد با حضرت آقاى‌حدّاد، ايشان متوجّه مى‌شوند كه از اين پس بايد بارِ خود را بر درِ خانه ايشان بيندازند. و به‌واسطه طهارت باطنى و صفاى سرّى كه داشتند چنان خورشيد حقيقت آقاى حدّاد در آئينه جان ايشان طلوع ميكند و بر اين كنز مخفى حضرت حقّ اطّلاع يافته و گمشده خود را مى‌يابند كه ايشان را اين‌گونه توصيف مى‌كنند: ‎

چهره‌اش چون گل سرخ برافروخته، چشمانش چون دو عقيق مى‌درخشيد، گرد و غبار كوره و زغال بر سر و صورتش نشسته و حقّا و حقيقةً يك عالَمى است كه دست به آهن مى‌برد و آن را با گازانبر از كوره خارج و بروى سندان مى‌نهد و با دست ديگر آن را چكّش كارى ميكند.

عجبا! اين چه حسابى‌است؟! اين چه كتابى‌است؟! من وارد شدم، سلام كردم. عرض كردم: آمده‌ام تا نعلى به پاى من بكوبيد![۳]

و نيز ميفرمايد: ‎

چقدر مناسب حال من سرگشته خسته رنج‌ديده بود در ساليان متمادى با وصول به اين كانون حيات و مركز عشق حضرت سرمدى، اين غزل خواجه رضوان‌اللـه‌عليه:
هر چند پير و خسته‌دل و ناتوان شدمهرگه كه ياد روى تو كردم جوان شدم
شكر خدا كه هرچه طلب كردم از خدابر منتهاى مطلب خود كامران شدم
در شاهراه دولت سرمَد به تخت بختبا جام مى به كام دل دوستان شدم
اى گلبن جوان برِ دولت بخور كه مندر سايه تو بلبل باغ جهان شدم
از آن زمان كه فتنه چشمت به من رسيدايمن ز شرّ فتنه آخر زمان شدم
أوّل ز حرف لوح وجودم خبر نبوددر مكتب غم تو چنين نكته‌دان شدم
آن روز بر دلم درِ معنى گشوده شدكز ساكنان درگه پير مغان شدم
قسمت حوالتم به خرابات ميكندهر چند كاين‌چنين شدم و آنچنان شدم
من پير سال و ماه نيم يار بى‌وفاستبر من چو عمر مى‌گذرد پير از آن شدم
دوشم نويد داد عنايت كه حافظابازآ كه من به عفو گناهت ضمان شدم[۴]

بارى، اگر كسى به اين درجه از صفاى سرّ براى شناخت استاد نرسيده باشد، بايد با بررسى و تأمّل در مدركات و مشاهدات و حالات و أعمال شخص به مقام و منزلت وى پى ببرد.

نحوه شناخت استاد توسّط عالمان علوم رسمى

اگر كسى از طريق تسلّط بر آيات و روايات و تحصيل علوم رسمى و ممارست با آثار عرفاء باللـه به خصوصيّات و علائم انسان كامل و نشانه‌هاى هر مرحله از مراحل سير إلى اللـه واقف گرديده باشد، ميتواند با پرسيدن مجموعه‌اى از سؤالات، افق مدركات و واردات شخص را بشناسد و او را محك بزند[۵]و ميتواند با دقّت و موشكافى در حركات و سكنات و أعمال وى در خلوت و جلوت و حضر و سفر و مواقع امتحان و مزالّ أقدام، كشف كند كه آيا در آن شخص شائبه‌اى از هوى و حبّ‌نفس و تمايل به غير حضرت حقّ وجود دارد، يا اينكه شراشر وجودش فانى در حضرت حقّ گرديده و عين و أثرى از خود ندارد؛ و البتّه إحراز اين امر در نهايت صعوبت است.

توكّل بر خداوند، در امر انتخاب استاد

و اگر كسى دستش از همه اين امور كوتاه بود، چنانكه در رساله لبّ‌اللباب مرقوم فرموده‌اند[۶]بايد با توكّل به حضرت حقّ جلّ‌اسمه و سپردن خود به وى پس از فحص و تحقيق در حدّ وسع خويش، قدم در راه نهاده و به كسى كه احتمال مى‌دهد به فوز لقاءاللـه و مقام فناء رسيده يا از سوى ولىّ كاملى مأذون است، دست ارادت داده و از او در امورى كه موافق با ظاهر شرع أقدس است، پيروى نمايد؛ در اين صورت به‌مقتضاى: وَالَّذِينَ جَـهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَ إِنَّ اللَهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ،[۷]

خداوند راه حقّ را به او نشان داده و از آفات و خطرات طريق مصون و محفوظ خواهد داشت.

سفارش به خواندن كتب «دوره علوم و معارف اسلام»

منبع: نور مجرد صفحه۵۸۹ و ۵۹۰

علاّمه والد قدّس‌اللـه‌نفسه‌الزّكيّه در أواخر عمر به جهت كثرت أمراض و اشتغالات مربوط به تأليف «دوره علوم و معارف اسلام» فرصتى براى پذيرش و تربيت شاگردان نداشتند و مى‌فرمودند: براى كسانى كه مشتاق و طالب لقاء حضرت پروردگارند و به دنبال استاد طريق مى‌باشند، دو مطلب را بيان كنيد كه با آن از استاد مستغنى مى‌گردند: أوّل: داشتن إخلاص در عمل، و دوّم: خواندن تمام و كمال دوره علوم و معارف إسلام؛ چرا كه يك دوره معارف حقّه را در اين كتاب‌ها آورده‌ام. به نحوى كه اگر كسى اين كتب را با إخلاص بخواند نفسش به معانى و معارف حقّه آن متحقّق مى‌شود و چون نفسش به اين معارف متحقّق شد مسير خود را به سوى خداوند روشن مى‌بيند.

آرى با مطالعه و اُنس با دوره علوم و معارف اسلام، نفس سالك با جان مؤلّف پيوند خورده و هامون نفس از آن چشمه حقيقت إشراب مى‌شود، و با مجاهدت و مراقبت، مستعدّ قبول أنوار إلهى گشته و در أثر آن، نفس او، قدسى مى‌شود و لذا با عنايت إلهى ميتواند به مرحله فناء و اندكاك در ذات ربوبى برسد.

پانویس

۱. مرصادالعباد، ص ۲۲۶.

۲. رساله سيروسلوك‌منسوب‌به‌بحرالعلوم، ص ۱۹۹.

۳. روح‌مجرّد، ص ۲۷.

۴. روح مجرد، ص ۲۹.

۵. علاّمه والد قدّس‌سرّه در كتاب شريف روح‌مجرّد در شرح ديدار صديق مكرّمشان حضرت آية‌اللـه حاجّ سيّدابراهيم خسروشاهى در منزل حضرت آقاى حدّاد مى‌فرمايند:

‎ عرض كردم: شما كه طفل نابالغ و سفيه نيستيد كه شما را گول بزنند و گمراه كنند. بحمداللـه‌والمنّه عالمى هستيد زحمت‌كشيده و سابقه‌دار، و به قرآن و اخبار معصومين عليهم‌السّلام وارد، و دروس حكمت را نزد استادناالعلاّمة آية‌اللـه سيّدمحمّدحسين طباطبائى مدّظلّه‌العالى خوانده‌ايد، و شرح‌منازل‌السّائرين و شرح قيصرىّ بر فصوص‌الحكم و فتوحات‌مكّيّه محيى‌الدّين عربى را كاملاً مى‌دانيد.

با وجود اين مطالب، از شما پذيرفته نيست كه بگوئيد: من گول مى‌خورم، و يا وارد در ورطه‌اى مى‌شوم كه اميد رهايى نيست! كسى كه شما را مجبور نمى‌كند و بر تسليم به محضر ايشان وادار نمى‌كند. شما بيائيد مثل يك شخص عادى با كمال آزادى مشكلات خود را بپرسيد، ببينيد ميتواند حلّ كند يا نه؟! ايشان را در قدرت توحيد و وصول به أعلى درجه يقين امتحان كنيد؛ ببينيد آيا آنچه خوانده‌ايد و شنيده‌ايد، در ايشان كه يك نفر مرد عادى آهنگر نعل‌بند است مى‌يابيد يا نمى‌يابيد؟!

... اين مرد، مردى‌است كه در علوم عرفانيّه و مشاهدات ربّانيّه، استاد كامل و صاحب‌نظراست؛ بسيارى از كلمات محيى‌الدّين عربى را ردّ ميكند و به اصول آنها اشكال مى‌نمايد و وجه خطاى وى را مبيّن مى‌نمايد. شما از مشكلترين مطالب منظومه حاجى و أسفار آخوند و غامض‌ترين گفتار شرح فصوص‌الحكم و مصباح‌الأُنس و شرح‌فصوص از وى بپرسيد، ببينيد از چه افقى مطّلع است و پاسخ مى‌دهد و صحّت و سقم آنها را مى‌شمارد؟! (روح‌مجرّد، ص ۱۲۳)

۶. رساله‌لبّ‌اللباب، ص ۱۳۸.

۷. آيه ۶۹، از سوره ۲۹: العنكبوت./پانویس] وَ مَن يَتَّقِ اللَهَ يَجْعَل لَهُ مَخْرَجًا * وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ

لاَ يَحْتَسِبُ وَ مَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَهِ فَهُوَ حَسْبُهُوآ إِنَّ اللَهَ بَـلِغُ أَمْرِهِ.[پانویس]ذيل آيه ۲ و قسمتى از آيه ۳، از سوره ۶۵: الطّلاق.