نویسنده:آیت الله حاج سید محمد صادق حسینی طهرانی
منبع: کتاب نور مجرد
حضرت علامه والد رضواناللـهتعالىعليه بر أساس قرآن و سيره رسولأكرم و أئمّهأطهار عليهمالسّلام، كمال و راه رسيدن زن به حرم أمن حضرت پروردگار را اشتغال به تدبير امور منزل و تربيت اولاد صالح مىدانستند و اشتغال غيرضرورى زنان را در بيرون از منزل سبب از دسترفتن صفاى خاطر و نورانيّت ضمير و ضايعشدن استعدادهاى فطرى و منافى با كمال آنان مىدانستند. و اين عبارات فقيد علم و عرفان، استاد بزرگوار خود علاّمه طباطبائى رضواناللـهعليه را در تصوير و بيان حيات زن در إسلام مىستودند و عمل بدان را تنها راه مصونماندن جامعه از بادهاى مسموم فرهنگ و تمدّن ضالّه غرب مىدانستند.
حضرت علاّمه طباطبائى رحمةاللـهعليه در تفسيرالميزان مىفرمايند:
أنَّ الطَّريقَةَ المَرضيّةَ فى حَيَوةِ الْمَرأةِ فِىالإسلامِ أن تَشتَغِلَ بِتَدْبِيرِ اُمورِ المَنزِلِ الدّاخِليَّةِ وَ تَربيَةِ الأوْلادِ. وَ هَذِهِ وَ إن كَانَتْ سُنَّةً مَسنونَةً غَيرَ مَفروضَةٍ لَكِنَّ التَّرغيبَ وَالتَّحْريصَ النَّدْبىَّ ـ وَ الظَّرفُ ظَرفُ الدّينِ وَالجَوُّ جَوُّ التَّقْوَى وَ ابْتِغآءِ مَرْضاةِ اللَهِ وَ إيثارِ مَثوبَةِ الأَخِرَةِ عَلَى عَرَضِ الدُّنْيا وَ التَّرْبيَةِ عَلَى الأخْلاقِ الصّالِحَةِ لِلنِّسآءِ كَالعِفَّةِ وَ الحَيآءِ وَ مَحَبَّةِ الأوْلادِ وَ التَّعَلُّقِ بِالحَيَوةِ المَنْزِليَّةِ ـ كَانَت تَحْفَظُ هَذِهِ السُّنَّةَ . وَ كانَ الاِشْتِغالُ بِهذِهِ الشُّؤونِ وَ الاِعْتِكافُ عَلى إحْيآءِ العَواطِفِ الطَّاهِرَةِ المودَعَةِ فى وُجودِهِنَّ يَشْغَلُهُنَّ عَنِ الوُرودِ فى مَجامِعِ الرِّجالِ وَاخْتِلاطِهِنَّ بِهِم فى حُدودِ ما أباحَ اللَهُ لَهُنَّ وَ يَشْهَدُ بِذلِكَ بَقآءُ هَذِهِ السُّنَةِ بَينَ المُسلِمينَ عَلى ساقِها قُرونا كَثيرَةً بَعدَ ذَلِكَ، حَتَّى نَفَذَ فيهِنَّ الاِسْتِرسالُ الغَربىُّ المُسَمَّى بِحُرّيَّةِ النِّسآءِ فى المُجْتَمَعِ فَجَرَّتْ إلَيهِنَّ وَ إلَيْهِم هَلاكَ الأخْلاقِ وَ فَسادَ الحَيَوةِ وَ هُم لاَ يَشْعُرونَ وَ سَوفَ يَعلَمونَ ؛ وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ القُرَى ءَامَنوا و اتَّقَوْا لَفَتَحَ اللَهُ عَلَيهِم بَرَكـتٍ مِنَ السَّمآءِ وَ أكَلوا مِن فَوْقِهِم وَ مِن تَحتِ أرْجُلِهِم وَ لَكِن كَذَّبوا فَاُخِذُوا. [۱]«روش پسنديده در سيره و حيات زن در إسلام پرداختن به امور داخلى منزل و تربيت فرزندان مىباشد. و اين طريقه اگرچه سنّت مستحبّى بوده و واجب نمىباشد، امّا از آنجا كه نسبت بدان ترغيب و تشويق استحبابى به عمل مىآمده و فضاى جامعه مسلمين و جوّ حاكم بر آن ديندارى و دينخواهى و تقواى إلهى و طلب رضاى حضرت حقّ و ترجيحدادن ثوابهاى اخروى بر زخارف و حظوظ دنيوى بوده و نيز از ابتدا زنان را بر پايه اخلاقى كه شايسته ايشان است تربيت مىنمودند و به آنان عفّت و حيا و محبّت به فرزندان و عشق و تعلّق خاطر به زندگى و خانواده را مىآموختند، اين امور سبب مىشد تا اين سيره پسنديده محفوظ بماند.
و اشتغال زنان مسلمان به اين امور و اهتمام شديد در زندهنگهداشتن احساسات و عواطف پاكى كه در وجود آنان به وديعت نهاده شده بود، ايشان را از ورود در مجامع مردان و اختلاط با آنان حتّى در حدودى كه خداوند براى آنان مباح كرده بود بازمىداشت، و بقاى مسلمين بر اين سيره تا قرون متمادى خود گواه صدقى بر اين معنا است.
اين بود تا اينكه فرهنگ افسارگسيخته غربى با نام آزادى زنان در ميان آنان نفوذ كرد و براى مردان و زنان مسلمان فساد و تباهى اخلاق را به أرمغان آورد و شيرازه زندگى گرموشيرين آنان را از هم گسيخت، بدون آن كه خود بفهمند و ألبتّه بزودى خواهند دانست (كه چگونه سرمايههاى إلهى را تباه ساختند و حيات و زندگى خود و فرزندان خود را در مقابل آمال موهومه و حظوظ فانيه باختند و چيزى جز حرمان و حسرت و اندوه براى آنان نماند.)
بارى! اگر مردم ايمان مىآوردند و تقواى إلهى را پيشه خود مىساختند، البته خداوند درهاى آسمان و بركات آن را به روى آنها مىگشود و آنان از آسمان و زمين غرق در احسان و نعمت پروردگار مىشدند، ولى افسوس كه آيات خدا را تكذيب كردند و لاجرم به انتقام خداوند قهّار گرفتار شدند.»
آرى، حيات و رشد و تعالى زن در محفوظبودن و عدماختلاط با مردان نامحرم است تا بتواند با انجام وظائف خويش به كمال خود نائل آيد، ولى با اين حال، حضرت علاّمه والد تحصيل علم را مختصّ به مردان نمىدانستند و تأكيد مىفرمودند كه مخدّرات نيز بايد از جهت علمى به رشد و تعالى برسند، و تحصيل علم و دانش براى مخدّرات اگر همراه با برنامه صحيح باشد و از عمر و استعدادهايى كه خداوند به زن عطا نموده درست استفاده شود، هيچ منافاتى با حمل و رضاع و تدبير امور منزل ندارد. و سفارش مىفرمودند كه صبايا تا قبل از ازدواج قدر اوقات فراغت خود را بدانند و تا حدّ ممكن در جهات علمى رشد كنند و بر سرمايههاى علمى خود بيفزايند.
بارها براى ترغيب مخدّرات به تحصيل علم، نمونههايى از زنان فاضله و عالمه و سيره آنان را بيان مىكردند؛ مثلاً مىفرمودند:
«فاطمه بيگم، دختر علاّمه مجلسى فرزندان بسيارى داشتند، ولى بااينحال أهل فضل و دانش و فقاهت نيز بودهاند و براى مخدّرات مجالس تفسير و حديث و تدريس داشتهاند. و نيز آمنه بيگم دختر مجلسىأوّل و عيال مرحوم ملاّصالح مازندرانى مجتهده بودهاند.»
بارى،ايشان اگر چه تحصيل علم را براى زنان مطلوب مىدانستند أمّا آن را موقوف بر رعايت دو شرط أساسى مىشمردند.
اينكه: تحصيل علم بايد در مسير تكامل و رشد بوده و سرمايههاى إلهى را در آنان بارور سازد، از اين جهت بايد در رشتههايى مشغول به تحصيل شوند كه براى خود ايشان يا براى جامعه إسلامى مفيد باشد.
زنان بايد يا در علوم دين كه شناخت راه بندگى و انسانسازى است به تحصيل بپردازند يا در علوم و فنونى كه مختصّ به زنان است، همچون رشتههاى مختلف طبّ و جرّاحى و سائر امورى كه مورد احتياج زنان است تحصيل كنند؛ چرا كه اگر در اين نوع رشتهها زنان متخصّص نداشته باشيم، زنان مسلمان مجبور خواهند شد براى درمان و علاج و رفعاحتياجات خود، به مردان مراجعه كرده و ارتباط با نامحرم و أجنبى پيدا كنند؛ و اين امر خلاف شريعت مقدّسه است.
و نيز مىفرمودند:
در برخى از رشتههايى كه در جنگ با دشمنان و دفاع از كيان إسلام لازم و مفيد است بايد عدّهاى از زنان متخصّص باشند تا در مواقع ضرورت وظيفه خود را انجام دهند. [۲]و لذا تحصيل مخدّرات، بيش از آنچه گذشت، در رشتههاى صنعتى و فيزيك و أمثال آن صحيح نمىباشد؛ زيرا نهتنها موجب پيشرفت ايشان نيست بلكه سبب هدررفتن بيتالمال گشته و نيز سبب مىشود كه جاى مردان را در تحصيل و كار و اشتغال پر كنند.
اينكه: تحصيل علم در جامعه اسلامى مانند سائر امور بايد در مسير خير و تقرّب به خداوند باشد و روزبهروز بر درجه عبوديّت انسان بيفزايد، لذا زنان در طريق تحصيل نبايد از حدود و ثغور أحكامى كه شرع مقدّس تعيين كرده و لو بقدر سرسوزن تجاوز و تخطّى كنند. بنابراين تأسيس محيطهاى آموزشى و كلاسهايى كه مطابق با موازين شرع نمىباشد و پسران و دختران در آنها بايكديگر اختلاط دارند و در مسير قرب به حضرت حقّ نبوده بلكه موجب بُعد و دورى از خدا و حرمان از عنايات و ألطاف حضرت ربّ ودود مىشود، بههيچوجه جائز نمىباشد.
يكى از مهمترين وظائف حكومت إسلام ايجاد فضاى مناسب و سالم براى تحصيل و تعليم است، فضائى كه تحصيل علم در آن همگام و همجهت با حركت و سير جوانان مسلمان به سوى خداوند باشد، و بىهيچ شكّ و ترديدى در فضاهاى آموزشى مختلط چنين شرائطى فراهم نمىباشد؛ لذا بر عهده مسؤولين حكومت إسلام و متولّيان آموزش عالى است كه دانشگاههائى تأسيس كنند كه كلاًّ دختران و پسران در آن از يكديگر جدا و منحاز باشند و هيچگونه تداخلى در كلاسهاى درس و محيطهاى استراحت و رفتوآمد بين ايشان نباشد. اگر اين مهم عملى گردد خواهند ديد كه چه بركاتى از جهات علمى و عملى و تحصيل آرامش روحى جوانان و ايجاد تعادل روانى براى ايشان به دنبال خواهد داشت؛ و اگر اين حكم الهى به مرحله عمل درنيايد هزينههاى صرفشده از بيتالمال به نام آموزشوپرورش أثر مطلوب خود را نگذاشته و جز همين وضعيّت نابسامانى كه مىبينيم چيزى در پى نخواهد داشت. گرچه برخى مىپندارند عملىشدن اين أحكام إلهى در شرائط فعلى مقدور نيست، ولى بايد توجّه داشت كه أوّلاً به اعتراف عدّهاى از كارشناسان و متخصّصان، با برنامهريزى صحيح در همين وضعيّت فعلى نيز مىتوان به ميزان قابل توجّهى اين مشكله را حلّ نمود. و ثانياً در بررسى زمينه اجراى أحكام شرع مبين، بايد به عنايت خاصّ خداوند متعال و دست قدرت او كه پشتيبان و حامى بندگان مطيع و مخلص اوست توجّه نمود؛ اگر مسؤولين امر به نيّت اجراى دستورات حياتبخش إسلام قدمبردارند خواهند ديد كه درهاى رحمت إلهى گشوده شده و راه را بر انسان در همه عرصهها هموار مىسازد.
وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى ءَامَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَـتٍ مِنَ السَّمَآءِ وَ الْأَرْضِ وَلَـكِن كَذَّبُوا فَأَخَذْنَـهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ. [۳]
«و اگر چنانچه أهل شهرها و قريهها ايمان مىآوردند و تقوى پيشه مىساختند، ما هر آينه بركتهاى خود را از آسمان و زمين به روى آنها مىگشوديم وليكن آنان آيات إلهى را تكذيب كردند، پس ما ايشان را به واسطه آنچه كسب كرده بودند گرفتيم.»
حضرت علاّمه والد حتّى از شركت مخدّرات در مدارس دخترانهاى كه زمينههاى تربيت غلط و آداب غيراسلامى در آن وجود داشت، نهى مىفرمودند. در دوران حكومت پهلوى كه در مسجد قائم إقامه نماز مىفرمودند، يكى از أهل مسجد تصميم گرفته بود صبيّه خود را به دبيرستان بفرستد، مرحوم والد وى را از اين عمل نهى كردند و مفاسد آن را متذكّر شدند، ولى متأسّفانه ايشان دختر خود را به دبيرستان فرستاد و حضرت علاّمه با آنكه آن شخص از ارادتمندان و دوستداران ايشان بود، از آن به بعد ارتباط خود را با او قطع نمودند! در سالهاى آخر عمر شريفشان نيز دوستان و ارادتمندان خود را از فرستادن صبايا به دبيرستان نهى مىكردند؛ و خود ايشان به علّت اهتمام به تحصيل صبايا و نامناسببودن فضاى دبيرستانها، براى يكى از صباياى خود كه دوره راهنمائى را تمام نموده بودند، با وجود مشاغل فراوان، در منزل از آغاز أمثله تا أواسط سيوطى را تدريس نمودند و ادامه آن را به علّت كسالتشان به اين بنده محوّل فرمودند.
مىفرمودند:
بايد زمينه تحصيل را در شرائط و محيط سالم براى دختران فراهم نمود. اگر دخترى در دبيرستان چند سال تحصيل نموده و مسائل علمى مختلفى بياموزد ولى تحت تأثير تربيت ناصواب مدارس و همنشينى با دخترانى كه در محيط غيراسلامى رشد يافتهاند ذرّهاى از قدس و تقوا و طهارت او كاسته شود و اين تحصيل موجب دورى وى از خدا گردد، ارزش ندارد.
اين امر سبب شد كه برنامهاى درسى براى تحصيل صباياى شاگردان خود به جاى دوره دبيرستان مشخّص فرمودند كه محورهاى أصلى آن قرآن، ادبيّاتعرب، منطق، أحكام، أخلاق، بهداشتعمومى، خانهدارى، بچّهدارى، خيّاطى، گلدوزى و طبّاخى بود.
در اين دوره تحصيلى، صبايا اين موادّ درسى را كه احتياجات أصلى يك زندگى سالم براى دوشيزگان است فرا مىگرفتند و به بركت اين دروس هم با دين خدا آشنا مىشدند و هم مهارتهاى لازم براى زندگى آينده خود را تحصيل مىنمودند و در پايان دوره، لوح تقديرى به نام «بشارتنامه» با امضاى مبارك ايشان به آنها اهداء مىگرديد. كسانى كه به ادامه تحصيل علاقهمند بودند، از آن پس دروس حوزوى را در رشتههاى ادبيات و فقه و اصول ادامه مىدادند. علامّه والد قدّساللـهسرّه نسبت به اين دوره تحصيلى عنايت بسيارى داشتند و خود بر جهات علمى و عملى آن و حتّى بر اساتيد و شركتكنندگان آن نظارت مىفرمودند و دقّت مىنمودند كه اساتيد دوشيزگان از مخدّرات باتقوا و ايمان و أهل تهذيب و طهارت باشند و فضاى اين مجموعه فضائى نورانى، پاك و به دور از آلودگى معاصى و توجّه به كثرات و دنيا باشد.
اين بذلعنايت و توجّه از ناحيه ايشان سبب گرديد كه اين مجموعه به مراتب از تحصيلات رائج دبيرستان مفيدتر بوده و علاوه بر داشتن فوائد علمى و آموزش دانشهاى مفيد و لازم براى صبايا، از جهات تربيتى نيز به بهترين وجه موجبات رشد و ترقّى آنان را فراهم نمايد و بحمداللـه مخدّراتى ايسته و متّقى در آن تربيت يافتند.
۱. الميزان، ج ۴، ص ۳۷۳ و ۳۷۴.
۲. در رساله بديعه مىفرمايند: البتّه لازم است كه زنان امور پرستارى و مداواى مجروحين مثل شكستهبندى و زخمبندى و تزريقات را فرا گيرند تا بتوانند به مجروحين كمك كنند. همچنين تعيين گروه خون و بعضى از اقسام جرّاحى را بدانند تا بتوانند در اين موارد مفيد واقع گردند. البتّه اين كمكها كفايةً برعهده آنهاست. بلكه در اين زمان بايد امورفنّى، برق، مكانيكى، مخابرات و بىسيم و ديگر امور را با همه أنواعش، بياموزند تا از آنها در جنگهاى اسلامى استفاده شود. و اشكالى ندارد كه فنون نظامى را نيز بياموزند، براى استفاده در مواردى كه نياز به دفاع از حريم خود و مؤمنين داشته باشند، در اقسام جهاد واجب بر آنها.
و در تعليقه مىفرمايند: ناگفته نماند تمام اين مطالب كه ذكر شد، در صورتى است كه زنان با مردان آميزش پيدا نكنند و هر كدام به كار خود مشغول بوده از اختلاط هم بپرهيزند. همچنين جائز نيست زنان در هنگام مداواى مردان، نظر بر مواضع محرّم آنان بيندازند و يا بدن آنها را لمس كنند، مگر در مواقع ضرورت.
و نيز مىفرمايند: و چنين گمان نرود كه فراگيرى فنون جنگ براى زنان و رزمآزمائى، مستلزم اختلاط زن و مرد در صفهاى واحدى است، زيرا كه اينگونه استلزام اختلاط در حكومتهاى جائر و كافر است كه بناى آنها بر مراعات و دستورات و قوانين اسلام نيست، وليكن گفتار ما در اينجا راجع به حكومت اسلام است. و بنابراين بر عهده دولت اسلام است كه به زنان آداب رزم و جنگ را بطور صحيح بياموزد و راه دفاع از جان و نفس آنان را به آنها نشان دهد، بطوريكه هيچيك از محظورات مذكوره لازم نيايد؛ همچنانكه بر عهده دولت اسلام است كه به آنها سائر فنون و حرفههائى را كه اختصاص به آنان دارد بياموزد ؛ مانند فنّ پزشكى و فنّ جرّاحى و قابلگى و مداواى زنان مريضى كه در هنگام زايمان نيازمند به عمل جرّاحى هستند، بطوريكه هيچيك از جهات اختلاط منفى و منهىٌعنه بين مردان و زنان پيش نيايد. (ترجمهرسالهبديعه، ص ۱۲۲ و ۱۲۳)
۳. الأعراف. آيه ۹۶