اجتهاد بر چند امر متوقّف است: بر علم لغت و صرف و نحو و علوم ثلاثه (معانى، بيان، بديع) زيرا كه در اين علوم نكاتى است كه مجتهد را تقويت نموده در استنباط احكام كمك مىنمايد.
و همچنين شخص مجتهد نياز به علم تفسير و احاطه به معانى كتاب الله دارد كه اجتهادش بر آن متوقّف است. امّا اينكه علم تفسير را از صرف و نحو و لغت جدا قرار دهيم صحيح نيست، بلكه تفسير عبارت است از مجموعه علومى كه در كتاب واحد منظّم و مدوّن است؛ فَيَصحُّ أن يُسمَّى بِدآئرةِ المَعارف
نویسنده: حضرت علامه آیت الله حسینی طهرانی
منبع: آیت نور صفحه ۴۲۰ تا ۴۳۷
با توجّه به اينكه قرآن به زبان عربى فصيح و در اوج إعجاز نازل شده است و خود قرآن بر اين امر تأكيد دارد و در آيات متعدّد از زواياى مختلف آنرا مطرح مىسازد و بر عربى مبين بودنش تأكيد ميكند: بِلِسَانٍ عَرَبِىّ مُبِينٍ [۱]، وَ هَذَا لِسَانٌ عَرَبِىٌّ مُبِين [۲]؛ و بر سلامتش از هر گونه نارسائى و كجى و اعوجاج پافشارى مىنمايد: قُرْءَانًا عَرَبِيًّا غَيْرَ ذِى عِوَجٍ [۳]؛ و آن را معيار امكان تعقّل و انديشه در قرآن معرّفى ميفرمايد: إنَّا جَعَلْنَهُ قُرْءَ نًا عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُون[۴]؛
و با توجّه به اينكه روايات پيامبر اكرم و ائمّه عليهم الصّلوة و السّلام به عربى بيان شده، و آنان فصيحترين انسانها در سخنورى بودهاند، كه عاليترين مفاهيم را در عاليترين قالبها بيان ميفرمودند؛ و أمير المؤمنين عليه السّلام فرمودند: ما فرمانروايان سخن هستيم كه درخت پر ثمر كلام ريشه در ما دارد و شاخههايش نيز بر ما سايه افكنده است، جاى ديگر خبرى نيست: وَ إنَّا لأُمَرَآءُ الْكَلَامِ، وَ فِينَا تَنَشَّبَتْ عُرُوقُهُ وَ عَلَيْنَا تَهَدَّلَتْ غُصُونُه [۵]و خود آن بزرگواران به پيروان خود در ثبت احاديث تأكيد فرمودند كه كلمات ما را اعراب دهيد و صحيح و درست تلفّظ كنيد و بنويسيد، زيرا كه سخن و كلام ما، فصيح است: أَعْرِبُوا حَدِيثَنَا فَإنَّا قوْمٌ فُصَحَآء [۶]؛ و چون ريشه اساسى تمامى معارف الهى و أحكام و آداب اسلامى دو منبع عظيم قرآن و حديث است كه رسول خدا صلّى الله عليه و آله و سلّم نيز تنها راه نجات را تمسّك به قرآن و عترت معرّفى فرمود و در حديث نورانى و مهمّ و متواترى كه شيعه و سنّى آنرا نقل نمودهاند- و مشهور به حديث ثقلين است- فرمود: إنِّى تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَهِ وَ عِتْرَتِى أهْلَ بَيْتِى؛ مَا إنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِى أبَدًا [۷]؛
بنابراين براى اطاعت دستور پيامبر گرامى اسلام و چنگ زدن به ريسمان محكم إلهى قرآن و عترت بايد تمامى مقدّمات لازم براى دست يابى بدين مقصود را فراهم آورد. و در همين راستا و براى تحقّق همين هدف نورانى، علوم آلى و مقدّمى براى فهم صحيح مفاد قرآن و حديث در حوزه معارف اسلام پيدا شد و رونق گرفت؛ همچون علم ادبيّات عرب: صرف، نحو، لغت، معانى و بيان؛ و همچون علوم خاصّ قرآنى كه به حوزه قرآن شناسى مربوط مىشود همانند: نزول قرآن و كيفيّت و اقسام آن، كيفيّت جمعآورى و تدوين قرآن، قرائتهاى قرآنى، ناسخ و منسوخ، محكم و متشابه، ظاهر و باطن، تأويل، جرى و تطبيق، بيانهاى قرآنى، مسأله معجزه بودن قرآن و تحدّى آن، و دهها مطلب ديگر كه موجب پيدايش كتب مستقلّه در اين زمينه از قرنهاى نخستين جهان اسلام گشت.[۸]
همچنين در حوزه حديث شناسى علوم مختلفى پيدا شد. همچون علم رجال كه متكفّل بيان احوال راويان حديث است و جايگاه علمى، اخلاقى و اجتماعى آنان و درجه اعتماد به گفتارشان را بيان ميكند و ايشان را به لحاظ زمان زندگى طبقهبندى مىنمايد. و همچون علم دِرايه كه متكفّل بيان احوال خود حديث و جايگاه ارزشى آن است كه مثلًا روايت سند دارد، يا بدون سند است و اصطلاحا مُرسل مىباشد، و اگر مسند است متّصل مىباشد يا منقطع، و همينطور سائر مباحث ...
بدينگونه دهها علم آلى و مقدّمى در حوزه علوم اسلامى پيدا شد و در طول سالها بحث و تلاش علمى رشد و نمو يافت و به درجه كمال رسيد، تا صاحب نظران جوياى فهم معارف و أحكام إلهيّه با استفاده از آنها بتوانند بهتر و بيشتر از منبع عظيم قرآن و حديث بهرهمند گردند.
و از اينجا ضرورت آگاهى عالمان دينى از علوم آلى و مقدّمىِ قرآن و حديث روشن مىشود، مخصوصا آنانكه ميخواهند در سطح كارشناسى و تخصّصى از قرآن و حديث استفاده كنند؛ البتّه برخى از اين علوم از اولويّت بيشترى برخوردارند و برخى درجه كمترى از ضرورت را دارا هستند.
در اين جا مطلبى را كه مرحوم حضرت علّامه أعلى الله مقامه الشّريف به نقل از تقريرات خودشان از درس استادشان مرحوم آية الله حاج شيخ حسين حلّى آوردهاند و بسيار مناسب مقام است نقل مىنماييم:
«... گفتهاند كه اجتهاد بر چند امر متوقّف است: بر علم لغت و صرف و نحو و علوم ثلاثه (معانى، بيان، بديع) زيرا كه در اين علوم نكاتى است كه مجتهد را تقويت نموده در استنباط احكام كمك مىنمايد. سپس ميفرمايد:و اعلَم أنّ هذه الامورَ ممّا لا بُدَّ منها، و لابدّ للمتعلّمِ المريدِ للاجتهادِ أن يَتعلّمَها حَقَّ التّعلُّمِ بحيثُ يَصيرُ مجتهدًا فى هذه العُلوم؛ و لا يَكفى بقرآءةِ كتابِ صرفٍ و نحو.
هذا مُضافًا إلى مَدخليّة هذه العُلومِ لعلمِ الاصول أيضًا، لِما فيه مِن رواياتٍ لا يَتّضِحُ المُرادُ مِنها إلّا بالتّعلّم فِى هذه العُلوم.
(يعنى استاد سپس ميفرمايد: «بدان كه اين امور ضرورى است، و كسى كه ميخواهد مجتهد شود بايد اين علوم را بخوبى بياموزد بگونهاى كه در آنها متخصّص صاحب نظر و مجتهد شود؛ و نبايد به خواندن يكى دو تا كتاب صرف و نحو اكتفا نمايد.
علاوه كه اين علوم در علم اصول نيز تأثيرگذار ميباشد، چرا كه براى فهم روايات وارده در مباحث آن، گاهى نكاتى است كه جز با داشتن اين علوم بدست نمىآيد.»)
و همچنين شخص مجتهد نياز به علم تفسير و احاطه به معانى كتاب الله دارد كه اجتهادش بر آن متوقّف است. امّا اينكه علم تفسير را از صرف و نحو و لغت جدا قرار دهيم صحيح نيست، بلكه تفسير عبارت است از مجموعه علومى كه در كتاب واحد منظّم و مدوّن است؛ فَيَصحُّ أن يُسمَّى بِدآئرةِ المَعارف (كه مىشود تفسير را دائرة المعارف علوم ناميد).
بلى لابدّ است كه مجتهد مراجعه كند به رواياتى كه وارد است در معانى آيات، لِلخُروجِ عَنِ التّفسيرِ بِالرَّأى (تا از دام تفسير به رأى كردن آيات، نجات يابد) ...[۹]»
خوشبختانه عالمان شيعى به پيروى از تعاليم قرآن و عترت و تأكيد ائمّه هدى عليهم السّلام، در اين وادى از پيشگامان تأليف و تحقيق و بلكه تأسيس رشتههاى نوين و رشد و بالندگى رشتههاى كهن هستند كه مرحوم حضرت آقا در مجلّدات چهاردهم تا هفدهم «امام شناسى» به اين مهم پرداخته و ضمن بحثى دقيق و مستند و تاريخى، تقدّم شيعه را در جميع علوم اسلامى با ادّله فراوانى اثبات نموده، و در رشتههاى مختلف برخى از عالمان بزرگ شيعى را نام مىبرند.
ايشان خود نيز در اين علوم، بصير و كار كرده بودند كه جَلواتى از آن را در آثارشان بخوبى ميتوان يافت. اينك به نمونههائى اشاره مىكنيم:
نوشتار اصلی: علامه طهرانی و ادبیات عرب و لغت
نوشتار اصلی : علامه طهرانی و ذوق ادبی
نوشتار اصلی: علامه طهرانی و فهم اشعار عرفانی
نوشتار اصلی: علامه طهرانی و علم اصول
۱. آيه ۱۹۵، از سوره ۲۶: الشّعرآء
۲. ذيل آيه ۱۰۳، از سوره ۱۶: النّحل
۳. قسمتى از آيه ۲۸، از سوره ۳۹: الزّمر
۴. آيه ۳، از سوره ۴۳: الزّخرف
۵. «لمعات الحسين» ص ۶ از «نهج البلاغة» طبع مصر با شرح عبده: ج ۱، ص ۴۶۱،خطبه۱۳۲
۶. «كافى» ج ۱، ص ۵۲، كتاب فضل العلم، باب ۱۷: رواية الكتب و الحديث و فضل الكتابة و التّمسّك بالكتب، حديث ۱۳
۷. اين حديث شريف را با أسناد مختلف و از كتب فريقين، حضرت آقا رضوان الله تعالى عليه در جلد ۱۳ «امام شناسى» كه مستقلًّا پيرامون اين حديث است ذكر نموده و از جوانب گوناگون در سند و مفاد آن بحث كردهاند
۸. در اين رابطه و براى اطّلاع بيشتر رجوع شود به «إتقان» سيوطى، و همچنين كتاب «قرآن در اسلام» علّامه طباطبائى أعلى الله مقامه الشّريف، و «نور ملكوت قرآن» حضرت آقا رضوان الله تعالى عليه.
۹. «ولايت فقيه در حكومت اسلام» ج ۱، ص ۲۵۲