نویسنده: آیتالله سید محمد صادق حسینی طهرانی
منبع: نور مجرد، صفحه۲۴۵و۲۴۶
توضيح اينكه روش تربيتى مرحوم آيتاللـه أنصارى قدّس سرّه، روش محبّت و جذبه بوده است و ايشان سالكين راه خدا را در طريق «قرب فرائض» و «قرب نوافل»[۱] سير داده و به شاگردان خود دستور مىدادند كه نسبت به اتيان واجبات و ترك محرّمات التزام تامّ داشته باشند و حتّى نسبت به اتيان مستحبّات و ترك مكروهات عنايت خاصّى داشتند، تا اينكه سالك رفتهرفته رشتههاى علاقه به ماسوىاللـه را گسسته و سلطان محبّت طلوع كرده و اين محبّت او را به مقام فناء فىاللـه برساند.
خود ايشان حتّىالمقدور هيچ مكروهى را انجام نداده و به تمام مستحبّات چه در امور عبادى و چه در امور غير عبادى مثل آداب نشستن و برخاستن و لباس و خوراك و أمثال اينها ملتزم بودند.[۲]
مرحوم آيتاللـه انصارى عشق و محبّت و حرارت فوقالعادهاى داشتند و مجالس ايشان، مجلس انس و جذبه و بسيار با حرارت بود، به طورى كه آن حرارت و شور براى حقير نيز كه در سنين طفوليّت همراه مرحوم والد در آن جلسات شركت مىكردم ملموس بود. و بعضاً شاگردان نيز بواسطه مجالست با ايشان به قدر استعداد و ظرفيّت خود أثر گرفته و اين حرارت و محبّت در آنها ظاهر مىشد، البتّه كسى طاقت آن عشق و آتش ايشان را نداشت و فقط يك ظهور خفيفى در نفوس پيدا مىشد و بدين طريق به استاد جذب مىشدند.
اين روش تربيتى در مرحوم حاج سيّدهاشم حدّاد أفاضاللـهعلينامن بركاتتربته به نحو أكمل و أوفى بود، ولى ايشان علاوه بر آن از «ذكر» نيز در تربيت نفوس استفاده مىكردند.
۱. قرب فرائض و قرب نوافل اشاره است به طريقهاى كه از اين حديث قدسى مستفاد است: قالَ رَسولُ اللَهِ صَلَّىاللـهعَلَيهِوَءالِهِوَسَلَّمَ: قالَ اللـهَ:
ما تَحَبَّبَ إلَىَّ عَبدى بِشَىءٍ أَحَبَّ إلَىَّ مِمّا افْتَرَضْتُهُ عَلَيهِ؛ وَ إنَّهُ لَيَتَحَبَّبُ إلَىَّ بِالنّافِلَةِ حَتَّى اُحِبُّهُ، فَإذا أَحْبَبْتُهُ كُنتُ سَمعَهُ الّذى يَسمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الّذى يُبْصِرُ بِهِ وَ لِسانَهُ الّذى يَنطِقُ بِهِ وَ يَدَهُ الّتى يَبطِشُ بِها وَ رِجْلَهُ الّتى يَمْشى بِها؛ إذا دَعانى أجَبْتُهُ وَ إذا سَأَلَنى أَعْطَيْتُهُ وَ ما تَرَدَّدتُ فى شَىءٍ أَنا فاعِلُهُ كَتَرَدُّدى فى مَوْتِ مُؤْمِنٍ يَكرَهُ المَوتَ وَ أنا أَكْرَهُ مَسآءَتَهُ.
«هيچ بندهاى به سوى من أسباب محبّت خود را فراهم نمىسازد به چيزى كه محبوبتر باشد نزد من از آنچه كه من بر وى حتم و واجب نمودهام؛ و به طور حتم و يقين بنده من به سوى من أسباب محبّتش را گرد مىآورد با بهجاآوردن كارهاى مستحبّ، تا جايى كه من او را دوست دارم؛ پس چون من او را دوست داشتم من گوش او هستم كه با آن مىشنود و چشم او هستم كه با آن مىبيند و زبان او هستم كه با آن سخن ميگويد و دست او هستم كه با آن مىدهد و مىگيرد و پاى او هستم كه با آن راه مىرود.
وقتى كه مرا بخواند اجابت مىكنم و وقتى كه از من درخواست كند به او عطا مىنمايم. و من هيچگاه تردّد ننمودم در چيزى كه مىخواستم آنرا به جاى آورم مانند تردّدم در مرگ مؤمنى كه اراده داشتم او را بميرانم؛ او مرگ را ناگوار مىداشت و من آزار و اذيّت او را ناگوار مىداشتم.»
حضرت علاّمه والد رضواناللـهعليه در سند اين حديث شريف از كتب فريقين و بيان مفاد و معناى آن از كلمات علماء و عرفاى ذوىالعزّوالمقدار، در مجلد أوّل از دوره اللـه شناسى ص ۲۷۹ تا ص ۳۱۳، به صورت مشروح و مستوفى بحث نمودهاند.
۲. علاّمه والد در كتاب شريف روح مجرّد، ص ۱۲۵ و ۱۲۶ در ضمن حكايت گفتگوى خود با حضرت آيةاللـه خسروشاهى مىفرمايند: من در نجف أشرف با آقاى أنصارى دوماه تمام بودهام و يك سفر چهاردهروزه به همدان رفته و تمام مدّت از نزديك حالات و مقامات و كمالات و شدّت عبوديّت وحرص مفرط در احترام به شريعت را به قدرى در ايشان قوى ديدهام كه شايد در بعضى از جاها به نظر حقير زيادهروى هم به نظر مىآمد.