منبع: آیت نور علامه طهرانی، صفحه ۱۶۳ تا ۱۶۹
مرحوم حضرت علّامه قدّس سرّه در آثار خود مطالبى را از بزرگان و حضرت آية الله انصارى نقل مىكنند كه راجع به خود آن بزرگواران نيست و فقط نقل است كه در آثار مطبوع ايشان فراوان و قابل مراجعه است، و در اين جا يك نمونه از «جُنگ خطّى شماره ۱۰» نقل مىكنيم:
«... حضرت آقا روحى فداه (آية الله حاج شيخ محمّد جواد انصارى همدانى رضوان الله تعالى عليه) فرمودند: بسيارى از بزرگان سابق كه از كلمات آنان استفاده مىشود كه سنّى مذهب بودهاند، آنها اين معنى را تقيّةً ابراز مىنمودند و الّا آنها شيعه بودهاند. ابن فارض در آخر قصائدش تعريف از أبا بكر ميكند و علّت آنرا پيرمردى قرار ميدهد، و تعريف از عمر ميكند و علّت آنرا كشف قرار ميدهد، لكن چون تعريف از أمير المؤمنين عليه السّلام ميكند علّت آنرا وصىّ بودن آن حضرت قرار ميدهد. و درست بواسطه اين تعريف، تخريب خلفاى سابق را ميكند.يكى از شاگردان مرحوم جلوه استاد يگانه حكمت براى من نقل نمود كه مرحوم جلوه هر روز صبح كه بر منبر ميرفت مقدارى به محيى الدّين عربى بد مىگفت و به او دشنام داده لعن ميكرد. و اين عادت هميشگى مرحوم جلوه بود؛ زيرا مىگفت كه محيى الدّين سنّى مذهب است.
يكروز كه مرحوم جلوه براى تدريس به منبر صعود نمود در اوّل صحبتش فرمود كه: مرحوم محيى الدّين شيعه بوده و سنّى مذهب نبوده. و مقدارى از منقبت و مدح او بيان نمود. ما همه شاگردان تعجّب نموديم كه چگونه استاد هر روز زبان دشنام به محيى الدّين گشوده و امروز بر عكس مدح و منقبت او را مىنمايد. در اين حال مرحوم جلوه فرمود: ديشب در خواب ديدم باغهاى بسيارى مملوّ از گل و رياحين و درختهاى بسيار لطيف؛ گفتند: اينجا بهشت است و از منازل محيى الدّين است. بسيار تعجّب نمودم كه چگونه جاى محيى الدّين سنّى مذهب در اين باغهاست.
ناگاه روانه شدم تا به قصرى بلند پايه كه مرصّع به جواهرات بود بالا رفتم. در آنجا جماعتى از بزرگان و سادات حضور داشتند، و اين قصر متعلّق به محيى الدّين بود، و من گويا از پشت حجابى تماشاى اين منظره را مىنمودم. من در آن مجلس دم درب نشسته و سر خود را پائين انداخته بودم و از روى محيى الدّين شرمنده بودم كه چنين بدگوئىهائى درباره او نمودهام.
محيى الدّين گفت: چرا دم درب نشسته و سر خود را پائين انداختهاى؟
گفتم: از شما شرمنده هستم.
گفت: اى ميرزاى جلوه تماشا كن. چون نگريستم از دريچه اطاق در ميان باغ انواع و اقسام حيوانات سبع و درنده ديدم.
گفت: اى سيّد جلوه! اگر در ميان آنها بودى چه ميكردى؟ عرض كردم: خود را حفظ مىنمودم.
فرمود: من در دنيا در ميان چنين حيواناتى گرفتار بودم و مطالب من كه از آنها سنّى بودن من ظاهر است براى حفظ خون خود تقيّةً نگاشتهام.»