کانال تلگرام نورمجرد
نور مجرد > سیر و سلوک > ولایت اهل بیت

ولایت اهل بیت

مربوط به دسته های:
سیر و سلوک -

طىّ مسير كمال و حصول فناء فى‌اللـه و رفع حجاب، بدون تمسّك به ولايت أهل‌بيت عليهم‌السّلام و قدم‌نهادن در منهاج قويم آنان امكان‌پذير نمى‌باشد؛ چرا كه حقيقت توحيد از ولايت به‌هيچ‌وجه قابل انفكاك نيست، بلكه ولايت روح و جان توحيد است و محال‌است كسى اين مسير را بپيمايد و ولايت أئمّه عليهم‌السّلام در عالم معنى براى او منكشف نشود، يا پس از انكشاف در مقابل آن تسليم نشده و بدان معترف نگردد.

نویسنده: آیت الله حاج سید محمد صادق حسینی طهرانی

منبع: نور مجرد صفحه ۴۸۹ تا ۵۰۳

فهرست
  • ↓۱- ورود در حصن توحيد، مشروط به ولايت ائمّه عليهم‌السّلام است
  • ↓۲- احتياج سالك به توسّل و استمداد از اهل‌بيت عليهم‌السّلام در همه احوال
  • ↓۳- ادب و تواضع مرحوم آيت‌الله بروجردى نسبت به ائمّه عليهم‌السّلام
  • ↓۴- عدم جواز نامگذارى فرزندان به أسماء الهى
  • ↓۵- ادب و تواضع مرحوم علاّمه نسبت به ائمّه عليهم‌السّلام
  • ↓۶- مراد از «ظَلْم الحبيب» اهل بیت است
  • ↓۷- رفتار انسان در مقابل اهل بیت
  • ↓۸- «جاى‌جاى زمين و خاك مشهد بوسيدن دارد»
  • ↓۹- نورانیت رسول‌اكرم در مسجدالنبى
  • ↓۱۰- جريان نماز آيت‌الله ميرزاحبيب‌الله خراسانى به سمت حضرت امام‌رضا عليه‌السّلام
  • ↓۱۱- محبّت به اهل بیت در طول محبّت به خداوند است
  • ↓۱۲- رابطه توحيد و ولايت
  • ↓۱۳- نگاه توحيدى در زيارات اهل بیت
  • ↓۱۴- فقط توحید
  • ↓۱۵- پانویس

ورود در حصن توحيد، مشروط به ولايت ائمّه عليهم‌السّلام است

حضرت علاّمه والد قدّس‌اللـه‌سرّه‌الشّريف بر اين معنى اصرار داشته و ورود به حصن حصين توحيد و لا إله إلّا اللـه را مشروط به ولايت أئمّه‌هدى عليهم‌السّلام مى‌دانستند.

در قرب‌الإسناد از أحمد بن محمّد بن عيسى از بزنطى از حضرت علىّ‌بن موسى‌الرّضا عليه‌السّلام از حضرت أبوجعفر امام محمّدباقر عليه‌السّلام روايت ميكند:

مَنْ سَرَّهُ أَنْ لاَ يَكونَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللَهِ حِجابٌ حَتَّى يَنْظُرَ إلَى اللَهِ وَ يَنْظُرَ اللَهُ إلَيْهِ، فَلْيَتَوَلَّ ءَالَ مُحَمَّدٍ وَ يَبْرَأْ مِنْ عَدُوِّهِمْ وَ يَأْتَمَّ بِالاْءمامِ مِنْهُمْ؛ فَإنَّهُ إذا كانَ كَذَلِكَ نَظَرَ اللَهُ إلَى اللَهِ. [۱]

«هر كس مسرور و شادمان مى‌سازد او را كه بين او و بين خدا هيچ حجابى نباشد، آنگونه كه او به خدا نظر كند و خدا به او، بايد ولايت آل محمّد (صلّى‌اللـه عليه‌وآله‌وسلّم) را پذيرفته و از دشمنان آنان برائت بجويد، و به امام از آنان اقتدا نمايد. در اين‌صورت حجاب‌ها از ديدگان بصيرت و قلب او برداشته شده، خدا به او نظر ميكند و او به خدا نظر انداخته و به لقاء جمال حضرت حقّ متنعّم ميگردد.»

احتياج سالك به توسّل و استمداد از اهل‌بيت عليهم‌السّلام در همه احوال

بر همين أساس، ايشان نسبت به محبّت أهل‌بيت عليهم‌السّلام و توجّه به أنوار مقدّسه آنان خصوصا حضرت صاحب‌الأمر عجّل‌اللـه‌تعالى‌فرجه‌الشّريف و نيز إقامه مجالس ذكر و بيان مناقب آنان و مثالب دشمنان ايشان و عزادارى و بكاء در مصائب آن بزرگواران، تأكيد أكيد و اهتمام فراوان داشتند، و سالك را در هيچ مرحله‌اى، از توسّل و استمداد از آن ذوات مقدّسه بى‌نياز نمى‌ديدند.

اوج محبّت و ارادت و خضوع و خشوع در برابر أهل‌بيت عليهم‌السّلام و خاندان رسالت‌پناه، كاملاً در سيماى حضرت علاّمه والد رضوان‌اللـه‌عليه و سيره رفتارى ايشان مشهود بود، و در أدبيات كلامى و قلم ايشان در «دوره علوم و معارف إسلام» هويدا و آشكار است.

بارها مى‌فرمودند: مقام أهل‌بيت عليهم‌السّلام آنچنان‌كه خود نيز فرموده‌اند: لا يُقاسُ بِنا أَحَدٌ، مقامى بس ارجمند و عالى است كه هيچ كس به آن راه ندارد و هرگز نمى‌توان كسى را با آنان مقايسه نمود.

علماء و مواليان و أولياء إلهى كه به عالم توحيد و ولايت راه يافته‌اند ـ كه در آنجا تعدّد و دوئيّت، متصوّر نيست ـ باز همه در زير چتر و هيمنه ولايت أئمّه عليهم‌السّلام بوده و در عالم كثرت همه تحت‌الشّعاع آن أنوار طاهره مباركه هستند و از موائد كرم و إحسان آنان بهره مى‌برند.

براى تذكّر به مقام أهل‌بيت عليهم‌السّلام، بارها داستان شخصى رابيان‌مى‌كردند كه براى بهره‌ورى از فيض عارف كبير و عالم ربّانى حضرت آقاى حاج ميرزا على قاضى رضوان‌اللـه‌عليه به نجف أشرف سفر كرده بود، و پيش از تشرّف به بارگاه ملكوتى شاه ولايت و عرضه خود بر أميرالمؤمنين عليه‌السّلام، خدمت مرحوم‌قاضى رسيده بود؛ و حضرت آقاى قاضى چون متوجّه اين أمر شده بودند به خاطر اين ترك أدب، او را براى هميشه از خود طرد كرده و به او فرموده بودند: ديگر از ما بهره‌اى ندارى! و هرچه آن شخص اصرار ورزيده بود، وى را قبول نفرموده‌بودند.

ادب و تواضع مرحوم آيت‌الله بروجردى نسبت به ائمّه عليهم‌السّلام

و نيز مى‌فرمودند: در يك دهه محرّم در بيرونى منزل مرحوم آيت‌اللـه بروجردى رحمة‌اللـه‌عليه‌رحمةً‌واسعةً، دسته‌هاى سينه‌زنى آمده بودند و ايشان وسط حياط، كنار حوض مشغول وضوگرفتن بودند در همين حال يك نفر با صداى بلند ميگويد: براى سلامتى امام‌زمان عليه‌السّلام و سلامتى حضرت آيت‌اللـه بروجردى صلوات! و جمعيّت حاضر در منزل، بلند صلوات مى‌فرستند. مرحوم آيت‌اللـه بروجردى وضوى خود را نيمه‌كاره رها كرده و با صورت برافروخته از خشم و عصبانيّت جلو مى‌آيند و مى‌گويند: چه كسى نام مرا با نام مولاى من امام‌زمان عليه‌السّلام قرين كرد؟ برود بيرون! ديگر اينجا نيايد! تا أبد به خانه من نيايد! چرا اسم مرا كنار اسم ولىّ و صاحب من قرار داد؟ از اينجا برود بيرون و ديگر نيايد!

و از اين دو حكايت، به خوبى أدب و تواضع علماء ربّانى و مراجع عظام شيعه كه در قرون متمادى پاسدار و مرزبان شريعت بوده‌اند، نسبت به صاحبان امر و ولايت، ديده مى‌شود و مشخّص ميگردد كه چگونه در برابر آنان خاكسارى نموده و خود را عبد و غلام حلقه به گوش آنان مى‌دانند و هيچگونه ترك أدبى را در حقّ مولاى خود روا ندانسته و آن را ذنب لا يُغفَر مى‌بينند.

عدم جواز نامگذارى فرزندان به أسماء الهى

حضرت علاّمه والد قدّس‌سرّه مى‌فرمودند: مسأله از اين قرار است؛ نبايدكسى را در كنار معصومين قرار داد، گرچه جناب سلمان باشد. و بر اين أساس مى‌فرمودند: ألفاظى كه در عرف، اختصاص به حضرات معصومين دارد، اطلاق و استعمال آنها براى غير آنان به‌هيچ‌وجه جائز نيست.

مثلاً اطلاق لفظ «امام» را كه در عرف شيعه مختصّ به أهل‌بيت عليهم‌السّلام بوده و از آن، أئمّه هدى به ذهن تبادر ميكند، بر غير ايشان جائز نمى‌دانستند.[۲]

حتى نامگذارى أولاد و فرزندان را به نام‌هايى چون «فاطمة الزّهراء» كه در عرف ما انصراف به حضرت صدّيقه كبرى سلام‌اللـه‌عليها دارد، يا به نامها و أسماء إلهى جائز ندانسته و اگر نام يكى از شاگردان ايشان نامى چون «مجيد»، «كريم»، «رحيم» يا «عظيم» بود، مى‌فرمودند به أوّل آنها لفظ «عبد» را اضافه كرده و نام خود را به «عبدالمجيد»، «عبدالكريم»، «عبدالرّحيم» و «عبدالعظيم» تغيير دهند.

ادب و تواضع مرحوم علاّمه نسبت به ائمّه عليهم‌السّلام

بعضى از ارادتمندان خدمت ايشان رسيده و عرض مى‌كردند: غرض ما از سفر به مشهد مقدّس، هم زيارت حضرت علىّ‌بن‌موسى‌الرّضا عليه‌السّلام و هم

زيارت و ديدار شما بوده، يا مى‌گفتند براى شفا گرفتن از شما آمده‌ايم؛ ايشان به شدّت متغيّر و ناراحت شده و مى‌فرمودند: تفوّه به اين كلمات أبدا جائز نيست.

مى‌فرمودند شاگردانشان كه به مشهد مقدّس رضوى مشرّف مى‌شوند، لدى‌الورود غسل زيارت كرده و به حرم حضرت ثامن‌الحجج عليه‌آلاف‌التّحيّة والثّناء، و زيارت آن امام همام مشرّف شوند و پس از آن، چنانچه مايلند به منزل ايشان بيايند منعى نيست.

أواخر عمر شريفشان كه در مجلسى جهت شام دعوت بوديم، پس از صرف غذا يكى از آقايان حاضر، در دعاى آخر سفره گفت: خدايا! ما را در منهج حضرت علاّمه قرار بده! ايشان فورا فرمودند: نه آقا! منهج، منهج أميرالمؤمنين عليه‌السّلام است. ما همه خطاكاريم! منهجى كه خطا در آن راه ندارد، و منهجى كه قويم است، همان منهج أميرالمؤمنين عليه‌السّلام است؛ ما در دعاى خود مى‌گوئيم: خدايا ما را در منهج آن حضرت ثابت‌قدم بدار.

بارى اين كلمات، أثر طهارت و تراوش باطن ايشان بود كه از نفس گذشته و به كلّيّت پيوسته و براى خود هيچ أنانيّتى نمى‌ديدند، و گرنه چه‌بسا أفرادى كه در عالم نفس محبوس بوده و در قيد اسارت جزئيّت هستند، از اينگونه تعامل‌ها و ألقاب و دعاها لذّت برده و در درون خود مسرور گشته و لبخند شادمانى بزنند.

و بالجمله ايشان هرگونه نگاه و توجّه به مادون معصومين عليهم‌السّلام را به عنوان محوريّت و أصالت ممنوع مى‌شمردند. چنانكه در شرح اين بيت از ميميّه ابن‌فارض:

عَلَيكَ بِها صِرفًا وَإن شِئتَ مَزجَها فَعَدْلُكَ عَن ظَلْمِ الحَبيبِ هُوَ الظُّلمُ

مى‌فرمايند:

‎ ظَلمْ با فتحه ظاء به معنى آب دهان است، و معنى اين بيت اينطور مى‌شود: بر تو باد به ذات و نفس محبوبه (و عدم تجاوز و تنازل از آن به چيز

ديگرى)، و اگر أحيانا خواستى از ذات و نفس او تنازل‌نمائى و آن ذات صرف و نفس مجرّد و نور را به چيز دگرى مخلوط و ممزوج كنى متوجّه‌باش كه: در اينصورت فقط به آب دهان او تجاوز كن و آن را با ذات محبوبه در هم بياميز، و مبادا غير از آب دهان وى به چيزى غير آن توجّه‌نمائى كه اين ستمى است بزرگ بلكه يگانه ظلم و ستم است.

مراد از «ظَلْم الحبيب» اهل بیت است

مرحوم‌قاضى مى‌فرموده‌است: مراد از ظَلمُ الحبيب، آل‌محمّد عليهم‌السّلام مى‌باشند؛ زيرا كه در اين بيت دعوت به توحيد محض است و استغراق در ذات أحديّت و عدم تنازل از آن به هر چيز دگرى كه فرض شود و تصوّر گردد. امّا آل‌محمّد عليهم‌السّلام در اين تعبير راقى عرفانى و كنايه بديعه سلوكى، به منزله ظَلمُ الحَبيب يعنى آب‌دهان محبوبه است كه شيرين‌ترين و آرام بخش‌ترين و خوشگوارترين چيز از هر چيزى است، و از ذات محبوبه گذشته هيچ چيز به حلاوت آن نيست. در اينصورت، در مقام كثرت و تنازل از آن وحدت حقيقيّه فقط به آل‌محمّد عليهم‌السّلام تمسّك جو وبا آنان بياميز كه در هيچيك از نشئآت عالم وجود از مُلك و ملكوت به مثابه آنان موجودى آرام‌بخش‌تر و به مانند ايشان از جهت سعه ولايت و گسترش آيتيّت و أقربيّت به ذات أحديّت چيزى نيست.

مكيدن لبان و نوشيدن آب دهان محبوبه از لحاظ قرب و فناء و اندكاك در هستى ذات و نفس محبوبه، بزرگترين و قوى‌ترين چيزى است كه اتّحاد با خود محبوبه را ميرساند و در صورت مَزج و خَلط وى با چيز ديگر، از خود محبوبه حكايت ميكند. و در اين تشبيه و استعاره بديعه عرفانيّه، آل‌محمّد عليهم‌السّلام را با حضرت ذات أحديّت و فناء و اندكاك در آن ذات ما لا اسمَ لَهُ و لا رَسمَ لَه چنان متّحد و واحد قرار داده است كه أقرب از آن متصوّر نيست. بنابراين ظَلم الحبيب كه در مقام بقاءِ بعد از فناء، لازم و براى سالك ضرورى‌است غير ازعترت حضرت ختمى مرتبت و آل محمّد نخواهد بود.[۳]

رفتار انسان در مقابل اهل بیت

مى‌فرمودند: انسان در مقابل أهل‌بيت عليهم‌السّلام بايد عبد محض و تسليم صرف باشد و إراده خود را در إراده آنان فانى نمايد. نبايد از خود نظرى بدهد، يا براى خود حقّى قائل باشد و توقّع و انتظارى از امام عليه‌السّلام داشته باشد. خلاف أدب است كه انسان به محضر امام عرض كند: من براى شما چنين كردم، چنان كردم، شما نيز در عوض براى من چنين و چنان كنيد؛ انسان هرچه دارد و هرچه كرده از لطف و عنايت امام بوده و در مقابل ايشان چيزى ندارد.

روزى در محضر أنور ايشان، شخصى كه مدّتها دست به گريبان مشكلى بود و از نور ثامن الحجج حضرت علىّ‌بن‌موسى‌الرّضا عليه‌آلاف‌التّحيّة‌والثّناء استمداد نموده ولى گره از كار او گشوده نشده بود، عرض كرد: بعد از بارها تشرّف به حرم حضرت رضا عليه‌السّلام و التجاء و عرض حاجت، چون آن حضرت پاسخ ما را ندادند، از ايشان قهر كرده و مدّت يكسال است كه به حرم مشرّف نشده‌ام!

فرمودند: اشتباه بزرگى مرتكب‌شده‌اى! انسان كه با امام خود قهر نمى‌كند! فعل امام عليه‌السّلام بر أساس حكمت و مصلحت انسان است نه مطابق با هواى نفس آدمى، گرچه به ظاهر بر ضرر او باشد.

حضرت آقاى حدّاد قدّس‌سرّه مى‌فرمودند: حواريّون و أصحاب سرّ و خواصّ أميرالمؤمنين عليه‌السّلام با آن‌حضرت در عوالم وجود معيّت پيدا كرده و يكى بودند. و با خضوع و خشوع و إلقاء أنانيّت و تسليم محض در برابر ولايت كلّيّه إلهيّه آنچنان در روح امام فانى گشته‌بودند كه حجاب كثرت از ميان آنها برداشته شده بود، و روى همين جهت حضرت براى آنان پرده از أسرار عالمتوحيد برمى‌داشتند و علوم و معارف ربّانى را در خلوت خود براى آنان بازگو مى‌كردند. و انسان در ارتباط و اتّصال باطنى خود با امام عليه‌السّلام بايد مانند أصحاب خاصّ آن حضرت بوده و در برابر ولايت و ملكوت آن حضرت زانو زده و إراده و اختيار و حكم امام را جانشين إراده و اختيار و حكم خود كند تا بتواند از مائده ولايت متمتّع و بهره‌مند شود.

«جاى‌جاى زمين و خاك مشهد بوسيدن دارد»

بارى، عشق و محبّت گاهى آنچنان در قلب عاشق و محبّ رشد كرده و ريشه مى‌دواند كه هر آنچه متعلّق به محبوب بوده و بدان انتساب دارد، براى محبّ، عزيز و محبوب مى‌شود و به ديده احترام بدان مى‌نگرد. آنچنان‌كه در أحوال مجنون آورده‌اند كه بر خانه‌هاى قبيله ليلى مى‌گذشت و بر در و ديوار آنها بوسه مى‌زد و مى‌گفت: اين محبّت خانه‌ها نيست كه به سراپرده دل من رسيده و قلب مرا مجروح ساخته، بلكه محبّت ليلاى من است كه در اين خانه‌ها سكونت دارد و شعاع محبّت او همه جا را گرفته است.

لذا روزى در مراجعت از جلسه‌اى، كه در معيّت حضرت علاّمه والد بوديم، همين كه به فلكه آب كه مقابل حرم مطهّر حضرت علىّ‌بن‌موسى‌الرّضا عليه‌السّلام است رسيديم، رو كردند به بنده و فرمودند: آقا! اين زمين و خاك مشهد، جاى‌جايش بوسيدن دارد؛ چرا كه امام‌رضا عليه‌السّلام در اين خاك مدفونند!

أَمُرُّ عَلَى الدّيارِ ديارِ لَيلَىأُقَبِّلُ ذا الجِدارَ وَ ذا الجِدارا
وَ ما حُبُّ الدّيارِ شَغَفْنَ قَلْبىوَلَكِن حُبُّ مَن سَكَنَ الدّيارا[۴]

و به جهت همين عشقى كه به صاحبان مقام ولايت كلّيّه إلهيّه داشتند، در راه ايشان از هيچ چيز فرو گذار نمى‌فرمودند. در زمان تأليف دوره امام‌شناسى كه الحقّ در تبيين و تحليل مقام امام عليه‌السّلام و تشريح كيفيّت إحاطه ولايت بر عوالم وجود و حالات معصوم در نوع خود بى نظير است، يكبار به حقير مى‌فرمودند: آقا سيّد محمّدصادق، آن قدر در فضائل جدّت نوشته‌ام كه شبها از درد نوك انگشتان خوابم نمى‌برد. رحمةُ اللـه عليه رحمةً واسعةً و جَعَلَه فى أعلى علّيّين مع محمّدٍ و آله الطّاهرين.

نورانیت رسول‌اكرم در مسجدالنبى

يك بار حقير در أوان جوانى خدمت ايشان عرض‌كردم: هر وقت مدينه منورّه براى زيارت حضرت رسول‌أكرم صلّى‌اللـه‌عليه‌وآله‌وسلّم به حرم مطهّر مشرّف مى‌شوم، موقع تشرّف همين كه به خاطر مى‌آورم كه غاصبان خلافت نيز در آن مكان و مجاور پيغمبر أكرم صلّى‌اللـه‌عليه‌وآله‌وسلّم دفن شده‌اند، آن جمعيّت خاطر و حضور قلبى را كه در زيارت لازم است، از دست داده و طواف قبر مطهّر و مضجع شريف آن حضرت برايم سخت و مشكل مى‌شود.[۵] چون در يك قسمت از مطاف، حضرت مدفونند و در قسمت ديگر آن ابتدا أبوبكر و بعد عمربن‌خطّاب دفن شده‌اند.

حضرت علاّمه والد فرمودند: شما هنگام ورود به مسجدالنّبى و در مواقع تشرّف و زيارت آن‌حضرت، أصلاً نبايد غير رسول خدا را ببينيد! چون آن دو نفر نيستند، آنها ظلمت محض‌اند و آنجا كه نورى مثل نور رسول‌خدا صلّى‌اللـه‌عليه وآله‌وسلّم وجود دارد أثرى از آنها باقى نمى‌ماند. نور رسول‌خدا همه‌جا را گرفته،

مسجدالنّبى، مدينه منوّره، بلكه همه عالم وجود از نور آن‌حضرت روشن و منوّر است و با آن نور عظيم و خيره‌كننده ديگر جايى براى ظلمت باقى‌نمى‌ماند.

جريان نماز آيت‌الله ميرزاحبيب‌الله خراسانى به سمت حضرت امام‌رضا عليه‌السّلام

اين داستان را كرارا نقل مى‌فرمودند كه: مرحوم آيت‌اللـه معظّم حاج‌ميرزا حبيب‌اللـه خراسانى به زيارت مرقد مطهّر حضرت علىّ‌بن‌موسى‌الرّضا عليه‌السّلام وارد شدند، و روبروى حضرت ايستادند. بعد از عرض سلام و زيارت و دعا، تكبير گفته و رو به حضرت مشغول نماز شدند. خدّام جلو آمده و به ايشان عرض كردند: آقا قبله از اين‌طرف است و شما روبروى حضرت هستيد و بايد به آن طرف برگرديد. اين عالم بزرگوار فى‌البداهه اين شعر را خواندند:

شد مشتبه ز كعبه به ميخانه راه ما اى خوشتر از هزار يقين اشتباه ما

يعنى: گرچه در ظاهر مأمور به سجده به سوى كعبه هستيم ولى چون كعبه حقيقى امام عليه‌السّلام است كه شراب گواراى وصل و توحيد را به انسان مى‌نوشاند، اين اشتباه و رو كردن از كعبه به ميخانه از هزار يقين برتر است.

مسلّما نماز خواندن عمدا به سوى غير قبله صحيح نيست، أمّا اينكه مرحوم آيت‌اللـه‌خراسانى چنين كردند چه‌بسا بجهت شدّت توجّه به پروردگار و استغراق در عالم باطن، از ظاهر غافل‌شده و تصوّر كرده‌اند كه واقعا رو به قبله مى‌باشند و لذا شروع به نماز نموده‌اند. و شايد نور قاهره حضرت كه همه عالم را فرا گرفته، در آن حال بر ايشان تجلّى كرده و ايشان را إحاطه نموده و سبب شده كه ايشان آن جهت را قبله بدانند و به سوى آن نماز بگزارند.

محبّت به اهل بیت در طول محبّت به خداوند است

بارى، علاّمه‌والد رضوان‌اللـه‌تعالى‌عليه در كنار تأكيد و ترغيب به محبّت و ولاى أهل‌بيت عليهم‌السّلام نكته بسيار مهمّى را يادآور مى‌شدند كه معمولاً مورد غفلت بسيارى از مواليان أهل‌بيت عليهم‌السّلام بوده و هست؛ و آن اينكه:

نهال محبّت و ولايت معصومين عليهم‌السّلام وقتى به ثمر نشسته و ميوه شيرين و گواراى آن به كام انسان حلاوت مى‌بخشد كه در طول محبّت خداوند و

توجّه به توحيد باشد. و لذا از نظراستقلالى‌داشتن به آن ذوات مقدّسه، و غايت كمال و معرفت انسان را معرفت و عرفان به آن‌حضرات قراردادن، سخت برحذرداشته و نهى مى‌نمودند و مى‌فرمودند: نظر به آنان بايد نظر «مرآتى» بوده و جمال تابناك حضرت حقّ را در آئينه ولايت آنان نظاره‌گر بود.

مگر نه اينست‌كه أئمّه عليهم‌السّلام را در زيارت جامعه اينگونه مورد خطاب قرار مى‌دهيم: الدُّعاةِ إلَى اللَهِ وَ الاْءدِلاّآءِ عَلَى مرضاتِ اللَهِ،[۶] يعنى أئمّه عليهم‌السّلام داعى و دعوت‌كننده بسوى اللـه هستند، حقائق نوريّه ايشان داعى، و ذات حضرت حىّ قيوم مدعوٌّ إليه است و حقيقت ايشان، خدانماست نه خود نما! يعنى آنان آمده‌اند تا شيعيان خود را بسوى خداوند حركت دهند و آنچنان‌كه خود حائز مرتبه تمام و كمال از محبّت حضرت ربّ تبارك‌وتعالى بوده و التّآمّينَ فى مَحَبَّةِ اللَه[۶]هستند، قلوب مواليان خود را نيز از شراب محبّت خدا مملوّ سازند تا آنان با مستى و سكر حاصل از آن شراب، از رجس شرك و خودپرستى و غفلت طاهر شوند.

كسى كه به حسب ظاهر إظهار محبّت أهل‌بيت عليهم‌السّلام ميكند أمّا از فروغ عشق و محبّت به خدا تهى‌است، إنّاً كشف‌مى‌شود كه محبّت أهل‌بيت أثر واقعى خود را در نهاد او نگذاشته و در حركت و سير او خللى هست.

نوعا أفراد مردم كه طالب لقاء خداوند نيستند، به همين محبّت ظاهرى أئمّه عليهم‌السّلام و مجرّد اسم آن اكتفاء نموده و در همين مرحله متوقّف مى‌گردند، و از هدف أصلى خلقت و إرسال رسل و إنزال كتب آسمانى كه همان معرفت و عرفان به حضرت پروردگار باشد محروم مى‌مانند. و لذا در بين اين افراد قراءت زيارت‌نامه‌ها و برگزارى مجالس عزاى اهل‌بيت عليهم‌السّلام و بكاءبر آنان بسياراست، كه اين امور نيز مطلوب و مستحسن‌است؛ ولى قراءت ادعيه و أذكار توحيدى و گريه و اشك از عشق و فراق حضرت حقّ به‌ندرت ديده مى‌شود.

رابطه توحيد و ولايت

أمّا أهل توحيد، هم نور توحيد را با خود دارند و هم نور ولايت را، هم از مائده و آثار توحيد بهره‌مى‌برند و هم از مائده و آثار ولايت. چون توحيد از ولايت جدا نيست. آن كس كه شعله‌هاى محبّت خدا در وجودش زبانه مى‌كشد محبّت أئمّه طاهرين صلوات‌اللـه‌عليهم‌أجمعين را نيز بنحو أكمل و أتمّ داراست؛چون كه صد آمد نود هم پيش ماست.

از آنجا كه أهل‌بيت عليهم‌السّلام مظاهر فيض حضرت پروردگار بوده و أوّلين حدّ و تجلّى ذات مقدّس حضرت حقّ تبارك‌وتعالى هستند و مقام آنان بس عظيم و ارجمنداست، توجّه به آن ذوات مقدّسه سراسر نور بوده و مطلوب‌است؛ ولى توجّه به توحيد و عدم‌تنزّل از حضرت حقّ به مراتب بالاتراست.

حضرت علاّمه والد قدّس‌سرّه‌الشّريف مى‌فرمودند: تمام توجّه و خاطر سالك در مقام عمل بايد منعطف به پروردگار باشد؛ حتّى در مشاهد مشرّفه و أماكن متبرّكه نبايد از نظر و توجّه به پروردگار عدول و نزول كرد. اگر در مقام سؤال و عرض حاجت، از رسول‌خدا صلّى‌اللـه‌عليه‌وآله‌وسلّم و يا أميرالمؤمنين عليه‌السّلام و يا أئمّه عليهم‌السّلام چيزى طلب‌ميكند نبايد به نظر استقلالى به آنان نگاه كند، بلكه بايد آنان را بدين‌جهت‌كه نزد پروردگار وجيه مى‌باشند بين خود و خداى خود واسطه و شفيع قرار دهد.

نگاه توحيدى در زيارات اهل بیت

اين نگاه توحيدى در جاى‌جاى زيارات وارده از أهل‌بيت عصمت و طهارت كه كلاس درسى براى شيعيان و مواليان ايشان است، خود را نشان مى‌دهد. در زيارات وارده، از آغاز تا انجام زيارت بارها نام خداوندمتعال تكرارمى‌شود، و بدين‌وسيله توجّه زائر به خداوند محفوظ مى‌ماند و عرض ميكند كه هدف از زيارت تقرّب به خداوند است: أَتَيْتُكَ مُتَقَرِّبًا إلَى اللَهِ، و اينكه شأن أهل‌بيت عليهم‌السّلام دلالت و هدايت به‌سوى خداست، و ايشان بندگان مطيع و فرمانبردار او مى‌باشند و به أمر او عمل مى‌كنند، و عمر خود را در مقام مجاهده و إظهار عبوديّت در محضر خداوند طىّ نموده‌اند.

در بسيارى از زيارت‌نامه‌ها، قبل از زيارت دستور به تكرارنمودن أذكار توحيدى چون تهليل و تكبير و تسبيح واردشده‌است تا توجّه أصلى زائر به خداوند حفظ شود؛ و از طرف ديگر معمولاً شخص زائر در هنگام تقاضاى حاجت يا مستقيما خداوند متعال را مخاطب قرار مى‌دهد و حاجت خود را طلب مى‌نمايد و يا اگر از امام معصوم عليه‌السّلام درخواستى ميكند با ألفاظى همچون «شفاعت» و «توسّل» كه بيانگر وساطت در محضر خداوندمتعال است حاجت خود را عرض‌ميكند.

علاّمه‌والد مى‌فرمودند: تقاضاى حاجت به‌طور مستقيم از خود معصومين نيز صحيح‌است و در برخى از زيارات و أدعيه نيز واردشده‌است؛ مانند ذيل دعاى فرج: يا مُحَمَّدُ يا عَلىُّ يا عَلىُّ يا مُحَمَّدُ، اكْفيانى فإنَّكُما كافياىَ وَانْصُرانى فَإنَّكُما ناصِراىَ، يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ، الاْءَمانَ الاْءَمانَ الاْءَمانَ، الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ، أَدْرِكْنى أَدْرِكْنى أَدْرِكْنى، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ؛ يا أَرْحَمَ الرّاحِمينَ، بِمُحَمَّدٍ وَ ءَالِهِ الطّاهِرينَ.[۸] ولى در اين موارد نيز بايد أنوار طاهره معصومين را فانى در خداوند لحاظ نموده و مرآت و مجلاى حقّ ببيند، نه اينكه ايشان را مستقلاًّ منشأ أثر تلقّى كند.

كرارا مى‌فرمودند: أفرادى كه طالب غير پروردگار و غير توحيد هستندنوعا لسانشان به توحيد باز نمى‌شود و در گفتار آنان نه در ابتداء و نه در انتهاء سخنى از توحيد به ميان نمى‌آيد.

فقط توحید

غير توحيد، هر چه مى‌خواهد باشد، با توحيد قابل معاوضه نبوده و نبايد در آن توقّف نمود؛ و لو اينكه ملأ أعلى و أنوار مقدّس أهل‌بيت عليهم‌السّلام يا ملائكه باشد.

روزى در خدمت حضرت علاّمه‌والد رضوان‌اللـه‌تعالى‌عليه به ديدار يكى از بزرگان و مشاهير علماء رفتيم. در طول يك‌ساعت و اندى كه در مجلس ايشان بوديم، آن عالمِ ميزبان فقط راجع به حضرت بقيّة‌اللـه‌الأعظم أرواحناله‌الفداء و علائم و زمان ظهور و أفرادى كه در محضر و ركاب آن‌حضرت خواهند بود صحبت نمودند. ناگفته نماند كه حقير بارها در مجلس ايشان شركت كرده و هميشه مجلسشان به همين منوال بود. پايان آن مجلس وقتى حضرت علاّمه‌والد بيرون آمدند، رو كردند به بنده و فرمودند: ببينيد! اين آقا به عالم توحيد راه پيدا نكرده‌اند! اگر به آن عالم راه يافته بودند، در تمام اين مجلس لاأقلّ كلامى از توحيد حضرت حقّ نيز بر زبان مى‌آوردند.

أولياء كامل إلهى كه روح و حقيقت توحيد حضرت پروردگار بر جان آنان نشسته است، گفتار و كردار و تمام حركات و سكنات آنان حكايت از توحيد دارد. با آنكه ليلاً و نهارا به ياد قطب عالم امكان حضرت بقيّة‌اللـه‌الأعظم أرواحناله‌الفداء بوده و از حقيقت و ولايت آن‌حضرت كسب نور مى‌كنند، أمّا وجود آن‌حضرت را أبدا جدا و منحاز از خداى متعال نديده و همواره به جنبه ربط او به حضرت پروردگار نظر دارند. و اگر نام مبارك خليفة‌اللـه و صاحب ولايت كبرى امام‌عصر عليه‌السّلام بر زبانشان جارى مى‌شود، همراه با ياد خدااست نه جدا و مستقلّ از خدا.

اين نگاه توحيدى به عالم هستى و أصالت‌قائل‌نشدن براى أسماء كلّيّهإلهيّه ـ تا چه رسد به أسماء جزئيّه ـ در آثار أعيان علماء ربّانى چون مرحوم آيت‌اللـه آقاسيّدأحمدكربلايى و آيت‌اللـه ميرزاجوادآقا ملكى‌تبريزى و حضرت علاّمه والد رحمهم‌اللـه، مشهود است. چنان نور توحيدْ آنان را إحاطه‌كرده و در خود فروبرده كه غير از توحيد حضرت‌حقّ و آثار جمال و جلال او نديده، و يكى مى‌بينند و يكى مى‌دانند و يكى مى‌گويند! رَحمةُ اللَـهِ عَلَيهِم رَحمةً واسعةً و ألحَقَنا بِهِم بِمُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطّاهرِين.

پانویس

۱. قرب‌الإسناد، ص ۳۵۱.

۲. يكبار در محضر ايشان سخن از تعبير نمودن از بنيانگذار و رهبر فقيد انقلاب، مرحوم حضرت آية‌اللـه خمينى أعلى‌اللـه‌مقامه با لفظ «امام» پيش آمد، ايشان فرمودند: اين تعبير صحيح نيست. يكى از حضّار عرض كرد: اين تعبير، براى تجليل از مقام و زحمات جانكاهى است كه ايشان در به ثمر نشاندن انقلاب اسلامى متحمّل شده‌اند. ايشان فرمودند: آية‌اللـه خمينى آنقدر فضائل دارند كه اگر تا قيامت بشمارند و تجليل كنند تمام نمى‌شود؛ ولى اينها دليل نمى‌شود كه لفظ مختصّ به أئمّه عليهم‌السّلام را براى ايشان به كار برند.

استاد بزرگوار ما حضرت آية‌اللـه حاج‌شيخ‌مرتضى‌حائرى رحمة‌اللـه‌عليه نيز اطلاق لفظ امام را مختصّ امام‌معصوم دانسته و بكاربردن آن را براى غير از امام معصوم جائز نمى‌دانستند.

۳. روح‌مجرّد، ص ۳۴۴ تا ص ۳۴۶.

۴. در خزانة‌الأدب گويد: اين بيت از مجنون بنى‌عامر است. و نيز ميگويد: وهما بَيتانِ لا ثالثَ لَهُما. رُوىَ أنّه كان اذا اشْتَدَّ شَوقُه إلى ليلى يَمُرُّ على ءاثارِ المنازلِ الّتى كانَت تَسكُنها، فتارةً يُقَبِّلها و تارةً يلصِق بطنَه بِكُثبانِ الرَّملِ و يتقلّبُ فى حافاتها، و تارةً يَبكى و يُنشد هذينِ البيتينِ. (خزانة‌الأدب، ج ۴، ص ۲۲۷ و ۲۲۸)

۵. سابقا طواف مرقد مطهّر ممكن بود و اين موانع فعلى وجود نداشت، و در سفر أوّلى كه خدمت علاّمه‌والد به مدينه‌منوّره مشرّف‌شديم، دور مرقد مطهّر طواف كامل مى‌كرديم، ولى در سفرهاى بعدى به علّت موانعى كه قرار داده بودند موفّق به طواف كامل نمى‌شديم و به مقدار ممكن اكتفاء مى‌نموديم.

۶. من‌لايحضره‌الفقيه، ج ۲، ص ۶۰۹، زيارت جامعه كبيره.

۷. من‌لايحضره‌الفقيه، ج ۲، ص ۶۰۹، زيارت جامعه كبيره.

۸. مصباح‌كفعمى، ص ۱۷۶.